فصل اوّل: عمل به تکلیف الهی، محور همیشگی مبارزه امام

فصل اوّل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عمل به تکلیف الهی،

 

محور همیشگی مبارزه امام


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 3

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 4

 

اگر می گفتند روح الله، پیشقدم می شدم

‏در زمان مرجعیت مرحوم آقای بروجردی جمعی از مردم تهران برای آوردن من از قم به تهران به نزد من آمدند. از آنجا که ارتباط امام با من مثل رابطه پدر و فرزندی بود، آقا به شدت تأکید کردند که باید دعوت مردم را اجابت کنم و به تهران بروم. وقتی کمی تأمل کردم تا شاید بتوانم بیشتر در کنارشان بمانم و از شمع وجودشان بهره مند شوم، ایشان حکم کردند که باید بروم و به این هم قناعت نکردند و از آیت الله العظمی بروجردی هم درخواست کردند که ایشان هم حکم کنند. حضرت آیت الله بروجردی هم حکم فرمودند، من از سر کنجکاوی و مقام گستاخی فرزند به پدر، گفتم: «آقا، چرا خودتان تشریف نمی برید؟»‏

‏امام فرمودند:‏

‏«مردم گفته اند عبدالکریم. به جدم اگر می گفتند روح الله، من پیشقدم می شدم.»‏

‏امام نفرمودند کسی مثل من باید در حوزه بماند و یا اینکه من در معرض مرجعیتم. ‏‎[1]‎

 

احساس کردند باید قیام کنند

‏امام از سنی که طلبه شدند و مشغول درس شدند، حالت مبارزه علیه استکبار را ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 5
‏داشتند. منتهی چون امکانات برایشان جور نبود و وضع جوری بود که بایدیک مقدار امکان باشد و عده ای پشتیبان ایشان باشند، از این جهت بود که قیام نکردند؛ نه اینکه در وجودشان نباشد، همیشه این حالت در وجود ایشان بود. منتهی چون امکانات نبود دنبال نمی کردند کار را، چون می دانستند با شکست روبرو می شوند. از این جهت مشغول مطالعه کتاب و درس و نوشتن کتابهای فقه و اصول و کتابهای متعدد دیگر بودند. از پانزده خرداد، ایشان احساس وظیفه کردند؛ یعنی دیگر احساس کردند وظیفهٔ شرعی شان است که باید قیام کنند، حالا چه تنها باشند و چه طرفدار داشته باشند و از این جهت قیام کردند. ‏‎[2]‎

 

اگر پیشنماز بودم

‏امام در نامه ای به آیت الله شهید سعیدی‏‎[3]‎‏ نوشته بودند؛ در دوران رضاخان من از یکی از ائمه جماعات سؤال کردم اگر یک وقت رضاخان لباسها را ممنوع کند و اجازه پوشیدن لباس روحانی به ما ندهد چه کار می کنید. او گفت ما توی منزل می نشینیم و جایی نمی رویم. گفتم اگر من پیشنماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع می کرد همان روز با لباس تغییر یافته به مسجد می آمدم و به میان اجتماع می رفتم. نباید اجتماع را رها کرد و از مردم دور بود. این اندیشه امام خیلی جالب و آموزنده است. ‏‎[4]‎

 

ما که نمی خواهیم شاه بشویم

‏روزی امام به خود بنده فرمودند: «اگر این مردیکه (شاه) عمل به قانون اساسی کند و احترام اسلام و مذهب شیعه را نگاه دارد، چه کار به او داریم، ما که نمی خواهیمشاه بشویم. نصیحت می کنیم، هشدار می دهیم کاری برخلاف قانون اسلام نکند تا برای ما تکلیف شرعی بیاورد». ‏‎[5]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 6

 

هرگاه او را می دید، نصیحت می کرد

‏در دوران طلبگی، همه ما مورد حمله و هتک کفر و شرک بودیم. افسری بود به نام حسین خان عسکری که به همراه چند پاسبان به مدرسه دارالشفاء که ما و امام در آن حجره داشتیم می آمدند و بزرگان اهل علم را خلع لباس می کردند یا از آنها التزام می گرفتند که دیگر از لباس طلبگی استفاده نکنند. یک روز که این شخص به مدرسۀ دارالشفاء آمد، و معمولاً هر وقت به مدرسه می آمد طلبه ها فرار می کردند تا مورد اذیت و آزار او قرار نگیرند، در مقابل حجرۀ امام ایستاد، من هم مقابل حجره ام روی پله ایستاده بودم. عده ای از بزرگان در حجرۀ امام بودند. عسکری به ایوان حجره رفت و گفت: بَه بَه بزرگان اساتید! من با این دستوری که امروز به دستم رسیده چه کنم؟ و با این بزرگان اساتید چه کنم؟ مأموریت این است که غیر از سه نفر؛ یعنی حاج شیخ عبدالکریم حائری، حاج آقا حسین قمی در مشهد و حاج سید ابوالحسن اصفهانی، کسی حق پوشیدن لباس روحانیت را ندارد. قبلاً مقرر کرده بودند هر کس اجازه نامه دریافت کند می تواند لباس بپوشد و آقایان نوعاً می رفتند و از این برگه ها دریافت می کردند، ولی حرف آن روز او حرف جدیدی بود که دیگر مسألۀ امتحان و اجازه نامه مطرح نیست و هیچکس اجازه پوشیدن لباس ندارد. کسی به او گفت ما با گرفتاری و مشکلات رفته ایم و امتحان داده ایم و اجازه گرفته ایم، آن چه بوده و این حرف چیست؟ مگر آنها از یک مملکت دیگرند و شما از مملکت دیگری؟ او گفت به آنها آنطور دستور داده اند و به من اینطور. بعد گفت حالا شما چقدر اصرار دارید که در این گرما لباس روحانیت بپوشید، عمامه ها را کنار بگذارید و عبا و قبا را از تنتان در بیاورید و مقداری از قبا را هم قیچی کنید و کت درست کنید یا من از مال حلال حاج عسکر خان که برایم به ارث رسیده برای شما یک دست کت و شلوار درست می کنم. امام هرگاه که ایشان را می دیدند نصیحت می کردند که دست از اذیت و آزار طلاب بردارند. ‏‎[6]‎

 

به حسب وظیفه کارم را شروع کردم

‏حدود یک سال پس از فوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و پس از مطرح شدن ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 7
‏اصلاحات ارضی و اجرا شدن برنامه های ضد اسلامی از سوی رژیم پهلوی، مبارزه امام با طاغوت شروع شد. در یکی از آن روزها من پس از درس به خدمتشان رسیدم. ایشان فرمودند:‏

‏«من بر حسب وظیفه کار را شروع کردم. »‏‎[7]‎

 

می خواهم به وظیفه عمل کنم

‏در اوایل مبارزات که اعلامیه های متعددی متعاقباً از امام صادر می شد، یکی از علمای تهران توسط بنده پیامی به امام در قم فرستاد به این مضمون که چون حضرتعالی در عداد مراجع و صاحبان رساله عملیّه هستید، زیبندۀ شما نیست این اندازه زیاد اعلامیه بدهید. قدری آنها را کمتر کنید. وقتی بنده پیام را به امام تقدیم کردم فرمودند: «سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید من نمی خواهم مرجع بشوم، می خواهم به وظیفهعمل کنم. »‏‎[8]‎

 

والله تکلیف است

‏امام وقتی احساس کردند که نقشه های عمیقی برای اسلام کشیده شده و قرآن و اسلام در ایران در معرض خطر قرار دارد و رژیم پهلوی برای این ملت چه خوابهایی دیده است، حرکت خود را آغاز کردند؛ تنها به این منظور که دین الهی باقی بماند. وقتی هم که همسرشان به ایشان می گفتند: «آقا! یککمی آرام بنشینید و آرامتر صحبت کنید. »‏

‏امام فرمودند:‏

‏«والله تکلیف است، می دانم به شما سخت می گذرد، اما این تکلیفی الهی است که باید انجام بدهم. »‏‎[9]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 8

 

اگر بفهمم مسأله ای پیش آمده

‏در یکی از ملاقاتهایی که قبل از انقلاب پس از آزادی از زندان با امام داشتم ایشان فرمودند: تو جوانی و لازمۀ جوانی صرف نظر از ایمان و عقیده این است که آماده باشید برای پیکار و مبارزه با رژیم و من که پیرمردی شده ام از آن فقها و علمایی نیستم که گمان کنم و تصور کنم و چنین بینشی و برداشتی از اسلام داشته باشم که راه زندگی و عبادت، عبارت باشد از اینکه از حرم به منزل بروم، از منزل به حرم و مسجد و در رابطه با رویدادها و حوادثی که برای امت اسلام پیش می آید هیچ احساس مسؤولیت نکنم، بلکه اگر بفهمم مسأله ای پیش آمده و برخلاف مصالح و منافع مردم و اسلام گامی برداشته اند می آیم وسط خیابان و داد می زنم. »‏‎[10]‎

 

یک شب احساس شکست نکرده ام

‏سال 45 که من به نجف رفتم، هم از خود امام و از حاج آقا مصطفی شنیدم که آن سال، سال سختی بوده است. سال قبل کسانی مثل شهید محمد بخارایی را اعدام کرده بودند. مجموعه ای از هواداران امام در زندان بودند. بخشی از این نیروها دانشگاهی بودند. آقای طالقانی و دیگران همه در زندان بودند. عده ای را هم اعدام کرده بودند. به قدری این مسائل برای امام اهمیت داشتند بطوریکه حاج آقا مصطفی گفته بود که امام در این مورد فرموده اند: «من یک شب سرم را زمین نگذاشتم که احساس کنم ما شکست خورده ایم. ما موفقیم، ما پیروزیم. ما به وظیفه مان عمل می کنیم. »‏‎[11]‎

 

موظفیم انجام وظیفه کنیم

‏حالات امام فرق نمی کرد. امام چه در نجف، چه در پاریس و چه در تهران حالاتشان یکسان بود و نهضت را پیروز می دانستند. حتی در پاریس هم عدۀ زیادی ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 9

‏مراجعه می کردند و می پرسیدند: امام چه وقت پیروز می شویم؟ و تا کی باید کشته بدهیم؟ جواب امام این بود که ما موظفیم انجام وظیفه کنیم و اگر ما انجام وظیفه کردیم چه انقلاب ما به ثمر برسد و چه نرسد پیروزیم. حالات امام در تمام این مراحل هیچ تفاوتی نداشت. ‏‎[12]‎

 

نمی توانم ساکت بنشینم

‏یکی از روحانیون که می گفت فرح - همسر شاه - از بستگان ماست، نقل می کرد: سرهنگ مولوی - مسؤول دستگیری امام - در روز 15 خرداد 42 به قم آمده بود و به من گفت وقت بگیر برویم خدمت ایشان. وقت گرفته خدمت امام رفتیم. سرهنگ مولوی گفت تصدقتان بروم بنده از مخلصین شما هستم! نوکر شما هستم، مقلّد شما هستم، چاکر شما هستم. پیامی از شاه برای شما دارم. پیام این است که شاه،سلام خدمتتان رسانده و عرض کرده که تمام مقامات و مراتبی را که دستگاه برای مرحوم آقای بروجردی قائل بوده، عیناً برای شما قائل است، منتها شما به دولت و دستگاه کار نداشته باشید و شما احترامتان کاملاً محفوظ است. این روحانی می گفت امام در پاسخ فرمودند:‏

‏«من اگر هر جا وظیفۀ شرعی ام ایجاب بکند نمی توانم ساکت بنشینم». ‏

‏روی این جهت بود که ایشان را مجدداً به ترکیه تبعید کردند. ‏‎[13]‎

 

نمی شود ساکت بود

‏جریان منزلمان؛ شبی که قرار بود فردایش حرکت کنیم دیدنی بود. مادرم و خواهرم و حسین، برادرزاده ام، و همسرم و همسر برادرم، همگی حالت غیر عادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان، چون شبهای قبل سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یک ساعت و نیم به صبح برای نماز شب برمی خاستند - درست یادم است اهل بیت را جمع کردند و گفتند: «هیچ ناراحت نباشید، که هیچ نمی شود، آخر نمی شود بود ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 10
‏و ساکت بود، جواب خدا و مردم را چه می دهیم؟ عمده، تکلیف است، نمی شود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد» ایشان گفتند: «این که هیچ، اگر می گفتند که یک روز ساکت باش و اینجا زندگی کن و من می دانستم که سکوت یک روز مضر است، محال بود قبول کنم». ‏‎[14]‎

 

دست از تکلیف برنمی دارم

‏در مرز عراق که اتومبیل امام عازم کویت بود، امام چند کلمه ای سخن گفتند و ما را نصیحت کردند و فرمودند: «من تکلیفم را تشخیص داده ام و هر کجا باشم انجام وظیفه خواهم کرد، هرچه پیش آمد، برای من اهمیت ندارد. من هرگز دست از تکلیفم برنمی دارم. شما هم مواظب باشید، به تکلیفتان عمل کنید و مسائل را خوب مراعات نمایید». آنگاه با امام خداحافظی کردیم و اتومبیل امام روانه کویت شد. ‏‎[15]‎

 

فرودگاه به فرودگاه می روم

‏کویت که نگذاشت. شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمی گذارند. عربستان که مرتب فحش می داد افغانستان و پاکستان که نمی شد. می ماند سوریه و امام درست تصمیم گرفته بودند ولی بیگدار به آب نمی شد زد می بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد... فرانسه را پیشنهاد کردم... امام گفتند: «من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند». ‏‎[16]‎

نباید مأیوس شویم

‏بعد از اینکه طرحی را برای تنظیم حوزۀ نجف تهیه کرده بودیم که به شکست ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 11
‏منتهی شد، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم آقایان نگذاشتند طرحمان را پیاده کنیم. امام فرمودند: «من هم از اول این را پیش بینی می کردم که آقایان نمی گذارند چنین چیزی بشود. من در این باره تجربه ای دارم. ما سابقاً در ایران طرحی تنظیم کردیم که شاید بتوانیم در پرورش ابوذرها و هشام ها در حوزه خدمتی کرده باشیم، لکن در آن سطح باز مخالفت کردند و طرح ما پیاده نشد، اینجا هم مخالفت کرده اند، لکن ما نباید مأیوس بشویم. ما باید کوشش کنیم که به هر طور شده وظیفه مان را انجام دهیم. اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر نشدیم لااقل به وظیفه خودمان عمل کرده ایم. »‏‎[17]‎

 

اگر هیچکس توجه نکند

‏تشخیص امام این بود که مشی مبارزاتی باید با آگاهی و حرکت عمومی مردم همگام باشد و شیوه های دیگر مبارزاتی، بویژه مشی مسلحانه را معتقد نبودند، لذا با اینکه تمامی مبارزین روحانی و مذهبی به امام فشار آوردند که ایشان حرکتهای مسلحانه داخلی را تأیید کنند، نپذیرفتند. ما در همین رابطه به ایشان عرض کردیم ممکن است این عدم تأیید و حمایت شما از حرکتهای مسلحانه اسلامی داخلی منتهی به انزوای روحانیت از صحنۀ سیاسی و مبارزاتی جامعه شود، زیرا اکنون فضای حاکم بر کشور به نفع این جریانهای مبارزاتی است و مصلحت ایجاب می کند که برای نگهداری مردم و همراهی با جوّ حاکم، این حرکتها را به نحوی تأیید کنید. امام فرمود: «اگر چنانچه تشخیص دهم وظیفۀ شرعی من این است که در یک دهکدۀ دور افتاده و متروک بروم و انجام وظیفه کنم آن را انجام می دهم؛ اگرچه هیچکس به من توجهی نکند و از انظار ساقط شوم. شما بدانید این حرکتها می گذرد و آنچه اصالت دارد و حقیقت است خود را نشان خواهد داد. »‏‎[18]‎

 

گذرنامه ام را بیاور

‏با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان ایران، دو دولت ایران و عراق در جلسات ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 12
‏متعدّدی که در بغداد داشتند به این نتیجه رسیدند که فعّالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است، [لذا سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق به امام پیغام فرستاد]: حضرتعالی چون گذشته می توانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید، ولی از کارهای سیاسی که باعث تیرگی روابط ما با ایران می شود خودداری کنید و در صورت ادامۀ کارهای سیاسی باید عراق را ترککنید. تصمیم امام معلوم بود. رو کردند به من و گفتند: «گذرنامۀ من و خودت را بیاور» بعد فرمودند: «من هر کجا بروم و فرشم را پهن کنم (اشاره به زیلوی اطاقشان کردند) آنجا منزل من است و من از آن آخوندهایی نیستم که تنها به خاطر زیارت دست از تکلیفم بردارم. »‏‎[19]‎

 

هر کجا بروم، حرفم را می زنم

‏[وقتی امام به فرانسه وارد شدند، از کاخ الیزه آمدند و برای دیدار با امام وقت خواستند]امام گفتند: «بیایند». آمدند و [به امام] گفتند که شما حق ندارید کوچکترین کاری انجام دهید. امام گفتند: «ما فکر می کردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را می زنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می گذرد. »‏‎[20]‎

 

ما مطالبمان را می گوییم

‏در ابتدای ورود امام به فرانسه مقامات آن کشور از امام خواستند سخنرانی و مصاحبه نکنند و از رفتن به مساجد و اقامۀ نماز جماعت و شرکت در اجتماعات خودداری کنند. بین روزنامۀ لوموند و فیگارو رقابت زیادی بود. قبلاً خبرنگاران لوموند با امام در نجف مصاحبه کرده بودند. مدیر روزنامۀ فیگارو اصرار به مصاحبه با امام ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 13
‏داشت. ما از این فرصت استفاده کردیم و از طریق آقای قطب زاده به مدیر روزنامۀ فیگارو که از عناصر مؤثر در حکومت فرانسه و از نزدیکان آقای ژیسکاردستن بود پیغام دادیم اگر ممنوعیت مصاحبه لغو شود این روزنامه می تواند اولین مصاحبه با امام در پاریس را به خود اختصاص دهد. مدیر روزنامه فیگارو به من پیغام داد من با امام ملاقات می کنم و جریان دیدار را تحت عنوان «مذاکره» در روزنامه چاپ می کنیم. موضوع را به امام منعکس کردیم. ایشان پذیرفتند و وقت ملاقات دادند و فرمودند: «مذاکره یا مصاحبه، چه فرقی دارد، ما مطالبمان را می گوییم. » من و آقای قطب زاده و مدیر روزنامۀ فیگارو خدمت امام رسیدیم، پرسش و پاسخ مفصلی بود که مشروح آن در روزنامه با عنوان «مذاکره» چاپ شد. به دنبال آن مدیران مطبوعات دیگر فرانسه صدای اعتراضشان بلند شد که چرا دولت فرانسه مصاحبۀ روزنامه های مرتبط با خود را اجازه می دهد، اما سایرین ممنوع از مصاحبه اند. همین امر موجب شد عملاً ممنوعیت مصاحبه لغو شود و به این ترتیب مصاحبه های متعدد امام آغاز گردید؛ که نقش بسیار زیادی در تبیین اهداف نهضت امام و مقابله با تبلیغات سوء رسانه های غربی داشت. ‏‎[21]‎

 

هر کاری را که لازم بدانم می کنم

‏شب، حدود ساعت 8 یا 5 / 8 بود که مأموران پلیس فرانسه مراجعه کردند و گفتند مطالبی داریم که باید در خصوص اقامت امام به اطلاع ایشان برسانیم. پاسخ داده شد که: اگر می خواهید بدانید که آیا ایشان به فرانسه آمده اند یا نه، مسأله روشن است و ما می گوییم بلی امام هستند که به فرانسه آمده اند، اما اگر مقصد دیگر و حرف و سخنی دیگر دارید باید دقیقاً معلوم شود که اختیارتان چه اندازه است و از جانب چه کسی صحبت می کنید. گفتند ما می رویم و با پاسخ به این پرسشها برمی گردیم. شب بعد آمدند و گفتند که ما از طرف مقامات عالی فرانسه می خواهیم مطالبی به اطلاع شخص امام برسانیم. پرسیدیم که این مقامات عالی را معرفی کنید. گفتند این امر را در خدمت امام روشن خواهیم کرد. گفتیم امام که به زبان فرانسه سخن نمی گویند، گفتند ما ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 14
‏در حضور ایشان مطالب را بیان می کنیم و شما ترجمه خواهید کرد. خدمت امام مطلب عرض شد، ایشان فرمودند مانعی ندارد. به هر حال مأموران آمدند و نشستند و اولین حرف آنها این بود که از طرف مقامات عالی آمده اند و بنا دارند که برخی مطالب را خدمت امام بگویند. گفتیم حالا می توانید بگویید کدام مقامات؟ تلویحاً گفتند از طرف شخص رئیس جمهور فرانسه مأمورند که این نکات را به عرض امام برسانند: اول اینکه می خواستیم بدانیم آیا امام قصد اقامت طولانی در فرانسه را دارند یا نه؟ ثانیاً اینکه آیا حضرت ایشان اطلاع دارند که مطابق مقررات فرانسه باید از هرگونه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی خودداری کنند؟ پرسیدیم فعالیت تبلیغاتی چیست؟ گفتند: ایشان نباید سخنرانی و مصاحبه رادیویی و تلویزیونی بکنند. مطلب به عرض امام رسید. ایشان قاطعانه فرمودند: «نخیر، من هر جا که هستم هر کاری را که لازم بدانم می کنم. البته من بنا ندارم که در فرانسه بمانم و هر وقت که وسایل فراهم شود از اینجا خواهم رفت. » بعد ما شروع کردیم به سؤال کردن از مأموران پلیس که، خوب اگر امام از اینجا نامه ای بنویسند و از کشور فرانسه پست شود آیا از نظر شما اشکالی دارد، حضرات که متوجه مطلب نبودند، گفتند: نه، چه اشکالی دارد. گفتیم اگر مطلبی را ایشان در حضور نزدیکان خودشان بفرمایند و ضبط شود و این مطلب به خارج از فرانسه منتقل شود، آیا مخالفت مقررات فرانسه است؟ گفتند: نه، فرانسه جلوی آزادیهای اساسی فردی را نمی گیرد و این امور اشکالی ندارد و اصلاً ما فقط آمده ایم بگوییم ایشان در فرانسه نباید تبلیغات سیاسی داشته باشند. گفتیم: اگر خبرنگاران غیر فرانسوی از ایشان سؤالاتی بکنند و ایشان پاسخ بدهند و این مطلب در خارج از فرانسه منتشر شود، اشکالی دارد؟ باز گفتند: نه، ما این مطالب را با توجه به نظری که از این سؤالات بود خدمت امام گفتیم و ایشان فرمودند: «بسیار خوب، ما هم قصدمان همین کارهاست. » به هر حال به مأموران پلیس گفتیم که امام نظر خود را بیان کردند، اگر مطلب دیگری دارید بگویید، گفتند: مطلب ما همین بود. اگر امام مطلبی دارند بفرمایند، امام فرمودند:‏

‏«عراقی ها به من گفتند می توانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 15
‏باشید و جواب من به آنها این بود که من هر جا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک برای نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا می شود، اما دولت عراق باید توجه داشته باشد که دولت ایران می خواهد که من در عراق نباشم و فعالیت نکنم و دولت عراق را زیر فشار گذاشته است و نظر خود را به وی تحمیل می کند و اگر عراق مستقل است باید زیر بار این امر نرود. عراقی ها گفتند که اگر از عراق بروید به کجا خواهید رفت و من گفتم به جایی می روم که زیر سلطۀ ایران نباشد و نخواهد استقلال خود را از دست بدهد. »‏

‏پس از اینکه مأموران پلیس رفتند، خدمت ایشان عرض شد که به محض آنکه امام مصلحت ببینند ترتیب مصاحبه مفصلی را خواهیم داد و اگر به فرض، فرانسه مزاحم کار شد و یا مانع اقامت گردید، به کشور دیگر خواهیم رفت و خلاصه شهر به شهر و کشور به کشور پیش خواهیم رفت، تا آنجا که خدا بخواهد و بتوانیم، و ایشان با قاطعیت و در عین حال خوشحال از این طرز کار فرمودند: «بله، همین کار را اگر لازم شد خواهیم کرد.»‏‎[22]‎

 

وظیفه ما عمل به احکام الهی است

‏زمانی بعضی از دوستان من که در پاریس به ملاقات آیت الله خمینی می رفتند از ایشان سؤال می کردند آیا فکر نمی کنید این خطر وجود دارد که ادامۀ این خونریزی و قربانی دادن ها در دلهای مردم یأس و دلسردی ایجاد کند؛ به طوری که اصل نهضت از بین برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگهدارید و به ترتیبی درصدد اصلاح موقتی رژیم موجود برآیید؟ آیت الله خمینی در پاسخ، همین قدر گفتند که: «وظیفۀ ما عمل به احکام الهی است و این دیگر به عهدۀ خداست که نتیجۀ اعمال ما در زمان حیات ما یا پس از آن تحقق یابد. »‏‎[23]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 16

 

اگر هیچکس نگوید، من می گویم

‏امام در پاریس می فرمودند:«اگر تمامی افراد بگویند شاه برود، من هم با آنها می گویم شاه باید برود. اگر افراد معدودی باشند که این مطلب را بگویند، باز هم با آنها می گویم شاه باید برود و اگر هیچکس نگوید شاه برود، باز من می گویم شاه باید برود، چون این امر به دلخواه من نیست که بگویم یا نگویم. گفتن، یک تکلیف الهی است؛ این وظیفه است.»‏‎[24]‎

 

نزد خدا چه جوابی بدهم؟

‏آن روزها که با امام در مورد قائم مقام رهبری مذاکره و مباحثه داشتیم، در جلسه ای هیجانی، وقتی دوستان اصرار می کردند که صبر کنیم، ایشان با چشمانی نگران به حضار نگاه کردند و فرمودند: «من برای عمر خودم خیلی فرصت طولانی نمی بینم و وظیفۀ خود می دانم که این مسأله را حل کنم. من می دانم که بعد از من اگر این کار را انجام ندهم، چه پیش خواهد آمد. از من نخواهید کاری بکنم که وقت حضور نزد خدا، جوابی نداشته باشم ». آن موقع این جملات را خیلی جدی نگرفتم، ولی خیلی طول نکشید که فهمیدم ایشان گویا چیزهایی را در مورد خاموشی عمر خود احساس کرده بودند. ‏‎[25]‎

 

به تکلیف شرعی ام می پردازم

‏روزی چند تن از ائمۀ جمعه شهرستانهای مختلف، از جمله شهدای محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مدنی و عده ای دیگر در ارتباط با عزل بنی صدر خدمت امام رسیدند. این عده پس از بازگشت از محضر امام خوشحال به نظر می رسیدند، کنجکاوانه پرسیدم چه شده که شما این قدر خوشحالید؟ پاسخ دادند که امام فرموده اند: «چنانچه حجت شرعی تمام شده باشد، درنگ نخواهم کرد. بدانید که خلع ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 17
‏بنی صدر لحظه ای به طول یک دقیقه بیش نخواهد بود.» حضرت امام به مخاطبان خود فرموده بودند:‏

‏«شما خیال نکنید که من از هیاهو و جنجال می ترسم، اگر تمام این جمعیت که در حسینیه حاضر می شوند و فریاد برمی آورند «درود بر خمینی»، زمانی خلاف آن را بگویند، برای من هیچ تفاوتی داشته باشد. من هرگز ذره ای به هوچی گریها وقعی نخواهم گذاشت. من کاری به هیاهو و درود گفتنها ندارم، بلکه شخصاً به تکلیف شرعی ام می پردازم، همین و بس. »‏‎[26]‎

 

اگر بناست کسی دست از کار بکشد

‏یکی از خدمتگزاران جمهوری اسلامی می گفت خدمت امام رسیدم و عرضه داشتم من از کار کردن خسته شده ام. کارهایم خیلی زیاد است و توان انجام آنها را ندارم، اگر ممکن است دیگری را به جای من نصب کنید تا من کمی استراحت کنم. امام در پاسخ فرمود:‏

‏«اگر بناست کسی دست از کار بکشد من از شما اولی هستم، چون با این سن پیری و خستگی فراوان، بیشتر نیاز به آسایش دارم. » او می گفت پس از این مطالب امام، من شرمنده شدم و دیگر حرف نزدم. ‏‎[27]‎

 

اگر ما استراحت کنیم

‏همراه آیت الله شهید مدنی خدمت امام رسیدیم. حاج آقا مدنی همینطور مؤدب نشسته بودند، من به امام گفتم حاج آقا مدنی از هر 24 ساعت، سه ساعت استراحت می کنند امام فرمودند: «اگر ماها و مدنی استراحت کنیم چه کسی کارها را انجام می دهد؟ مدنی دست راست من است. »‏‎[28]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 18

 

اهل این کارها نیستم

‏یکی از شاگردان امام برای تبلیغ به یکی از روستاهای نزدیک قم می رفت. با توجه به احتیاج مردم آنجا به مسجد، دو نفر از مقلّدین امام گفتند ما در صورتی هزینه ساخت مسجد را می پذیریم که امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند. وقتی مطلب توسط مرحوم اشراقی به امام عرض شد، ایشان فرمودند: «من اهل این کارها نیستم. »‏

‏با توجه به اینکه مسجد مورد احتیاج بود و راهی هم جز کمک آن مالکین نبود و آنها هم کمکشان را موکول به تشریف فرمایی امام کرده بودند، این دوست ما با آقای اشراقی صحبت کرد که بالاخره راه چاره چیست؟ ایشان گفت آنچه امام در برابر آن خاضع است وظیفۀ الهی است. اگر مسأله توضیح داده شود و ایشان احساس وظیفه کنند حتماً می آیند. وقتی مجدداً خدمت امام جریان آن دوست و نیاز آن محل به مسجد و همۀ مسائل را عرض کردیم، ایشان پذیرفتند و بعد تشریف بردند و کلنگ مسجد را زدند. ‏‎[29]‎

 

ما مأمور به ادای تکلیف هستیم

‏یک روز از عملیات بدر می گذشت و ما هنوز نتوانسته بودیم به هدف نهایی از پیش تعیین شده عملیات برسیم و دشمن هم فشار زیادی را وارد آورده و بعضی مناطق آزاد شده را متصرف شده بود. در چهرۀ تک تک فرماندهان و رزمندگان اسلام گرد غم و ناامیدی و اندوه دیده می شد. از سوی فرماندهی قرارگاه مرکزی، همۀ یگانها آماده بودند تا به محض فرا رسیدن شب بر دشمن که تازه به مناطق از دست داده راه یافته بود، حمله کنند. ناگهان جوّ سکوت و غمباری که بر همه جا حاکم بود با رسیدن چند سطر پیام امام شکست و به جوّی مملو از امید، اطمینان و آرامش تبدیل شد. ‏

‏امام طی پیامی به فرماندهان ارتش و سپاه فرموده بودند: «به فرماندهان سپاه و ارتش بگوئید چون گزارش دادند بعضی ها ناراحت هستند می خواستم بگوییم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا کنم ولی همه ما باید بدانیم که ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 19
‏تابع اراده خداوند هستیم ما از ائمه که بالاتر نیستیم آنها هم در ظاهر بعضی وقتهاموفق نبودند... ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستم عمده مشیت خداوند است کههرچه او بخواهد همان خوب است و چون عسل شیرین و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او می خواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید محکم باشید. »‏‎[30]‎

 

در قبال افغانستان وظیفه داریم

‏زمانی این تحلیل مطرح بود که اگر ما در رابطه با افغانستان با همسایۀ شمالی سازش می کردیم ممکن بود مسأله عراق را بتوانیم راحت تر حل بکنیم (البته در حد تحلیل بود، نه راه حل)، اما امام فرمودند: «افغانی ها یک ملت مسلمان هستند که ما در قبالشان وظیفه داریم.» ایشان مسألۀ افغانستان را در یک افق باز که متعلق به امت اسلامی است می دیدند، نه اینکه مسأله را به طور ملّی ببینند. ‏‎[31]‎

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 20

  • . حجةالاسلام والمسلمین عبدالکریم حق شناس - پا به پای آفتاب - ج 3- ص 24.
  • . خانم فریدۀ مصطفوی (دختر امام) سروش؛ سال یازدهم - ش 476- ص 13.
  • . نامه مورخ 29 اسفند 1347 / 1 محرم 1389 - صحیفه نور - جلد اول.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی - روزنامه جمهوری اسلامی - 27 / 4 / 68.
  • . حجة الاسلام والمسلمین علی دوانی - امام خمینی در آئینۀ خاطره ها - ص 105.
  • . آیت الله سید حسین بدّلا- پا به پای آفتاب - ج 2 - ص 297.
  • . حجة الاسلام والمسلمین مرتضی صادقی تهرانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5 – ص 34.
  • . حجة الاسلام والمسلمین مرتضی صادقی تهرانی – پیشین؛ ص 43.
  • . آیت الله توسلی – پیشین؛ ج 1، ص 271.
  • . حجة الاسلام والمسلمین واعظ طبسی - پیام انقلاب- ش 82 - ص 22-20.
  • . حجة الاسلام والمسلمین مهدی کروبی - پا به پای آفتاب - جلد چهارم - ص 108.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور – اطلاعات هفتگی – ش 2027 – ص 19.
  • . آیت الله محمد مؤمن – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 3 – ص 120.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی- روزنامه اطلاعات؛ 10 / 12 / 60 و کوثر - ج اول- ص 434.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمد رضا ناصری- پابه پای آفتاب- ج 4- ص 270.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی- همان- صص 74- 76.
  • . آیت الله کریمی- پاسدار اسلام- ش 11- ص 46 - آبان 1361.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی- حوزه- ش 45- ص 84.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی - دلیل آفتاب - صص 71 و 72- چاپ اول - مؤسسه چاپ ونشر عروج - زمستان 1375.
  • . خمینی – سیداحمد - صص 76 و 77.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی- کوثر - ج اول - ص 539.
  • . دکتر حسن حبیبی- روزنامه اطلاعات- 18 / 11 / 60.
  • . پروفسور حامد الگار – انقلاب اسلامی در ایران – ص 147.
  • . دکتر حسن حبیبی- روزنامه اطلاعات- 19 / 7 / 60.
  • . حجةالاسلام والسلمین هاشمی رفسنجانی- روزنامه اطلاعات 20 / 3 / 68.
  • . حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر آشتیانی- مرزداران- ش 93- ص 9.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمد جواد مهری - پاسدار اسلام. ش 33 – ص 40.
  • . یکی از دوستان نزدیک آیت الله شهید مدنی- امید انقلاب- ش 115.
  • . آیت الله محمد مؤمن- سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی- ج 5- ص 176.
  • . امام و دفاع مقدس- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام- ص 86.
  • . مهندس میر حسین موسوی- حضور؛ش 2- ص 22.