فصل سیزدهم: تقید به آداب شرع

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

فصل سیزدهم: تقید به آداب شرع

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 375

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 376
صبر می کردند بدنشان خشک شود

‏بعضیها نقل می کنند، دیده اند وقتی امام به حمامهای عمومی تشریف می بردند‏‎ ‎‏وقتی که می خواستند لباس بپوشند کاملاً صبر می کردند تا عرق بدنشان خشک بشود‏‎ ‎‏بعد لباس می پوشیدند چون خلاف احتیاط می دانستند که با بدن عرق کرده لباس‏‎ ‎‏بپوشند. ‏‎[1]‎

اگر شبهه داشتند مسافرت می کردند

‏برخی از اوقات که امام در گرفتن روزه شبهه داشتند که ممکن است به ایشان‏‎ ‎‏ضرری داشته باشد مسافرت می کردند‏‎[2]‎‏ و روزه را در وقتی می گرفتند که برایشان ضرری‏‎ ‎‏نداشته باشد. ‏‎[3]‎‏ ‏

پول موقوفه را از شهرداری بگیرید

‏امام نسبت به موقوفات و اوقات و کیفیت وقفیات نظر خاصی داشتند و بسیار با‏‎ ‎‏احتیاط برخورد می کردند و اجازه نمی دادند در یک مورد حتی دیناری برخلاف نظر واقف‏‎ ‎‏و وقفنامه مصرف شود، اما در بعضی از تبدیل به احسنها و فروش بعضی از موقوفات‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 377
‏ایشان مقداری دستمال را در امر حکومت باز می گذاشتند؛ مثلاً یک بار در مورد‏‎ ‎‏موقوفاتی که در کنار خیابان است و یا تعریض خیابان شامل آنها می شود سؤال کردیم‏‎ ‎‏که چه کنیم امام فرمودند: «خوب نظام یک مملکت نیاز به خیابان و جاده دارد و باید‏‎ ‎‏تعریض شود بنابراین شما می توانید پول آن موقوفه را که در مسیر تعریض خیابان افتاده‏‎ ‎‏از شهرداری بگیرید و جای دیگری ملکی بخرید.» ‏‎[4]‎

اگر توقیف شرعاً درست نباشد

‏امام در دیدار اعضای ستاد پیگیری فرمان امام در مورد اموال توقیفی فرمودند: اگر‏‎ ‎‏توقیف شرعاً درست نباشد حکم به ابطال توقیف کنید و کسی هم حق ندارد در مدت‏‎ ‎‏توقیف از اموال توقیفی استفاده کند مثلاً اگر خانه ای است در آن سکونت کند مال‏‎ ‎‏توقیفی باید کنار بماند و به آن دست نزنند. تا وضع قطعی آن روشن شود. ‏‎[5]‎

ربا باید حذف شود

‏در اولین جلسه ای که شورای انقلاب خدمت امام رسیدند امام تأکید زیادی کردند‏‎ ‎‏که شورای انقلاب باید ترتیبی بدهد تا هرچه  زودتر ربا از سیستم بانکی ایران حذف‏‎ ‎‏شود و بر این اساس بود که شورای انقلاب موظف شد لایحه لازم را جهت حذف ربا‏‎ ‎‏و وامهای ربوی تهیه کند. ‏‎[6]‎

نمی توانم پولی به تو بدهم

‏وقتی حاج احمد آقا معمّم نشده بود امام به ایشان می فرمودند: «تا مثل سایر طلبه ها‏‎ ‎‏معمّم نشوی من نمی توانم پولی به تو بدهم.» لذا ایشان تا وقتی که معمّم نشده بود چه‏‎ ‎‏ایران بود و چه نجف که به مدرسه و درس می رفت، خانم (والده شان) به ایشان پول‏‎ ‎‏می داد، که از پول شخصی خودش بود ولی وقتی حاج احمد آقا معمّم شد مثل طلبه ای‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 378
‏که به او شهریه می دهند امام به او شهریه می داد. حاج آقا مصطفی هم همین طور‏‎ ‎‏بود. ‏‎[7]‎

با این پولها نمی شود چاپ کرد

‏این چیزی است که خودم شنیده ام. یک روز خانم به امام در نجف گفتند: چرا‏‎ ‎‏اقدامی برای انتشار کتب تفسیر آقا مصطفی نمی کنید. امام گفتند پولی نیست که این‏‎ ‎‏کتابها با آن چاپ شود. خانم گفتند مگر نمی شود با این پولها کتاب ایشان را چاپ‏‎ ‎‏کنید. امام گفتند این پولها پولی نیست که با آن بتوان کتاب چاپ کرد. خانم هم دیگر‏‎ ‎‏چیزی نگفتند. من فکر کردم امام چقدر دقیق هستند که تفسیر قرآن را که بچه شان نوشته‏‎ ‎‏است می گویند با این پولها نمی توان چاپ کرد. چون این پولها مال مستمندان است. ‏‎[8]‎

وقت جشن گرفتن نیست

‏امام راجع به مهریه دقت داشتند. یعنی اعتقادشان به این بود که دختر باید مهریه‏‎ ‎‏داشته باشد. اگر افرادی برای عقد نزد ایشان می آمدند و مثلاً مهریه را یک جلد کلام الله‏‎ ‎‏مجید ذکر می کردند امام قبول نمی کردند و می گفتند چیزی را به عنوان مهر تعیین کنند‏‎ ‎‏ولی در مورد تشریفات دیگر ازدواج اعتقادی نداشتند. زمانی که نوه ایشان با برادرم‏‎ ‎‏ازدواج کردند چون زمان جنگ بود، شدیداً از تشریفات نهی کردند و گفتند وقت جشن‏‎ ‎‏گرفتن و مهمانی دادن نیست. ‏‎[9]‎

اجازه نمی دهم

‏امام، صرف سهم مبارک امام(ع) را برای ساختن مسجد اجازه نمی دادند، مگر به‏‎ ‎‏دو شرط، یکی مورد نیاز بودن مسجد و دیگر آن که بودجۀ آن از طریق دیگری مانند‏‎ ‎‏وجوه خیریّه و تبرّعات تأمین نشود. لذا اگر سؤال کننده توجه به دو شرط مذکور داشت‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 379
‏و در متن سؤال آنها را قید کرده بود، می فرمودند: «در فرض مذکور مجازند پرداخت‏‎ ‎‏کنند.» ‏

‏و اگر توجه نداشت یا قید نکرده بود، پاسخ می دادند: «چنانچه مورد نیاز باشد و از‏‎ ‎‏طریق دیگری تأمین نشود، مجازند پرداخت کنند». ‏

‏آنچه ذکر شده، در مورد اصل مسجد و ساختمان آن بود. اما در مورد تزئینات و‏‎ ‎‏تهیه لوازم غیرضروری و درجۀ دوم از قبیل سنگ، کاشی، فرش... معمولاً به صورت‏‎ ‎‏مطلق اجازۀ صرف وجوه شرعی را نمی دادند. در این رابطه نمونه های بسیاری وجود‏‎ ‎‏داشت. از جمله این که یک نفر استجازه کرده بود که مبلغ سی هزار تومان بابت سهم‏‎ ‎‏مبارک امام(ع) برای فرش مسجدی در خیابان اباذر تهران پرداخت کند. امام فرمودند:‏‎ ‎‏ «اجازه نمی دهم». ‏‎[10]‎

پرداخت دیه را وظیفۀ خود دانستند

‏امام نسبت به فرزندان پسری احساس مسؤولیت بیشتری می کردند؛ مثلاً چند سال‏‎ ‎‏پیش علی ما ضمن بازی صورت نوۀ عمه اش را زخم کرد. پس از اینکه امام مطلع شدند‏‎ ‎‏مقداری وجه به عنوان دیه به فرزند زخمی شده دادند؛ یعنی پرداخت دیه را به عنوان جد‏‎ ‎‏پدری علی، وظیفه خود دانستند. ‏‎[11]‎‏ ‏

این جدا، آن هم جدا

‏حاج احمد آقا می فرمود در شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، والده شان ده، پانزده‏‎ ‎‏روز خانۀ فرزندش که شهید شده بود، بودند و تلفنی که در منزل آن مرحوم بود تلفنی نبود‏‎ ‎‏که صفر آن آزاد باشد تا هرکس دلش می خواست با هر جای ایران تماس بگیرد. والده‏‎ ‎‏(خانم امام) که بچه اش شهید شده است. گفت یک تلفن هم نیست من با بچه هایم‏‎ ‎‏در ایران تماس بگیرم. امام به او فرمودند: «خانم، شهادت و مرگ مصطفی یک چیزی‏‎ ‎‏است استفاده از بیت المال یک چیز دیگر، این از بیت المال مسلمین است. من شرعاً‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 380
‏نمی توانم اجازه بدهم شما از تلفنی که بیت المال مسلمین است، هر روز تماس بگیری‏‎ ‎‏با بچه هایت. این جداست آن هم جداست.» ‏‎[12]‎

از محرمات دوری کنید

‏تنها چیزی که امام غالباً در خانواده ها توصیه می کردند، تا اول از همه به آن عمل‏‎ ‎‏کنند، انجام واجبات و دوری از محرمات بود. ‏‎[13]‎

در مسأله نامحرم سختگیر بودند

‏برخورد امام با دامادها و عروسهایشان هم خیلی محترمانه بود و هم خیلی دوستانه.‏‎ ‎‏منتها چون دامادها به همۀ اهل منزل محرم نیستند، امام با رفت و آمد زیاد دامادها موافق‏‎ ‎‏نبودند. از این جهت همیشه بین ما و دامادها فاصله ای بود چون دخترهای دیگری هم‏‎ ‎‏داخل منزل بودند و آقا هم در مسأله محرم و نامحرمی سختگیر بودند. در گذشته مثل‏‎ ‎‏زمان حال رسم نبود که داماد از روز عقد مرتب به خانه عروس رفت و آمد داشته باشد.‏‎ ‎‏تا این اواخر هم در منزل امام نسبت به دامادها همین طور بود که دامادها خیلی رسمی‏‎ ‎‏به آنجا رفت و آمد می کردند. چون دخترها و نوه ها آنجا خیلی آزاد رفت و آمد می کردند‏‎ ‎‏لذا مردهای نامحرم می بایست کمتر بیایند و بروند. ‏‎[14]‎

اگر نامحرم باشند نمی توانند با هم صحبت کنند

‏یک بار درباره سریال پاییز صحرا می فرمودند ممکن است در تولید سریال خلاف‏‎ ‎‏شرع واقع شده باشد ولی پخش سریال خلاف شرع نبوده است خدمت ایشان عرض‏‎ ‎‏کردم نمی دانم منظورتان کجای سریال است فرمودند آن قسمت که زنی با مردی در‏‎ ‎‏اتاق صحبت می کردند اگر در این صحنه این زن و مرد از محارم همدیگر نباشند‏‎ ‎‏نمی توانند اینطور بنشینند و حرف بزنند این خلاف شرع است ولی پخش سریال که‏‎ ‎‏عکس و تصویر است اشکالی ندارد و خلاف شرع نیست. ‏‎[15]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 381
در واجبات و محرمات برخورد شدید دارند

‏امام کمتر پیش می آید که اهل نصیحت باشند؛ بیشتر عملشان هست که نشان‏‎ ‎‏می دهد چه کاری خوب است و چه کاری بد. و از عکس العمل ایشان ما متوجه‏‎ ‎‏می شویم کاری قبیح است یا نه. عکس العمل امام در رابطه با مسایل مختلف فرق‏‎ ‎‏می کند. در مسأله محرمات و واجبات خیلی شدید برخورد دارند و در مستحبات کمتر. ‏‎[16]‎

کسی اینجا هست

‏امام صحبت بی مورد زنها با نامحرم را ضرورت نمی دیدند. مثلاً در خانه خودشان‏‎ ‎‏وقتی که یکی از نوه های پسرشان مکلف می شد ما دیگر با آنها در یک اتاق‏‎ ‎‏نمی نشستیم. البته جالب اینجاست که وقتی ما نزدشان بودیم نمی گفتند که ما از اتاق‏‎ ‎‏بیرون برویم بلکه به او می گفتند بیرون برود. ‏

‏یا اگر من پهلوی ایشان بودم و نوه مکلف شده شان که مثل پسر خودم بود‏‎ ‎‏می خواست وارد اتاق شود به او گفتند کسی اینجا هست. ‏‎[17]‎

تفاوتی با خواهرتان ندارید

‏از مسایلی که امام بیشتر به آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بین زن و مرد بود.‏‎ ‎‏یادم است ده سال بیشتر نداشتم و با برادرها و پسرخاله ام قایم موشک بازی می کردیم،‏‎ ‎‏حجاب هم داشتم، اما یک روز امام مرا صدا کردند و گفتند: «شما هیچ تفاوتی با‏‎ ‎‏خواهرتان ندارید، مگر او با پسرها بازی می کند که شما با پسرها بازی می کنید؟» ‏‎[18]‎

دیوار را بردارند

‏اتاقی بود که بیشتر کلاسهای (دانشکده) ما در آنجا تشکیل می شد. یک روز‏‎ ‎‏دیدیم وسط آن تخته کشیده اند. البته من هم شاید این مسأله را به امام منتقل کرده‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 382
‏باشم، ولی از جاهای دیگر هم به ایشان اطلاع داده بودند. اتفاقاً آقای خامنه ای هم‏‎ ‎‏هفته بعد در این رابطه صحبت می کردند. توصیه ای که امام داشتند، این بود که دیوار را‏‎ ‎‏بردارند و نگذارند خرافات یا قیودات خودمان با شرع آمیخته شود. ‏‎[19]‎

اگر دستمان بیرون می آمد

‏امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام می داد ناراحت می شدند و خیلی‏‎ ‎‏حالتشان برانگیخته می شد؛ یعنی اگر یک وقت سر سفره دست ما از حد مجاز از‏‎ ‎‏آستین بیرون می آمد تذکر می دادند. ‏‎[20]‎

برای نماز صبح کسی را بیدار نمی کردند

‏امام کسی است که یک شب نماز شبشان ترک نشده است، در عین حال حتّی یک‏‎ ‎‏صبح برای نماز کسی را بیدار نکرده اند. ‏‎[21]‎

باید پیش از من تکلیف کارها را گفت

‏برخورد امام با بچه ها بعد از سن تکلیف تابع مسایل شرعی بود و آقا در مسایل‏‎ ‎‏شرعی با کسی شوخی نداشت. البته کاملاً در چارچوب شرع بودند. مثلاً هیچ وقت‏‎ ‎‏صبح بچه ها را از خواب بیدار نمی کردند که نماز بخوانند. معتقد بودند که خواب‏‎ ‎‏تکلیف ندارد. ‏

‏عقیده داشتند که پیش از رسیدن سن تکلیف باید کارهای خوب و بد و مسایل‏‎ ‎‏شرعی را به بچه ها گفت. ‏‎[22]‎

با دیدن فعل حرام بدن امام لرزش پیدا می کند

‏من یک روزی خشم امام را نسبت به ارتکاب امر حرام دیدم که ایشان واقعاً‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 383
‏خشمگین شدند. نه در حد امر به معروف؛ گاهی ما امر حرامی را از کسی ببینیم امر به‏‎ ‎‏معروف می کنیم، اما امام واقعاً خشمگین می شوند. که در حالت صورت و نگاه ایشان‏‎ ‎‏دیده می شود و اصلاً بدنشان لرزش پیدا می کند. ‏‎[23]‎

پرده را بکش

‏وقتی در قم خدمت امام رسیدم و خواهش کردم چون امکانات ما در تهران خیلی‏‎ ‎‏بیشتر است خوب است که برای معالجه تشریف بیاورند تهران، ایشان قبول کردند، من‏‎ ‎‏هم قول دادم که به عنوان طبیب و هم به عنوان پرستار در خدمت ایشان باشم. وقتی به‏‎ ‎‏بیمارستان قلب رسیدیم به علت شرایط بدی که از نظر پرستاری و رعایت ضوابط‏‎ ‎‏شرعی در بیمارستان قلب، در آن زمان وجود داشت، ایشان مرا صدا زده و گفتند: «پرده‏‎ ‎‏را بکش!» من و ایشان تنها بودیم، گفتند: «فقط شما بیایید مرا ببینید». ‏‎[24]‎

من گفته بودم نروید

‏منزلی در نزدیکی ما بود که امام صلاح نمی دانستند ما که دختر بودیم به آن خانه‏‎ ‎‏رفت و آمد داشته باشیم. البته من هنوز مکلف نبودم. اما دو تا خواهرهای دیگرم که با‏‎ ‎‏هم دو سال اختلاف داریم، مکلف شده بودند. آقا هم منع کرده بودند که ما نباید آنجا‏‎ ‎‏برویم. امّا ما روی بچگی خودمان و روی اینکه با دخترشان آشنایی داشتیم، به آن منزل‏‎ ‎‏ رفتیم. ظاهراً ایشان وقتی نزدیک غروب برگشتند از درس، صدای ما را از توی کوچه‏‎ ‎‏شنیدند که داشتیم بازی می کردیم. فرستادند دنبال ما، ما هم با ترس زیاد وارد شدیم.‏‎ ‎‏تابستان بود و زیرزمین محل سکونت بود. ما رفتیم زیرزمین، ایشان چوب ضخیمی را‏‎ ‎‏برداشتند، اما خودشان متوجه بودند که تحمل کتک خوردن با این چوب را نداریم،‏‎ ‎‏البته من اصلاً مورد خطاب نبودم، به دیوار زیرزمین زدند و اظهار ناراحتی و عصبانیت‏‎ ‎‏کردند که: «من گفته بودم نروید» تا اینکه چوب شکست و تکه اش خورد به پای خواهر‏‎ ‎‏بزرگترم. به هر حال ناراحتی امام تمام شد. بعداً خواهرم پایش کبود شد ایشان که‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 384
‏فهمیدند پای خواهرم صدیقه کبود شده، آمدند پا را دیدند و بعد بابت آن مجروحیّت‏‎ ‎‏غیرعمدی به او دیه دادند. ‏‎[25]‎

نامحرم داخل اتاق هست

‏گاهی اوقات بعضاً لازم می شد که ما به طور سرزده خدمت امام برسیم و مطلبی را‏‎ ‎‏عرض نماییم. بلافاصله بعد از زدن در و تقاضای ورود از جانب ما، اگر از بستگان امام‏‎ ‎‏نزد ایشان بودند، خیلی سریع می گفتند «کمی صبر کنید» و بعد به بستگان خویش‏‎ ‎‏تذکر می دادند که چادر خود را بر سر بگذارند تا ما وارد شویم. بالعکس اگر ما داخل‏‎ ‎‏خانه بودیم و یکی از بستگان امام قصد دخول داشتند بلافاصله می فرمودند: «یاالله،‏‎ ‎‏یاالله، نامحرم داخل اتاق است.» البته امام برای تذکر اعلام می کردند وگرنه بستگان‏‎ ‎‏امام همیشه رعایت حجاب خویش را می نمودند. ‏‎[26]‎

من به هیچ کار تو کار ندارم

‏حضرت امام از نظر شرعی و از نظر اخلاق اسلامی نهایت احترام را به مادر ما‏‎ ‎‏می گذاشتند و در حد شرعی از ایشان توقع داشتند. امام بعد از ازدواجشان به مادرم‏‎ ‎‏گفتند که «من از تو این را می خواهم که فعل حرام انجام ندهی و فعل واجبت را انجام‏‎ ‎‏بدهی، غیر از این، من به هیچ کار تو کار ندارم.» ‏‎[27]‎

صورتشان را برمی گرداندند

‏در ملاقاتهای حضوری که با امام داشتم شاهد بودم وقتی جمعی از خانمها برای‏‎ ‎‏دستبوسی خدمت امام می رسیدند، به محض اینکه آنها قصد بوسیدن دست مبارکشان‏‎ ‎‏را داشتند فوراً گوشه شمدی را که به هنگام نشستن روی زانویشان می انداختند بر روی‏‎ ‎‏پشت دست چپشان می کشیدند تا خانمها دست ایشان را نبوسند و همزمان ضمن‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 385
‏پاسخ به سلام آنها، صورتشان را که همیشه با تبسم به طرف ملاقات کنندگان بود‏‎ ‎‏مقداری به سمت راست می چرخاندند. ‏‎[28]‎

پا روی کفشهای مردم نمی گذاشتند

‏در طول مدتی که امام در نجف اقامت داشتند سالی چندبار به مناسبت زیارتهای‏‎ ‎‏ویژه امام حسین(ع) به کربلا مشرف می شدند و در منزل محقری که یکی از اهالی‏‎ ‎‏کویت در اختیار ایشان قرار داده بود، سکونت می کردند. ‏

‏امام ظهرها در همان منزل نماز جماعت اقامه می کردند که با شرکت جمع‏‎ ‎‏محدودی از دوستان در اتاق بیرونی و گاهی که جمعیت بیشتر می شد در حیاط منزل‏‎ ‎‏برگزار می شد. مساحت حیاط حدود پنجاه متر بود و فرش هم به اندازه کافی نبود، از‏‎ ‎‏این رو افراد عباهایشان را تا می کردند و به عنوان سجاده و زیرانداز روی آن به نماز‏‎ ‎‏می ایستادند. وقتی امام از اندرونی برای اقامه نماز وارد حیاط می شدند، برای رسیدن به‏‎ ‎‏جلوی جمعیت می بایست از میان صفوف جماعت عبور کنند. تمام افراد حاضر‏‎ ‎‏بی گمان افتخار می کردند که عبایشان با قدم مبارک ایشان تبرک شود و امام نیز به این‏‎ ‎‏نکته واقف بودند، با این حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفشها بود و چه در‏‎ ‎‏مسیری که عباها پهن بود، امام با حرکتی مارپیچ و با برداشتن گامهای مناسب با‏‎ ‎‏دقت سعی می کردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفشها بگذارند و نه روی‏‎ ‎‏عبای دیگران و بدین گونه عملاً رعایت دقیق حق مردم را به مقلدان خود‏‎ ‎‏می آموختند. ‏‎[29]‎

نهایت دقت را می کردند

‏وقتی که امام به مسجد تشریف می آوردند چون قبلاً طلاب و مردم می آمدند‏‎ ‎‏اجتماع می کردند و کفشهایشان را جلوی ایوان مسجد بیرون می آوردند امام وقتی که وارد‏‎ ‎‏مسجد می شدند یک نگاهی می کردند سرتاسر جلوی ایوان، اگر جایی خالی بود‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 386
‏تشریف می بردند همانجا کفشها را بیرون می آوردند ولی اگر جا نبود ایشان پشت این‏‎ ‎‏کفشهایی که جمع شده بود کفش شان را بیرون می آوردند بعد با سر انگشت مبارکشان‏‎ ‎‏وسط آن کفشهایشان را روی زمین می گذاشتند و داخل ایوان می آمدند برای اینکه‏‎ ‎‏پایشان روی کفشهای مردم قرار نگیرد و تصرف در مال غیر بدون اجازه صاحبش نباشد‏‎ ‎‏و این نهایت دقت امام را می رساند. ‏‎[30]‎

این روزنامه ها ایرانی است؟

‏در پاریس می خواستیم جلوی در اتاقی که امام کفشهایشان را درمی آوردند‏‎ ‎‏روزنامه بیندازیم، چون اکثر اوقات بارندگی و زمینها خیس بود، لذا از روزنامه های‏‎ ‎‏خارجی استفاده می کردیم. روزی عده ای از ایران آمده و با خود روزنامه آورده بودند و‏‎ ‎‏چون آن روز روزنامه خارجی در دسترس نبود من صفحۀ آگهیها را انداختم و کفشهای‏‎ ‎‏امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، سؤال کردند: «مثل اینکه‏‎ ‎‏این روزنامه ایرانی است؟» عرض کردم بله حاج آقا، ولی این صفحه آگهیهاست. با‏‎ ‎‏این حال امام پایشان را روی آن روزنامه ها نگذاشتند و مجدداً برگشتند و‏‎ ‎‏فرمودند: «شاید اسم محمد یا علی در آن باشد.» ‏‎[31]‎

کفشها را از سر راه جمع کنید

‏یک روز در نجف، امام برای برگزاری نماز جماعت خواستند وارد اتاق بیرونی‏‎ ‎‏بشوند. کفش کن اتاق از کفشهای مردمی که برای شرکت در نماز جماعت گرد آمده‏‎ ‎‏بودند انباشته شده بود، به طوری که جای پا گذاشتن نبود. ما و دیگر روحانیون و‏‎ ‎‏بسیاری از فضلا بدون توجه پا روی کفشهای مردم می گذاشتیم و رد می شدیم و چاره ای‏‎ ‎‏هم نبود. اما وقتی امام به کفش کن رسیدند و آن وضع را دیدند توقف کردند و از‏‎ ‎‏پا گذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزیدند و دستور دادند کفشها را از سر راه جمع‏‎ ‎‏کنند و راه را باز نمایند. تازه خیلی از ما متوجه شدیم که پا گذاشتن روی کفش مردم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 387
‏تصرف در مال غیر است و بدون رضایت صاحب آن، این کار خیالی از اشکال‏‎ ‎‏نیست. ‏‎[32]‎

من خاطرم جمع نیست

‏با اینکه اجاره منزل امام در جماران به صاحب آن پرداخت می شد، روزی امام قبل‏‎ ‎‏از ماه مبارک رمضان دستور دادند که اعضای این خانه بیایند و با من صحبت کنند، من‏‎ ‎‏خاطرم جمع نیست که آیا در این خانه که می مانم صاحبانش راضی هستند یا خیر. آنها‏‎ ‎‏خیلی تعارف کردند که شما به ما و محل خیلی افتخار داده اید و ما تا قیامت از این‏‎ ‎‏موهبت الهی قدردانی می کنیم. ولی امام فرمودند که حالا به زنها بگویید بیایند. خانمها‏‎ ‎‏آمدند. آقا به آنها فرمودند: «ممکن است شما به چیزی از زندگی خود علاقه مند باشید و‏‎ ‎‏دوست نداشته باشید که جای دیگری بروید.» آنها نیز به نوبه خود اعلام رضایت کردند.‏‎ ‎‏آنگاه امام فرمودند: «حالا می مانم.» ‏‎[33]‎

چرا این کار را کرده اند؟

‏روزی برای تأمین نور کافی و مناسبت فیلمبرداری از برخی از ملاقاتهای رسمی یا‏‎ ‎‏برنامه هایی نظیر پیام نوروزی که در اتاق کار امام انجام می شد، سه نقطه از گچ سقف‏‎ ‎‏اتاق را به مساحت 5×5 سانتیمتر زیر تیر آهنها را تراشیده بودند و می خواستند‏‎ ‎‏نورافکنها را به آن نقاط جوش دهند. هنگامی که صبح طبق معمول خدمت امام مشرف‏‎ ‎‏شدیم قبل از هر چیز با لحن خشن و تند و قیافه ای ناراحت و مضطرب فرمودند: «این‏‎ ‎‏چیست؟ چرا این کار را کرده اند؟» به عرض رسید برای تأمین نور فیلمبرداری است. بعد‏‎ ‎‏از لحظه ای تأمل و سکوت تلخ ادامه دادند، چرا بدون اجازه صاحب خانه، این‏‎ ‎‏تصرفات را می کنند؟ با این برخورد تند جرأت ادامه کار سلب شد و اصلاً قضیه منتفی‏‎ ‎‏و جای آن تعمیر شد. هنگامی که از خدمتشان مرخص شدیم، جناب آقای صانعی با‏‎ ‎‏اینکه دهها سال با امام بودند، به من گفتند: «من در طول عمرم کمتر چنین ناراحتی و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 388
‏تکدر خاطری را در امام دیده ام.» ‏‎[34]‎

از صاحب زمین اجازه بگیرید

‏در موقع بمباران، ما سخت احساس وظیفه کردیم که برای امام اتاقی به نام‏‎ ‎‏پناهگاه بسازیم. آقای دکترها آمدند و به امام گفتند این سر و صدا برای شما از‏‎ ‎‏نظر جسمی خوب نیست. امام فرمودند: «برای من فرقی نمی کند، سروصدای بمباران،‏‎ ‎‏روی من تأثیر نمی گذارد. برای چی بسازید؟» دکترها نتوانستند ایشان را قانع کنند،‏‎ ‎‏چند نفری بودیم که رفتیم امام را قانع کنیم، حتّی آقای انصاری گریه کردند و گفتند‏‎ ‎‏اجازه بدهید چیزی بسازیم که هواپیماهای دشمن وقتی حمله می کنند، شما ده‏‎ ‎‏دقیقه ای اینجا بمانید. اما امام گفتند: «مگر همه پناهگاه دارند؟ مگر همۀ مردم جنوب‏‎ ‎‏شهر پناهگاه دارند؟ که شما می خواهید پناهگاه بسازید، من چه فرقی با آنها‏‎ ‎‏دارم؟» ‏

‏تا اینکه احمد آقا رفتند پیش امام و گفتند من می خواهم دوتا از این پناهگاههای‏‎ ‎‏پیش ساخته بیاورم برای زن و بچه خودم، موقعی که امام فهمیدند پناهگاه برای زن‏‎ ‎‏و بچۀ فرزندشان است، گفتند از نظر من اشکالی ندارد. ما از این فرصت استفاده‏‎ ‎‏کردیم یا سوءاستفاده کردیم، ما بین اتاق احمد آقا و اتاقی که امام از آن استفاده‏‎ ‎‏می کرد، یک فاصلۀ دوازده متری راه بود، ما اجازه گرفتیم که یک پناهگاه بسازیم ما بین‏‎ ‎‏این دو اتاق. می خواستیم چیزی باشد که نزدیک اتاق امام باشد، از همین پناهگاههای‏‎ ‎‏پیش ساخته که دایره ای است، در حدود دوازده متر خریدیم و آوردیم با جرثقیل و دو در‏‎ ‎‏برای آن گذاشتیم. یکی به طرف اتاق امام و یکی به طرف ساختمان حاج احمد آقا.‏‎ ‎‏اما واقعیتش این است که منظور ما امام بود. ما آنجا را بسیار محکم ساختیم و خیلی‏‎ ‎‏محکم کردیم و بتون هم ریختیم روی آن و بسیار محکم ساختیم. اما موقعی که امام‏‎ ‎‏گفتند اینجا را خراب کنید، مشکلی شد. حتی یک بار ساعت نه شب تلفن کردند به‏‎ ‎‏بنده و گفتند امام شما را می خواهد. خدمت آقا رفتم، گفتند: «اینجا را خراب کنید.» ‏‎ ‎‏من که می دانستم با چه مشکلی روبرو هستیم. گفتم خراب کردن اینجا صدای‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 389
‏شدیدی ایجاد می کند و به این زودی هم خراب نمی شود. امام فرمودند: «هرقدر صدا‏‎ ‎‏دارد من تحمل می کنم. شما اینجا را خراب کنید.» ما ساعت نه قول دادیم که صبح‏‎ ‎‏روز بعد شروع کنیم و می دانستیم که با چه صدایی روبرو هستیم و نمی دانستیم که‏‎ ‎‏چطور تصمیم بگیریم. ‏

‏صبح رفتیم خدمت حاج احمد آقا، که ایشان بروند یا ما برویم و آقا را قانع کنیم.‏‎ ‎‏احمد آقا رفتند. ولی امام گفتند: «نه باید اینجا خراب شود و تحمل صدا را هم دارم. به‏‎ ‎‏ایشان بگویید که ناراحت صدا نباشند.» تصمیم امام قطعی بود و ما شروع کردیم به‏‎ ‎‏تخریب آنجا. البته آن روز نتوانستیم وسایل را فراهم کنیم و موکول کردیم به فردا، ولی‏‎ ‎‏در فاصلۀ همان روز امام دو بار مرا احضار کردند و تأکید داشتند در خراب کردن آنجا.‏‎ ‎‏جالب بود که امام گفتند: «این خانه استیجاری است و باید مثل اولش بشود». از طرفی‏‎ ‎‏این سنگهای پناهگاه که سنگین بود و ما نمی توانستیم با دست بلند کنیم و می بایست‏‎ ‎‏از طریق زمینی که مشرف به این پناهگاه بود جرثقیل می آوردیم که امام در این رابطه‏‎ ‎‏فرمودند: «بروید از صاحب زمین اجازه بگیرید. اگر اجازه دادند جرثقیل بیاورید، و اگر‏‎ ‎‏ندادند، فکر دیگری کنید.» خود این هم مشکلی دیگر بود چرا که ما نمی دانستیم این‏‎ ‎‏زمین مال کیست، و طی دوازده سالی که اینجا بودیم، صاحب زمین را نمی شناختیم.‏‎ ‎‏رفتیم سراغ آقای امام جمارانی و به ایشان گفتیم امام می فرمایند باید اجازۀ صاحب این‏‎ ‎‏زمین را بگیریم، آقای امام جمارانی بعد از دو سه ساعت تلفن زد که اجازه دارید بروید‏‎ ‎‏داخل آن زمین. ما آمدیم خدمت امام و گفتیم که آقای امام جمارانی گویا صاحب‏‎ ‎‏زمین را می شناختند و به ما گفتند که اجازه دارید، امام گفتند مانعی ندارد. ‏

‏ما آنجا را تقریباً با چهار متّه برقی، با سروصدای شدید شکافتیم. با اینکه ما‏‎ ‎‏خودمان را کارگر و جوان حساب می کردیم، حوصله و تحمل این صدا را نداشتیم، اما‏‎ ‎‏امام (شاید حدود ده روز) آن را تحمل کردند و جالب بود که با آن همه ناراحتی که‏‎ ‎‏برایشان ایجاد کرده بودیم، هروقت می آمدند آنجا قدم بزنند به ما می گفتند: «خیلی‏‎ ‎‏ببخشید، من برای شما زحمتی درست کردم، مرا ببخشید.» اما ما شرمنده می شدیم و‏‎ ‎‏خجالت می کشیدیم، که هم ناراحتی برای آقا ایجاد کردیم و هم ایجاد سروصدا کردیم‏‎ ‎‏و تازه امام از ما معذرت می خواهند. ما هم زود تخریب کردیم، و ساختمان منزل‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 390
‏استیجاری را به صورت اول و طبیعی درآوردیم. مسلم است امام مقداری راضی شدند‏‎ ‎‏که ما آن را به صورت اول درآوردیم. ‏‎[35]‎

مرا به جهنم نفرستید

‏امام به حدی در مصرف وجوهات و بیت المال احتیاط می کردند که برای خرید‏‎ ‎‏یک پنکه برای منزلشان در نجف فریاد می زدند که مرا به جهنم نفرستید و اجازه‏‎ ‎‏نمی دادند که همسرشان برای فرزند شهیدش یک تلفن به ایران بزند، آن هم شب یا چند‏‎ ‎‏شبی پس از شهادت فرزندش که می خواست احوالی از بچه هایش، که در ایران ساکن‏‎ ‎‏بودند، بپرسند. امام این را خلاف شرع می دانستند. ‏‎[36]‎

اگر حاضری جهنم را تحمل کنی

‏مرحوم حاج آقا مصطفی نقل می کردند روزی برای یک طلبه ای خدمت امام‏‎ ‎‏وساطت کردم که پولی از ایشان بگیرم و به او بدهم. ولی امام به وساطت من ترتیب اثر‏‎ ‎‏ندادند. مرتبه دوم وساطت کردم باز ترتیب اثر ندادند، که این بار مایه تعجب شده بود.‏‎ ‎‏مرتبه سوم که وساطت کردم امام در جواب فرمودند: «مصطفی، این کمد، و گنجه ای که‏‎ ‎‏می بینی این پول در آن وجود دارد و این هم کلید گنجه است، من این کلید را در اختیار‏‎ ‎‏تو می گذارم که هرچه پول می خواهی برداری به این طلبه بدهی، مانعی ندارد؛ لکن به‏‎ ‎‏یک شرط و آن شرط این است که جهنمش را باید خودت بروی. چون من دیگر حاضر‏‎ ‎‏نیستم به این طلبه به خاطر عدم لیاقتی که در او وجود دارد، پول سهم امام بدهم. تو‏‎ ‎‏اگر حاضری جهنم را تحمل بکنی این پول و این گنجه و این کلید در اختیار تو.» ‏‎[37]‎

باید پولهای اضافه را برگردانید

‏از حادثه دوم فروردین (بیست و پنج شوال) مصادف با شهادت امام صادق(ع)،‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 391
‏یعنی روزی که عمال شاه مدرسه فیضیه را خراب کردند و طلبه های بسیاری شهید شدند‏‎ ‎‏و اموالشان غارت شد، بسیاری از طلبه ها مشکلات بسیاری را در زندگی مادی خود‏‎ ‎‏پیدا کردند. به همین مناسبت، عده ای در تهران با هدایت شهید عراقی برای کمک به‏‎ ‎‏طلبه هایی که از نظر جانی و مالی آسیب دیده بودند، پولی جمع کردند و خدمت امام‏‎ ‎‏بردند، آقا هم پول را به من و حاج شیخ عبدالعلی قرهی دادند تا به قم ببریم و میان‏‎ ‎‏طلبه های صدمه دیده تقسیم کنیم. ما دو نفر پیش خود حساب کردیم که با توجه به‏‎ ‎‏اینکه مقدار پول زیاد است، اگر به هر یک از طلبه ها نفری چهل تومان بدهیم، درست‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏سه روز بعد، به قصد تقسیم پول به مدرسۀ خان رفتم و اعلام کردیم که از طرف‏‎ ‎‏امام قرار است به طلبه ها پولی داده شود. پس از آن به هر یک از طلبه ها چهل و پنج‏‎ ‎‏تومان پول دادیم و اگر کسی ادعا می کرد که اثاثیه یا پولش را هم از دست داده است، به‏‎ ‎‏همان مقدار به او پول اضافه می دادیم. هنوز ظهر نشده بود که از طرف امام پیغام آوردند‏‎ ‎‏که شیوۀ تقسیم پول ما مورد تأیید ایشان نیست.‏‎[38]‎‏ پیام آور گفت: «نظر امام این است که‏‎ ‎‏پول به کسانی که اثاث آنها در فیضیه غارت شده است یا مجروح شده اند، تعلق دارد،‏‎ ‎‏نه همۀ طلبه ها.» ‏

‏ما فوری وسایلمان را جمع کردیم و به منزل امام رفتیم. وقتی گزارش کار خود را به‏‎ ‎‏امام دادیم، فرمودند: «اشتباه کردید، خلاف کردید. پول مال همه نبود. پول را آقایان برای‏‎ ‎‏افراد صدمه دیده آورده اند. عرض کردیم «خب حالا چه کنیم؟» ‏

‏فرمودند: «هیچ، اشتباه کرده اید، و باید پولهای اضافه را پس بگیرید. ‏

‏من که بیشتر هدفم این بود که امام از ماجرا چشم پوشی کنند، با شنیدن این‏‎ ‎‏حرف، گفتم: «آقا! چه جوری پولها را برگردانیم؟ این امکان ندارد.» ‏

‏امام با تأکید فرمودند: «باید پس بگیرید» ‏

‏پس از آنکه از خدمت امام مرخص شدیم، به فکر فرو رفتیم که چگونه اشتباه خود‏‎ ‎‏را تصحیح کنیم، عاقبت راه حلی به ذهنمان رسید. اگرچه خود این راه حل، اشتباهی‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 392
‏دیگر بود. به این صورت که عصر همان روز به مدرسۀ خان رفتیم و اعلام کردیم که آن‏‎ ‎‏عده از طلبه هایی که در جریان مدرسۀ فیضیۀ قم به خودشان یا اثاث شان آسیبی نرسیده‏‎ ‎‏است و از ما نیز مبلغ چهل و پنج تومان را گرفته اند، لطف کنند پول را برگردانند و‏‎ ‎‏بیست تومان هم تشویقی بگیرند، و پیش خود قرار گذاشتیم که هرجور شده اجازۀ دادن‏‎ ‎‏این بیست تومان را از امام بگیریم. ‏

‏وقتی برنامۀ جدید را در مدرسۀ خان اعلام کردیم، حتی بعضی از طلبه هایی که‏‎ ‎‏می بایست می آمدند و پول گرفته را پس می دادند، از گرفتن بیست تومان خودداری‏‎ ‎‏می کردند. ولی ما خودمان از اینکه صبح آنها را معطل کرده بودیم، خجالت می کشیدیم‏‎ ‎‏و به اصرار بیست تومان را به آنها می دادیم. ‏

‏هنوز یکی دو ساعت از شروع کار ما نگذشته بود که از طرف امام پیغام آوردند که‏‎ ‎‏این کارتان نیز خطاست. دوباره وسایلمان را جمع کردیم و خدمت امام رفتیم.‏‎ ‎‏گفتم: «آقا! چون این آقایان دارند پولها را پس می آورند، یکی بیست تومان به آنها‏‎ ‎‏تشویقی می دهیم.» ‏

‏امام فرمودند: «تشویقی ندارد.» ‏

‏دوباره گفتیم: آقا! عنایت ما به این نکته است که این فرد دارد پولی را که گرفته و‏‎ ‎‏مال خود می داند، برمی گرداند.» ‏

‏امام فرمودند: او وظیفه اش را انجام می دهد. انجام وظیفه که تشویق لازم ندارد. ‏

‏و در تکمیل توضیحات خود فرمودند: آقایان متدینند، شما یک پولی را به آنها‏‎ ‎‏داده اید که نابجا بوده است. بعد آمدید به خاطر آن پول نابجا تشویقشان کردید. گذشته‏‎ ‎‏از آن، این پول مال مردم بوده است، شما چرا این کار را کردید؟ باید پولی که نابجا‏‎ ‎‏داده اید، جبران شود. ‏

‏من و آقای قرهی تقریباً به حال التماس گفتیم: «آقا! ما چطور جبران کنیم؟ حدود‏‎ ‎‏ده بیست هزار تومان از عصر تا حالا پول داده ایم!» ‏

‏بالاخره امام عنایت کردند و فرمودند: ‏

‏حالا چون این پول را به طلبه ها داده اید، من یک جوری از سهمیۀ امام جبران‏‎ ‎‏می کنم. ولی شما بقیۀ پول را برای همان کسانی که باید، خرج کنید. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 393
‏چند روز بعد، امام را دستگیر کردند. در همان مدت ما نیز پولها را به طلبه ها داده‏‎ ‎‏بودیم و مقدار کمی نزدمان مانده بود. هنوز مدت کوتاهی از دستگیری امام نگذشته بود‏‎ ‎‏که ایشان از زندان نامه ای فرستادند که در آن نامه دربارۀ بقیۀ پول دستور داده بودند که به‏‎ ‎‏مصرف همان افراد برسانیم. نکتۀ جالب توجه اینجاست که امام، با آنکه شرایط آن دوران‏‎ ‎‏بسیار سخت بود و هیجان و التهاب عظیمی بر همه حاکم بود و با آنکه خودشان در‏‎ ‎‏اسارت دشمنان به سر می بردند، نسبت به باقیماندۀ پولی که از اموال مسلمانان به‏‎ ‎‏حساب می آمد و مقدار قابل توجهی نیز به حساب نمی آمد، احساس مسؤولیت‏‎ ‎‏می کردند. ‏‎[39]‎

حق نداری به تهران تلفن کنی

‏امام در نجف می فرمودند هیچ کس حق ندارد از اینجا تلفن زیادی بکند. البته‏‎ ‎‏تلفن داخل نجف را اجازه می دادند، اما به کربلا یا جای دیگر نمی توانستیم تلفن بزنیم.‏‎ ‎‏زیرا آن را تحریم کرده بودند. حتی به حاج احمد آقا فرموده بودند که حق نداری به تهران‏‎ ‎‏یا جای دیگر تلفن بکنی. ولی اگر در مسیر انقلاب تلفن می شد مثلاً می خواستیم خبری‏‎ ‎‏از ایران بگیریم یا اعلامیه ای را منتشر کنیم اجازه می دادند. یکبار که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏تلفنهایی کرده بود و احتمال می داد امام راضی نباشند، ناچار شد از جایی پول بگیرد و‏‎ ‎‏برای چند تلفن شخصی به آقای رضوانی که مسؤول کارهای مالی امام بود بدهد. ‏‎[40]‎

مخارج اضافه نمی داد

‏مرحوم حاج آقا مصطفی می بایست هفته به هفته به خدمت آقا می آمد و خرج‏‎ ‎‏هفته اش را می گرفت و به هیچ وجه امام مخارج اضافه به او نمی داد. لذا وقتی ایشان‏‎ ‎‏خواست به مکه برود با پول خانه ای که در قم فروخته بود و مقدار پولی که از خانمش‏‎ ‎‏بود، به مکه رفت. ‏‎[41]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 394
دادن خرجی به آقا مصطفی روی حساب بود

‏در دستگاه امام آنقدر دقت هست که کسی مثل حاج آقا مصطفی که به درجه‏‎ ‎‏اجتهاد رسیده بود و خود ایشان می توانست حساب بکند و سهم امام بگیرد و در‏‎ ‎‏وجوهات تصرف بکند، در عین حال خرج و دخل ایشان کاملاً دقیق بود. امام پولی که‏‎ ‎‏به او می داد برای مصرف داخلی خانه اش، کاملاً تحت انضباط و روی حساب بود. ‏‎[42]‎

واجب نیست سلام کنید

‏امام در مقابل ارتباط ما با نامحرم خیلی سختگیرند. الان پسرهای من و حاج‏‎ ‎‏احمد آقا پانزده – شانزده ساله اند، ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت بشویم،‏‎ ‎‏پسرها حق آمدن ندارند یا اگر هم بیایند؛ مثلاً ما خانه خانم می نشینیم و سفره‏‎ ‎‏می اندازیم و آنها منزل احمد آقا. آن هم برای اینکه پسرها و دخترهای فامیل و‏‎ ‎‏خانه با هم غذا نخورند، نه فقط سر سفره، بلکه حتی سلام هم به هم نکنند، چون‏‎ ‎‏واجب نیست. من خودم پانزده ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرده و تازه‏‎ ‎‏داماد ما شده بودند. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان، همین جور که من و آقا با‏‎ ‎‏هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند می آیند استقبال در یک باغچه ای بود که ما‏‎ ‎‏داشتیم جلو می رفتیم من به آقا گفتم: «سلام بکنم؟» امام در جواب گفتند: «واجب‏‎ ‎‏نیست!» ‏

‏من هم رویم نشد که سلام نکنم. زدم و از تو باغچه رد شدم که با آقای اشراقی‏‎ ‎‏روبرو نشوم؛ و یا حتی مادر من، وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه، یعنی چهل سال بعد از‏‎ ‎‏زندگیشان، اولین سلام را به برادرشوهرشان کردند! ماجرا هم این بود که وقتی عمویم‏‎ ‎‏می خواستند بروند ترکیه خدمت آقا، آمدند از پشت در گفتند: «من می خواهم با خود‏‎ ‎‏خانم صحبت کنم، تا اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه ای برای آقا داشته باشند.» که‏‎ ‎‏مادرم ناچار شدند سلام کنند! و بعد یادم است آمدند و گفتند ناراحتند، چون اولین‏‎ ‎‏سلام را در نبودن آقا کرده اند آن هم با این لفظ که «اگر آقا راضی نباشند چه؟» من هم‏‎ ‎‏گفتم: «نه دیگه حالا شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید.» البته امام در مورد کار‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 395
‏واجب و ضروری حرفی ندارند، این را بدانید! الان مثلاً نمی گویند چون استاد مرد است،‏‎ ‎‏دانشگاه نروید و یا برای خرید بیرون نروید و تاکسی یا اتوبوس سوار نشوید. خیر اینها‏‎ ‎‏را کار ندارند، اما! باید جدی صحبت کرد – نه اینکه دور هم بی خودی بنشینید و سلام‏‎ ‎‏علیک کنید. امّا اگر کار دارید، با هر مرد هم حرف بزنید اشکالی ندارد. به هرحال در‏‎ ‎‏مورد این مهمانی رفتن خانمها و آقایان و با هم و دور هم نشستن نامحرمها در‏‎ ‎‏مهمانیها ایشان همه را حرام می دانند – که زنها با مردها و دخترها با پسرها – صحبت‏‎ ‎‏کنند. فقط در مورد کار ایرادی نمی گیرند. البته ایشان آدم خشکی نیستند و مطابق روز‏‎ ‎‏زندگی می کنند و متعادل هستند و اصلاً همه کار و برخوردشان و حتی لباس‏‎ ‎‏پوشیدنشان متعادل است. ‏‎[43]‎

باید طبق وصیت مصرف شود

‏مشهدی حسین پیرمردی که سالیان متمادی در قم و نجف خادم امام بود روزی در‏‎ ‎‏نجف برایم نقل می کرد که یک وقت به آقا خبر داده بودند که مردی افغانی که وارثی‏‎ ‎‏نداشت فوت کرده و شما را وصی خود قرار داده است. امام پس از اطلاع مرا به منزل‏‎ ‎‏متوفی فرستادند تا نسبت به ماترکش (اموال او) تحقیق و بررسی کنم. پس از بازدید به‏‎ ‎‏عرض آقا رساندم که اثاث به درد خوری ندارد به جز یک پوستین افغانی قابل توجه و‏‎ ‎‏ضمنا از امام خواستیم پوستین را به من بدهند. امام با شدّت به من فرمودند: «خیر،‏‎ ‎‏پوستین باید طبق وصیت صرف شود.» گرچه بدواً از ممانعت امام ناراحت شدم به ویژه‏‎ ‎‏آن که بالاخره مشهدی حسین و خادم قدیمی بیت بودم و نیاز هم داشتم، ولی پس از‏‎ ‎‏تأمل دیدم حق با آقا بود. ‏‎[44]‎

هرکس کرایه خودش را بدهد

‏وقتی شاه رفت، امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند؛ ولی در ایران همه تقریباً‏‎ ‎‏مخالف سفر امام از پاریس بودند یعنی می ترسیدند و می گفتند زود است و حق هم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 396
‏داشتند بترسند، انقلاب بود و امام، و اگر خدای ناکرده طوری می شدند معلوم بود چه‏‎ ‎‏می شد. تلفن پشت تلفن می زدند که داستان را به امام بگو. من هم می گفتم. اما امام‏‎ ‎‏تصمیمشان را گرفته بودند. هواپیمایی اجاره شد، بنا شد هرکسی پول کرایه خودش را‏‎ ‎‏بدهد، لذا امام فقط کرایه خودشان و من را دادند. ‏‎[45]‎

باید پول بدهند و رساله بخرند

‏یکی از خصوصیات امام این بود که هیچ وقت برای چاپ رساله حاضر نبودند از‏‎ ‎‏وجوهات خرج کنند و می فرمودند: «آنان که تقلید می کنند وظیفه دارند رساله تهیه کنند،‏‎ ‎‏لذا باید پول بدهند و بخرند.» ‏‎[46]‎

بیت المال خرج رساله من نشود

‏تا آغاز انقلاب امام تلفن در منزل نداشتند. شهرستانیها اعتراض داشتند که ما نیاز‏‎ ‎‏به ارتباط با شما داریم و شما تلفن لازم دارید اما آقا می فرمودند: «پول بیت المال خرج‏‎ ‎‏رساله و تلفن من نشود.» سرانجام یک نفر بازاری متدین، تلفنی به نام امام خرید و در‏‎ ‎‏منزل ایشان نصب کرد. ‏‎[47]‎

پیام من با دلارهای امانتی چاپ نشود

‏زمانی که پیام برائت امام منتشر شد، من معتقد بودم که این پیغام تنها برای مردم‏‎ ‎‏ایران اسلامی نیست، بلکه باید تمامی مسلمانان جهان از محتوای آن اطلاع حاصل‏‎ ‎‏کرده و نسبت به تحقق آرمانهای مطرح شده در آن اهتمام ورزند. بنابراین تصمیم گرفتم‏‎ ‎‏این پیام را به چهار زبان عربی، انگلیسی، فرانسه و اردو ترجمه کرده و به چاپ برسانم‏‎ ‎‏که این کار در مراحل پایانی خود بود و شاید تا چند ماه دیگر نتیجه کار حاصل می آمد.‏‎ ‎‏اما نکته جالب توجه در روندی است که چاپ این کتاب طی کرده است. چرا که به دلیل‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 397
‏برون مرزی بودن هدف، می بایست کتابی چاپ و منتشر شود که از جذابیّت ظاهری‏‎ ‎‏خاصی نیز برخوردار باشد، یعنی در تهیه آن از کاغذ مرغوب و تکنیکهای مختلف‏‎ ‎‏بهره گیری شود و در مجموع به عنوان اثری ارزنده، قابل ارایه از طریق سفارتخانه های‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی باشد. پس از بررسی امکانات موجود در کشور به این نتیجه رسیدیم‏‎ ‎‏که تهیه اقلام مورد نظر در داخل مقدور نیست. برای گرفتن ارز مورد نیاز جهت تهیه‏‎ ‎‏کاغذ مرغوب و زینگ شخصاً با آقای میرحسین موسوی نخست وزیر صحبت کردم.‏‎ ‎‏ایشان گفتند که در حال حاضر تهیه چنین ارزی برای دولت کار مشکلی است. پس از‏‎ ‎‏اطلاع یافتن از مشکلات دولت، از انجام کار با ارز دولتی منصرف شدیم. وقتی‏‎ ‎‏جریان امر را به اطلاع حاج احمد آقا رساندم، ایشان گفتند که من خدمت امام عرض‏‎ ‎‏می کنم اگر آقا توافق داشتند از ارزهایی که به عناوین شرعی نزد ایشان است به‏‎ ‎‏قیمتی کمتر از بازارهای آزاد مقداری را در اختیار شما می گذاریم. پس از گذشتن چند‏‎ ‎‏روز که از حاج احمد آقا نتیجه را پرسیدم، گفت امام فرمودند: «من به هیچ وجه‏‎ ‎‏راضی نیستم که پیام من با دلارهایی که نزد من امانت است چاپ شود» به هر حال‏‎ ‎‏تصمیم نهایی یعنی چاپ کتاب با ارز آزاد گرفته شد. اما نتیجه ای که می خواهم بگیرم‏‎ ‎‏این است که، امام توجه خاصی نسبت به حفظ بیت المال داشتند و اینکه حالا یک نفر‏‎ ‎‏از اعضای دفترشان می خواهد منشور انقلاب را چاپ کند یا نکند برایشان اهمیت‏‎ ‎‏نداشت. ‏‎[48]‎

در قبالشان وظیفه داریم

‏وقتی تحلیلی مطرح بود که اگر ما در رابطه با افغانستان با همسایه شمالیمان‏‎ ‎‏سازش می کردیم ممکن بود مسأله عراق را راحت تر حل بکنیم. البته در حد تحلیل بود‏‎ ‎‏نه راه حل. امام فرمودند: «آنها یک ملّت مسلمان هستند که ما در قبالشان وظیفه داریم.» ‏‎ ‎‏ایشان مسأله افغانستان را در یک افق باز که متعلق به امت اسلامی است می دیدند نه‏‎ ‎‏اینکه مسأله را به طور ملی (و در رابطه با ایران) ببینند. ‏‎[49]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 398
از وجوهات استفاده نمی کردند

‏با تمام قدرت مالی که امام داشتند و مخصوصاً این اواخر که شاید میزان‏‎ ‎‏شهریه هایی که ایشان به حوزه های مختلف می دادند که حدود صد میلیون در هر ماه‏‎ ‎‏می شد، در زندگی خودشان از وجوه استفاده نمی کردند. ‏‎[50]‎

از سهم امام استفاده نکردند

‏امام در بسیاری از مسایل مقید بودند، تا آنجا که یک ریال از سهم امام مصرف‏‎ ‎‏نمی کردند. قطعه زمینی داشتند مشترک که از پدرشان به ارث رسیده بود و دست برادر‏‎ ‎‏بزرگشان آقای پسندیده بود و این زمین در ماه یک درآمدی داشت و از همان درآمد،‏‎ ‎‏ایشان زندگیشان را مرتب می کردند به نحوی که با همان درآمد تطبیق بکند و لذا ایشان‏‎ ‎‏هیچ وقت از سهم امام استفاده نکردند تا وقتی که مجتهد و صاحب رساله شدند و این‏‎ ‎‏هم از امتیازاتی بود که ایشان داشتند. ‏‎[51]‎

به این استفتا جواب نمی دهم

‏امام سعی می کردند در نظر دادن و در پاسخ به سؤالات عمدتاً و بخصوص به‏‎ ‎‏سؤالات اجتماعی آنقدر دقیق باشند که دشمن نتواند در خلال پاسخ ایشان سوء‏‎ ‎‏استفاده ای بکند، از جمله وقتی با فتوایی کمک به مبارزین فلسطینی را اجازه‏‎ ‎‏فرمودند، یک عنصر فرصت طلب که شأن روحانی مسجدی در تهران را داشت،‏‎ ‎‏مدعی شد که من شخصاً از طرف امام مأمور هستم که وجوه شرعیه را به نفع‏‎ ‎‏فلسطینیها جمع آوری کنم و برسانم. همه از طرفی خوشحال بودند و از طرفی تعجب‏‎ ‎‏می کردند که چطور این شخص؟ با اینکه دیگران هم بودند لذا ظاهراً آقای کروبی  نامه‏‎ ‎‏استفتا مانندی به امام نوشت که آیا چنین شخصی از طرف شما اجازه ای دارد یا خیر؟‏‎ ‎‏من سؤال را خدمت ایشان بردم. فرمودند: «من به این استفتا جواب نمی دهم.» عرض‏‎ ‎‏کردم چرا؟ فرمودند: «چون اسم شخص در آن است و این شخص هم (به لحاظ‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 399
‏فامیلی) مرتبط است با یکی از شخصیتهایی که در صراط مرجعیت است (که در‏‎ ‎‏نجف ساکن بود) و طبیعی است که با این پاسخ منفی که من به این سؤال می دهم‏‎ ‎‏این شخص و به تبعش آن شخصیت روحانی که آینده ای دارد و بالاخره در صراط‏‎ ‎‏مرجعیت است، لطمه خواهد دید و از حیثیت ساقط خواهد شد و من صحیح‏‎ ‎‏نمی دانم این طور سوءاستفاده ای بشود شما کلی سؤال بکنید، بگویید آیا تابه حال‏‎ ‎‏شخصی از طرف شما اجازه یا دستوری برای جمع آوری دارد یا نه و من پاسخ‏‎ ‎‏خواهم داد.» ‏‎[52]‎

ایشان ساقط خواهد شد

‏گزارشی در رابطه با زیاده روی یکی از روحانیون که از طرف امام مجاز در اخذ و‏‎ ‎‏گرفتن وجوه شرعیه و امور حسبیه بود در استفاده از وجوه شرعیه به خدمت ایشان رسیده‏‎ ‎‏بود. به همین مناسبت چندبار از مقدار وجوه تحویل شده به وسیلۀ ایشان به دفتر از من‏‎ ‎‏سؤال شد که استخراج شده و تحویل دادم. چند روز بعد امام با آهنگی جدی و قاطع‏‎ ‎‏فرمودند: «به... بگویید باید ظرف ده روز تمام حساب زندگیش را ارایه بدهد... را از‏‎ ‎‏کجا خریده است؟» سپس با لحنی ناراحت و محکم ادامه دادند: «من گرفتار تکلیف‏‎ ‎‏شرعی هستم، باید ظرف ده روز حساب همه چیز را روشن کند و الا من ناچارم‏‎ ‎‏عکس العمل نشان بدهم و ایشان ساقط خواهد شد.» ‏‎[53]‎

از این پولها نمی دهم

‏امام اصلاً حاضر نبودند برای اشتهار خود دیناری خرج کنند، کتابی به نام «‏الدماء‎ ‎الثلائة‏» داشتند، به ایشان عرض کردم اجازه بدهید آن را چاپ کنم، آقا نسخۀ منحصر به‏‎ ‎‏فرد خود را در اختیارم نهادند، عرض کردم مبلغ پنج هزار تومان برای چاپش بدهید.‏‎ ‎‏فرمودند: «نه، من از این پولها نداده و نمی دهم.» بعد از مراجعه به آیت الله پسندیده‏‎ ‎‏مبلغ پنج هزار تومان از ایشان قرض کردم و کتاب را به چاپ رساندم. بعد ساواک از‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 400
‏چاپ کتاب مطلع شده و اکثر کتابها را ضبط کرد و من ناچار شدم با فروش وسایل‏‎ ‎‏زندگی، مبلغ مذکور را بپردازم، بعد از آزادی امام که کتابها برگردانده شد و بین طلاب‏‎ ‎‏توزیع شد همچنان از دادن وجه خودداری کرده فرمودند «لازم نبود چاپ کنید.» ‏‎[54]‎

من اهل این کارها نیستم

‏یکی از شاگردان امام برای تبلیغ به یکی از روستاهای نزدیک قم می رفت. با توجه‏‎ ‎‏به احتیاج مردم آنجا به مسجد، دو نفر از مقلدین گفتند که ما در صورتی هزینه ساخت‏‎ ‎‏مسجد را می پذیریم که امام بیایند کلنگ مسجد را بزنند. وقتی مطلب توسط مرحوم‏‎ ‎‏اشراقی به امام عرض شد، فرمودند: «من اهل این کارها نیستم .» با توجه به اینکه ساخت‏‎ ‎‏مسجد مورد احتیاج بود و راهی جز کمک آن مالکین نبود و آنها هم کمکشان را موکول‏‎ ‎‏به تشریف فرمایی امام کرده بودند، این دوست ما با آقای اشراقی صحبت کرد که بالاخره‏‎ ‎‏راه چاره چیست؟ آقای اشراقی گفت که آنچه امام در برابر آن خاضع است وظیفه الهی‏‎ ‎‏است، اگر مسأله توضیح داده شود و ایشان احساس وظیفه کنند حتماً می آیند. وقتی‏‎ ‎‏مجدداً خدمت امام جریان آن دوست و نیاز آن محل به مسجد و همه مسایل را عرض‏‎ ‎‏کردیم، ایشان پذیرفتند و تشریف بردند و کلنگ مسجد را زدند. نکته جالب اینکه وقتی‏‎ ‎‏امام در جلسه ای که در مسجد تشکیل شده بود بلند شدند که بروند کلنگ را بزنند، به‏‎ ‎‏طرف در مسجد که مستقیم بود نرفتند، بلکه راهشان را کج کردند و آمدند کنار جوانی‏‎ ‎‏که نزد من نشسته بود و به او چیزی فرمودند. یادم نیست خودم شنیدم یا بعداً از آن جوان‏‎ ‎‏شنیدم که امام به آن جوان فرموده بودند: «اگر این انگشتری که در دستت هست‏‎ ‎‏طلاست، آن را بیرون بیاور.» ‏‎[55]‎

نباید از این چیزها بترسند

‏یکی از سفیران نوشته بود در بعضی از مجالس که دعوت می شویم مشروبات‏‎ ‎‏الکلی وجود دارد و اگر ما نپذیریم و نرویم، حمل به چیزهای دیگر می شود و مشکلاتی‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 401
‏در روابط پیش می آید. امام فرمودند: «به جهنم، نباید از این چیزها بترسند نباید بروند،‏‎ ‎‏دلیلش را هم باید بگویند تا آنها هم کم کم بفهمند برای چیست.» ‏‎[56]‎

غلط کرده است

‏در تاریخ 26 / 10 / 62 نوجوانی سؤال کرده بود که پدرش فردی لاابالی و بی دین‏‎ ‎‏است و به او گفته من راضی نیستم که در منزل من نماز بخوانی. آیا پدر چنین حقی‏‎ ‎‏دارد و تکلیف او چیست؟ امام فرمودند: «غلط کرده است، برود نماز بخواند اشکال‏‎ ‎‏ندارد.» ‏‎[57]‎

آیا ثقه است؟

‏زمانی ما می خواستیم برای مرحوم والد از ایشان اجازه دخالت در امور حسبیه‏‎ ‎‏بگیریم. بعد از درس و در مسیر حرکت و بازگشت به منزل در کوچه های محله یخچال‏‎ ‎‏قاضی که معمولاً خدمتشان برای کسب فیض می رفتیم، قضیه را مطرح و عرض‏‎ ‎‏کردم: «اجازه می فرمایید که والد ما که روحانی روستا و محله ای است در امور حسبیه‏‎ ‎‏دخالت کند؟» پرسیدند: «آیا ثقه است؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «مجاز است.» ‏‎ ‎‏ایشان برای اجازه دادن شفاهی به کسی که تمام وجودش ارادت به ایشان است تمام‏‎ ‎‏جهات شرعی را رعایت می کنند. ‏‎[58]‎

نمی توانم امضا کنم

‏روزی خدمت امام نشسته بودم. در منزل را زدند، رفتم، نامه ای از آقای بهبهانی‏‎ ‎‏آوردند که یکی از رجال سیاسی و دینی آن زمان و بسیار هم پرقدرت بود. شخص پیغام‏‎ ‎‏آورنده گفت: «آن نامه را به آقا بدهید و بگویید آقای بهبهانی گفتند این نامه را امضا‏‎ ‎‏کنید.» امام نامه را خوانده و فرمودند: «به خود پیغام آورنده بگویید بیاید. من به آن آقا‏‎ ‎‏گفتم بیاید. وقتی او آمد، امام به او فرمودند: «هر کس که بخواهد من برایش اجازۀ اجتهاد‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 402
‏بنویسم، باید حتماً ده سال تمام با من باشد و از نظر علمی با من باشد تا امکان اجازه‏‎ ‎‏دادن به ایشان باشد. سپس نامه را به شخص واسطه دادند و فرمودند «من معذورم،‏‎ ‎‏نمی توانم امضا کنم.» اگرچه این قضیه به خودی خود مهم نیست ولی در آن زمان‏‎ ‎‏پشتیبانی آقای بهبهانی از امام خیلی با ارزش بود. با این همه امام جز به حقیقت الهی‏‎ ‎‏به چیز دیگری توجه نمی کردند. ‏‎[59]‎

آیا ایشان مسلمانند؟

‏هنگامی که هواپیما به قصد پرواز به سوی تبعیدگاه ترکیه موتور را روشن کرد، یکی‏‎ ‎‏از مقامات به اصطلاح امنیتی پاسپورت امام را به دست ایشان داد و گفت اکنون به‏‎ ‎‏ترکیه می روید و خانواده شما نیز به زودی به شما ملحق خواهند شد. سرهنگ افضلی‏‎ ‎‏هم که تا تبعیدگاه امام را همراهی می کرد؛ در کنار امام قرار گرفت. وقتی هواپیما از‏‎ ‎‏زمین کنده شد و اوج گرفت، یکی از مهمانداران به امام نزدیک شد و گفت اجازه‏‎ ‎‏می فرمایید برای شما چای بیاورم؟ امام از سرهنگ افضلی پرسیدند: «آیا ایشان (اشاره به‏‎ ‎‏مهماندار) مسلمانند؟» مهماندار بلافاصله پاسخ داد اختیار دارید حضرت آقا من از‏‎ ‎‏خانواده ای روحانی هستم و سپس پدربزرگ خود را که یکی از علما بود معرفی کرد.‏‎ ‎‏آنگاه امام با آوردن چایی موافقت کردند. ‏‎[60]‎

چون مسیحی هستند اسم روح الله را ننوشتم

‏روزی رییس پلیس نوفل لوشاتو، عکسی از امام را که در حال قنوت نماز بودند،‏‎ ‎‏برای امضاء آورد. امام عکس را گرفتند و امضاء کردند. وقتی به امضاء توجه کردم دیدم‏‎ ‎‏مثل سایر امضاهای ایشان نیست و کلمه ای از اسمشان جا افتاده است. عرض کرم‏‎ ‎‏مثل اینکه امضای شما مثل سایر امضاها نیست. فرمودند: «چون مسیحی هستند و‏‎ ‎‏رعایت وضو را نمی کنند، اسم روح الله را ننوشتم، مبادا دستشان مسح (کلمه الله)‏‎ ‎‏کند.» ‏‎[61]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 403
منزل من جای گوشه و کنایه نیست

‏روزی در مجلسی که عده ای از فضلا نشسته بودند، از امام یک سؤال علمی‏‎ ‎‏کردند. در واقع یکی از آقایان به یکی دیگر از علما گوشه و کنایه می زد. چهرۀ امام بر‏‎ ‎‏افروخته شد و فرمودند: ‏

‏ «منزل من جای گوشه و کنایه نیست. مجالس باید مجالسی خدایی باشد. مجالس‏‎ ‎‏نمی توانند جوری باشند که کسی در آن به مؤمنین و مسلمانها گوشه و کنایه بزند. ‏‎[62]‎

چند اشکال در وضوی شما هست

‏سال 42 پس از دستگیری امام در ماجرای پانزده خرداد که رژیم شاه ایشان را در‏‎ ‎‏قیطریه محصور کرده بود برای دیدار امام به تهران رفتیم، اجازۀ زیارت آقا را به ما ندادند‏‎ ‎‏و ما نیز در اطراف اقامتگاه امام ماندیم. تا آن که خبر رسید می خواهند ایشان را به‏‎ ‎‏قیطریه ببرند. در آنجا امام در منزل یک روحانی که می گفتند از علاقه مندان ایشان‏‎ ‎‏است، حدود چهار ماه اقامت کردند. ما نیز در آن خانه ماندیم. یادم هست، یک روز که‏‎ ‎‏در آن خانه مشغول وضو گرفتن بودم، امام مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند: «چند‏‎ ‎‏اشکال در وضوی شما وجود دارد و...» امام برخورد بسیار خوب و باوقاری داشتند. ‏‎[63]‎

انگشتر طلا را دربیاورید

‏وقتی امام در پاریس بودند اگر مردی داخل اتاق می شد و مثلاً انگشتر طلا به‏‎ ‎‏دستش بود فوراً از او می خواستند که انگشتر را دربیاورد. ‏‎[64]‎

مهری تعیین کنید

‏امام در رابطه با مهریه عروس، مقدار زیاد را نمی پذیرفتند، ولی قانع به این هم‏‎ ‎‏نبودند که کسی فقط یک کلام الله مجید را مهر قرار دهد. می فرمودند: «مهری تعیین‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 404
‏کنید، بگویید دوتا سکه، ده تا سکه، ده هزار تومان پول و...» ‏‎[65]‎

پدر دختر راضی است؟

‏دختری می خواست ازدواج کند، آورده بودند خدمت امام که عقد کنند. پدر دختر‏‎ ‎‏نبود، مادرش بود. امام از آن واسطه پرسیدند پدرش راضی است؟ گفت بله راضی‏‎ ‎‏است. باز امام خطبه را نخواندند. گفتند: «اگر پدر راضی نباشد عقد باطل است.» ‏‎ ‎‏گفتند نه آقا هم نوشته، و هم گفته است. باز امام چیزی نگفتند. باز وقتی می خواستند‏‎ ‎‏عقد بکنند، برای بار سوم گفتند: «اگر رضایت پدر نباشد باطل است.» بعد عقد را‏‎ ‎‏انجام دادند. ‏‎[66]‎

دیۀ او را بپرداز

‏در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا اولین جایی که برای ما مشکل بوجود آمد، میدان‏‎ ‎‏آزادی بود. در میدان آزادی ازدحام جمعیت به حدی بود که چند لحظه ای ماشین روی‏‎ ‎‏دست مردم قرار گرفت و کنترل از دست من خارج شد. بعد وقتی که ماشین روی زمین‏‎ ‎‏قرار گرفت، در اثر فشار جمعیت یک نفر پایش زیر ماشین رفت و شکست. امام هم با‏‎ ‎‏فهمیدن جریان بعداً مرا مأمور کرد دیه پای او را بپردازم و او هم دیه را از من قبول‏‎ ‎‏نکرد. ‏‎[67]‎

نباید بی احترامی شود

‏وقتی تیمسار رحیمی در بازداشت نیروهای کمیته استقبال از امام بود، امام فرموده‏‎ ‎‏بودند: تا محاکمه انجام نشده نباید به او بی احترامی شود. ‏‎[68]‎

تنها مفسدین را اعدام کنید

‏اولین روزهای پس از انقلاب اسلامی را خوب به یاد دارم. انقلاب شکوهمند‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 405
‏اسلامی به پیروزی رسیده بود و مردم حزب الله، گروهی حدود بیست نفر یا بیشتر را که در‏‎ ‎‏بین آنان هویدا، رحیمی، ربیعی، نصیری، و برخی دیگر از سران مفسد رژیم ستم شاهی‏‎ ‎‏به چشم خوردند به مدرسه می آوردند. برخی از دوستان معتقد بودند که تمامی آنان‏‎ ‎‏باید اعدام شوند و بر این خواسته خود پافشاری می کردند. بالاخره قرار شد از امام‏‎ ‎‏کسب تکلیف شود. ایشان فرمودند تنها کسانی را که از نظر شرع اسلام مفسد فی الارض‏‎ ‎‏هستند و حکمشان مشخص است، اعدام کنید و تصمیم در مورد مابقی را به عهده‏‎ ‎‏دادگاه اسلامی بگذارید تا بر اساس موازین شرعی و اسلام در مورد آنان حکم کند. ‏‎[69]‎

نباید آلبومش را ببینید

‏امام می فرمودند: «حتی شما اگر برای کشف مواد مخدر به خانه کسی می روید،‏‎ ‎‏موظف نیستید که آلبومش را ببینید، یخچالش را نگاه کنید و حتی اگر گناهی کرده باشد‏‎ ‎‏موظف نیستید که او را بگیرید و افشا کنید.» ‏‎[70]‎

دستهای اینها را باز کنید

‏گاردیها همه چشم و دست بسته در حیاط دبیرستان علوی بودند که یک مرتبه‏‎ ‎‏کسی خدمت امام آمد و به ایشان عرض کرد که گاردیها را با چشم و دست بسته‏‎ ‎‏آورده اند. ایشان برخلاف انتظار خبردهنده، ناگهان متغیر شدند که: «دست بسته درست‏‎ ‎‏نیست، بروید دستهای اینها را باز کنید.» برای کسانی هم که در حیاط بودند این مسأله‏‎ ‎‏تقریباً غیرعملی بود؛ یعنی در آن شرایط کار مشکلی بود. وقتی فرمان امام را به مسؤولین‏‎ ‎‏دادند، گفتند که این کار برای ما عملی نیست، اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم‏‎ ‎‏خطرهایی وجود دارد. ولی برای بار دوم و سوم بالاخره امام فرزندشان را فرستادند با‏‎ ‎‏تأکید فراوان که حتماً باید دستهای اینها باز شود، در حالی برای کسانی که می خواستند‏‎ ‎‏این امر را اجرا کنند واقعاً کار مشکلی بود. ‏‎[71]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 406
شکنجه گر باید قصاص شود

‏امام این جانب را مأمور نمودند تا برای رسیدگی به وضع زندانها هیأتی تشکیل‏‎ ‎‏دهم. ایشان از شایعه شکنجه در زندانها سخت ناراحت بودند و فرمودند این هیأت‏‎ ‎‏باید با قاطعیت از تمام زندانها بازدید نموده و در صورت ثبوت شکنجه، باید‏‎ ‎‏شکنجه گر قصاص گردد و برای اطمینان بیشتر امام نماینده ای در این هیأت قرار‏‎ ‎‏دادند تا این هیأت با اختیارات تمام به زندانها رفته و با زندانیان تماس برقرار‏‎ ‎‏نمایند. ‏‎[72]‎

نکند به اینها ظلم شود

‏یک بار که آیت الله منتظری با امام دیدار داشت، پس از ملاقات، شکایت دو تن‏‎ ‎‏از افرادی را که به علت ارتباط با جریان مهدی هاشمی دستگیر شده بودند به حاج‏‎ ‎‏احمد آقا می دهد تا به عرض امام برسد. حضرت امام، پس از آگاهی از مضمون نامه ها‏‎ ‎‏که حاوی شکایت از وزارت اطلاعات بود، پیغامی به این مضمون برای من‏‎ ‎‏فرستادند: «نکند یک وقت به اینها ظلم شود و مأمورین اطلاعات به طوری که مسؤولین‏‎ ‎‏آنها بی خبر باشند با زندانیان بدرفتاری کنند.» ‏‎[73]‎

من این حق را ندارم

‏وقتی خواهر هیجده ساله ام فرزندی هفت ماهه در شکم داشت و با مرگ دست و‏‎ ‎‏پنجه نرم می کرد و اطباء اتفاق نظر کرده بودند که تنها یا مادر و یا طفل را می توان‏‎ ‎‏نجات داد و حیات هر دو ممکن نیست. یا باید از طفل گذشت تا مادر زنده بماند یا‏‎ ‎‏به فوت مادر رضا داد و فرزند را زندگی و حیات بخشید. از امام خواسته شد که رضایت‏‎ ‎‏دهد برای نجات مادر، طفل را قربانی کنند. با ملامت فرمودند: «من این حق را ندارم که‏‎ ‎‏چون به فرزندم علاقه مندم، موجب مرگ موجود دیگری گردم چون هر دو بنده خدا و‏‎ ‎‏موجود زنده هستند.» ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 407
‏همین ایمان و اخلاص امام سبب شد خداوند هم مادر و هم فرزند را زنده‏‎ ‎‏نگهدارد. ‏‎[74]‎

اگر احمد حکمش مرگ باشد

‏زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی در اعتراض به دستگیری فرزندشان چند روزی‏‎ ‎‏به عنوان اعتراض از نظرها پنهان شدند، ایشان سپس به خدمت امام رسید. امام به آقای‏‎ ‎‏طالقانی گفتند: «پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهکهای چپ است و نباید‏‎ ‎‏اینقدر از این بابت که دستگیر شده اند ناراحت شوید» سپس اضافه کردند: «والله قسم،‏‎ ‎‏اگر احمد دچار کوچکترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را‏‎ ‎‏خواهم کشت.» ‏‎[75]‎

با امکان زنده ماندن عمل بلامانع است

‏دوقلوهای بهم چسبیده (لاله و لادن) را خدمت امام بردیم و موضوع عمل جراحی‏‎ ‎‏را با ایشان درمیان گذاشتیم. امام فرمودند: «اگر قرار باشد در این عمل جراحی یکی از‏‎ ‎‏آنها از بین برود قتل است، ولی اگر امکان زنده ماندن هر دو وجود دارد عمل بلامانع‏‎ ‎‏است.» (این دوقلوها از ناحیه سیاهرگ مشترک بودند)‏‎[76]‎

عده ای بی گناه دستگیر می شوند

‏وقتی خواستند جسد مرحوم آقا مصطفی را کالبد شکافی کنند امام اجازه این کار را‏‎ ‎‏ندادند. فرمودند: «عده ای بی گناه دستگیر می شوند و دستگیری اینها برای ما آقا‏‎ ‎‏مصطفی نمی شود.» ‏‎[77]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 408
اعتصاب غذا صحیح نیست

‏خودم با امام دیدار نداشتم، اما مادر و خواهرم که با ایشان دیدار خصوصی داشتند‏‎ ‎‏به آقا گفته بودند که کوروش اعتصاب غذا کرده و امام فرموده بودند که اعتصاب غذا‏‎ ‎‏صحیح نیست و من هم اعتصاب را شکستم. امام آن موقع به خواهرم گفته بودند به‏‎ ‎‏کوروش بگویید: «اگر آنها هرچه به من و به انقلاب توهین کردند او جواب ندهد تا به‏‎ ‎‏خاطر من اذیت نشود.» ‏‎[78]‎

احتمال ضرر می دهی؟

‏در نجف من یک وقتی سیگار می کشیدم و در اواخر حس کردم که برایم مضر‏‎ ‎‏است؛ یعنی طوری بود که سرفه زیاد می کردم. تنگی نفس و سرگیجه هم داشتم. چون‏‎ ‎‏امام در رساله شان دارند که هرچه مضر باشد استعمالشان جایز نیست، می خواستم از‏‎ ‎‏ایشان سؤال کنم که آیا این سیگار جزء همان مسأله است یا نه. از حرم که بیرون‏‎ ‎‏می آمدیم عرض کردم آقا این سیگار کشیدن ضرر دارد؟ امام نفرمودند ضرر دارد یا‏‎ ‎‏ندارد بلکه حکایتی را برای من فرمودند که مرحوم میرزای شیرازی پیپ می کشید‏‎ ‎‏کسی خدمت ایشان رفته بود و دیده بود که دورادور منقلشان پیپ چیده است، آن‏‎ ‎‏شخص به مرحوم میرزای شیرازی عرض کرده بود: «اینها ضرر ندارد؟» آقا فرموده‏‎ ‎‏بودند: «احتمال ضرر می دهی؟» گفته بود: «بله.» فرمود: «جمع کن.» همان شب این‏‎ ‎‏کلام امام چنان در من تأثیر کرد که دیگر سیگار نکشیدم و کسالتهایی هم که داشتم‏‎ ‎‏تمام مرتفع شد. ‏‎[79]‎

به این آقا بگویید بلند شود

‏یکبار هنگامی که امام به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) مشرف شده بودند‏‎ ‎‏با آنکه معمولاً کمتر به این سو و آن سو نگاه می کردند و مخصوصاً در حرم مطهر‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 409
‏توجهی به امور ظاهری نداشتند، در حال عبور از رواق مطهر متوجه شدند که یکی از‏‎ ‎‏زوار روی زمین افتاده و عتبه مبارکه را می بوسد. امام با برخورد به این صحنه خیلی سریع‏‎ ‎‏و تند واکنش نشان دادند و به یکی از آقایانی که همراه ایشان بود فرمودند: «به این آقا‏‎ ‎‏بگویید بلند شود و این کار را نکند.» ‏‎[80]‎

از انتشار این کتابها جلوگیری کنند

‏خبری داشتیم از چهارمین نشست مجمع فقهای اسلامی در مکه که در لیست‏‎ ‎‏کتابهای تحریم شده، از کتابی نام برده شد که به زبان عربی درباره بشارتهای قرآن به‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی ایران و امام منتشر شده است و طی آن با تأویل و تفسیر در استفاده از‏‎ ‎‏حروف ابجد آیاتی از قرآن کریم را بر انقلاب و شخصیت امام تطبیق داده است. در‏‎ ‎‏همین رابطه دامنه وسیع تبلیغات دشمن علیه انقلاب اسلامی به عرض رسید و امام‏‎ ‎‏مخالفت شدید خود را با انتشار این گونه کتابها اعلام فرمودند و تذکر دادند: «در قرآن‏‎ ‎‏هیچ گونه اشاره ای در این باب وجود ندارد.» امام همچنین امر فرمودند: «مسؤولین باید‏‎ ‎‏از انتشار این گونه کتابها جلوگیری کنند.» ‏‎[81]‎

به شرط عدم تأیید غیرمسلمین اشکالی ندارد

‏امام در برخورد با خطر نفوذ و تأثیر منفی فرهنگهای مادی و منحط، بر افکار و‏‎ ‎‏اندیشه های مسلمانان بسیار جدی و حساس بودند. ایشان به دلیل این حساسیت،‏‎ ‎‏حتی استفاده از علوم و فنون بیگانگان را منوط به شرایط و ویژگیهای خاصی‏‎ ‎‏می دانستند؛ به عنوان مثال از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با این‏‎ ‎‏جانب تماس گرفته شد که در مورد خرید کتابهای سالم و مفید برای کودکان و‏‎ ‎‏نوجوانان که ناشر یا مؤلف یا مترجم آنها غیرمسلمان باشند از محضرشان کسب‏‎ ‎‏تکلیف شود. پس از طرح مسأله امام فرمودند: «حتی الامکان از کتابهایی که مسلمانان‏‎ ‎‏نوشته اند استفاده شود و چنانچه لازم بود و کتابی خیلی خوب بود، به شرط آنکه تأیید‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 410
‏غیرمسلمین نشود اشکال ندارد.» ‏‎[82]‎

اگر تمام مردم هم مخالفت کردند

‏امام بارها فرمودند که اگر تمام مردم هم با شما شورای نگهبان – مخالفت کردند و‏‎ ‎‏شما دیدید قانونی از مجلس گذشته که برخلاف قوانین اسلام و قانون اسلامی است آن‏‎ ‎‏را رد کنید. ‏‎[83]‎

قانون حذف بهره را تصویب کنید

‏شبی که امام از تهران – از مدرسه علوی می خواستند به قم بروند، اصرار داشتند‏‎ ‎‏که: «بیایید همین حالا، همین جا، تا من اینجا هستم، شورای انقلاب درباره حذف‏‎ ‎‏بهره، قانونی را تصویب کند.» ‏‎[84]‎

 

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 411

  • . آیت الله ایزدی نجف آبادی.
  • - با این کار حرمت ماه رمضان را نگه می داشتند.
  • . آیت الله ایزدی نجف آبادی.
  • . حجة الاسلام والمسلمین امام جمارانی، پا به پای آفتاب (جدید)، ج 2 - ص 52.
  • . آیت الله موسوی اردبیلی – روزنامه جمهوری اسلامی – 8 / 10 / 61 – محضر نور – ج 2، ص 10.
  • . روزنامه کیهان – 10 / 9 / 58. محضر نور – ج 1 – ص 248.
  • . حجة الاسلام والمسلمین  فرقانی.
  • . فریده مصطفوی – روزنامه اطلاعات – 1 / 8 / 59.
  • . فاطمه طباطبایی – ویژه نامه روزنامه اطلاعات – 14 / 3 / 69.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان – در سایه آفتاب، ص 47.
  • . فاطمه طباطبایی – روزنامه جمهوری اسلامی – 13 / 3 / 69.
  • . حجة الاسلام والمسلمین آشتیانی – پاسدار اسلام، ش 92، ص 31.
  • . فاطمه طباطبایی، پا به پای آفتاب (جدید)، ج 1، ص 183.
  • . فریده مصطفوی، مصاحبه مؤلف.
  • . محمد هاشمی – مدیر عامل وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی – سروش – ش 510 (1 اردیبهشت 1369).
  • . زهرا مصطفوی، مصاحبه مؤلف.
  •  . فاطمه طباطبائی، پا به پای آفتاب (جدید)، ج 1، ص 176.
  • . عاطفه اشراقی – زن روز 1267، پیشین، ص 329.
  • . فاطمه طباطبائی – همان، ص 178.
  • . همان – ویژه نامۀ روزنامه اطلاعات 14 / 3 / 69.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سیّد احمد خمینی – پیام انقلاب – ش 60، ص 26، (چون به لحاظ شرعی باید برای بیدار کردن جهت نماز صبح از او اجازۀ قبلی گرفته در غیر این صورت جایز نیست).
  • . فاطمه طباطبایی، همان، ص 190.
  • . زهرا مصطفوی، مصاحبه مؤلف.
  • . دکتر حسن عارفی – حضور – ش 8، ص 67 و 68.
  • . زهرا مصطفوی، مصاحبه مؤلف.
  • . خادم – از محافظین بیت امام – در رثای نور، ص 65.
  • . زهرا مصطفوی – سخنرانی در دانشگاه شهید چمران اهواز، آرشیو مؤلف.
  • . غلامعلی رجائی.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 51.
  • . حجة الاسلام والمسلمین احمد رحمت.
  • . مرضیه حدیده چی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 34.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 1، ص 112 و 113.
  • . حجة الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی – مصاحبه مؤلف.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 52 و 53.
  • . مصطفی کفاش زاده، مصاحبه مؤلف.
  • . حجة الاسلام والمسلمین  سید احمد خمینی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 2، ص 18.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی – مأخذ پیشین – ج 6، ص 123.
  • - این نکته در عین حال اشراف کامل و نظارت امام را بر اموری که به ایشان مربوط می شد می رساند که ایشان با توجه به اینکه دو نفر معتمد را متصّدی کاری کرده است بر اجرای کار توسط آنان نظارت داشت.
  • . آیت الله یوسف صانعی – پا به پای آفتاب – ج 3، ص 290.
  • و3. حجة الاسلام والمسلمین ناصری -  سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 133.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور – پیام انقلاب – ش 45، ص 35.
  • . زهرا مصطفوی – پا به پای آفتاب (جدید)، ج 1، ص 180.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید مجتبی رودباری – ماهانۀ 15 خرداد – ش 5 و 6، ص 59.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – حضور – ش 3، ص 10.
  • . حجة الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها – حوزه – ش 38 و 37، ص 78.
  • . حجة الاسلام والمسلمین مصطفی زمانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 5، ص 90.
  • . حجة الاسلام والمسلمین آشتیانی – روزنامه جمهوری اسلامی -  ویژه اولین سالگرد رحلت امام – 13 / 3 / 69.
  • . میر حسین موسوی – حضور – ش 2، ص 22.
  • . آیت الله فاضل لنکرانی.
  • . آیت الله شهید محلاتی – پا به پای آفتاب (جدید)، ج 6، ص 9.
  • . حجة الاسلام والمسلمین دعایی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 1، ص 83.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان – در سایه آفتاب، ص 126.
  • . آیت الله مسعودی خمینی – پا به پای آفتاب (جدید)، ج 4، ص 155.
  • . آیت الله محمد مؤمن – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 5، ص 176 و 177. (استعمال زینت طلا برای مردان حرام است. )
  • و2. حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 246 و 247.
  • . آیت الله صانعی – پا به پای آفتاب (جدید)، ج 4، ص 291.
  • . آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 153.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، چ1، ص 742.
  • . مرضیه حدیده چی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 48.
  • . حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر مسعودی – پا به پای آفتاب – ج 4، ص 153.
  • . مشهدی جعفر (خادم امام) – امید انقلاب – ش 25.
  • . فاطمه طباطبائی – زن روز – 1267، ص 17.
  • . مرضیه حدیده چی – زن روز – 12 / 3 / 69.
  • . آیت الله حائری شیرازی – تربیت، ویژه تابستان – 1365.
  • . محسن رفیق دوست – امید انقلاب – ش 25، ص 37.
  • . آقای جواد صفویان – پا به پای آفتاب – ج 2 – ص 60.
  • . حجة الاسلام والمسلمین آشتیانی – پاسدار اسلام – ش 93، ص 29.
  • . حجة الاسلام والمسلمین  ناطق نوری – روزنامه کیهان – 28 / 8 / 61.
  • . عبدالمجید معادیخواه.
  • . آیت الله موسوی اردبیلی – روزنامه اطلاعات – 19 / 9 / 59.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری – خاطرات سیاسی، ص 129.
  • . زهرا مصطفوی – ویژه نامه روزنامه اطلاعات – 14 / 3 / 69. از نزدیکان امام نقل شده است که در این هنگام سخت ترین حالات روحی را در امام به واسطۀ عاطفه شدیدشان شاهد بوده اند چون هر لحظه امکان مرگ فرزندشان می رفت. و بر همین اساس بود که دستور فرمودند برای سلامت ایشان ختم امن یجیب گرفته شود.
  • . حجة الاسلام والمسلمین آشتیانی – پا به پای آفتاب (جدید)، ج 2، ص 24.
  • . صفاییان (پدرخوانده دوقلوها) – روزنامه اطلاعات 3 / 12 / 59.
  • . کوثر – ج 1. البته در این موضع امام علاوه بر رعایت مسائل شرعی نکته دیگری هم وجود دارد که بعد خود امام فرمودند رژیم عراق به این بهانه شهادت عده ای از دوستان ما را از بین می برد و این واقعه را به گردن آنها می اندازد. (م).
  • . کوروش فولادی – شاهد بانوان – ش 164 و 165، ص 52. کوروش فولادی را پلیس انگلستان به بهانه وقوع یک انفجار در لندن دستگیر و سالها زندانی کرد. و با اینکه نامبرده در موقع دستگیری 18 سال بیشتر نداشت سالها با شکنجه مداوم او را بلاتکلیف نگه داشته بودند و او برای تعیین تکلیف و خلاصی خود ناچار شد دست به اعتصاب غذا بزند.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 6، ص 150.
  • . حجةالاسلام والمسلمین رحیمیان – پاسدار اسلام – ش 39، ص 37.
  • . کمال خرازی – روزنامه اطلاعات – 27 / 5 / 60.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 119.
  • . آیت الله مهدوی کنی – روزنامه اطلاعات – 5 / 5 / 61.
  • . آیت الله شهید بهشتی – روزنامه جمهوری اسلامی – 4 / 9 / 60.