فصل ششم‎:‎‌ ثبات قدم، قاطعیت، سازش ناپذیری

فصل ششم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ثبات قدم،

 

قاطعیت،

 

سازش ناپذیری


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 203

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 204

 

خودم نظری دارم

‏امام از یک فکر صحیح و بینش کاملی برخوردار بودند و در رابطه با فکر خودشان تحت تأثیر دیگران قرار نمی گرفتند. در مسایل علمی هم اینگونه بودند. پس از پیروزی انقلاب که در قم تشریف داشتند، یک روز به ایشان عرض کردم شاید مناسب باشد در این مسایل مملکتی مهمی که پیش می آید شما یک مشورتی با دیگران یا بزرگان حوزه و مراجع داشته باشید. در جواب فرمودند مسایلی که پیش می آید من خودم در آنها دارای یک نظری هستم که به نظر خودم کمال اعتقاد را دارم و تشخیص می دهم که این راه باید طی شود و نظر من پیاده شود. این مشورت آنها چه نتیجه ای می تواند داشته باشد. اگر مشورت بکنم و بعد مخالفت با آنها بکنم که این صحیح نیست و اگر موافقت بکنم معنایش این است که آن راهی را که تشخیص داده ام کنار بگذارم در حالی که من صد در صد به پیاده شدن آن نظر اعتقاد دارم. ‏‎[1]‎

 

حتی یک بار متزلزل نشدند

‏تابحال ندیده ام در طول سی و پنج سالی که با امام از نزدیک آشنا هستم حتی یک بار در مقابل حق و وظایف تزلزل کنند. این گفتنش آسان است. چون در زندگی ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 205
‏رودربایستی ها، عاطفه ها، محبت ها و ملاحظات سیاسی و اجتماعی و غیره برای آدم پیش می آید که انسان را وادار می کند تا یک کمی از حق تنزل کند. اما من در ایشان ندیدم. امام در مقابل حق مُصر و محکم هستند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند تخفیف بدهند و از حق تنزل کنند. ‏‎[2]‎

 

تصمیمشان را گرفته بودند

‏وقتی شاه رفت، امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند ولی در ایران تقریباً همه مخالف سفر امام از پاریس بودند یعنی می ترسیدند و می گفتند زود است و حق هم داشتند بترسند. انقلاب بود و امام اگر خدای ناکرده طوری می شد معلوم بود چه می شد. تلفن پشت تلفن می زدند که داستان را به امام بگو، من هم می گفتم. اما امام تصمیمشان را گرفته بودند. ‏‎[3]‎

 

می خواهم بیایم تهران

‏بعد از آنکه شاه فرار کرد و انقلاب مردم به اوج خود رسید، امام در پاریس بودند و ما هم میل نداشتیم که در واقع امام به ایران تشریف بیاورند چون می ترسیدیم نکند خدای نکرده به جان ایشان صدمه ای وارد بشود. چون آنچه که مهم بود حفظ جان امام عزیزمان بود و امام در عین حالی که در پاریس تشریف داشتند در عین حال تماس برقرار بود. پیامها، مصاحبه ها و اعلامیه هایشان مرتب می رسید. یک روز صبح زود اول اذان بود مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری به منزل ما تلفن کردند و گفتند دیشب از پاریس به من تلفن شده که امام تصمیم دارند به ایران بیایند و فرموده اند یک منزل محقری که ساختمانش نو نباشد در قسمت پایین شهر تهران برای من اجاره کنید که من می خواهم بیایم تهران. این خانه جایی باشد که مردم بتوانند بیایند ولیکن خانه، خانه اعیانی نباشد و در محل پایین هم باشد، در میان توده مردم. من آن موقع خیلی ناراحت شدم، به ایشان عرض کردم که تلفن کنید حتی المقدور فشار بیاورید که امام تشریف ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 206
‏نیاورند چه اینکه امام آنجا که هستند الآن دستورات را صادر می فرمایند، پیامهای ایشان هم می رسد، مبارزه را رهبری می کنند و جان خودشان به خطر نمی افتد. گفتند هیچ چیز نمی تواند در اراده ایشان اثر بگذارد. امام تصمیم گرفتند قاطعانه بیایند و بعد که من خودم از امام سؤال کردم امام فرمودند: بله من وقتی حس کردم دیگر کار از دست رژیم در رفته، رشته از دست آمریکا در رفته، تمام دشمنها به من اصرار دارند که شما فعلاً یکماه دیگر نروید. آمریکا با واسطه، رژیم با واسطه و ایادی رژیم با واسطه این را به من می گویند. من فهمیدم که الآن مصلحت در رفتن من است و آن چیزی که دشمنان می خواهند باید به عکس آن عمل کنم و تصمیم گرفتم که حرکت کنم. ‏‎[4]‎

 

وقتی دیدم دنیا مخالفت می کند

‏امام به دقت موضعگیری سیاسی دشمن را بررسی می کرد. ایشان دستور داده بودند که تمام روزنامه ها، خبرگزاریها و اظهارنظرها در رادیو و تلویزیون بررسی شود و هر روز خلاصه ای از موضعگیری آنان له و علیه انقلاب، اسلام و مردم به ایشان داده شود. ‏

‏امام هر روز دقیقاً این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل می کردند، اظهارنظر صریح ایشان این بود:‏

‏ما باید آنچه را که دشمن تبلیغ می کند پسندیده ندانیم، برخلاف آن عمل کنیم و آنچه را که مذمت کرده و علیه آن تبلیغ می نماید، عمل کنیم. ‏

‏در مورد بازگشت امام به ایران در آن مقطع خاص، همه تجزیه و تحلیل می کردند و نظر می دادند که نباید حالا رفت. دشمن به شدت بر این مسأله اصرار داشت و متأسفانه تقریباً تمام دوستان نیز تحت تأثیر همین جو تحلیلها و استدلالها بودند. این افراد اصرار داشتند که امام در این موقعیت نباید برگردد. ‏

‏امام فرمودند:‏

‏وقتی من دیدم که دنیا دارد مخالفت می کند، فهمیدم این راه حق است. ‏‎[5]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 207

 

به کارتر بگویید

‏از طرف کاخ الیزه پاریس کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نمایندهٔ مستقیم کارتر است و پیامی دارد و آن اینکه بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشته ایم و باید از او پیروی کنی والاّ نابودتان می کنیم. البته نابودتان می کنیم را با کنایه گفت و به قدری تند و تیز حرف زد که نمایندهٔ ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت می خواست و می گفت به ما مربوط نیست، حضرت آیت الله مهمان ما هستند. نمایندهٔ کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست. ما بختیار را آورده ایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کرده اید. امام پس از شنیدن این حرفها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکایی ها که در ایران هستند خیلی سؤال شده که باید با آنها چه کرد، ولی من هنوز دستوری نداده ام. امید است کار به آنجا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند. ‏‎[6]‎

 

آمریکا مصلحت مرا نمی خواهد

‏روزهایی که زمزمه بازگشت امام به ایران بود از طرق مختلف تلاش می شد نگذارند امام به ایران تشریف بیاورند و تهدید می کردند که امام برای حفظ وجود خود و حفظ جان مردم به ایران نیایند و فشار می آوردند که مصلحت نیست ولی امام گفتند این عین مصلحت است چون آمریکا نه مصلحت من و ملت و نه مصلحت انقلاب و ایران را می خواهد. ‏‎[7]‎

می دیدند نقطه ضعف دشمن در کجاست

‏وقتی امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند از هر سو به ایشان اصرار می شد، از رفتن خودداری کنند. ملی گراها همانطور که خود امام ذکر کردند از سوی مقامات آمریکایی ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 208
‏گوشزد کردند که الآن صلاح نیست به ایران بیایند. یک چیزی که امام در زندگیشان بدان همیشه عنایت داشتند، این بود که ببینند نقطه ٔ ضعف دشمن در کجاست تا روی همان نقطه انگشت بگذارند. لذا وقتی فهمیدند آمریکا هم به عنوان صلاح اندیشی با بازگشت ایشان به ایران مخالف است، تصمیم قاطع به حرکت به سوی ایران گرفتند. در قبل از قیام پانزده خرداد هم وقتی شنیدند که ساواک از روحانیون و منبری ها خواسته است علیه شاه حرف نزنند در آن سخنرانی که در سیزده خرداد ایراد کردند، شدیدترین حمله را علیه شاه نمودند. ‏‎[8]‎

 

به حکومت نظامی اعتنا نکنید

‏آن روز ما در غذاخوری مدرسه علوی مشغول غذا خوردن بودیم که ساعت دو بعدازظهر رادیو اعلام کرد حکومت نظامی ساعت چهار و نیم است. عده کمی رفتند و عده زیادی ماندند مسأله خدمت امام عرض شد که دولت چنین تصمیمی گرفته. امام اشخاصی را که در اتاق بودند، بیرون فرستادند و خودشان تنها بودند. همهٔ کسانی که بیرون از اتاق امام بودیم، لحظات حساسی را می گذراندیم که امام چه تصمیمی می گیرند که آقای صانعی آمدند و گفتند: امام دستور دادند حکومت نظامی نیست. ‏‎[9]‎

 

مردم رعایت نکنند، همه به خیابانها بریزند

‏حدود ساعت دو و نیم بعدازظهر بود که مسألهٔ حکومت نظامی مطرح شد. تلفنهای زیادی می شد به همان دفتر امام که چه باید کرد؟ و بسیاری از آنان می گفتند که اطلاعیه ای منتشر شده و مرحوم آیت الله طالقانی از مردم خواسته اند که به خانه هایشان برگردند که خوب، هدف ایشان این بود که تاکتیک عوض بشود و از کشتار بی رویهٔ مردم جلوگیری شود و تلفات زیاد به وجود نیاید که ما بلافاصله به محل اقامت امام رفتیم. آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر جلب توجه می کرد، آرامش فوق العاده و توصیف ناپذیر امام بود که هیچ احساس تغییری در وضع ایشان به طور کلی دیده ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 209
‏نمی شد. بعد از مدتی که مسایل را خدمت امام مطرح کردیم، ایشان تشریف بردند داخل بیت و بعد از چند لحظه آن اعلامیه معروف را صادر فرمودند و واجب کردند که همه به خیابانها بریزند و حکومت نظامی را بشکنند. ‏‎[10]‎

 

با خیال راحت در مدرسه ماندند

‏آنچه که در رهبری امام بسیار مهم است، این است که در لحظاتی که ممکن است تردیدها انسان را شکست بدهد، امام قاطع و سریعاً تصمیم می گیرد. معمولاً اینجور جاها موفق هم هست. ایشان تصمیم گرفتند که به مردم اعلان کنند، مردم بیایند توی خیابانها. یک چنین تصمیمی در رهبری در یک چنین حالتی خیلی با ارزش است و خیلی نیرو می خواهد. آن لحظه برای ما لحظهٔ حساسی بود. امام تصمیم گرفتند و اعلام شد و لحظاتی بعدش هم سر و صدا و درگیریها بلند شد. اوایل شب بود که ما خدمت امام رفتیم، چون فشار از طرف مردم زیاد شد و تلفنهایی که می زدند، می خواستند امام در مدرسه نمانند. خیلی طبیعی است که رژیم می خواهد حمله کند، اول به مدرسه حمله می کند، ما خدمت امام رفتیم و ایشان خندیدند به پیشنهاد. اول اینکه معتقد بودند رژیم چنین جرأتی ندارد و ثانیاً می گفتند که مرکز رهبری نباید خالی باشد و رهبر باید در مرکز رهبریش بماند و هدایت کند. با خیال راحت در مدرسه ماندند. ‏‎[11]‎

 

خودت را مهیا کن

‏از همان اول یادم است امام به یکی از بزرگان گفتند:‏

‏خودت را مهیا کن، شاید روزی من و تو هم مثل حاج شیخ فضل الله نوری بالای دار برویم. ‏‎[12]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 210

 

اگر مطلبی شنیدید متین باشید

‏قبل از دستگیری امام روزی شایعهٔ رفتن شاه از ایران قوت گرفت و دستگاههای دولتی در قم شایعه را تقویت می کردند. پلیس ها را از مراکز گشتشان برداشتند برقهای قسمتی از شهر قم خاموش شد حتی در کوچه های قم مردم که به ما می رسیدند تبریک می گفتند. آن شب جمعیت زیادی در منزل امام جمع شدند و یک نفر از روی جزم این مطلب را نقل می کرد و می گفت من اطلاع دقیقی دارم که مطلب صحیح است. طلاب و مردم اصرار زیاد نمودند که آقا به عنوان فتح و پیروزی به حرم تشریف ببرند. امام وقتی اصرار طلاب را ملاحظه فرمودند شروع به نصیحت کردند و فرمودند متانت را در هیچ کاری از دست ندهید، اگر مطلبی هم شنیدید متین باشید. با همین چند جمله آقایان متفرق شدند و اگر دشمنان نقشه ای هم داشتند نقش بر آب شد. ‏‎[13]‎

 

من اینجا مهمان هستم

‏امام در نجف فریاد برآورد ای نجف چرا ساکت نشسته ای و به انقلابیون ایرانی مقیم عراق و یا انقلابیون مقیم عراق در رابطه با سؤالاتی که از او کرده بودند که آقا چرا اینجا حرکتی نمی کنید فرموده بودند که من اینجا یک مهمان هستم. امام در تمام آن مدت سیزده سال، ایران را همچنان پایگاه اصلی انقلاب اسلامی می شناختند. ‏‎[14]‎

 

حتی یک کلمه با مأموران حرف نمی زدند

‏امام در طول مدت یکسالی که در ترکیه بودند حرکت جالبی داشتند. به گونه ای با مأموران ترک به عنوان محافظین در آنجا حضور داشتند برخورد می کردند که باعث نگرانی رژیم شاه می شد. ایشان با مأموران ساواک که در دیدارهای علما با امام حضور پیدا می کردند، یک کلمه حرف نمی زدند. حتی با اینها سلام و علیک نمی کردند. ولی از مقامات ترکیه مرتب سؤال می کردند که وضع ترکیه چه جوری است. از نظر نفت و کشاورزی و اقتصاد در چه شرایطی هستید و آنها طبیعی بود که از خود تعریف ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 211
‏می کردند و این برای مأموران ایرانی گران تمام می شد لذا به ساواک گزارش می دادند که الآن رابطهٔ ایران و ترکیه در حد خوبی است ولی اگر یک روزی این رابطه تیره و سرد بشود به دلیل این وضع است که اینها (ترکها) دارند با امام خمینی کار می کنند. و این خود یک مسأله ای بود که امام توانست بین دو دولت که تا این حد نسبت به هم از نظر سیاسی و منافع اقتصادی مشترک بودند ایجاد نگرانی بکند. ‏‎[15]‎

 

اولین کسی بودند که از فلسطین حمایت کردند

‏برای اولین مرتبه در بین فقها و زعمای اسلامی و دینی کشورهای اسلامی اعم از شیعه و سنی امام اولین کسی بودند که رسماً و با قاطعیّت از مبارزات مردم فلسطین و سازمان آزادی بخش فلسطین حمایت کردند و اجازه دادند که بخشی از وجوهات شرعیه به مصرف فعالیت های روزانه مبارزین فلسطینی برسد. ‏‎[16]‎‏ ‏

 

اینها همه اش قصه است

‏امام در برخورد با گروهکها هم، تقریباً مانند جنگ، حساسیت نشان می دادند ایشان هر مورد را لحظه به لحظه پیگیری می کردند. مواردی را که امام بر روی آنها انگشت می گذاشتند و در آنها دخالت می کردند بسیار حساس بود بطور مثال هنگامی که در جریان کودتای نوژه خدمتشان رفتیم به ما فرمودند: شما تعقیب بکنید. اینها همه اش قصه است که می گویند. حتی در ارتباط با اظهارات کیانوری و طبری – که گفته بودند خودشان را برای کودتایی در ده یا بیست سال دیگر آماده می کردند و می خواستند کودتایی شبیه کودتای افغانستان بکنند – امام می فرمودند:‏

‏این قصه است، ولی شما به احتمال یک در هزار هم که شده روی حرفهایشان حساب کنید و بروید دنبالش و سست نشوید. ‏‎[17]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 212

‏ ‏

این مسایل دروغ است

‏در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که توطئه وسیعی در جریان است و ظرف 24 یا 48 ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسأله را گزارش دادند. ایشان با دقت به مسأله گوش کردند سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارایه کردند و فرمودند این اطلاعات کاملاً نادرست است هیچ مسأله ای پیش نخواهد آمد. اصرار شد آقا چنین نیست خود آنان اعتراف کرده اند. فرمودند: من نمی گویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید ولی بدانید این مسایل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل ایشان درست درآمد و نظر امام ثابت شد. ‏‎[18]‎

 

صفوفتان را فشرده کنید

‏وقتی دولت عَلَم ناچار شد بواسطه ایستادگی و مخالفت امام و مراجع لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را لغو کند مردم و مراجع از این پیروزی خوشحال بودند ولی امام اطلاعیه ای صادر کردند که در اول آن اطلاعیه آیه ‏«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص»‏ را نوشته بودند امام ضمن تشکر از مردم به آنها اعلام کردند، که صفوفتان را با بنیان مرصوص فشرده کنید و خودتان را برای مسایل بعدی آماده کنید یعنی تنها امام بود که اینگونه فکر می کرد که رژیم شاه چون این عقب نشینی را پیش بینی نمی کرد و ضربه از علما و مردم خورد، امکانات خود را بسیج می کند و بار دیگر آماده و قوی تر وارد میدان خواهد شد. ‏‎[19]‎

 

من پیش بینی هایی می کنم

‏در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، سال 41، موقعی که آیت الله بروجردی رحلت کردند، امام فرمودند: «من یک پیش بینی هایی نسبت به مقابلهٔ رژیم با اسلام می کنم. » آن سال تابستان امام به امامزاده قاسم تشریف بردند، پدر آقای رسولی ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 213
‏محلاتی، از ارادتمندان و علاقمندان و میزبانانشان بود. گاهی وقتها که امام به تهران وارد می شدند، به خانهٔ آقای لواسانی و پدر خانمشان آقای ثقفی که از علمای تهران بود می رفتند. طبیعی بود که در این مواقع عده ای از علما به دیدنشان می آمدند. یک بار که علما آمده بودند، ایشان فرمودند: «من پیش بینی می کردم و حوادث را هم گوشزد کردم. » موقعی امام این حرفها را زده بودند که هیچ گونه علایم و نشانهٔ عملی از مقصد حکومت در خصوص شروع حرکت جدید نبود اما ایشان پیش بینی کردند که یک سری مسایل پیش خواهد آمد و اتفاقاً درست از کار درآمد. ‏‎[20]‎

 

آماده باشید برای یک حرکت شیطانی شاه

‏امام بینشی الهی داشتند که آینده را به خوبی می دیدند. مثلاً در عصر روز سیزدهم خرداد 42 پس از آن سخنرانی مهمی که در مدرسه فیضیه داشتند به خانه آمدند من هم در خدمتشان بودم. آخر شب وقتی اجازهٔ مرخصی خواستم، فرمودند: آماده باشید برای یک حرکت شیطانی پیش بینی شده از سوی شاه. به زودی اینها کاری خواهند کرد و شیطنت اینها این دفعه سنگین تر از شیطنت های گذشته خواهد بود. شما هم خودتان را آماده کنید و هم از خداوند کمک بخواهید. ‏

‏با اینکه در تهران دسته ای در حدود صد هزار نفر از مسجد حاج ابوالفتح به دانشگاه رفته بودند و خود امام هم آن سخنرانی مهم را در روز عاشورا کرده بودند که اینهمه نشان می داد که رژیم مرعوب شده است ولی در کمتر از 48 ساعت پیش بینی امام درست درآمد و فاجعه پانزده خرداد پیش آمد. ‏‎[21]‎

 

هنر بزرگ امام کشف قدرت مرجعیت بود

‏یکی از هنرهای زیبا و بزرگ امام کشف قدرت روحانیت و مرجعیت بود. امام از این قدرت کمال استفاده را کردند. از این رو، باید بگویم در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی چیزی که برای ما آشکار شد شخصیت امام بود. در آن مبارزات ما احساس ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 214

‏کردیم که شخصیت امام یک شخصیت برجسته و ممتاز است. ‏‎[22]‎

 

حتی به جمعیت های فرهنگی نامه نوشتند

‏یکی از کارهای امام این بود که در جریان مبارزه علیه شاه با علما و روحانیون شهرستانها و حتی شخصیت ها، جمعیت های فرهنگی و تبلیغی شروع به مکاتبه نمود. امام در این فکر نبود که نامه نوشتن به یک مرکز فرهنگی در یک شهرستان دورافتاده ممکن است کسر شأن و وجهه ای برای ایشان باشد. این را تکلیف خودشان می دانستند که حجت را بر کسانی که داعیهٔ دینداری دارند، تمام کنند و آنها را وارد‏

‏میدان مبارزه نمایند. ‏‎[23]‎

 

نقش امام در تحریک مراجع

‏امام در قضیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی افرادی را به عنوان پیک به بعضی از شهرها و مراکز می فرستادند و برای بعضی از شخصیتها، پیغامهای خاصی می دادند و بعضی از جریانها را با آنان در میان می گذاشتند. به یاد دارم که یکبار مرا به مشهد فرستادند تا با آقایان میلانی و قمی صحبت کنم، یک پیام برای آنها و یک پیام هم برای علمای مشهد، دادند. یکبار نیز آقای هاشمی را فرستادند و به وسیلهٔ ایشان به آقای میلانی پیامی دادند. افرادی را نیز نزد علمای تهران و شیراز می فرستادند. ‏

‏در مجموع، نقش امام در برانگیختن علما، فوق العاده و حیاتی بود، چنانکه در برانگیختن مراجع قم نیز امام نقش فوق العاده ای داشتند. ‏

‏برخی از مراجع و علما در ابتدای کار باور نداشتند که برای اسلام خطری در پیش است و دیگر اینکه فکر نمی کردند که بتوان حرکت کرد. ‏‎[24]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 215

 

دور هم نشستن شما برکت دارد

‏پس از قضیه آزادی امام از زندان بود که ایشان به علمای شهرستانها نامه نوشت که هفته ای یک شب با همدیگر جلسه داشته باشید و دور هم بنشینید و با همدیگر بحث های روز را مطرح کنید. امام به آنها فرمود: حتی اگر شما دور هم بنشینید و بحث های معمولی با هم بکنید و یک چای با همدیگر بخورید همین تجمع و دور هم نشستن شما برکت دارد. ‏

‏امام می دانستند که این تجمع افکار علما را نیز به همدیگر نزدیک می کند و اخبار بین آنها تبادل می شود و در علما برای مسایل بعد وحدت نظر و آمادگی لازمه را در مبارزه علیه شاه ایجاد می کند. ‏‎[25]‎

 

شما خیلی زودباور هستید

‏شب پنجشنبه از طرف مقامات ارتشی آمدند و شبانه به همهٔ آقایان اعلام کردند که دولت لایحه اش‏‎[26]‎‏ را پس گرفته است. خوب، این برای خود ما یک مقدار خوشحال کننده بود که در هر حال دولت یک قدم عقب نشسته و مردم به یک پیروزی نسبی در این کارشان رسیده اند. من خودم با یکی از رفقایم قرار گذاشتیم که روز شنبه برویم قم، و در ضمن هم تبریک بگوییم و ببینیم که بعد از این حاج آقا (امام) حرفی دارد بزند یا نه. رفتیم سرچشمه شیرینی فروشی بهار و یک جعبه هم شیرینی گرفتیم و گذاشتیم توی ماشین و گفتیم لااقل با یک شیرینی و با یک چیزی برویم آنجا. ساعت دو یا دو و نیم بعدازظهر بود که ما منزل آقا رسیدیم. در زدیم رفتیم تو و ایشان از اندرونی تشریف آوردند بیرون، احوالپرسی کردیم و گفتیم حاج آقا به این مناسبت مزاحم شدیم. گفتند آقا، اول کار است، اینها برنامه هایی دارند این یک محکی بود که انجام دادند. اول این کاری که شاه می خواست بکند با دست دولت انجام داد که یک زورآزمایی کرده باشد که مطابق همین زور، خودشان را مجهز بکنند و جلو بیایند. اینها پیروزی نیست، شما جوانان را آماده بکنید، آگاه بکنید، خودتان همیشه آمادگی داشته ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 216
‏باشید تا اگر خطری متوجه اسلام شد ما از وجود شما جوانها باید استفاده بکنیم و شما این آگاهی را به مردم بدهید که آماده باشند. خلاصه ما بلند شدیم و بعد گفت این چیست؟ این هم مال شماست اینجا؟ گفتیم حاج آقا یک خرده شیرینی است که گرفته ایم و آورده ایم. خندید و گفت که شما خیلی خوش باور هستید، زودباور هستید. گفتیم در هر حال شما به هر اسمی می خواهید یک برگ سبزی است از ما بپذیرید. ‏

‏چیزی نگفت و ما از در بیرون آمدیم. ‏‎[27]‎‏ ‏

 

شما در فرانسه بمانید

‏چند روز بعد از رفتن امام به ایران، تلفنی با مدرسهٔ رفاه در ایران تماس گرفتم و از شهید عراقی خواستم که ببینند امام اجازه حرکت مرا به سوی تهران می دهند یا نه. امام فرمودند: شما آنجا بمانید تا اگر یک وقت ما اینجا موفق نشدیم و مشکلاتی پیش آمد، حداقل دستگاه آنجا برای تبلیغات و رساندن صدا به هم نخورده باشد. ‏‎[28]‎

 

پیش نویس قانون اساسی را بنویسید

‏امام یک ماه قبل از آمدن به ایران به دکتر حسن حبیبی دستور نگارش پیش نویس قانون اساسی را دادند که این پیش نویس هنگام ورود به ایران همراهشان بود چون به پیروزی انقلاب یقین داشتند. ‏‎[29]‎

 

فقط یک سؤال از مردم بکنید

‏وقتی بحث در رابطه با عنوان تعیین حکومت در رفراندوم دوازده فروردین (روز جمهوری اسلامی) به شدت مطرح بود، یکی می گفت بگوییم جمهوری ایران، یک عده می گفتند، نه جمهوری دموکراتیک ایران، یک عدهٔ دیگر می گفتند جمهوری دموکراتیک خلق ایران و آن عده که یک قدری ملاحظه می کردند که اسلام داشته باشد، می گفتند ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 217
‏جمهوری دموکراتیک اسلامی. مسأله هم فقط روی لفظ بود و اگر کسی متوجه نبود خیال می کرد که دارند روی لفظ بحث می کنند. به امام که اطلاع رسید، امام گفتند نه، فقط یک سؤال از مردم بکنید شما جمهوری اسلامی می خواهید یا نه؟ اینکه بیایید و گول بزنید و یک کلمهٔ دموکراتیک بیاورید و اکثریت مردم نمی دانند که این دموکراتیک یعنی چه که بعداً بشود انحرافی بر اساس آن به وجود آورند، این نمی شود. بگویید مردم اسلام را می خواهند یا نه؟ امام پافشاری کرد و خیلی ها هم بهشان برخورد. ولی امام اصرار کردند و من اعتراف می کنم اگر اصرار امام نبود احتمالاً ما نمی توانستیم در‏

‏شورای انقلاب مقاومت کنیم. ‏‎[30]‎

 

انقلاب تازه شروع شده است

‏امام در اولین نطق پس از انقلاب شان در قم طی آن خطابهٔ تاریخی و پرمحتوا و مشخص کنندهٔ خط آیندهٔ انقلاب را ایراد فرمودند. در همان جلسه خود من که این جمله را شنیدم، جا خوردم. ‏

‏«تصور نشود انقلاب تمام شده است، انقلاب تازه شروع شده است. »‏‎[31]‎

 

روزی به اشتباه خود اقرار می کنید

‏شبی که قوای شوروی افغانستان را اشغال کرد. شب هنگام، تقریباً نیمه های شب که به صبح نزدیک می شد، به ناگاه سفیر شوروی در تهران وارد دفتر امام در قم شد. اعضای دفتر و از جمله خود من از حضور سفیر شوروی در دفتر امام در آن وقت شب بسیار متعجب بودیم. البته همینجا داخل پرانتز ذکر کنم، اینکه چگونه سفیر شوروی بدون هرگونه اطلاع قبلی، به صورت سرزده وارد دفتر امام در قم شد، مربوط است به سادگی تشکیلات دفتر و این سادگی همواره مورد نظر امام بوده و به آن سفارش ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 218
‏می کردند. هر چه از او سؤال کردیم که چه مسأله ای پیش آمده که چنین سرزده و در این موقع از شب به اینجا آمده اید؟ پاسخ می داد من کاری ضروری و حساس با حضرت امام دارم و باید ایشان را ملاقات کنم. پرسش های ما و پاسخ های گنگ سفیر شوروی تا ساعت 8 صبح ادامه یافت و عاقبت ایشان خدمت امام رسید. سفیر شوروی خبر اقدام اشغال خاک افغانستان توسط قوای نظامی شوروی را به اطلاع حضرت امام رساند. امام با حالتی عصبی و مستحکم رو به سفیر شوروی کرده و گفتند: «شما کار اشتباهی کردید. شما در اینکار هیچ موفقیتی به دست نمی آورید و بی تردید روزی به اشتباه خود اقرار خواهید کرد». ‏‎[32]‎

 

وقتی فساد زیاد شد همه چیز حمل بر فساد بشود

‏در دور دوم مجلس که مسأله مالیاتها خیلی داغ شده بود، کمیسیونهای مختلف مرتب طبق یک برنامه که از قبل تنظیم شده بود در هر ماه یکبار خدمت امام می رسیدند تا اینکه نوبت به کمیسیون ما، یعنی کمیسیون رسیدگی به سؤالات و کمیسیون بازرگانی و کمیسیون شوراها رسید. وقتی خدمت امام رسیدیم و امام شروع به صحبت فرمودند ،بدون مقدمه گفتند «آقایان باید توجه داشته باشند وقتی فساد زیاد شد هر چیزی را حمل بر فساد کنند، اینکه می گویند وجوهات مملکت را اداره می کند، در حالی که وجوهات حوزه ها را هم اداره نمی کند. » (نقل به مضمون) در آن جوی که روزنامه ها، مصاحبه ها و سخنرانی ها این طرف و آن طرف مرتب تأکید داشتند که مالیات در اسلام نداریم و وجوهات مملکت را اداره می کند تازه وجوهات هم که گرفتنی نیست. امام با یک چهره گرفته و حالت غم و اندوه این را فرمودند و این گونه احساس می شد که یک عده از این سودجوها و ثروتمندان پیش یکی از آقایان در قم رفته بودند. امام روی سخنش با آنها بود. ‏‎[33]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 219

‏ ‏

رییس جمهور آمریکا بداند

‏در قضیه کاپیتولاسیون یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. اما امام اجازهٔ ملاقات به ایشان نداده بود. لذا به حضور آیت الله شهید حاج آقا مصطفی رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزند و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه شاه است و همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند رییس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است. امروز تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست و شدیدترین حمله ها را به آمریکا کردند. ‏‎[34]‎

 

در حدی که به انقلاب لطمه نخورد

‏تیمسار مقدم رییس ساواک و شورای نظامی آن زمان تصمیم گرفته بود با رهبران انقلاب تماس بگیرد و مسأله را حل کند. شورای انقلاب با پاریس تماس گرفت. امام اجازه فرمودند که در حدی که به روند انقلاب لطمه نخورد و جلوی خونریزی گرفته شود تماس گرفته شود. ‏‎[35]‎

 

سنگر را نباید خالی گذاشت

‏از امام خواستم به خاطر جلوگیری از اختلافات مدتی از نماز جمعه کناره گیری کنم ولی ایشان نهی صریح فرمودند و گفتند که سنگر را نباید خالی گذاشت. ‏‎[36]‎

 

به کارتان ادامه بدهید

‏در اوایل نهضت، جمعی به مدرسین حمله می کردند. با مرحوم آقای بهشتی خدمت امام رفتیم، ایشان فرمودند:‏

‏شما به کار خودتان ادامه بدهید، چیزی نیست. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 220
‏بعد که بیشتر اصرار کردیم باز هم فرمودند چیزی نیست. باز هم بیشتر اصرار کردیم، ایشان فرمودند: من بیش از این وظیفه ندارم. ‏‎[37]‎

 

باید مقاومت کنید

‏قبل از انقلاب نامه ای خدمت حضرت امام نوشتم که جواب آن نامه هم اکنون موجود است که وضع آن زمان خود را به امام تشریح کرده بودم که چه مشکلات و چه مضیقه هایی رژیم شاه برای ما پیش آورده است. ایشان دستور فرمودند باید مقاومت کنید. ‏‎[38]‎

 

قضیه را عادی تلقی می کردند

‏اولین باری که خدمت امام آمدم البته من تنها نبودم، کسان دیگری هم با من آمدند. فقط میدانم که امام قضیه‏‎[39]‎‏ را خیلی عادی تلقی می کردند و خوشحال بودند. ‏‎[40]‎

 

بیایند مصطفی را ببرند

‏امام در اعلامیه ای که به مناسبت چهلم شهدای فیضیه دادند، فرمودند بروید سربازی تا آموزش نظامی را هم فرا بگیرید، برای کارهای بعدی و در جای دیگر فرمودند اگر مصطفی را بگیرند و به سربازی ببرند من چیزی نمی گویم. بیایند اصلاً مصطفی را ببرند. ‏‎[41]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 221

 

مصطفی در زندان ورزیده می شود

‏وقتی مرحوم شیخ فضل الله خوانساری برای ملاقات امام به ترکیه رفتند و جریانات و اخبار را به امام رساندند، در همان حال حاج آقا مصطفی فرزند امام در زندان بود. وقتی به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به زندان برده اند، پاسخ دادند خیلی عمل خوبی است برای اینکه آقا مصطفی در زندان ورزیده می شود. ‏‎[42]‎

 

چرا مانع جوانها می شوید؟

‏وقتی نهضت داشت اوج می گرفت، اعلامیهٔ اول امام برای اتمام حجت به شاه نرم بود. ولی بعد ایشان دیدند که با نرمی نمی توان با اشخاص درشت برخورد کرد. به همین دلیل قدم به قدم درشتی و با صراحت حرف زدن را بیشتر کردند و کم کم نهضت اوج گرفت و در مردم بیداری پدید آمد. بخصوص جوانها مطالب را زود گرفتند و در همان اوایل زود به جوش آمده بودند. این رفتار جوانها به نظر با اخلاق آرام بزرگان خانه مثل پدرها سازگار نمی آمد و پدران گاه آزرده می شدند. یک روزی پدری دست پسر خود را گرفت و به محضر امام آمد و گفت آقا شما ایشان را نصیحت کنید که یک مقدار معتدل حرکت کند که نظم و آرامش خانه به هم زده نشود. امام نظرات پدر را شنیدند، نظرات پسر را هم گوش کردند، بعد بجای آنکه به پسر نصیحت کنند به پدر عتاب کردند که:‏

‏جوانها راه خودشان را یافته اند، چرا مانع می شوید؟ چرا نمی گذارید به راه خودشان بروند و از این خمودگی بدر آیند، از این رخوتی که از غرب به شما تحمیل شده بدر آیند. جوانها دارند درمی آیند شما هم سد راه و مانع سیر نشوید. ‏‎[43]‎

 

اگر هیچکس نباشد تنها ادامه می دهم

‏یک روز بعد از جریانات انجمنهای ایالتی و ولایتی، که در کوچه ای با امام حرکت می کردیم، به ایشان گفتم: «آقا! به جدّتان آقای شریعتمداری با شما نیست. » و ایشان ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 222
‏هم با اخم می فرمودند: «هست. » در این مورد چندین بار این حرف را به ایشان گفتم و اصرار کردم و ایشان هم هر بار انکار کردند تا اینکه یک روز به تندی گفتند: «نخیر، هست. و اگر هم نباشد، هیچ کس هم نباشد، من خودم تنها به این مبارزه ادامه می دهم. »‏‎[44]‎

 

از همین امروز شروع کنیم

‏هنگامی که امام را از زندان به خانه محصوری در تهران منتقل کردند، من به اتفاق برادرم به تهران آمده و خدمت امام رسیدیم. شهید حاج آقا مصطفی در اولین برخورد سؤال کردند که حالا تکلیف چیست؟ امام فرمودند: «ما باید از همین امروز شروع کنیم که مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند که قضیه تمام شده است». ‏‎[45]‎

 

با همان وضع به خیابان می رفتند

‏وقتی امام به ترکیه تبعید شدند، مقامات ایران و ترکیه برای آنکه امام را خانه نشین کنند و از هرگونه ارتباط با مردم مسلمان ترکیه بازدارند، به ایشان فشار آوردند که لباس روحانی را از تن درآورند. به امام گفتند: شما نمی توانید داخل اجتماع بروید، بخاطر اینکه در اینجا پوشیدن لباس روحانی ممنوع است و دولت ترکیه به لباس متحدالشکل عنایت دارد. اگر می خواهید به میان اجتماع بروید باید لباس ترک ها را به تن کنید آنها باور نمی کردند امام فردی نیست که از صحنه خارج بشود و وضع تغییر لباس او را محدود کند. اما امام علیرغم این توطئه با همان وضع قدم می زدند و به خیابان می رفتند به طوری که در گزارشهای سرهنگ افضلی که همراه امام به ترکیه رفته بود آمده است که ایشان مرتب بیرون می روند و قدم می زنند و این وضع نگران کننده است و نباید ایشان را تنها گذاشت. ‏‎[46]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 223

‏ ‏

هرگونه راه بازگشت را خراب کرده ایم

‏مرحوم آیت الله حکیم پس از فاجعه مدرسه فیضیه طی تلگرافی به علما از آنان خواست که حضرات علما دسته جمعی به عتبات عالیات مهاجرت نمایند تا بتوانم رأی خود را دربارهٔ دولت صادر نمایم. این پیشنهاد در نشست امام با علمای قم به طور قاطع رد شد و امام طی یک تلگرافی به آقای حکیم نوشتند ما هر گونه راه بازگشت و عقب گرد را پشت سر خود خراب کرده ایم* و جز ادامهٔ راهی که در پیش گرفته ایم نداریم و می دانیم که در این راه مقدس به یکی از دو نیکوترین فرجام (احدی الحسنیین) که پیروزی یا شهادت است دست خواهیم یافت که البته شهادت خود نوعی پیروزی و مقدمه پیروزی نهایی است. ‏‎[47]‎

 

ملت ترکیه به من احترام کرد

‏وقتی امام به عراق تبعید شدند. نامه ای به ایشان نوشتم. امام در جواب نامهٔ بنده نوشتند:‏

‏دولت ایران می خواست که در ترکیه به من بد بگذرد، اما ملت ترکیه به من احترام کردند و به من خوش گذشت. ‏

‏بعدها معلوم شد افرادی که در بورسا امام را شناخته بودند، خیلی به امام احترام گذاشته بودند و به امام بابا می گفتند. ‏‎[48]‎

 

از این مرز به آن مرز می روم

‏وقتی کویت امام را نپذیرفت امام مجدداً به عراق بازگشتند و شب را در یکی از هتلهای بصره خوابیدند و صبح به فرودگاه بغداد رفتند. در فرودگاه امام فرمودند: من از این مرز به آن مرز خواهم رفت. شما وحشت نداشته باشید و دنبال کارهایتان باشید. من واقعاً از ملت ایران که اینچنین عشق به شهادت دارند و چنین دنبال انقلاب هستند ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 224
‏خجالت می کشم. ‏‎[49]‎

 

من در اینجا می مانم

‏شب پیروزی انقلاب خبری به اقامتگاه امام رسید که به موجب آن گفته می شد که مزدوران رژیم شاه قصد حمله به مدرسه علوی را به منظور نابودی امام دارند. خبر فراگیر شده بود. تمام اطرافیان امام به ایشان می گفتند که آن شب را به محل دیگری تشریف ببرند اما امام قبول نمی کردند. رفته رفته که قضیه جدی می شد و امام راضی به تغییر محل اقامتشان نمی شدند بسیاری از روشنفکران و سیاسیون و حتی برخی از آقایان به بهانه استراحت و... امام را تنها گذاشتند و رفتند اما امام همچنان می فرمودند: من در اینجا می مانم و مقاومت می کنم. ‏‎[50]‎

 

هیچ تغییری در ایشان دیده نمی شد

‏امام محو در هدف و مکتب بود و آن اصولی که امام اعتقاد داشت و با تمام وجود در راهش مبارزه می کرد و در راهش قدم برمی داشت آن اصول از نظر امام نادیده گرفته نشد، ایشان در هر شرایطی که قرار می گرفتند چه در شرایط انزوای کامل چه در شرایط غربت محض و چه در شرایط شکوفایی و توجه فوق العاده حتی جهانیان به ایشان هیچگاه تغییری در ایشان ما نمی بینیم و الآن هم که خدمتشان می رسیم و از نزدیک شاهد هستیم، ایام فعلی امام با چهارده – پانزده سال قبل ایشان در عراق هیچ فرقی نکرده. همان صلابت، همان پای بندی، همان تواضع و همان خلاصه محو شدن در سنن و آداب اسلامی است، هیچ تغییری را ما در ایشان ندیدیم. ‏‎[51]‎

 

فکر تغییر رژیم [شاه] را زنده نگه دارند

‏امام آخرین پیامی که برای برادران هیأتهای موتلفهٔ اسلامی فرستادند این بود که به ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 225
‏دوستان بگویید فکر تغییر رژیم را میان اذهان مردم زنده نگهدارند. ‏‎[52]‎

 

مسلمان باید تشکیلاتی باشد

‏این سه گروه‏‎[53]‎‏ وقتی که با همدیگر توافق کردند، بعد آمدند گفتند ما اینکار را انجام داده ایم، حالا باید تأیید به حاج آقا (امام) را هم بگیریم. حاج آقا باید موافقت خودش را اعلام بکند، وقتی آمدیم خدمت حاج آقا جریان را برای ایشان گفتیم، ایشان هم تأیید فرمودند و هر کسی هم که می رفت از حاج آقا سؤال می کرد ایشان می فرمودند که: مسلمان باید تشکیلاتی باشد، مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد. ‏‎[54]‎

 

باید به مردم آگاهی بدهید

‏بچه های بازار بخصوص بازار دروازه، تصمیم گرفتند که یکروز چند تا اتوبوس سوار بشوند و بروند قم، خانهٔ مراجع سری بزنند به این کاری که کرده اند* یک جمعه ای بود، تقریباً هفت هشت تا اتوبوس از تهران حرکت کرد و ما هم با یکی دو تا سواری بودیم، رفتیم قم. خوب، رفتند خانهٔ آقای نجفی یک مقدار آنجا صحبت شد و خانهٔ شریعتمداری، خانهٔ گلپایگانی و آخرین جایی که رفتیم خانهٔ حاج آقا روح الله بود. خود من، حاج آقا روح الله را یک دفعه در امامزاده قاسم دیده بودم، آن هم تابستان یک ختمی بود که ایشان تابستان آمده بودند امامزاده قاسم، بعد آمده بودند در آن ختم شرکت کرده بودند، اما من هیچ شناختی از ایشان نداشتم تا اینکه ما آن روز رفتیم منزلشان. وقتی رفتیم، مثل الآن که حاج آقا توی آن اتاق عقبی مثلاً شب می روند می نشینند و دسته دسته بچه ها هر کسی می آید می رود آنجا پهلویشان و یک چند دقیقه ای می نشینند‏‎[55]‎‏ ما هم یک دسته ده – پانزده نفری بودیم رفتیم خدمت ایشان و سلام کردیم و احوالپرسی. گفتند: آقایان مال کجا هستند؟ گفتیم از بازار تهران. بعد سؤال شد از ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 226
‏ایشان که حاج آقا وظیفهٔ ما چیست در این جریان و چه کار باید بکنیم؟ ایشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظیفه دارید، هیچ وظیفه ای دیگر ندارید. اینها برنامه هایی دارند، فقط مردم را روشن کنید که آماده باشند، آگاه باشند، بگویید که اینها با اسلام شما طرف هستند. خوب، چه بسا آن حرف آن روز برای ما یک کمی کلی بود، زیاد برای ما روشن نبود چی هست و چی نیست. وقتی بلند شدیم دو مرتبه ایشان تأکید کردند شما هستید که باید به مردم آگاهی بدهید، غیر از آگاهی دادن به مردم وظیفهٔ دیگری ندارید. ‏‎[56]‎

 

اجازه عملیات های نظامی با ایشان بود

‏قبل از انقلاب و پیش از آغاز در هر عملیات نظامی علیه رژیم منحط شاه، می کوشیدیم که از ایشان و یا از افرادی که مرتبط با امام بودند اجازه بگیریم و امروز با افتخار عرض می کنم که بسیاری از عملیات های برادران با کسب اجازهٔ ایشان صورت می گرفت. ما رابطهٔ نزدیکی با امام داشتیم. ‏‎[57]‎

 

همین جملات کافی است

‏در میان کسانی که باید به ملاقاتشان می رفتم.‏‎[58]‎‏ افرادی وجود داشتند که به جهت برخورداری از علم و کمال در حد بالا و صاحب ادعا بودند، اما با این همه، پشت نامه ها به طور ساده ای برای آنها نوشته شده بود. یکی از بزرگان حوزه که این مسأله را متوجه شده بود، به من گفتند به عرض برسان که اگر صلاح می دانند جملهٔ سنگین تری برای آقایان بنویسند. وقتی این پیغام را به آقا عرض کردم ایشان فرمودند:‏

‏نه! همین جملات کافی است برای ایشان. این وظیفه ای است که آنها باید انجام بدهند. ‏‎[59]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 227

‏ ‏

تمام نامه ها را خودشان نوشتند

‏امام با تمام توان در راه هدفی که داشتند سعی و تلاش می نمودند. خصوصاً در اوایل نهضت که بیشترین بار آن بر دوش خود امام بود. یادم هست در مسأله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ایشان چقدر زحمت کشیدند تا علمای قم را کنار هم جمع کردند. به تمامی علمای شهرستانها نامه نوشتند. امام تمامی نامه ها را که حدود سیصد چهارصد نامه می شد با دست خود نوشتند و برای آنان فرستادند. ‏‎[60]‎

 

این ضربه ای است که شاه به ما می زند

‏یکی از هوشیاریها و دوراندیشی های امام در برابر توطئه های رژیم شاه در قضیه لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی این بود که وقتی رژیم دید نمی تواند این لایحه را آنطور که می خواهد تصویب کند و پیش ببرد بحثهای انحرافی مانند اصلاحات اراضی و دادن زمین به کشاورزان و... را مطرح کرد که حتی بعضی از آقایان مراجع را درگیر این قضیه کرد که آنها هم اصلاحات ارضی شاه را تحریم کردند. امام از این موضع علما و مراجع ناراحت شد. فرمودند: این ضربه ای است که شاه به ما می زند و بهانه ای است که ما بدست حکومت می دهیم که یک عده کشاورز و روستایی را با ما طرف کند و ما را به جان هم بیاندازد و کارش را بکند و نگذارد ما در آن مسیر صحیح خودمان حرکت کنیم. ‏‎[61]‎

 

روحانیون دور هم جمع بشوند

‏در اوایل شروع انقلاب یعنی سال 1342 که حرکت و نهضت انقلابی امام آغاز شد، امام در حوزهٔ علمیهٔ قم بیانات بسیار با ارزشی را در اواخر جلسه های درس مطرح می کردند. از این قبیل که:‏

‏«باید دست ایادی بیگانگان از این مملکت قطع بشود، از منکرات و منهیات ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 228
‏الهی باید جلوگیری بشود، روحانیان در هر شهر و بلادی باید دور هم جمع بشوند و برای مشکلات جامعه فکری بکنند». ‏‎[62]‎

 

از قول من بگو به این مسایل بیشتر توجه کنند

‏امام فرموده بودند که علما عصرهای جمعه در شهرها جلساتی بگذارند که مردم در آن جلسات حاضر شوند و مسایل سیاسی، اجتماعی برای مردم گفته شود و سخنرانیها از حالت سنتی و عادی معمول آن زمان درآید تا جوانان به آن جلسات بروند. این طرح از قم شروع شد و در همان جا پیاده شد. کسانی مشخص شدند که به این طرف و آن طرف بروند. از جمله من مأمور شدم و چند جلسه به شهرهای مختلف، از جمله اهواز، ساوه، قم و یزد رفتم. یادم است قرار بود به یزد بروم که امام پیغام دادند: «وقتی می خواهی بروی، بیا من تو را ببینم. » خدمتشان رفتم تا ببینم چه فرمایشی دارند. امام در اتاق تشریف داشتند، من سلام کردم و عرض کردم: «عازم یزدم. فرموده بودید بیایم خدمتتان. » فرمودند:‏

‏«از قول من به ایشان (یکی از روحانیون معروف آن روز یزد) بگو امروز به این مسایل بیشتر باید توجه بشود. و آن کار را شروع بکنند. این کار را حتماً بکنند. »‏‎[63]‎

 

چرا این همه مرکز مذهبی با هم ارتباطی ندارند

‏من از کسانی بودم که بلافاصله پس از فوت آیت الله العظمی بروجردی به امام رجوع کردم و رساله ایشان را پیدا کردم. البته مدتی به رساله ایشان به چاپ رسید تا این که کشش از جانب خود امام هم آغاز شد. یک شب در یکی از مساجد تهران چند طلبه در میان نماز مغرب و عشا بلند شدند، ایستادند، رو کردند به مردم و گفتند ما از قم می آییم، از پیش حاج آقا روح الله خمینی. ایشان پیغام داده اند، افراد متدینی که به قم می آیند پیش من هم بیایند. در تهران افرادی بودند که هر یک جمعیتها و ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 229
‏فعالیتهای مذهبی جداگانه ای داشتند اما با هم ارتباطی نداشتند. پس از این پیام امام جداد جدا خدمت ایشان رسیدند. امام ابتدا خود را به یکایک آنها معرفی و سپس سؤال هایی را مطرح می کنند از این قبیل که در تهران چند مسجد است، چند حسینیه است، چند تکیه است، چند هیأت است؟ بعد که آنها برمی گردند و گزارش می دهند امام در جلسه ای این افراد را به دور هم جمع می کنند و می گویند این همه مرکز مذهبی در تهران است اما شما با هم هیچ ارتباطی ندارید. باید جمع بشوید، تشکیلاتی را درست بکنید و با هم ارتباط داشته باشید. این شد هسته اولیه هیأتهای مؤتلفه اسلامی در سال 41. ‏‎[64]‎

 

سابقه ذهنی آمدن بختیار را نداشتم

‏با دریافت خبر دیدار تیمور بختیار با امام که بدون اطلاع قبلی و بدون معرفی خود پس از اینکه نتوانسته بود از امام وقت ملاقات بگیرد در زمره همراهان استاندار کربلا بحضور امام رسید بحضور امام رفتم و بدون تحقیق و آگاهی از چگونگی رفتن بختیار به حضور او لب به انتقاد گشودم و... امام در پاسخ فرمود: من هیچگونه سابقه ذهنی به آمدن او (تیمور بختیار) نداشتم و استاندار که تقاضای ملاقات کرد نیز کوچکترین اشاره ای به بودن بختیار با خود را نکرد و حتی در مجلس او را نیز به من معرفی ننمود فقط در رفت و آمد از احترامی که استاندار نسبت به او می کرد و خودش به فارسی سخن می گفت متوجه شدم که بختیار است و برای آنکه دیگر چنین سوءاستفاده ای بعمل نیاید در نظر دارم که هر وقت استاندار تقاضای ملاقات کرد موافقت خود را مشروط به این کنم که رجال غیر عراقی همراه او نباشد. ‏‎[65]‎

 

به بختیار جواب رد دادند

‏تیمور بختیار کوشش می کرد به ملاقات امام بیاید. حتی یکشب که خدمت آیت الله خوئی برای عرض تسلیت بمناسبت فوت فرزندشان که در تصادف بین راه نجف، بغداد ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 230
‏جان سپرده بود رسیده بود. نامه ای به منزل امام فرستاد و از ایشان وقت خواست، امام جواب رد دادند و او را نپذیرفتند، او سخت متأثر شد و یادآور شد که به منزل مراجع همه طبقات مردم حتی غیرمسلمانها آزادانه مراجعه می کنند و تعجب است که حضرتعالی مرا نمی پذیرید. سرانجام مجبور شد به همراه استاندار وقت کربلا، آقای شبیب مالکی که در آن زمان دبیر کل جامعه حقوق دانان عرب بود بدون خبر قبلی باصطلاح سرزده محضر امام را درک کند. ‏‎[66]‎

 

وحشت نداشته باش

‏من در نجف بودم که خبر فرار شاه را شنیدم و فهمیدم که امام بلافاصله قصد سفر به ایران را می کنند لذا بلیط گرفتم و عازم پاریس شدم وقتی وارد نوفل لوشاتو شدم ورود من همزمان بود با زمانی که سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت* می خواست خدمت امام مشرف بشود. پرسیدم چطور شده که امام ایشان را پذیرفته است؟ گفتند سید جلال تقاضای ملاقات با امام را کرد ولی امام نمی پذیرفتند و می فرمودند اگر می خواهد من با او ملاقات کنم باید استعفا بدهد. او که از شورای سلطنت استعفا کرد من او را قبول می کنم. ‏

‏سید جلال تهرانی که مریض الحال بود برای معالجه به پاریس آمده بود و در آنجا علاقه مند بود که با امام ملاقات کند او هم استعفا کرد و با خط بسیار زیبایی (علاوه بر اینکه خط بسیار زیبایی داشت منجم و ستاره شناس هم بود. ) به امام نوشت که من از شورای سلطنت استعفا می دهم و این را خدمت امام ارسال کرد. امام وقتی نامه سید جلال را دیدند با فراست و دقت خاصی فرمودند این قبول نیست. گفت چرا قبول نیست امام فرمود: درست است که در اینجا استعفا داده ای ولی ممکن است پس از اینکه ملاقات کردی بروی و بگویی دلیل این استعفا مریضی و کسالت است و لذا شما باید دلیل اصلی استعفای خودت را ذکر کنی. او گفت خوب چه دلیلی را باید ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 231
‏بنویسم؟ امام فرمود بنویس که چون شورای سلطنت برخلاف قانون اساسی تشکیل شده من از این شورا استعفا می دهم – او اول خیلی برایش سنگین بود که این را بپذیرد لذا به اینطرف و آنطرف می زد که به امام بقبولاند همین صرف استعفای او را قبول کند ولی امام با قاطعیت می فرمودند نه نمی شود. او دو سه روز این روند را دنبال کرد دید نه هیچ راهی نیست لذا مجبور شد که استعفانامه جدیدی بنویسد که نظر امام را جلب کند و این متن را نوشت که بدلیل قانونی نبودن شورای سلطنت من از این شوار استعفا می کنم – متن جدید را خدمت امام بردیم و امام ایشان را پذیرفتند. او دو نفر همراه داشت که زیر بغل او را گرفته و به امام وارد شدند ما و چند نفر دیگر هم آنجا بودیم لذا جلسه، جلسهٔ خصوصی نبود جلسه عمومی بود. سید جلال وقتی نشست تمام بدنش می لرزید دستهایش می لرزید و خودش حالت رعشه ای داشت. امام به او فرمودند چیه؟ حال شما چطوره؟ گفت آقا می ترسم وحشت دارم. امام فرمودند وحشت نداشته باش همه چیز تمام شد. با رفتن شاه همه چیز تمام شد. سید جلال حرف دیگری نزد و از خدمت امام مرخص شد. ‏‎[67]‎

 

صبر کنید من حرفهایم را بزنم

‏مهندس بازرگان و دکتر سنجابی که برای ملاقات با امام از ایران عازم فرانسه شدند در نوفل لوشاتو وقتی خدمت امام رسیدند تا خواستند حرف بزنند امام به آنها فرمودند: صبر کنید من حرفهایم را با شما بزنم بعد صحبت بکنید ایشان مسایل انقلاب و هدف انقلاب و مردم و موضع خودشان را در برابر شاه و نظام شاهنشاهی در حدود یک ساعت برای آنها بیان کردند بعد فرمودند اینها موضع ما و ملت است و شما می باید این موضع را بپذیرید. ‏

‏بعد که آقایان بازرگان و سنجابی خواستند حرف بزنند امام به آنها فرمودند من امروز خسته شدم. باشد وقتی دیگر. جلسه آن روز تمام شد دوباره تقاضای ملاقات کردند و خدمت امام رسیدند در آن جلسه بازرگان سر انگشت خود را روی زمین گذاشت و ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 232
‏خطاب به امام گفت: آقا، ایران سه رکن دارد شاه، آمریکا، ارتش شما می گویید شاه باید برود‏‎[68]‎‏ اولاً شاه کجا برود مگر می شود شاه از ایران برود و کنده بشود؟! شاه رفتنی نیست بر فرض که شاه برود شما آمریکا را چه می کنید؟ ارتش را چه می کنید، با این دو رکن دیگر چه می کنید آیا فکر این ها را کرده اید؟ امام با خنده معنی داری به آنها فرمود: شما بگویید شاه باید برود وقتی شاه رفت ارتش بچه های این ملت هستند. از آمریکا که نیامده اند. لذا به دامن ملت خودشان برمی گردند وقتی ارتش به مردم پیوست آمریکا هم گور خودش را گم می کند. شما غصه آنها را نخورید و بیایید موضع ملت را بگیرید و بگویید شاه باید برود. هر چه امام در آن جلسه اصرار کردند آقای بازرگان و سنجابی زیر بار نرفتند که این موضع امام و مردم را قبول کنند و جلسه تمام شد بعد از دو روز بود که این آقایان از امام تقاضای ملاقات جهت خداحافظی نمودند امام فرمودند اگر آقایان حاضرند موضع مردم را در قبال شاه بپذیرند و اعلام کنند من قبول می کنم که برای خداحافظی بیایند و اگر قبول نمی کنند نمی خواهم و ملاقات نمی کنم و به آنها وقت ندهید. واسطه بازرگان دکتر یزدی و واسطه سنجابی بنی صدر بود که گفتند باشد می رویم با آنها صحبت می کنیم تقریباً شب تا صبح آنها با هم صحبت کردند. صبح دکتر یزدی آمد و گفت آقای بازرگان به صورت قهر به ایران رفت و گفت این حرفها چیه من که گفتم قبول نمی کنم بگویم شاه باید برود! ولی بنی صدر سنجابی را راضی کرد و گفت دیدید باز هم خط جبهه ملی خوب عمل کرد و من توانستم سنجابی را راضی کنم و ایشان حاضر است موضع امام را قبول کند. به امام عرض کردیم بازرگان به ایران رفته ولی سنجابی قبول کرده است. امام فرمودند: اینجوری قبول نیست باید اعلامیه بدهد و این اعلامیه در جراید منتشر شود و باید با رسانه ها و خبرنگارها مصاحبه کند و پخش بشود بعد برای خداحافظی بیاید. سنجابی ناچار شد اعلامیه بدهد مصاحبه هم ‏
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 233
‏کرد که هر دو پخش شدند بعد امام او را برای خداحافظی پذیرفت. وقتی برای خداحافظی خدمت امام آمدند آقای سنجابی و سلامتیان و چند نفر دیگر بودند لذا وقت جوری تنظیم شد که به نماز برخورد کند و مثلاً ده دقیقه دیگر امام می بایست برای نماز مهیا باشند لذا پس از ملاقات در مسیر امام ایستادند که تا امام خواست رد بشود جلو رفته با ایشان مجدداً سلام علیکی کرده باشند. عکاسی را آماده کرده بودند تا از این دیدار عکس تهیه کند. چون امام در موقع ملاقات وقتی آنها خواستند عکس با ایشان بگیرند اجازه ندادند و فرمودند عکس نگیرید. من رفتم مطلب را به امام خبر دادم و گفتم آقا قضیه از این قرار است و اینها منتظرند تا شما رد شدید بیایند عکس بگیرند. البته به من گفته اند که به این علت ایستاده اند که می خواهند پشت سر شما نماز بخوانند. امام فرمودند برو بگو امروز نماز نیست.‏‎[69]‎‏ گفتم چشم. من هم آمدم روبروی آنها گفتم امروز نماز نیست اینها به هم نگاه کردند که حالا چه کار کنیم. بالاخره بعد از صحبت نتیجه گرفتند که بروند. وقتی از سر پیچ نوفل لوشاتو رد شدند که دیگر دیده نمی شدند به امام عرض کردم و ایشان برای نماز تشریف آوردند. ‏‎[70]‎

 

بگویید بیاید

‏امام در پاریس ملاقاتهای جالبی با بعضی از افراد داشت. یک روز صبح یکی از برادران ایرانی مقیم فرانسه مرا صدا زد و گفت کسی را برای ملاقات با امام آورده ام که اگر امام ایشان را می پذیرد او خودش را آفتابی می کند و اگر نمی پذیرد نه. گفتم من می روم از امام اجازه ملاقات بگیرم ولی به امام بگویم چه کسی می خواهد با ایشان ملاقات کند؟ او گفت: مطلب همین است که او نمی خواهد بگوید. من هم گفتم: پس خداحافظ چون امام تا نداند چه کسی می خواهد با او ملاقات کند نمی پذیرد. او گفت پس می گویم و اسمش را گفت من هم خدمت امام رفتم و اسم او را بردم و گفتم که ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 234
‏می خواهد با شما ملاقات کند. فرمودند بیاید. آن فرد ماشین خود را دور از محل اقامت امام پارک کرده بود رفت ماشینش را آورد و پارک کرد و بعد خدمت امام رسید. ملاقات او بیست دقیقه طول کشید. وقتی بیرون آمد حالت او برافروخته بود. او فردی نظامی بود گفتم: ملاقاتتان خوب بود؟ گفت من ارتشی هستم و از قاطعیت خیلی خوشم می آید. من ترسیده بودم که آقای مهندس بازرگان و دکتر سنجابی و دار و دسته شان که دارند برای ملاقات با امام به پاریس می آیند امام را از موضعشان پایین بیاورند لذا من هم آمدم برای اینکه به امام تذکر بدهم که مبادا از موضعتان پایین بیایید!! ولی وقتی با امام صحبت کردم ایشان فرمودند اگر سی و پنج میلیون نفر جمعیت ایران در آنطرف جوی آب بایستند و بگویند شاه باید بماند من می گویم شاه باید برود و از حرفم برنمی گردم. او می گفت این قاطعیت امام را که دیدم آنقدر ذوق زده شدم که بلند شدم با خوشحالی دست امام را بوسیدم و گفتم: آقا اگر به ایران بیایید مردم از فرودگاه مهرآباد تا خود قم ماشین شما را روی انگشتان دستشان حرکت می دهند و اینقدر مشتاق آمدن شما هستند. ‏‎[71]‎‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 235

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 4صفحه 236

  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 6 – ص 108
  • . آیت الله هاشمی رفسنجانی – روزنامه کیهان – 12 / 11 / 60 – ص 108
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – حضور – ش 3 – ص 10.
  • . آیت الله شهید محلاتی – روزنامه اطلاعات – 14 / 11 / 61.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی – پا به پای آفتاب – ج 2 – ص 155.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – روزنامه اطلاعات – 24 / 7 / 58.
  • . حجةالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی – روزنامه جمهوری اسلامی – 13 / 11 / 59.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – مصاحبه مؤلف – 7 / 8 / 80.
  • . روزنامهٔ جمهوری اسلامی – 21 / 11 / 59.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه – شاهد – ش 3 – ص 34 – ویژه سالگرد انقلاب بهمن 59.
  • . آیت الله هاشمی رفسنجانی – آینده سازان – ش 119 – ص 17 – دوشنبه 18 بهمن 1361.
  • . آیت الله محمد رضا توسلی – پا به پای آفتاب – ج 1 – ص 271.
  • . آیت الله توسلی – پاسدار اسلام – ش 13 – ص 50.
  • . شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی – روزنامهٔ جمهوری اسلامی – 1 / 4 / 65.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی - روزنامهٔ جمهوری اسلامی – 27 / 4 / 68.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید محمود دعائی – مصاحبه مؤلف.
  • . محسن رضایی – پا به پای آفتاب – ج 3 – ص 125.
  • . میر حسین موسوی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 188 و 189.
  • . حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی – مصاحبه مؤلف 20 / 8 / 80.
  • . حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی – مصاحبه مؤلف 20 / 8 / 80.
  • . حبیب الله عسکر اولادی مسلمان – ویژه نامه روزنامه رسالت – بهمن 69.
  • . آیت الله خامنه ای – ماهنامه 15 خرداد – ش 14 – ص 68.
  • . حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی – مصاحبه مؤلف – 20 / 8 / 80.
  • . آیت الله خامنه ای – 15 خرداد – ش 14 – ص 68.
  • . حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی – مصاحبه مؤلف – 20 / 8 / 80.
  • - لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی.
  • . ناگفته ها – خاطرات شهید مهدی عراقی – ص 151.
  • . خانم مرضیه حدیده چی – پا به پای آفتاب – ج 1 – ص 330.
  • . آقای صادق قطب زاده – مجله سروش – ش 10 – تیر 58 – ص 31.
  • . آیت الله هاشمی رفسنجانی – روزنامه کیهان – 14 / 1 / 61.
  • . آیت الله محمد یزدی – پا به پای آفتاب - ج 4 – ص 322.
  • . حجةالاسلام والمسلمین علی اکبر آشتیانی – پا به پای آفتاب – ج 1 – ص 239.
  • . خانم عاتقه صدیقی – همسر شهید رجائی – مصاحبه مؤلف در مورخه 27 / 6 / 80.
  • . حجةالاسلام والمسلمین روحانی – روزنامهٔ جمهوری اسلامی – 3 / 5 / 68.
  • . آقای محسن رفیق دوست – روزنامه اطلاعات – 23 / 11 / 61.
  • . آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب – روزنامه جمهوری اسلامی – 18 / 6 / 59.
  • . آیت الله ابوالقاسم خزعلی – پا به پای آفتاب – ج 3 – ص 41.
  • . آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی – مجله شاهد – ش 8 – ص 20 – پانزدهم تیر 1360.
  • - سربازگیری طلاب توسط رژیم شاه پس از فاجعه فیضیه به منظور شکستن مقاومت روحانیت انجام گرفت. استدلال امام این بود که با این کار طلاب بذر مبارزه را میان نظامیان و افسران پخش می کنند و از سوی دیگر خودشان نیز بدست دشمن برای تداوم مبارزه آموزش نظامی می بینند.
  • . آیت الله هاشمی رفسنجانی – فصلنامه یاد – ش 18 – سال 5 – ص 35.
  • . حجةالاسلام والمسلمین کروبی – روزنامه جمهوری اسلامی – 15 / 3 / 62.
  • . آیت الله سید مرتضی پسندیده – پاسدار اسلام – ش 89 – ص 27 – اردیبهشت 68.
  • . آیت الله خزعلی – پا به پای آفتاب – ج 3 – ص 41.
  • . حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر مسعودی خمینی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 147.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – پیام انقلاب – ش 70 – ص 50 – 8 آبان 1361.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – روزنامه جمهوری اسلامی – 27 / 4 / 68.
  • *. البته این تعبیر در تلگراف امام نیامده است. رک: صحیفه نور – ج 1 – ص 43. . حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – تحلیلی از نهضت امام خمینی – ج 2 – ص 5.
  • . حجة الاسلام والمسلمین احمد صابری همدانی – پا به پای آفتاب – ج 3 – ص 274.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4 – ص 138.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمد علی انصاری کرمانی – مصاحبه شخصی مؤلف در مورخه 2 / 7 / 80.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمود دعائی.
  • . آقای جواد مقصودی – زن روز – ش 904-23 بهمن 1361 – ص 55.
  • - سه گروه تشکیل دهنده هیأت های مؤتلفه اسلامی.
  • .. ناگفته ها – ص 166.
  • - صدور اعلامیه مراجع در اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی.
  • . ناگفته ها – ص 151.
  • . دکتر محسن رضایی – پیام انقلاب – ش 261 – ص 24 – خرداد 1369.
  • - به منظور تسلیم نامه های حضرت امام برای روحانیان سراسر کشور.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمد جواد علم الهدی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 22.
  • . حجة الاسلام والمسلمین توسلی – حوزه – ش 45 – ص 53.
  • . حجة الاسلام والمسلمین مهدی کروبی – مصاحبه مؤلف – 20 / 8 / 80.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید محمدجواد علم الهدی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 21.
  • . آیت الله محمد یزدی – پا به پای آفتاب – ج 4 – ص 317.
  • . آقای محسن رفیق دوست – ویژه نامه فرهنگی بنیاد – شماره 41 – ص 18 – نیمه اول خرداد ماه 1373.
  • . به نقل از حجة الاسلام والمسلمین محمود دعائی – نهضت امام خمینی – ج 2 – ص 430.
  • . حجة الاسلام والمسلمین دعائی – روزنامه کیهان – 3 / 3 / 58.شاه پیش از فرار از شورایی را به نام شورای سلطنت جایگزین خود کرد که رییس آن شورا سید جلال تهرانی بود.
  • . حجة الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور – مصاحبه مؤلف در مورخه 27 / 6 / 80
  • . وقتی سران نهضت آزادی از ایران خدمت امام در فرانسه رسیدند تمام صحبتهای آنها در ملاقات با امام در این عبارت خلاصه می شد که شاه از ایران نخواهد رفت و سرجایش خواهد ماند چون آمریکا پشتیبان اوست و ارتش ایران هم قوی است شما (امام) بیایید قبول کنید یک دولت آشتی از طرف شاه تشکیل شود بعد انتخابات آزادی برگزار شود و ما نمایندگان را به مجلس می فرستیم که کم کم نظام را از دست شاه بگیریم چون امکان ندارد نظام بالکل عوض شود و شاه از سلطنت کناره گیری کند.
  • . البته این عبارت امام نوعی توریه بود. در توریه فرد چیزی می گوید که گوینده از ظاهر آن برداشت خودش را می کند در حالی که گوینده منظور خاص دیگری داشته باشد مثلاً شاید منظور امام از عبارت «بگو امروز در اول وقت نماز نیست» این بود که ایشان در ذهنشان آورده اند که امروز بعدازظهر نماز جماعت نیست و آنها خیال کنند که یعنی امروز در اول وقت نماز جماعت نیست!
  • . حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور – پیشین.
  • . حجة الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور – پیشین.