فصل دوم: در عرصه تدریس

فصل دوم

 

 

 

 

 

 

 

 

‏ ‏

‏ ‏

در عرصه تدریس


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 61

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 62
بخش اول

 

 

مرتبه علمی امام

 

شک نیست که یک نابغه علمی بوده اند

‏اکثر کتابهای عرفانی امام مابین سنین 23 تا 30 سالگی ایشان نوشته شده اند و این از نبوغ صددرصد علمی ایشان حکایت می کند و حقیقتاً مایۀ اعجاب است که چگونه کتبی در زمینه مسائل عرفانی و مثلاً «مکتب محی الدین عربی» توسط جوانی با این سن و سال و با آن پختگی نوشته شده اند. برای ما شکی نیست که امام یک نابغۀ علمی بوده اند که در اوان جوانی خود این کتابها را نوشته اند. ‏‎[1]‎

‏ ‏

در یکی از حجره های صحن حرم تدریس می کردند

‏امام به طوری که بعدها روزی از خود ایشان شنیدم، نخست در یکی از حجره های صحن بزرگ حضرت معصومه ـ علیه السلام ـ فلسفه تدریس می کردند و سپس این جلسه های درس را به خانۀ خودشان منتقل کردند. ‏‎[2]‎

روایات را می شکافتند

‏چندی پیش، امام یکی از کتابهایشان را که در زمینۀ حکمت و عرفان بود، به من دادند تا آن را پاکنویس کنم. این کتاب را در سال 1350 قمری، یعنی حدود 30 ـ 35 سالگی نوشته بودند. من با دیدن آن کتاب، واقعاً بر ارادتم به ایشان افزوده شد. کتابی که  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 63
‏در آن سنین جوانی نوشته بودند، یک حکیم هشتاد ـ نود ساله هم مشکل بتواند آن را بنویسد. نکات ظریف و لطیفی دارد که باعث تعجب خواننده می شوند. مثلاً مؤلف روایتی را به شکلی معنا کرده بود، ولی ایشان به گونه ای دیگر، که به کل، آن روایت را زیر و رو می کرد، بررسی می نمود. یا مؤلف روایتی را به نفع طایفۀ خود معنا کرده بود و تصور نمی رفت که معنای دیگری هم داشته باشد. ولی امام با بیانی زیبا و در چند خط کوتاه آن را توضیح داده بودند. ‏‎[3]‎

 

برای کشف حقیقت به امام رجوع می کردند

‏تخصص ویژۀ امام در علوم عقلیه موجب شد که ایشان در همان عنفوان جوانی تنها پاسخگوی اشکالات و شبهات عقلی نسبت به اسلام در حوزه علمیه قم باشند و در آن روز اگر کسی نسبت به مسائل دین اشکالی داشت و برای حل آن به قم رجوع می کرد با اینکه علمای زبردست و طراز اول در قم می زیستند، او را برای برطرف کردن اشکال و ابهام به حضور امام راهنمایی می کردند؛ از جمله در سال 1363 قمری، شخصی به علت شبهاتی که معاندین به او تلقین و تزریق کرده بودند، در ایمان و عقاید دینی خود دچار لغزش شده بود، برای به دست آوردن حقیقت به قم مراجعه و به امام معرفی شد. امام با پشتکار و اهتمام فراوان در مقام رفع شبهات و ابهاماتی که در ذهن آن فرد جا گرفته بود برآمدند و تا آنجا به این کار اهتمام ورزیدند که سه روز درس حوزه را تعطیل نمودند و سرانجام موفق شدند شبهات را از ذهن او بیرون کرده و به راه حق و حقیقت راهبری اش کنند. ‏‎[4]‎

‏ ‏

با سایر طلبه ها از لحاظ درس فرق می کرد

‏یادم می آید امام کمتر از سی سال داشتند که از مدرسین نامی قم بودند و امتیاز بر دیگران داشتند و هم مباحثه ای مرحوم شیخ محمدعلی خوانساری که دو برابر امام سن داشت و نیز مرحوم آقا سید احمد زنجانی بوده و به فضل و تقوا سرشناس بودند. قیافۀ  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 64
‏ایشان خیلی زیبا و لباسشان خیلی تمیز و منظم بود و با سایر طلبه ها از لحاظ درس و تقوا فرق می کردند. ‏‎[5]‎

‏ ‏

سیدی مؤدب، نظیف و مرتب بودند

‏از میان تمام مراجعی که در آن زمان به عنوان طلبه های جویای علم در محضر پدرم حضور می یافتند امام با آنکه سی و چند سال سن داشتند از همه جوانتر بودند. در خاطره های گنگ کودکی ام این نکته را به خوبی به خاطر دارم که ایشان زودتر از همۀ حاضران تشریف می آوردند و دیرتر از همه می رفتند. همچنین به یاد دارم که ایشان سیدی بسیار مؤدب، نظیف و مرتب بودند. ‏‎[6]‎

‏ ‏

همینکه گوش می کردند کافی بود

‏یکی از دوستان همشاگردی امام می گفت: وقتی با امام از خمین به اراک آمدیم، استاد که درس می گفت امام همینکه گوش می کردند کافی بود. نه مطالعه می کردند نه مباحثه. دیگران به سر و کلۀ هم می زدند که درس یاد بگیرند. وقتی امام فردا وارد کلاس درس می شدند از همه بهتر درس را می دانستند. ایشان تا این حد دارای استعداد قوی و هوش و حافظۀ سرشاری بودند. ‏‎[7]‎

‏ ‏

شما امر نفرمودید

‏فضلای بزرگ برای من نقل کرده اند که مرحوم آقای بروجردی بقای بر تقلید میت را جایز نمی دانستند و معتقد بودند انسان باید از مجتهد زنده تقلید کند. دو شخصیت علمی با ایشان بحث کردند که او را قانع کنند که بقای بر میت را جایز بدانند. مرحوم آیت الله یثربی که از علمای کاشان و از شاگردان مرحوم آیت الله آقا ضیاء عراقی که از بزرگان نجف بود و امام. اول مرحوم آقای یثربی بحث را شروع کردند ولی آقای بروجردی  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 65
‏قانع نشدند و امام بسیار مؤدب و ساکت در آن مجلس نشسته بودند. روش ایشان بود که تا سؤالی از ایشان نمی شد، جواب نمی دادند. مرحوم آقای بروجردی رو به امام کرده و گفتند: آقا شما صحبتی نمی کنید؟ امام پاسخ دادند: «شما امر نفرمودید». که از اینجا ادب و شخصیت امام معلوم می شود که یکی اینکه اول صحبت نکردند و دوم اینکه با تواضع می فرمایند شما امر نفرمودید. آقای بروجردی به ایشان گفتند: خواهش می کنم بفرمایید. امام وارد بحث شدند و بعد از بحث امام بود که فتوای ایشان تغییر پیدا کرد و پس از این بود که بقای بر میت را جایز می دانستند. ‏‎[8]‎

‏ ‏

سنگینترین درس در زمان آقای بروجردی

‏امام مهمترین محفل درس را در زمان آقای بروجردی و پس از رحلت ایشان داشتند. اساتیدی که من پهلوی آنها درس می خواندم به درس ایشان حاضر می شدند درس امام، هم به لحاظ جهت و هم به لحاظ کیفیت سنگینترین درس در زمان آقای بروجردی بود. ‏‎[9]‎

‏ ‏

تقریرات مرحوم نائینی را نزد امام می آورد

‏یکی از فضلای نجف اشرف نقل می کرد در یکی از مسافرتهای امام به نجف که برای زیارت عتبات مقدسه مشرف شده بود یکی از آقایان علما که امروز در شمار مراجع بزرگ شیعه می باشد تقریرات درس استاد خود مرحوم آیت الله میرزای نائینی را نزد امام می آورد تا ایشان آن را مطالعه و تصحیح نمایند. ‏‎[10]‎

‏ ‏

فضلا متوجه اشتباه خود می شدند

‏موقعی که امام وارد نجف شدند فضلای بسیار بزرگ که درس همه مراجع را رفته و دیده بودند احساس کردند که دیگر درسها آنها را اقناع نمی کند و لذا نیازی به استاد  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 66
‏ندارند ولی وقتی در درس امام حاضر شدند متوجه گردیدند اشتباه کرده اند و تا مدتها باید در درس ایشان شرکت کنند. ‏‎[11]‎

‏ ‏

از لحاظ مبانی خیلی قوی است

‏وقتی که امام به نجف آمدند، یک عده تصورشان این بود که امام فردی هستند که تنها اساتید ایران را درک کرده و لذا نباید خیلی ملاّ باشند. ولی وقتی امام درسشان را شروع کردند آنها دیدند بحثهای امام و مبانی ای که مطرح می کنند خیلی قوی است، لذا به تکاپو افتادند که در دفاع از مبانی اساتید موجود در نجف، از مبانی مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی در مقابل مبانی امام استفاده کنند. ‏‎[12]‎

‏ ‏

پیرمردها متعجب می شدند

‏درس اصول امام پربارتر از درس مرحوم آیت الله بروجردی بود. بالاتر اینکه وقتی درس امام در صحنۀ حوزۀ علمیه آمد درس مرحوم نائینی نیز تحت الشعاع قرار گرفت. بویژه وقتی مطالب بدیع امام دربارۀ احکام عنوان شد، پیرمردهایی که درس مرحوم نائینی را دیده بودند، متعجب شدند. ‏‎[13]‎

‏ ‏

درس امام پخته ترین درسها بود

‏وقتی در سال 42 به نجف مشرف شدم و درس مراجع بزرگ نجف مثل مرحوم آیت الله میلانی را هم دیده بودم، معتقد شدم درس امام پخته ترین است. لذا معتقد بودم که بعد از مرحوم آیت الله بروجردی ایشان اعلمند. حتی قبل از اینکه قیام و نهضت شروع شود، امام نابغه بودند. از بحث خسته نمی شدند. درس که تمام می شد معمولاً بعد از درس می نشستند و شاگردها می رفتند از ایشان سؤال می کردند. البته بعد از درس دیگر ایشان نه دو زانو بلکه چهار زانو می نشستند و عمامه شان را روی زانو می گذاشتند و  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 67
‏آن وقت تازه اول بحث بود. تا اشکال وجود داشت ایشان نشسته بودند. ‏‎[14]‎

‏ ‏

نه خوانده ام و نه مباحثه کرده ام

‏یکی از علمای معاصر که کتاب رسائل را نزد امام خوانده بود نقل می کرد که امام در مبحثی از رسائل فرمودند: «این مبحث را که اکنون برای شما تدریس می کنم نه خوانده ام و نه مباحثه کرده ام». ایشان با وجود این امر با چنان احاطه و مهارتی درس را برای ما شرح و توضیح می دادند که مایۀ شگفتی بود. ‏‎[15]‎

‏ ‏

بازدهی یک درس امام مطابق یک هفته درس دیگران بود

‏امام تمام وقتشان را صرف درس و مطالعه و رسیدگی به مسائل و بررسی روایات و گفتار علما می کردند و درس پخته و شسته و حلاّجی شده ای تحویل شاگردان می دادند. یعنی بازدهی یک درسشان شاید به اندازۀ یک هفته درس دیگران بود و به قدری مهارت داشتند که شاید من در طبقۀ ضعیف شاگردان آن درس بودم. افرادی بودند که از من بسیار بالاتر بودند. آنها در درس سؤال می کردند، امام هم مطلب را می شکافتند و جواب آنها را می دادند و آنها هم می رفتند سر مسأله ای دیگر. مثلاً امام از مسأله ای دربارۀ نماز بحث می کردند و همۀ ما هم در آن باره مطالعه و بحث می کردیم، اما شاگردی می رفت سر یک مسألۀ دیگر در باب زکات، حج یا طهارت تا نظیر بیاورد که مثلاً آن مسأله آنطور است، پس اینجا باید اینطور باشد. در این مواقع امام نمی گفتند که «سر آن مسأله برسیم، جواب شما را می دهم.» آنجا هم حضور ذهن داشتند و جوابش را می دادند. ما تعجب می کردیم که ایشان تا چه اندازه به مسائل احاطه دارند که مسائل خارج از موضوع و خارج از بحث روز را هم جواب می دادند. ‏‎[16]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 68

 

از نظر اسلوب شعری درست نیست

‏نه تنها در تاریخ معاصر بلکه در تاریخ گذشته هم در بین فقها و مجتهدین کمتر اتفاق افتاده است که کسی در همۀ علوم و معارف اسلامی نه تنها وارد باشد، بلکه تخصص هم داشته باشد و حتی بالاتر، طبع شعر هم داشته باشد و در این زمینه تخصص هم داشته باشد یادم می آید وقتی کتاب مبارزه با نفس (جهاد اکبر) امام را تنظیم کردم به مناسبت فرمایشی که ایشان در ضمن بحث اخلاقی شان بیان کرده بودند که بسیاری دنیا را در همان دید محدود می نگرند و دنیایشان همان دنیای مادیت است و بینششان جولان ندارد که فراتر از دنیای مادی را ببینند شعری در پاورقی آوردم که: ‏

چو کرمی که میان سیب نهان است

زمین و آسمان او همان است 

‏بعد دیدم امام قبل از چاپ، آن را مطالعه کردند، نوشتند: «آوردن این شعر از نظر اسلوب شعری اینطور درست نیست. مگر اینکه شعر را به این صورت در بیاورید. ‏

چو کرمی کومیان بِه نهان است 

زمین و آسمان او همان است». [17]

‏ ‏

یک دوره فقه را دیده بودند

‏امام فقیهی بود که تمام دوره مسائل فقه را دیده است. بررسی تحریرالوسیله این را نشان می دهد. ما فقهایی داریم که عبادیات را دیده اند، فقهایی داریم که مسائل مالی را دیده اند، فقهایی داریم که قضا را دیده اند، فقهایی داریم که حدودیات و امثال اینها را دیده اند. اما امام دوره فقه را دیده است. کسی اگر این تحریرالوسیله را نگاه کند، بعد جواهر را هم ببیند، جواهر هم یک دور فقه را دارد. یا مثلاً مفتاح الکرامه را ببیند می فهمد که امام اینها را دیده. دیده، نه به این معنی که تورق کرده، بلکه تأمل کرده، انتخاب کرده، یا حرف آنها را پذیرفته یا حرف آنها را رد کرده، آنجاهایی که نپذیرفته، یعنی مبنایی نپذیرفته؛ امام، یک چنین فقیهی بود. ‏‎[18]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 69

 

یا درس می خواندند یا درس می گفتند

‏امام تا سال 1360 هجری قمری، برابر با 1320 یا درس می خواندند یا درس می گفتند. بالاخره در این بیست سال بیشتر به تدریس و تألیف می پرداختند، ولی در عین حال از مسائل جاری کشور بیخبر نبودند. گاهی نیز برای شرکت در مجلس شورای ملی آن روز به تهران می رفتند و از این طریق با مرحوم مدرس و دیگر شخصیتهای سیاسی آشنا شدند.‏‎[19]‎

‏ ‏

مبارزه نباید به درس و بحث ما آسیب برساند

‏در کوران مبارزات که امام در قم بودند و از شهرهای مختلف مردم برای دیدار و کارهای مبارزاتی به منزل ایشان مراجعه می نمودند، روزی خدمت ایشان برای کاری رسیدم، دیدم ایشان به نوشتن درسهایی که تدریس نموده بودند، مشغول هستند. گفتم آقا در این شرایط، حضرتعالی درس می نویسید، فرمودند: «مبارزات نباید به کار اصلی و طلبگی ما که درس و بحث و امور علمی است، آسیبی برساند». ‏‎[20]‎

 

تنها کسی که فارسی می نوشت

‏در آن زمان متأسفانه مرسوم نبود که مانند امروز استادان بزرگ حوزه به زبان فارسی مطلب بنویسند. تنها کسی که گذشته از اشتغال به علوم عقلی و نقلی و تدریس آنها و نگارش کتابها به زبان عربی در این رشته ها آمادگی چنین کاری را داشت امام بود. ‏‎[21]‎

‏ ‏

از قلم نی استفاده می کردند

‏امام قلمدانی داشتند و مطالب خود را با قلم نی می نوشتند و همۀ کتابهای تألیف شدۀ ایشان (نسخه اصل) با قلم نی نوشته شده است. مگر بعد از انقلاب که  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 70
‏مجبور به تند نویسی بودند و از خودنویس استفاده می کردند. ‏‎[22]‎

‏ ‏

قبل از درس ملاقاتها را تعطیل می کردند

‏یکی از روشهای جالب امام در تدریس، این بود که قبل از درس دادن مدتی ملاقاتهای خود را کاملاً تعطیل می کردند و به کسی اجازه ملاقات نمی دادند. بلکه به هیچ کاری جز مطالعه مشغول نبودند و همچنین پس از تمام شدن بحث نیز برای مدتی ملاقات نداشتند، چون بلافاصله مطالبی را که فرموده بودند می نوشتند. اینجانب و آقای کریمی که افتخار تصحیح آن نوشتجات را داشتیم در آنها هیچ خط خوردگی نمی دیدیم. با اینکه امام مطالب را به زبان عربی می نوشتند. ‏‎[23]‎

‏ ‏

تقیّد در مطالعه دروس

‏امام مقیّد بودند درسشان را مطالعه کنند، بنویسند و برنامه منظمی در درس و بحثشان داشتند. هرگز عمرشان را به بطالت نگذراندند. تابستان که می شد تمام درسهایشان را می نوشتند. هر روز می نوشتند. مثلاً کتاب وسیله مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را ایشان در همان تابستانها در محلات حاشیه کردند. ‏‎[24]‎

‏ ‏

در تمام اوقات مشغول مطالعه و تألیف بودند

‏امام تابستانها را به محلات تشریف می آوردند. در تمام اوقات، ایشان مشغول مطالعه و تحقیق و تألیف بودند و خیلی کم مراجعه می پذیرفتند. بعد از انقلاب بر ما معلوم شد در آن دوران ایشان مشغول بررسی کتاب وسیلة النجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی بوده است. اما تا آن موقع ایشان چیزی در این باره به کسی نمی فرمودند که دارند بر وسیله حاشیه می نویسند. ‏‎[25]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 71

 

حاشیه بر اسفار را نوشته بودم

‏یک وقت از امام سؤال کردم که آیا شما حاشیه ای بر اسفار دارید و ما از کجا پیدا کنیم؟ فرمودند: «من حاشیه ای بر اسفار نوشته بودم.» معلوم شد عمال شاه پس از اینکه ایشان را تبعید کردند، کتابخانه امام را هم غارت کرده بودند و حتی مکتوبات ایشان از جمله حاشیه بر اسفار را برده بودند. ‏‎[26]‎

‏ ‏

یک بار نگفتند می روم مطالعه می کنم

‏امام در درسشان واقعاً جدی بودند؛ یعنی واقعاً مطالعه می کردند و وقتی به درس می آمدند همۀ ابعاد مسأله را از قبل مطالعه کرده و ذهنشان آمادگی کامل برای آن را داشت. وقتی در درس سؤالاتی مطرح می شد و به اصطلاح، طلبه ها اشکال می کردند، با تسلط کامل پاسخ می دادند. در این مدتی که من در کلاسهایشان حاضر بودم یادم نیست موردی اتفاق افتاده باشد که امام گفته باشند این مورد را می روم مطالعه می کنم بعد جواب می دهم. نوعاً جواب می دادند. البته این جهت گیری هم داشت و آن حاضرجوابی امام و هوش فوق العاده ایشان بود. ‏‎[27]‎

‏ ‏

هشتصد نفر طلبه به درس امام حاضر می شدند

‏حدود هشتصد نفر در آن زمان در درس امام شرکت می کردند. به طوری که مسجد سلماسی پر از جمعیت می شد و طلاب روی پله ها می نشستند. در حوزۀ چهار هزار نفری قم شرکت این تعداد در درس امام خیلی چشمگیر بود. در حالی که طلبه ها در درس بعضی از آقایان هفت، هشت نفر بیشتر شرکت نمی کردند؛ و در بعضی از دروس حتی این تعداد از چهار نفر تجاوز نمی کرد. ‏‎[28]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 72

 

به خاطر کثرت جمعیت درس را ترک کردند

‏در اوایل ورود امام به نجف، بنا شد شبها در منزل مطالبی را با استفاده از روایات بفرمایند. خوب شخصیت ایشان فوق العاده بود. همان موقع که امام چنین بنایی را گذاشتند، در نجف به همه خبر رسید. شب اول که امام به بیرونی تشریف آوردند کتاب وسائل خدمتشان تقدیم شد و ایشان چند روایت خواندند، تقریباً در حیاط جا نبود. من این را حدس می زنم، چون از خودشان نپرسیدم ظاهراً آن جلسه یک شب یا دو شب بود. در مورد دو شب تردید دارم ولی مسلّم این است که شب سوم امام تشریف نیاوردند. کثرت جمعیت باعث شد که امام درس را ترک کردند.‏‎[29]‎‏ این خود عنوانی برای امام بود ولی ایشان همیشه از این عنوانها پرهیز داشتند. ‏‎[30]‎

‏ ‏

درس حکمت و فلسفه را رها کردند

‏درس خارج اصول امام که من هم افتخار شرکت در آن را داشتم، در مسجد سلماسی واقع در انتهای کوچه آقا زاده تشکیل و برگزار می شد. کثرت جمعیت این درس چنان بود که پس از آنکه تمام می شد ساعتها کوچۀ طولانی آقا زاده لبریز از جمعیت بود. اشتغال امام به این درس موجب شد که دیگر درس حکمت و فلسفه را رها کنند. ‏‎[31]‎

‏ ‏

ظاهراً بطلان حج است

‏برخی از کاروانها توسط بنده از مراجع نجف استفتا کرده بودند که اگر کسی قربانی را در منی‏ا‏ عمداً ترک کند آیا به حج او لطمه ای وارد می شود یا خیر؟ یکی از مراجع در مقام پاسخ به این سؤال فرمودند: اگر چه گناه کرده است ولی ظاهراً حج او صحیح است. علت امر را از وی جویا شدم. فرمودند: قربانی کردن در منی‏ا‏ از واجبات «در حج» است نه از واجبات «حج» و لذا عصیان و ترک آن موجب بطلان حج  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 73
‏نمی شود. ‏

‏همین سؤال را خدمت امام بردم. ایشان بدون درنگ فرمودند: «ظاهراً بطلان حج است.» بنده به ایشان عرض کردم، آقایی فرمودند که این از واجبات حج نیست بلکه از واجبات «در حج» است و لذا ترک آن، موجب بطلان حج نمی شود. ایشان در پاسخ فرمودند: «من که می گویم ترک آن حج را باطل می کند بدین جهت است که رعایت ترتیب بین اعمال مکه بعد از کوچ از منی‏ا‏ لازم است و در صورتی که اعمال منی‏ا‏ انجام نشود به تمامه و بعض آنها انجام شود، «اخلال به ترتیب» لازم می آید و لذا اگر اعمال منی‏ا‏ را عمداً ترک بکند موجب بطلان حج می شود.»‏‎[32]‎

‏ ‏

تهیه برنج بیشتر از گندم زحمت دارد

‏از شُبهاتی که در فقه مطرح است و امام آن را در کشف الاسرار جواب داده اند این است که چرا بر گندم زکات قرار داده شده است، اما بر برنجی که قیمتش بالاتر است زکات قرار داده نشده است. جوابی را که امام داده اند، آگاهی ایشان را به مسائل می رساند. چنانکه گویی خودشان کشاورزی هم بلدند. امام می فرمایند: ‏

‏ «علت اینکه زکات را اسلام بر گندم قرار داده و به برنج قرار نداده، این است که تهیۀ برنج به شدت زحمت دارد، اما گندم بیشترینش دیم است. گندم را می ریزند توی بیابان، باران هم می آید و سبز می شود. آن مقداری هم که دیم نباشد چشمه و قنات باشد و زحمتی ندارد». ‏‎[33]‎

‏ ‏

از ظاهر خود آیه استفاده کردم

‏یک وقت در نجف اشرف معروف شد که جایگاه مقام حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ را در مسجدالحرام تغییر و آن را به نزدیک چاه زمزم انتقال داده اند؛ ولی آنچه که واقع شده بود چنین نبود و صرفاً برداشتن پوشش مقام حضرت ابراهیم صورت گرفته بود و آن را به پوشش بلورین که فعلاً هم همان گونه است تغییر داده بودند. در هر  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 74
‏حال در زمانی که در آن شهر و در شهرهای دیگر این تغییر مکان شایع شد، سؤالات بسیاری از حجاج و کاروانهای ایران از مراجع نجف دربارۀ دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم از طریق اینجانب به مراجع نجف عرضه شد. به این صورت که آیا دو رکعت نماز طواف را باید در جای اوّلی که مقام حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ قرار داشت خواند و یا در جای دوم که مقام حضرت در آنجا (برحسب شایعه) قرار داده شده است؟ ‏

‏به هر یک از مراجعی که مراجعه کردم پاسخهایی را به تفصیل دریافت نمودم، بعضی جواب دادند که باید احتیاط شود و نماز را هم در جای اول که مقام قرار داشت و هم در جای دوم که شایع شده است اقامه کرد. برخی دیگر از آقایان و مراجع جواب دادند که باید دو رکعت نماز طواف را در همان جای اول که مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ قرار داشت اقامه کنند؛ چرا که مقام را اسم مکان گرفته بودند. سپس عین همان استفتا را به محضر امام ارائه کردم. ایشان بدون درنگ جوابی برخلاف دو فتوای یاد شده ارائه دادند و فرمودند: «باید دو رکعت نماز طواف در جای دوم که مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ قرار گرفته اقامه شود» و همچنین فرمودند که: «مقام، اسم جایگاه سنگ نیست، بلکه عنوان خود سنگ است که حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ بر آن قرار می گرفت». ‏

‏بنده پاسخ را گرفتم و این مسأله را شب در منزل ـ بر اساس روایات ـ مورد بررسی قرار دادم. به حدیثی بدین مضمون برخورد کردم: «مقام حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ به کعبه چسبیده بود و به تعبیری دیگر به دیوار کعبه منسوب بود. بعدها آن را به جایی که الآن قرار دارد منتقل کردند. و ائمه ما هم این مکان را پذیرفتند و نماز طواف را در پشت سر آن اقامه کردند.» ما از این حدیث کشف می کنیم که سنگ موضوعیت دارد و در هر کجا که باشد باید پشت آن، نماز طواف اقامه شود. شب دیگر که خدمت امام رسیدم به ایشان عرض کردم: آقا شما به چه دلیل فرمودید که دو رکعت نماز طواف باید در همان جایی که مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ منتقل شده است اقامه گردد؟ فرمودند: «من از خود آیۀ شریفۀ ‏«واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی»‏ این را استفاده کردم.» عرض کردم: چنین حدیثی را هم در وسائل یافتم. آیا شما از این حدیث چیزی در خاطر مبارک داشتید؟ ایشان فرمودند: «خیر، بلکه نظر مستند به ظاهر خود آیه بود.» گفتم: شما برای نماز خواندن در پشت مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ برای سنگ  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 75
‏موضوعیت قائلید؟ ایشان فرمودند: «بله»، عرض کردم: حتی اگر سنگ به کشور دیگر هم منتقل شود باید رفت و پشت آن نماز خواند؟ فرمودند: «بلی، در صورتی که بر بودن آن در مسجد دلیلی نباشد موضوعیت برای نماز دارد.» بعد از آنکه نظر قطعی امام را در این مسأله یافتم، بلافاصله به منزل آن بزرگواری که فرموده بود باید در جای اصلی مقام نماز خوانده شود رفتم. جریان را به ایشان بازگو کردم. ایشان بلافاصله فرمود: حق هم همین است و به من امر کرد که استفتا را بیاور. استفتا را آوردم و نظرش را مطابق نظر امام تغییر داد و فرمود: همین نظریه صحیح است. به دو مرجع دیگری هم که احتیاط می کردند رجوع کردم و جریان را گفتم؛ ولی آنها دست از احتیاط خویش برنداشتند. ‏‎[34]‎

‏ ‏

اینقدر دقت لازم نیست

‏از خصوصیات درس و مباحثه امام با دوستانشان در ایام طلبگی، بیان بسیار ساده و روان ایشان بود. امام در مباحث به بعضی از احتیاطات اعتنایی نداشتند. مثلاً از نکاتی که بین فقها مطرح است این است که در مراسم حج طواف کننده به هنگام طواف باید مواظب باشد که در آن ازدحام شانۀ چپ او موازی خانه کعبه باشد و منحرف نشود، ولی امام اصرار داشتند که این احتیاطها نباید انجام شود. لازم نیست مردم را در آن حال عبادت و معنویت به این مسأله متوجه کنیم. شانه چپ طواف کننده عرفاً باید به طرف کعبه باشد و اینقدر دقت لازم نیست. یا در مسأله روزه که بعضی می گفتند اگر کسی با یک چوب کبریت خلال کند و آن را دوباره به دهان برگرداند و رطوبت آن را فرو برد روزه اش باطل است. امام می فرمودند: «مگر یک چوب کبریت چقدر از دهان رطوبت می گیرد و چقدر از رطوبت آن باقی می ماند که اگر دوباره به دهان برده شود، خوردن و آشامیدن حساب شود.» امام معتقد بودند اینگونه احتیاطها انسان را به وسواس می کشاند و از واقع بینی باز می دارد. ‏‎[35]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 76

 

این آیه خطاب به سرمایه داران است

‏در مبانی فقهی و برخوردهای فقهی، بینش امام با دیگران فرق داشت. تفسیر ایشان در مورد آیه های مربوط به مردم و اجتماع با دیگران فرق می کرد، مثلاً امام در مورد آیه «‏و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه‏» می فرمودند: «این آیه خطاب به سرمایه داران و زراندوزان است و خطاب به آنها می گوید در راه خدا انفاق کنید و خود را به هلاکت نیفکنید». ‏‎[36]‎

‏ ‏

مرحوم قاضی سعید مثل محیی الدین عربی است

‏یک روز از امام شنیدم که فرمودند مرحوم قاضی سعید قمی در شیعه همانند محیی الدین عربی در میان اهل سنت است. عرفا با فلاسفه بر سر مسأله استدلال بر وجود حضرت باری تعالی نزاع و مخالفتی دارند. فلاسفه از موجودات عالم به وجود حضرت حق استدلال می کنند؛ اما عرفا آنها را ملامت می کنند که شما می گویید عالم ظاهر و روشن است و خداوند غایب و پنهان است اما محیی الدین عربی می گفت: ‏الله تعالی ظاهراً ما غاب قطّ و العالم غائب ماظهر قطّ‏ (خدا ظاهری است که هرگز غایب نبوده و علم «هستی» غایبی است که هرگز ظاهر نبوده است) که درست مقابل افکار فلاسفه است. مرحوم قاضی سعید قمی شرحی بر حدیث رأس الجالوت دارد که در این شرح عبارت محیی الدین عربی را می آورد و می گوید که ایشان در این عبارت غفلتی کرده و مبتلا به شرک شده است زیرا عالم را غایب و در مقابل، خداوند تبارک و تعالی را ظاهر دانسته؛ بنابراین مقابل خدا شی ای را آورده که عالم نام دارد. بعد می گوید ‏بل حق الایمان الاعتقاد بان الله تعالی هو الظاهر الباطن و الشاهد الغائب‏ (مقتضای ایمان این است که مؤمن معتقد باشد که خدای تبارک و تعالی هم ظاهر است و هم باطن و هم شاهد است و هم غایب) بعد می گوید ‏العالم ظاهراً بالله و خفی بذاته‏؛ یعنی عالم اگر ظهوری دارد به طفیل انوار الهی است چون الله نور السموات و الارض؛ اما امام در شرح حدیث رأس الجالوت، هم نظر محیی الدین و هم نظر قاضی سعید  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 77
‏قمی را مورد سؤال قرار می دهد و می فرماید: ما به آقای قاضی سعید می گوییم خود جنابعالی هم مبتلا به همان شرک شده اید که به محیی الدین نسبت می دهید زیرا شما هم خداوند را توصیف می کنید به عنوان توحید کامل که ظاهر است و باطن و شاهد است و غایب و حال آنکه حق معرفت، ‏کمال التصدیق و مخ الحقیقه ان لایتصف بالظهور و البطون‏ (همان گونه که حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید ‏کمال الاخلاص نفی الصفات عنه‏) ‏حیث لم یکن فی الدار غیره دیار فلمن ظهر و عمن غائب‏؟ و این اولیه و این آخریه غیر از او کسی نیست پس برای که ظاهر شود و از که غایب باشد و اصلاً اول و آخر کجاست؟ امام به قاضی سعید می فرماید: تو هم مبتلا به همان ملامت شده ای که از محیی الدین کرده ای چون تو هم خدا را به ظهور و بطون توصیف کرده ای بلکه ‏حق الایمان ان یعترف الموحد بالعجز و القصور من الادراک کما قال سید الآدم ما عرفناک حق معرفتک لا احصی ثناء علیک کما اثنیت انت علی نفسک‏ (بلکه حق ایمان آن است که موحّد به عجز و ناتوانی ادراک خود از شناخت خدا اعتراف کند همچنان که معصوم ـ علیه السلام ـ فرموده است که خدایا هیچ کس تو را آنچنان که شایسته معرفت توست نشناخته است و نمی شود ثنای تو را مگر آنگونه که تو ثنای خود کرده ای. ‏‎[37]‎

‏ ‏

قضیه بر عکس است

‏از بعض موضوعاتی که آیت الله بروجردی مطرح می کردند و به نظر شاگردان هم می رسید امام نوشته ای تهیه می کردند و به ایشان می دادند. این کار، آقای بروجردی را بسیار خوشحال می کرد. مثلاً در باب قضایای فلسفه که ایشان می گفتند: الانسان موجود، الدار موجود. الحیوان موجود، السماء موجود ...، امام می فرمودند: ‏

‏ «قضیه در واقع برعکس است. الوجود انسان، الوجود دار، الوجود حیوان و ... وجود در واقع موجود است ولو وجود به عنوان محمول تلقی شود.» آقای بروجردی خیلی از این دقت امام خوشش آمده بود؛ ولی چون معمولاً از کسی بالای منبر تجلیل نمی کرد، در این مورد چیزی نگفته بود. ‏‎[38]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 78

 

یک روایت ممکن است چند روایت باشد

‏امام در روایتها دقت زیادی داشتند. به یک جمله از روایت، شاید در پنج مسأله تمسک می کردند. یک روایت را آنقدر می شکافتند که به تعبیر ما، خود روایت هم از این موشکافی خسته می شد! ایشان در مورد روایتها اینطور تعبیر می کردند که: «یک روایت ممکن است چند روایت باشد که راوی آنها را جمع کرده است.» به همین منوال، ممکن بود از یک روایت، در چند مورد استفاده کنند، در آن زمان در حوزه کمتر کسانی بودند که این دقت را در روایات داشته باشند‏‎[39]‎‏. ‏

‏ ‏

باید به عرف مردم توجه کرد

‏امام در دروس خود همواره مسائل را تفکیک می کردند. می گفتند: «باید دروس فقه را در فقه، اصول را در اصول، و فلسفه را در فلسفه، مطرح کرد اینها باید در درسها از یکدیگر تفکیک شوند.»‏

‏نظر امام این بود که: «در مسائل فقهی، اغلب باید به عرف مردم توجه کرد. خیلی از حرفهای مدرسه ای و بافته های ذهنی را باید کنار گذاشت. ببینید عرف مردم در مسائل تجاری چه می کند، اصول فقه بر آن مبتنی است». ‏‎[40]‎

‏ ‏

شما از همان جا بفرمایید

‏شبی به مسجد هندی رفته بودم مسجد هندی واقع در بازار قبله نجف و از مساجد مشهور بود که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید مطلق عصر در آن نماز جماعت می گزارد و آن ایام واگذار به آیت الله شیخ موسی خوانساری کرده بود و هم در آنجا درس می گفت. این مسجد همچنین محل تدریس بسیاری دیگر از فقها و علما بود. مرحوم آیت الله حکیم هم در این مسجد صبحها خارج فقه درس می گفت. آن شب در گوشه ای دور از جلسه درس خارج اصول آیت الله مرحوم شیخ محمد کاظمینی نشستم و به سخنان او که با صدای جهوری ادا می شد گوش می دادم.‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 79
‏آن شب دیدم سید روحانی بزرگواری وارد شبستان مسجد شد، و در پشت ستونی از ستونهای مسجد هندی که نسبتاً هم قطور بود به نماز ایستاد. جا نماز سفید کوچکی را از جیب درآورد و روی زمین گشود، سپس قامت بست و مشغول نماز شد. از جایی که نشسته بودم، او را در نور کمرنگ چراغهای مسجد می دیدم که قامتی رسا و قیافه ای خوش ترکیب و ‏‏م‏‏حاسنی متوسط و مشکی و عمامه ای به اندازه دارد؛ یعنی نه به اندازۀ عمامه های بعضی از علمای نجف بزرگ بود، و نه مثل بعضی از فضلای قم که بعدها دیدم کوچک؛ بلکه متناسب و به اندازه بود. گاهی به نماز این روحانی بزرگوار موقر نگاه می کردم و در وی خیره می شدم، و لحظه ای به آیت الله کاظمینی با آن اندام درشت و هیکل جسیم و محاسن انبوه و سفیدش که مثل برف بر صورت گلگونش نشسته بود، می نگریستم که با صدای جهوری اش فضای مسجد را پر کرده بود. او به فارسی آمیخته با عربی چنانکه دأب بعضی از مدرسین خارج است درس می گفت، مثلاً: قیل به اینکه ... و هو ما اردناه ... پس تحصل مما ذکرنا ... و از این قبیل جملات که با صدای رسا و پر طنین ادا می شد، و شاگردان را که دایره وار نشسته بودند مجذوب کرده و در سکوت مطلق فرو برده بود. گاهی صدایی از شاگردان به اشکال بلند می شد که بلافاصله استاد با جوابی محکم و قوی و صدایی رساتر او را قانع می ساخت و مجبور به سکوت می نمود. در همین هنگام روحانی بزرگوار که نمازش تمام شده بود و چون دو رکعت بود حتماً می باید نماز تحیت مسجد باشد، نشسته و به روی زانوها خم شده، و به درس مدرس بزرگ و نامور حوزۀ نجف گوش می داد، و پس از لحظاتی که مطلب دستگیرش شده با صدای رسا اشکالی کرد. آیت الله کاظمینی به طرف راست برگشت ببیند کیست که از راه دور اشکال می کند، و چون او را که قسمتی از بدن، سر و گردنش پیدا بود شناخت، به جواب پرداخت. سید روحانی بزرگوار همان طور که نشسته و خمیده و تسبیح ذکر بعد از نماز را در دست داشت، با طمأنینۀ خاصی قانع نشد و اشکال را دنبال کرد. ‏

‏آیت الله کاظمینی هم با صدای رساتری جواب داد. لحظاتی از این ستون به طرف جلسه درس، و از این جلسه درس به این ناحیه سخنان رسایی از دو طرف رد و بدل شد. نه مستشکل قانع می شد و دست بردار بود، و نه مجیب در پاسخ درنگ می کرد. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 80
‏منظره ای جالب و دیدنی بود آنها شاید پنج دقیقه بگو مگو داشتند و گرم اشکال و جواب بودند. شاگردان هم که اغلب را می شناختم و از علمای مشهور و فضلای نامی حوزۀ نجف بودند، همگی رو به طرف ستونی داشتند که قسمتی از بدن روحانی اشکال کننده پیدا بود. گاهی هم به استاد نگاهی می کردند که به سمت راست برگشته و در حالی که آنجا را نگاه می کند، به این مستشکل جواب می دهد که قانع نشده و همچنان به اشکال خود ادامه می دهد! در آخر، آیت الله کاظمینی گفت: آقا اینکه نشد، اگر اصرار به اشکال خود دارید نزدیک بیایید در خدمتتان باشیم تا بیشتر و بهتر گفتگو کنیم. ‏

‏روحانی بزرگوار هم با حالت خاصی که نشانۀ احترام زیاد به استاد بود گفت: شما از همان جا بفرمایید، بنده می شنوم، و عرایضم را عرض می کنم. این سخن باعث تعجب همگان شد، و ولوله ای پدید آورد. سرانجام طرفین ساکت شدند. روحانی موقر جانماز کوچک خود را برداشت و قبل از پایان درس با وقار هر چه تمام در حالی که سر به زیر انداخته بود از در مسجد بیرون رفت. سه ربع ساعت بعد، درس آیت الله کاظمینی تمام شد. همینکه شاگردان برخاستند، من که از جای خود برخاسته بودم، نزدیک آمدم دیدم همه از اشکال و جواب سید روحانی بزرگوار و استاد خود سخن می گفتند، بعضی لبخند می زدند که موضوع چگونه برگزار شد، و بعضی دیگر هم ناراحت، و یا از اصرار مستشکل متعجب بودند. از یکی از آنها که مرا می شناخت پرسیدم: این آقا که بود؟ او گفت: تو اینجا چه می کردی؟ مگر نشناختی؟ حاج آقا روح الله خمینی بود. ‏‎[41]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 81

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 82
بخش دوم

 

 

تذکرات سازنده

 

طلبه ها فکر کنند

‏از تأثیراتی که امام روی وضع تحصیل شاگردانشان گذاشتند این بود که معمولاً توصیه می کردند طلبه ها فکر کنند و قناعت نکنند به اینکه کتاب را بخوانند یا مطالبی را که در درس یادداشت کرده اند به طور سطحی مرور کنند. امام همیشه می گفتند: «وقتی چیزی را از استاد گرفتید، بعد از مدتی بروید رویش فکر کنید. مثلاً هر شب چراغ را خاموش کنید و به جای اینکه کتاب بخوانید، بنشینید و فکر کنید تا اینکه مطلب را توی ذهن خودتان کاملاً پخته کنید و همۀ جوانب موضوع را با فکر و تعمق جذب کنید». ‏‎[42]‎

‏ ‏

باید فهم خود را به کار بیندازید

‏امام در مورد کلمات مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی در اصول خیلی بررسی می کردند. زیرا کلمات ایشان آمیخته به فلسفه و مسائل فقهی بود و مسائل را کاملاً تشریح می کردند و اگر نظریه ای داشتند، نظریۀ خود را می دادند و با دقت خیلی زیاد و جالبی حرفهای بزرگان را توجیه می کردند. ایشان بارها تذکر می دادند: «بزرگی بزرگان نباید مانع فهم شما باشد. کلام بزرگ، اگر چه بزرگ است، ولی شما باید فهم خود را به کار بیندازید». ‏‎[43]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 83

 

خودتان استدلال بکنید

‏امام در درس با بزرگان علمی که در مسیر قرون، فکر را به اوج بلندی رسانده بودند، پنجه می افکندند و از عهده برمی آمدند. شاگردان و دوستان و همکاران ما هم از درس ایشان تغذیه می کردند و تقویت می شدند. ایشان در همان حال که با بزرگان علمی مبارزه علمی داشتند و پنجه می افکندند برای ایجاد شجاعت در شاگردان می فرمودند: ‏

‏ «حرف مرا که می شنوید تعبدی نپذیرید. فکر بکنید، استدلال بکنید، در مقام بحث فکرتان را آزاد نگه دارید و نگویید استاد گفته است. استاد گفته باشد؛ خودتان فکرتان را به کار بیندازید». ‏‎[44]‎

‏ ‏

یک درس و یک استاد اصلی انتخاب کنید

‏در یکی از روزها قبل از درس، برخی از طلاب به امام پیشنهاد کردند به علت اینکه بعد از درس ایشان، بلافاصله درس دیگری دارند، امام درس را زودتر شروع کنند تا با فاصلۀ مناسبی که ایجاد می شود از درس دیگری هم بتوان استفاده کرد. این پیشنهاد سبب گردید که امام در آن روز، چند تذکر عمیق به طلاب بدهند. یکی از آن تذکرات این بود که فرمودند: «سعی کنید یک درس و استاد اصلی انتخاب کنید و روی آن درس کار کنید. اگر درس دیگری می روید، در جنب این درس اصلی باشد. درس اصلی را فدای درس جنبی نکنید. بگردید، درسهای آقایان را ببینید، یکی را انتخاب کنید و روی آن درس سرمایه گذاری کنید. از این درس به آن درس رفتن، نه در شأن طلبه است و نه مفید برای طلبه. ‏

‏درس خواندن به این نحو نیست که از اول عمر تا آخر عمر، آدم درس بخواند، یا از اول فقه تا آخر فقه را انسان، در درس بنشیند. شما یک کتاب از مباحث معاملات و یکی را از عبادات انتخاب کنید و این دو کتاب را به دقت بخوانید، بقیه را مطالعه کنید. نمی شود که همۀ فقه را درس گرفت». ‏‎[45]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 84

 

باید پایۀ اعتراض بالا برود

‏برخی از شاگردان امام از محضر ایشان درخواست کردند که ایشان تذکر دهند شاگردان کمتر اشکال کنند. امام در پاسخ فرمودند: «به نظر من در درس، کمتر از حد نصاب اشکال می شود و باید پایۀ اعتراض یا به اصطلاح «اِنْ قُلْتْ» بالا برود». ‏‎[46]‎

‏ ‏

زود تسلیم گفته های استاد نشوید

‏یک روز امام در مسجد اعظم قم ضمن درس به ما نصیحت می کردند و می فرمودند: «همیشه گفتار استاد را با سوء ظن تلقّی کنید و زود تسلیم گفته های او نشوید چون در غیر این صورت ملاّ بار نخواهید آمد.» امام می گفتند: «سعی کنید بعد از گفتۀ او یک «نه» بگویید و یک «ان قلت» بزنید.» امام برای تأیید گفتارشان فرمودند: «آقای شیخ محمد علی اراکی‏‎[47]‎‏ وقتی تقریرات درس مرحوم حاج شیخ (عبدالکریم حائری) را نوشتند و به ایشان ارائه نمودند، مرحوم حاج شیخ بعد از مطالعه به او فرمودند: خوب نوشتی، آنچه را که من گفتم به آن رسیدی و فهمیدی. ولی نوشتۀ شما یک بدی دارد، لااقل می خواستی یک اشکال به گفتارم بنمایی. حرفهای من وحی مُنزل نبود که قابل رد کردن نباشد». ‏‎[48]‎

‏ ‏

خوبی که داشت، اشکال کرده بودید

‏از کمالات امام این بود که با اخلاق و برخورد خود مشوق طلاب بودند. روزی نوشته ای از درسشان را به خدمتشان دادم که در آن اشکالاتی هم به درس گرفته بودم. امام چند روزی آن را پیش خود نگه داشتند. یک روز قبل از اینکه نوشته را به من بدهند، در بین راه نظر مبارکشان به من افتاد، با تبسم خاصی به من فرمودند: «کتاب شما را دیدم خیلی خوب بود. یک خوبی که داشت این بود که در آن اشکال کرده بودید.» بعد تشویق را به حدی رساندند که من شرمنده شدم. ‏‎[49]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 85

 

چون اشکال کرده اید تقدیر می شود

‏هرگز آن اوایل حضورم در بحث خارج امام از یادم نمی رود. در آن زمان بر اثر تشویق و ترغیب امام، بحث معاملات درسهای ایشان را به عنوان قواعد فقهیه می نوشتم. یک روز بعد از درس، در بین راه خانه و مسجد به ایشان عرض کردم: من یک مقدار از بحثهای شما را نوشته ام اجازه می فرمایید خدمتتان بیاورم؟ فرمودند: «بله» و خیلی از این کار من استقبال کردند. در آن موقع من خیلی تعجب کردم که چطور امام با وجود آن همه کار و گرفتاری نوشتۀ مرا قبول کردند. در حقیقت ایشان با این برخورد مرا تشویق کرده بودند. ‏

‏بالاخره نوشته را خدمت امام تقدیم کردم. هفت یا هشت روز بعد، ایشان توسط آقایی نوشتۀ مرا به من بازگرداند. به رساله من دو صفحه پیوست شده بود که در آنها دربارۀ نوشته من مطالبی نوشته شده بود. جریان به این صورت بود که امام نوشته مرا با دقت مطالعه کرده و اشکالاتی را که در آن بیان شده بود، دقیقاً بحث کرده بودند. ‏

‏این برخورد برای من بسیار خوشحال کننده بود. چرا که حکایت از شدت تواضع ایشان به یک طلبۀ تازه درس خارج رفته داشت. از اینکه امام این همه به منِ نو آموز عنایت داشتند، بسیار خوشحال بودم ایشان، هم مباحث نوشته شده را گرفتند و هم مطالعه فرمودند و هم دو صفحه اشکالاتش را نوشتند و تشویق کردند که ما اشکال کرده بودیم. فرمودند: ‏

‏ «از اینکه اشکال نموده اید تقدیر می شود». ‏‎[50]‎

‏ ‏

روح طلبه را جذب می کردند

‏امام همیشه بعد از تمام شدن درس، مدت کوتاهی می نشستند و شاگردان می رفتند و سؤالاتی می کردند و توضیح می شنیدند. من خود گاهی در میان این جمع می نشستم و سؤالاتی داشتم. نحوۀ برخورد امام با این شاگردان در جلسه ای که خصوصی محسوب می شد، فوق العاده آموزنده بود. ایشان با لطف و محبت خاصی به شاگردی که به بحث اشکال می گرفت، جواب می دادند. و این غیر از اشکالاتی بود که رسماً در درس گرفته  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 86
‏می شد و به آنها جواب می دادند. در حقیقت روح طلبه را جذب می کردند و میدان می دادند که طلبه سؤال و بحث کند. این اولین چیزی بود که من در محضر امام یافتم. ‏‎[51]‎

‏ ‏

از اول تا آخر تقریرات مرا می دیدند

‏تقریراتی را که از درس امام می نوشتیم بتدریج خدمتشان می دادیم و ایشان نگاه و اصلاح می کردند. پس از آن ما آنها را پاکنویس می کردیم. امام از اول تا آخر تقریرات مرا دیدند. برخی از مواقع اشکالی به نظرم می رسید و آن را به صورت «ان قلت» پس از مطالب ایشان می نوشتم و ایشان پاسخ آن را با قلت می نگاشتند. ‏‎[52]‎

‏ ‏

اینجا که مجلس روضه خوانی نیست

‏امام سعی بر آن داشتند کسانی که در پای درسشان حاضر می شدند غیر از آنچه را که از استاد شنیده اند خودشان هم صاحبنظر باشند و درس را تحلیل و بررسی کنند. یک بار امام از استادشان نقل می کردند که تقریرات درسی را کسی آورده بود خدمت ایشان، فرموده بودند که اینها همه مطالب من است پس مطالب خودت کو؟ تو چه نوشته ای؟ و اگر مطلبی از خودت نداشتی لااقل در این زیر، بد و بیراهی می گفتی تا خودت را آنجا نشان بدهی. حتی یک بار امام فرمودند: «اینجا که مجلس روضه خوانی نیست که همه سکوت کرده و گوش می دهید. اینجا مجلس درس است. خاصیت درس این است که کسی اشکال کند، ایراد بگیرد و اظهار نظر بکند». ‏‎[53]‎

‏ ‏

چرا ساکت هستید؟

‏امام معتقد بودند شاگرد باید سر درس اشکال کند، و اگر سر درس اشکال نمی شد، می فرمودند: «مگر مجلس ختم است که همه ساکت هستید؟!». ‏

‏در عین حال اگر اشکال و جوابی، بیش از دو یا سه بار تکرار می شد جلوگیری  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 87
‏می کردند و می فرمودند: «مگر تعزیه خوانی است که تو بگویی من جواب بدهم؟!» در این باره می فرمودند: «درس مرحوم حاج شیخ این اشکال را داشت که حاج شیخ گاه مطلبی را عنوان می کرد، شاگردان اشکال می کردند و این اشکال و جواب آنقدر طول می کشید که گاه تمام وقت درس را می گرفت و مطلب حاج شیخ ناتمام می ماند». ‏‎[54]‎

‏ ‏

مگر مجلس تعزیه خوانی است!

‏یکی از شیوه های درسی امام شنیدن اعتراضات علمی شاگردان در هنگام درس بود. این امر تا آنجا رعایت می شد که گاهی جلسۀ درس، نظام و انسجام خود را از دست می داد و به حالت بحث بین دو نفر در می آمد. امام از اعتراضهای شاگردان خود استقبال می کردند و درسی را که در آن اعتراضی نمی دیدند، به مجلس روضه تشبیه می کردند. ‏‎[55]‎

‏ ‏

از جلسه درس امام صدای بحث بلند بود

‏اوایل، جلسۀ درس خارج امام در یکی از مسجد های نزدیک صحن تشکیل می شد و حضرت امام تعداد محدودی شاگرد داشتند. خوب یادم است مرحوم شهید استاد مطهری و آیت الله منتظری، و فکر می کنم مرحوم شهید بهشتی و عدۀ دیگری در آن درس شرکت می کردند. وقتی از آنجا رد می شدیم، صدای بحث و جنجال بلند بود و معمولاً شاگردان همان روح اعتراض را داشتند و ایشان هم که استادی بزرگوار بودند، پاسخ می دادند. ‏‎[56]‎

‏ ‏

چرا اشکال نمی کنید؟

‏مرسوم است که منبری وقتی روی منبر می نشیند، مردم هم باید سکوت کنند و گوش بدهند. ولی در درس اجتهاد چنین نیست. باید میدان برای شاگرد باز باشد که هر چه به ذهن او می آید سؤال کند. چند مرتبه اتفاق افتاد شاگردان امام در وسط درس ایشان مطلبی سؤال نمی کردند و امام برای تشویق آنان به تحقیق و اجتهاد،  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 88
‏می فرمودند: «مجلس روضه خوانی که نیست، چرا به مطلبی که من می گویم اعتراض و اشکال نمی کنید؟». ‏‎[57]‎

‏ ‏

اینجا که مجلس موعظه نیست

‏روزی در اثنای درس امام، کسی به درس اشکال نکرد. ایشان فرمودند: «اینجا مجلس درس و بحث است مجلس وعظ و خطابه نیست. چرا ساکت هستید و حرف نمی زنید؟». ‏‎[58]‎

‏ ‏

دوست دارم با من اینطور باشید

‏اوایل که امام از زندان اول تشریف آورده بودند، در مورد مدرسین حوزه با ایشان صحبت کردیم که چه کسانی باشند. من به ایشان گفتم: اگر شما خواستید به این عده کسی را بیفزایید اجازه بفرمایید که اگر ما صلاح ندیدیم بگوییم نه. یعنی با شما رودربایستی نداشته باشیم. ایشان هم فرمودند: ‏

‏ «من هم همین طور می خواهم، دوست دارم با من اینطور باشید. مطلب را صریح در میان بگذارید». ‏

‏یکی از ویژگیهای امام صراحت لهجۀ ایشان بود و به ما هم همین اجازه را می دادند. همان طور که در بحث علمی می فرمودند: مطلب را دربست نپذیرید، بلکه با تحلیل و فکر قبول کنید. در مطالب سیاسی هم اینطور بودند. ‏‎[59]‎

مگر اینجا مجلس ختم است؟

‏امام طلبه ها را وادار به تحقیق و تتبع می نمودند و به شاگردان مجال می دادند تا نظر خود را بیان کنند. اگر روزی در جلسه درس کسی اشکال نمی کرد، ایشان با حالت اعتراض می فرمودند: «مگر اینجا مجلس ختم است که ساکت نشسته اید.» درس امام ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 89
‏با این خصوصیات به راستی مجتهدپرور بود. یکی از دوستان در همان زمان می گفت این درس طوری است که انسان ناخودآگاه در خود احساس می کند مجتهد و اهل نظر شده است. من وقتی ارزش درس امام را فهمیدم که به درسهای اساتید دیگر حاضر شدم. آن وقت احساس کردم انصافاً تفاوتها بسیار است. ‏‎[60]‎

‏ ‏

لااقل، بودن خودتان را اعلان کنید

‏بسیاری از فضلا فقط به این نیت به درس امام می آمدند که بتوانند خودشان را از چهارچوبهای تقلید بیرون بیاورند، چون در درس امام، طلبه نقّاد و محقق بار می آمد. گاه می شد امام نظریاتی از بزرگان را مطرح می کردند. بزرگانی که اسمشان کافی است که انسان بی چون و چرا حرفشان را بپذیرد، لکن امام گاه تا یازده اشکال به سخنان آنها وارد می کردند. البته ما اساتیدی را نیز داشتیم که طلاب را جامد بار می آوردند؛ ولی امام سعی داشت کسانی را که در درس ایشان شرکت می کردند با روح نقد آشنا کند. گاه می شد درس یک ساعت که طول می کشید و کسی ایراد و اشکالی نمی کرد، خود امام می فرمودند: «مجلس روضه که نیست که من بگویم شما گوش بدهید. بالاخره شما هم هستید، لااقل، بودن خودتان را در اینجا اعلان کنید، که غیر از من هم کسی اینجا هست». ‏‎[61]‎

‏ ‏

چرا کسی حرف نمی زند؟

‏مهابت و صلابت امام طوری بود که در درس ایشان کمتر کسی به خود جرأت می داد اشکال کند، با این حال اگر چند روزی کسی اشکال نمی کرد و توضیحی نمی خواست امام اعتراض می نمودند که چرا کسی حرف نمی زند و اشکال نمی کند. ‏‎[62]‎

‏ ‏

با لبخند، سؤال کننده را تشویق می کردند

‏هیبت و عظمت امام به حدی بود که اشخاص عادی کمتر جرأت می کردند با  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 90
‏ایشان زیاد صحبت کنند یا برخلاف تأدیب چیزی بگویند، ولی در جلسه درس، وقتی یکی از طلاب اشکالی داشت و می خواست از ایشان بپرسد، چنان با آغوش باز و قیافه بشاش و با لبخندی، سؤال کننده را تشویق می کردند و او را می پذیرفتند و سؤال او را گوش داده و به او جواب می دادند که شاگرد نه تنها به جواب سؤال خود می رسید، بلکه با کمال خوشحالی از خدمت امام مرخص می شد. ‏‎[63]‎

‏ ‏

به اشکال گوش می کردند

‏در حوزه علمیۀ نجف متداول شده بود شاگرد در پای درس استاد اشکال نگیرد و حرفی نزند. آن هم به این دلیل بود که وقت دیگران و کسانی که در جلسه حضور داشتند تلف نشود و وقت و زمان درس کوتاه نشود. ولی امام در جلسۀ درسشان در نجف این سدّ را درهم شکستند. شاگردان ایشان در پای درس اشکال می گرفتند و ایشان هم مانند شیوۀ تدریسشان جواب می دادند، و به این معنا هم مقید بودند و هر اشکالی هم می شد، گوش می دادند و سپس جواب را می فرمودند ولو اینکه آن اشکال، اشکال خیلی وادی نباشد. ‏‎[64]‎

‏ ‏

علاوه بر تشویق انعام می دادند

‏امام همواره طلاب را تشویق می کردند که هنگام درس، سؤال و بحث و انتقاد بکنند. هیچ وقت نمی شد که امام ناراحت شوند، بلکه برعکس، اگر طلاب صحبت نمی کردند امام نگران می شدند. همواره می فرمودند: «هر سخنی را که گفته می شود به نظر انتقاد بنگرید. هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد. بلکه باید با دقت بررسی کند.» لذا گاهی که بعضی از دوستان اشکالاتی را می نوشتند و تقدیم امام می کردند، ایشان علاوه بر اینکه خوشحال می شدند، برای تشویق آنان انعامی هم به آنها می دادند. ‏‎[65]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 91

 

امام این سد را شکستند

‏یکی از ابعادی که امام در نجف مطرح کردند و برای نجف تازگی داشت، انتقاد در فقه بود. معمولاً در نجف شخصیتها ارزش عمده ای را داشتند؛ یعنی اول مسألۀ شخصیت مطرح بود و بعد نوبت می رسید به ادلّه، ولی امام این سد را شکستند. بسیاری از فضلا تعجب می کردند که امام سخن آنها را به دقت گوش می دهند و جواب می دهند. در صورتی که در بعضی از درسهایی که ما حضور پیدا می کردیم هیچ کس حق سؤال نداشت در آنها، به بهانه اینکه وقت درس، مشترک و مال همه است، کسی نمی توانست ایراد و اشکالی را مطرح بکند، یعنی آزاد اندیشی خفه می شد. ‏‎[66]‎

‏ ‏

به اشکالات ما کاملاً توجه می کردند

‏هشت سال بود که به درس امام می رفتم و ایشان هم خیلی به من عنایت و لطف داشتند به خاطر اینکه من گاهی بعضی از مسائل را به عنوان سؤال درسی و اشکال به استاد، خدمت امام عرض می کردم و ایشان به اشکالات ما توجه می کردند و با لطفی که داشتند آنها را برطرف می کردند. البته نه اینکه امام تنها نسبت به بنده لطف داشتند بلکه نسبت به همۀ آنهایی که می خواستند درس بخوانند لطف داشتند و آنها را در درس خواندن خیلی کمک می کردند. ‏‎[67]‎

‏ ‏

بیان حالات ائمه در تدریس

‏بارها می شد که امام ضمن بیان روایات ائمه اطهار ـ علیه السلام ـ از حالات آنان هم نقل می فرمودند که مسائل اسلامی به صورت خشک عرضه نشود، بلکه روح معنوی شاگرد هم تکامل یابد. ‏‎[68]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 92
بخش سوم

 

 

شیوه های تدریس

 

به طلاب مجال بحث می دادند

‏وقتی امام پای بحث و درس می نشستند، آقایان فضلا و علما، چه عرب و چه عجم می آمدند. امام به آنان مجال بحث می دادند. بعضیها می گفتند این شیوه را در قم نداشته اند، بلکه این شیوه را در نجف افتتاح کردند که در جلسه عمومی اجازه می دادند بحث شود. گاهی امام خودشان هم وارد بحث می شدند و اجازه می دادند به امثال بنده که با ایشان مثلاً بحث کنیم. در همین بحثها وقتی که بین رفقا بحث بود ایشان سکوت می کردند و گوش می دادند و وارد بحث نمی شدند، مگر اینکه بگوییم: آقا شما چه می فرمایید؟ آن وقت ایشان وارد بحث می شدند. وقتی وارد می شدند، جدی وارد بحث می شدند؛ نه اینکه بخواهند ما را اقناع کنند یا مثلاً از بحث در بروند. این روشهایی که ایشان داشتند برای ما کاملاً افتخارآمیز و حیات بخش و آموزنده بود. ‏‎[69]‎

‏ ‏

کاملاً اهل بحث و دقت بود

‏امام در مباحثات علمی کاملاً اهل بحث و دقت بود و مطالب را به طور دقیق بررسی می کرد و به اشکالات پاسخ می داد، لکن در جلساتی که بحث به صورت خودنمایی و جدال مطرح می شد سکوت می کرد. اگر کسی سؤال می کرد جواب می داد و الاّ ساکت بود و گوش می داد. ‏‎[70]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 93

 

هیچ گاه عصبانیت در تدریس نداشتند

‏در سال 1342 که انقلاب آغاز شد، امام در شبانه روز حداقل دو ساعت درس می فرمودند و برای این دو ساعت درس حدود پنج ساعت مطالعه لازم داشتند. غالباً هم تا نیمه شب برای پاسخ به نامه ها، تلگرامها و پاسخ به کسب تکلیف کنندگان نمی خوابیدند. همۀ این مسائل اعصاب را خسته می کند و هر فرد عادی را خیلی زود از پا در می آورد؛ بخصوص در درس و بحث و برخورد با مردم با عصبانیت مواجه می سازد. اما امام با کمال اطمینان خاطر و آرام آرام مسائل را مطرح می فرمودند و بخصوص در درس، اشکالهای افراد را با روی خوش پاسخ می فرمودند و هیچ گاه در مسائل عادی عصبانیت از معظم له دیده نشد. ‏‎[71]‎

‏ ‏

گاهی با صدای بلند جواب می دادند

‏وقتی امام در جایی نشسته بودند، اگر کسی با ایشان حرف نمی زد مدتها به یک حالت بودند به طوری که می توان گفت تکان نمی خوردند و آرام و ساکت نشسته بودند. فقط در موقع اشکال کردن بعضی از شاگردان در درس بود که گاهی با صدای بلند جواب می دادند که طرف دست از زیاده روی بردارد و باعث تضییع وقت دیگران نشود. ‏‎[72]‎

‏ ‏

در انتخاب کتاب و شاگرد دقت فراوان می کردند

‏امام در سال 1347 قمری در حالی که تنها 27 سال داشت تدریس فلسفه را آغاز نمود و ضمن اینکه در انتخاب شاگرد و کتابی که به عنوان متن درسی باید تدریس شود، دقت فراوانی به خرج می داد، از امتحان کتبی و شفاهی شاگردان خود‏‎[73]‎‏ و تهذیب نفس و رشد قوای اخلاقی آنان هرگز غفلت نمی فرمود و در همین رابطه بود که در کنار درس فلسفه به تدریس اخلاق همت گماشته و آرام آرام علاقه مندان به درس اخلاق ایشان رو به فزونی نهاد؛ نه تنها تعداد حاضرین و استفاده کنندگان هر روز  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 94
‏زیادتر می شد، بلکه تعداد جلسات این درس نیز از هفته ای یک روز به دو روز ـ پنجشنبه و جمعه ـ در هفته افزایش یافت. ‏‎[74]‎

‏ ‏

اگر افراد غیر مستعد به درس می آمدند

‏امام تدریس کتب فلسفی را در سال 1347 قمری که بیش از 27 سال نداشت آغاز کرد، لکن دقت و احتیاط کامل را در انتخاب شاگرد و کتابی که باید مورد بحث قرار گیرد، می کرد و مقید بود که در مجلس فلسفۀ ایشان افراد ساخته شد، فاضل و معتقد راستین شرکت نمایند و با وجود این با امتحان کتبی و شفاهی که مرتب از شاگردان درس فلسفۀ خود به عمل می آورد شاگردان را کنترل می کرد و اگر فردی شایستگی آموختن این علم را نداشت از شرکت او در مجلس درس جلوگیری می کرد. چه بسا اتفاق می افتاد که امام می دید در مجلس درس افراد ناباب و کم جنبه ای شرکت جسته اند که ممکن است به انحراف و گمراهی کشیده شوند، از درس گفتن خودداری ورزیده و از مجلس درس خارج می شد. ‏‎[75]‎

‏ ‏

‏ ‏

فلانی نبود؟

‏امام با فراستی که داشت به خوبی می فهمید کدامیک از حاضرین در جلسه، درس را می فهمند و کدامیک فهمشان از رسیدن به نکات دقیق بحث قاصر است یکی از دوستان نقل می کرد: روزی بعد از پایان درس منظومه، یکی از حضار به من مراجعه کرد و گفت از امام بخواهید که در تطبیق کمی دقیقتر پیش برود. بنده هم خواستۀ او را به استاد (امام) منتقل کردم. تا گفتم طلبه ای چنین درخواستی از شما دارد، فرمود: «فلانی نبود؟» گفتم: چرا، فرمود: «من اینگونه درس می گویم تا امثال او در این بحث شرکت نکنند!». ‏‎[76]‎

‏ ‏

اگر کسی با انگیزه خودنمایی اشکال می کرد

‏امام با روح پاک و درک بسیار دقیقی که داشتند افرادی را که برای تحصیل و فهم  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 95
‏مطالب درس می آمدند از کسانی که با اغراض دیگری در درس او حاضر می شدند تشخیص داده با آنها برخوردهایی مناسب داشتند. مثلاً اگر کسی در درس اشکال می کرد چنانچه به انگیزه فهمیدن مطلب بود تا آخر با او همراهی و مطلب را کاملاً تشریح می کردند، ولی اگر با انگیزۀ خودنمایی اشکالی مطرح می شد با او برخورد می کردند و فرد مورد نظر را با عباراتی مانند اینجا جای گوش است یا شما گوش کنید، تنبیه می فرمودند. روزی امام کلام یکی از بزرگان را نقل می فرمود، کسی به ایشان اشکال کرد که نقل شما مطابق کلام آن شخص بزرگ نیست. امام به او فرمودند: «مطالعه کرده ای یا نه؟» کسانی که متوجه مطلب بودند تبسم کردند؛ چون اگر می گفت مطالعه نکرده ام، می فرمود پس چطور اشکال می کنی. وقتی او گفت مطالعه کرده ام، امام فرمودند: «پس انالله و انا الیه راجعون» که تبسم شاگردان به خنده تبدیل شد. زیرا معنی این جمله این بود که تو حتی با مطالعه مطلب را نفهمیده ای. البته بین طلاب و اساتید اینگونه برخوردها باعث رنجش نمی شد. ‏‎[77]‎

‏ ‏

حرف همه را گوش می کردند

‏امام در عین حالی که برای همه حوزه و شاگردان خود مثل یک پدر بودند، ولی در برخورد با افراد مثل یک رفیق همسن برخورد می کردند و هیچ عکس العمل منفی نسبت به حرف خوب نداشتند. حرف همه را گوش می کردند و اگر خوب بود عمل می کردند و اگر خوب نبود اعتنایی نمی کردند. در شیوه درسی هم هیچ گاه دیده نمی شد که امام از دانسته های خود غرور علمی پیدا کرده باشند. دائماً می فرمودند: «احتمال دارد اینطور باشد، احتمال دارد آنطور باشد». ‏‎[78]‎

‏ ‏

غرور علمی نداشتند

‏امام هیچ وقت غرور علمی نداشت. مثلاً یک تعابیری در نوشته های بعضیها هست، امام هیچ از آن تعابیر ندارد که آدم بفهمد اینجا دیگر مبتهج شده. اگر هم بوده  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 96
‏خیلی کم است به طوری که الان من در نظرم نیست، با اینکه این کتاب تحریرالوسیله را نسبتاً زیاد دیده ام اما اینکه در آن یک ابتهاجی داشته باشد و تعابیری به کار ببرد مثل (لم یسبقنی احد، کسی که تا به حال در فهم این بر من سبقت نگرفته) اینطور نبود. در طول مدتی که امام اشتغال داشت و درسهایی که داده، شاگردهای زیادی که تربیت کرده تمام اینها اقوی شاهد است به اینکه ایشان از نظر علمی در مقام والایی بودند. ‏‎[79]‎

‏ ‏

باید فکر کنم

‏در مسجد اعظم که امام درس می فرمودند بنده هم شرکت می کردم. پس از اتمام درس، ایشان قدری می نشستند و افرادی گردشان جمع می شدند. من اشکالی به ذهنم آمده بود که خدمتشان مطرح کردم، امام به فکر فرو رفتند و گفتند: «باید فکر کنم» و جواب ندادند و این خیلی تواضع است، چون معمولاً استاد در چنین اوقاتی برای اینکه مقام علمی اش جلوی شاگردان خدشه دار نشود بلافاصله جوابی را می دهد، اما امام تواضع نشان دادند و فرمودند: «باید فکر کنم». ‏‎[80]‎

‏ ‏

طلبه باید متکی به خود باشد

‏ویژگی امام در تدریس این بود که سعی می کردند طلبه ورزیده و متکی به خود تربیت شود. طوری بار بیاید که بتواند در احکام و مطالب علمی تحقیق کند و مقلّد بار نیاید. ‏‎[81]‎

‏ ‏

به همه شاگردها میدان می دادند

‏امام هیچ گونه امتیازی برای شاگردان خود قائل نبودند. به همۀ شاگردها میدان می دادند تا اگر می خواستند درس را به مباحثه بکشانند. منتها به خاطر قدرت بیان و تسلطی که ایشان بر بحث داشتند، اتفاق نمی افتاد که از عهدۀ پاسخ برنیایند. ‏‎[82]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 97

 

اینطور نیست که شما می گویید

‏امام در مسائل علمی روی یک استعداد کاملی که خداوند به ایشان عطا فرموده و روی یک تیزبینی و استقامت فکر در مسائل علمی مستقلاً به عمق آن مسائل می رسیدند گاهی این مسأله پیش می آمد که در یک بحث فقهی اکثر شاگردان هم با نظر ایشان مخالفت می کردند؛ ولی هیچ تردیدی در نظرات علمی ایشان به وجود نمی آمد. روزی یکی از فضلای درس ایشان برخلاف مطلب امام، مطلبی گفت و سماجت کرد و جواب شنید و دید نمی تواند مطلب خودش را اثبات کند، لذا متوسل به قسم شد و گفت: والله مطلب این است که من می گویم، اینجا امام چاره ای جز اینکه ایشان هم در جواب به قسم متمسک بشود و بفرمایند والله اینطور نیست که شما می گویید، نداشتند؛ که این حاکی از اعتقاد کامل امام به همان پیشنهاد و نظرها و عقاید علمی خودشان بود. ‏‎[83]‎

‏ ‏

با شاگردها مهربان بودند

‏امام در تدریس، خوش بیان بود. استادی بود که به بهترین بیان تدریس می کرد. در محضر درس ایشان طلبه های زیادی می آمدند. امام با شاگردهایش مهربان بود و شاگردانش هم با وی صمیمی بودند. ‏‎[84]‎

‏ ‏

به اشکال طلبه ها گوش می دادند

‏هر کسی که در درس امام صحبت می کرد، حتی طلبه های جوان که می خواستند ایرادی و یا اشکالی را که به نظرشان رسیده بود، مطرح سازند، امام به آنها فرصت می دادند و گوش می دادند و این مطلب باعث می شد که طلبه ها اینطور بار بیایند. ‏‎[85]‎

‏ ‏

با وسواس به حرف طلاب گوش می کردند

‏این خصلت را من در درس امام و حتی در برخوردهای معمولی ایشان دیده ام که وقتی شخصی می خواست مطلبی را خدمتشان بگوید با کمال دقت و حواس کامل به حرف  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 98
‏طرف گوش می دادند که حرف او را خوب بگیرند. به طوری که اگر کسی دقت می کرد می دید که امام با چه وسواسی به حرفهایی که خدمتشان عرض می شد گوش می کردند.‏‎[86]‎‏ ‏

مسألۀ شاگرد و استاد مطرح نبود

‏از خصوصیات امام این بود که با شاگردانش جلسه می گرفت و مسأله شاگرد و استاد در برنامۀ امام مطرح نبود. اینکه امام در برنامه اش باشد که بله، ما استادیم و اینها شاگرد و چرا من با اینها بنشینم! خیر، امام اینچنین برنامه و مرامی نداشت. با شاگردان می نشست، جلسه می گذاشت. گاهی ریاست جلسه با یکی از شاگردان خودش بود. می خواهم بگویم بزرگی روحی امام تا این حد بود. ‏‎[87]‎

‏ ‏

ما با آنها چه فرقی داریم؟

‏یک روز هنگام درس امام مشاهده کردیم که ایشان وارد مدرس ـ محل درس ـ شده و بلافاصله برگشتند، ما تعجب کردیم که ایشان چرا درس نگفتند. بعداً معلوم شد ایشان دیده بودند چند طلبه در آنجا در حال درس و بحث هستند، وقتی از امام سؤال کردیم که چرا درس نگفتید و برگشتید؟ فرمودند: «ما با آنها چه فرقی داریم. همۀ ما طلبه ایم. ما می خواستیم درس بگوییم آنها زودتر از ما آمدند و حق آنهاست که امروز در آنجا مشغول درس و بحث باشند. فردا ما می آییم و اگر آنها باز هم بودند در اینجا درس نخواهیم گفت، و در جای دیگر درس خواهیم گفت». ‏‎[88]‎

‏ ‏

بعض الافاضل فرمودند

‏در مدت نزدیک به ده سال که سعادت شرکت در درس امام را داشتم به خاطر نمی آورم هیچ گاه ایشان کسی را پیش شاگردان خود، کوچک و به اصطلاح تحقیر کرده باشند. بلکه هر چه بود شخصیت دادن بود. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 99
‏امام در جلسات درس گاهی از شاگردان خود به بعض الافاضل تعبیر می کردند. یک بار شاگردی نظر جدیدی به خلاف نظر امام ارائه داده بود که ایشان آن نظر را قبول نداشتند. فرمودند: «بعض الافاضل (بعضی از دانشمندان) دیروز چنین فرمودند» و بعد مطلب او را رد کردند. ‏‎[89]‎

‏ ‏

به طلاب شخصیت می دادند

‏پیامبر اسلام(ص) با اصحاب خود چنان رفتار می کرد که هر یک از آنها فکر می کرد که او عزیزترین افراد نزد پیامبر است. امام هم در درس اینچنین بودند و به همۀ طلاب شخصیت می دادند و همّ ایشان این بود که استعدادها را شکوفا کنند. حرف خوب را می پذیرفتند و تشکر می کردند، گویا در نظر مبارکشان بود امانتی را که پیش ایشان بود به دیگران تحوبل دهند.‏‎[90]‎

‏ ‏

مولانا! چرا این حرف را می زنی؟

‏امام در درس دادن، نهایت اخلاق را داشتند. ایشان گاهی در درس به شاگردان تند می شدند ولی آن هم روی حساب بود. مثلاً به فردی که مورد تندی ایشان بود می گفتند: «مولانا چرا این حرف را می زنی که درست نیست؟» برعکس بعضی از علما بودند که صریحاً به طلبه می گفتند غلط کردی، نفهمیدی. ‏‎[91]‎

‏ ‏

مولانا! به حرف توجه کن

‏امام در هنگام خشم، بسیار خوددار بودند. به طور مثال اگر در هنگام درس عصبانی می شدند و می خواستند فریاد بزنند فقط می گفتند: «مولانا» و دستشان را بر زمین می زدند. با اینکه عصبانی می شدند تسلط بر نفس عجیبی داشتند. همین باعث می شد که هیچ گاه کلمه زننده ای از زبانشان شنیده نشود. حتی اگر حرفی را بلند می گفتند فقط در همان حد بلند گفتن بود، یا اینکه حداکثر می گفتند: «آقا گوش کن.  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 100
‏مولانا به حرف توجه کن». ‏‎[92]‎

‏ ‏

گله ای که امام کردند

‏هرگز از یاد نمی برم که امام در پی مطالعۀ دفتر نهضت امام خمینی ـ جلد نخست پیش از چاپ آن ـ به سبب اینکه در لیست شاگردان او، نام استاد جعفر سبحانی در پایان افراد آمده بود، از من گله کردند و شخصیت علمی او را یادآور شدند. ‏‎[93]‎

‏ ‏

شما تانکها را می شمردی؟

‏یک روز در اثنای درس، تعدادی تانک از جلوی در مسجد در خیابان ارم عبور کرد. امام همین طور که درس می فرمودند، گاهی هم نگاه به صف تانکها می انداختند. من در کنار امام نشسته بودم و با دقت تانکها را نگاه می کردم و می شمردم. ناگاه امام فرمودند: «امروز خبری است؟» من خامی به خرج دادم و گفتم: پانزده عدد تانک رد شد. فرمودند: «شما تانکها را می شمردی یا به درس گوش می دادی؟!». ‏‎[94]‎

‏ ‏

ما اینطوری هستیم!

‏امام بسیار شاگرد پرور بودند و بسیار علاقه داشتند که شاگردانشان حرفی بزنند و بحثی بکنند. یک بار در بیرونی منزلشان دربارۀ موضوع ریا بحث می کردم. بحث بالا گرفت و ایشان مقداری تند شدند. بعدها وقتی دربارۀ مکاسب بحث می کردند پس از بحث خدمتشان رفتم و عرض کردم چرا آن شب شیوه برخوردشان آنگونه بود. امام به شوخی پاسخ دادند: «ما اینطوری هستیم!» و منظورشان این بود که استاد برای تربیت کردن شاگردش باید او را بکوباند تا به این وسیله در او استقامت و مقاومت ایجاد کند. ‏‎[95]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 101

 

گاهی در تدریس مزاح می کردند

‏امام با همۀ کم حرفی و سکون و سکوت گاهی در درس لطیفه ای می گفتند که حضار حتی با صدای بلند می خندیدند در حالی که خود ایشان همچنان بی تفاوت و ساکت بود، گویی چیزی نگفته اند. از جمله روزی یکی از فضلای شاگردان ایشان که اهل آذربایجان بود در اشکال و سؤال خود پافشاری می کرد، و امام می خواستند که او را ساکت کنند، در آخر جواب به او گفتند: «یُخ» و با این کلمه ترکی، هم آن طلبه ترک زبان و هم بقیۀ حضار می خندیدند و سر و صدا فرو می نشست و امام هم بدون اینکه حتی تبسمی کنند به درس ادامه می دادند. ‏‎[96]‎

‏ ‏

نقیصه را در جمع القا می کردند

‏از صفات بارز امام همان روش نبی اکرم(ص) بود که هر وقت نقیصه ای از اشخاص یا شخصی مشاهده می کردند، مطلب را به طور کلی در جمع القا می فرمودند که شخص خاصی را مورد نظر نگیرند. ‏‎[97]‎

‏ ‏

از این حرفها نزنید مردم می خندند

‏امام خیلی معتقد بودند که اشکالات وارد در درس گفته شود. روزی در نجف اشرف، مرحوم حاج آقا مصطفی که یکی از مجتهدین و بزرگان علم و فضیلت بود در بحث، یک اشکال روایتی ذکر کرد. امام به او جواب دادند ولی مرحوم آقا مصطفی قانع نشد و با توضیح بیشتری اشکال را تکرار کرد. امام به شوخی به او فرمود: «آقا از این حرفها نزنید مردم می خندند به این حرفها و می گویند آقا بیسواد است!» آقا مصطفی هم با صدای بلند گفت: بخندند. می گویند پسر آقاست. اگر گفتند بیسواد است می گویند پسر آقا بیسواد است!‏‎[98]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 102

 

بیان امام شیرین بود

‏بیان امام در تدریس به قدری شیرین و رسا بود که هیچ کس را نیازمند به اینکه از کس دیگری بپرسد و نظر امام را استفسار کند نبود. امام مستقیماً با بیان بسیار روشن و شیرین خودشان تمام مطالب را در اختیار می گذاشتند. طلبه که از درس استاد بیرون می رفت مطلب به نظر او کاملاً روشن بود. البته ممکن بود که در اصل دریافت کل مطلب اشکالی داشته باشد، اما از نظر اینکه امام چه فرموده اند و چه نظری داشته اند هیچ نقطۀ ابهامی برای کسی باقی نمی ماند. ‏‎[99]‎

‏ ‏

با بیان ساده و روان درس می دادند

‏امام درس را با بیانی زیبا و عباراتی ساده و روان و منظم و مرتب ارائه می کردند. طوری که اگر کسی می خواست در همان جلسۀ درس، مطالب ایشان را که به زبان فارسی می فرمودند به عربی تقریر کند، می توانست. ‏‎[100]‎

‏ ‏

از پیچیده گویی احتراز می کردند

‏شیوۀ عمومی تدریس امام یا بیانشان در سخنرانیها بر این بود که از پیچیده گویی احتراز کرده و کوشش می کردند مسائل نظری و فکری را که غالباً دور از درک اذهان عمومی است با روشنترین عبارات و مثالهای واضح ایراد کنند. حتی گاهی مسائل عقلی و فکری را که دور از حس و ماده است، در لباس مثال بیان می کردند. از این جهت درس امام و بیانات ایشان در حوزه از گیرایی خاصی برخوردار بود و کمتر کسی می توانست بگوید که من از درس امام بهره نگرفته ام البته به شرط آنکه استعداد فراگیری آن درس را داشته باشد. ‏‎[101]‎

‏ ‏

قدرت تفهیم امام بسیار عالی بود

‏قدرت تفهیم امام در درسها بسیار عالی بود و این باعث می شد که طلاب و فضلا  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 103
‏در درس ایشان حاضر بشوند و مسجد سلماسی پر از جمعیت می شد که گاهی تا داخل کوچه هم کشانیده می شد. ‏‎[102]‎

‏ ‏

در تکریم بزرگان علم و فقاهت اهتمام داشتند

‏در تمام این هفت سال آنچه از دوران شاگردی امام به یاد دارم این است که در تمام طول درس، امام دو زانو می نشستند و ادب خاصی داشتند. در کوچه و خیابان هم در عین اینکه وقار و متانت خاصی داشتند متواضع جلوه می کردند. امام در احترام نسبت به بزرگان از علما و فقها، تکریم خاصی داشتند و آنان را با عظمت یاد می کردند و اگر می خواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد کنند با احترام رد می کردند. این جور نبود که همین طور یک جمله ای بگویند که مثلاً ایشان نفهمیده! یا ایشان توجه نکرده است. ‏‎[103]‎

‏ ‏

این روایت سند ندارد

‏امام وارد هر مطلبی می شدند، قبلاً آن را نه تنها مطالعه و مطالب آن را دسته بندی نموده بودند، بلکه دربارۀ موضوع، بحث هم کرده و نظر اجتهادی خود را هم نوشته بودند و با نظر مشخص وارد بحث می شدند و دلیلهای مورد نیاز را ارائه می دادند. به تعبیر دیگر، اول خود مطلب را درک و هضم نموده بعد آن را عنوان می کردند. این خود بهترین روش درسی است و شاگرد را محقق بار می آورد. ‏

‏آنگاه که ایشان می خواستند مطلبی را از دانشمندی نقل کنند، با احترام از وی یاد می کردند. وقتی مطلب دانشمندی را قبول نداشتند و نظر خودشان بر خلاف نظر آن دانشمند بود، با احترام خاصی نظر آن دانشمند را بیان می داشتند و بعد با استدلال علمی آن را رد می کردند و در عین حال با کلمه مرحوم از او یاد می کردند و گاهی کلمه «رضوان الله تعالی علیه» را دنبال نام آن دانشمند می آوردند. ‏

‏کتابهایی را که از نظر ایشان قابل استفاده اجتهادی نبود با احترام خاصی که به  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 104
‏نویسنده می گذاشتند رد می کردند. مثلاً می فرمودند: «روایت «غوالی اللئالی» سند ندارد و نمی شود به آن استدلال کرد». ‏‎[104]‎

‏ ‏

برای همۀ علما احترام قائل بودند

‏امام کتاب رسائل شیخ انصاری را بر کفایه آخوند ترجیح می دادند. انظار شیخ را بیش از آخوند می پسندیدند و معتقد بودند که انظار شیخ از مسائل فلسفی کمتر متأثر است و به فقه نزدیکتر است. در میان فقها از مرحوم شیخ انصاری و مرحوم شیخ طوسی تجلیل زیادی می کردند؛ البته برای همۀ علما احترام قائل بودند. ‏‎[105]‎

‏ ‏

احترام گذشتگان

‏هرگاه امام می خواست مطلبی را از دانشمندی نقل کند با احترام از وی یاد می کرد و اگر مطلب دانشمندی را قبول نداشت با احترام خاصی آن نظر را بیان و بعد با استدلال علمی آن را رد می کرد و در عین حال با کلمه مرحوم از او یاد می نمود و گاهی هم کلمه «رضوان الله تعالی علیه» را هم به دنبال نام آن دانشمند می آورد. حتی کتابهایی را که از نظر ایشان قابل استفاده برای اجتهاد نبود با احترام خاصی که به نویسنده آنها می گذاشت مطلب آنها را رد می کرد. ‏‎[106]‎

‏ ‏

روزی به اینجانب گفتند

‏شیوه فقهی مرحوم آیت الله حائری با آقای بروجردی تفاوت روشنی داشت. در شیوۀ مرحوم حائری دقت بر تتبع غلبه می کرد، در حالی که در شیوه آقای بروجردی تتبع غلبه می کرد. در هر حال در شیوه دوم به تتبع نیز به اندازۀ تفکر و استدلال عنایت می شد. امام پس از حضور در درس آیت الله بروجردی روش ایشان را به روش استاد پیشین خود ترجیح دادند. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 105
‏روزی به اینجانب گفتند: «مرحوم حائری از مجموع روایات یک مسأله به خواندن یکی، دو روایت اکتفا می کردند در حالی که آقای بروجردی مجموع روایات را به انضمام نقد سند مطرح می کند».‏‎[107]‎

‏ ‏

ابتدا نظرات علما را نقل می کردند

‏شیوه تدریس امام خیلی مورد توجه طلاب بود. روش درسی امام در اصول این بود که ابتدا اقوال و نظرات علما را نقل می کردند، مخصوصاً از مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم نائینی، مرحوم شیخ انصاری و مرحوم شیخ محمد کاظم خراسانی مطالبی می گفتند و سپس نظرات آنان را مورد نقد و انتقاد قرار می دادند. امام مؤسس یک اصول جدیدی بودند و مطالب بسیاری بکری را که تا آن زمان شنیده نشده بود، عنوان می کردند. ایشان نقّاد مطالب بودند. مبانی فقهیه را به طور متقن بیان می فرمودند و به اقوال قدمای اصحاب توجه زیادی داشتند، به رجال نیز عنایت خاصی داشتند. ‏‎[108]‎

‏ ‏

اشکالات را یکی یکی رد می کردند

‏قبل از اینکه امام در جلسه درس قبل از ظهر بیایند هیچ کس را نمی پذیرفتند و مطالعه می کردند تا حدود دو ساعت و نیم به ظهر مانده و بعد به درس می آمدند. ‏

‏روش امام در درس گفتن این بود که ایشان مثلاً اول مطلب مرحوم شیخ انصاری را نقل کرده، بعد اشکالات کسانی را که به مطلب شیخ گرفته بودند به تمامی و بدون اینکه مثل بعضیها از آنها چیزی جا بیندازند نقل می کردند و بعد آن اشکالات را یکی یکی رد می کردند و می گفتند اینها کلام شیخ را خوب نفهمیده اند یا در این جهت حرفشان اشکال دارد و بعد از همه این حرفها، مطالب خودشان را مطرح می کردند. ‏‎[109]‎

‏ ‏

خودم باید فکر کنم

‏تفکر امام بر تتبعشان غلبه داشت. یعنی تفکر و اندیشیدن ایشان بیش از تتبع و  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 106
‏جستجو کردنشان در کتابها بود. به طور مثال وقتی درس مکاسب را می گفتند تعدادی کتاب به خدمتشان بردم و عرض کردم: اینها را هم ملاحظه بفرمایید. فرمودند: «همه را ببرید، من باید خودم فکر کنم. کسی که اینهمه را نگاه کند، برای فکرش مجالی نمی ماند». ‏

‏پس از آن، فقط حاشیۀ صدیق و حاشیۀ دیگری بر مکاسب را برگزیدند و بقیه را برگرداندند. ‏‎[110]‎

‏ ‏

دنباله رو مطالب دیگران نبودند

‏امام در هر مطلب فلسفی و هر مطلب عرفانی یا حکمی که وارد می شدند، حرف جدیدی داشتند در فقه و اصول، حرفهای ایشان تازه بود. امام در این دروس مبانی خودشان را مطرح می کردند و نقل مطالب پخته شدۀ دیگران را نمی کردند بلکه برای مطالب درسی خودشان قانون و اساس و بنایی جدید مطرح می کردند و هیچ وقت دنباله رو مطالب دیگران نبودند. ‏‎[111]‎

‏ ‏

در درس، نظرات مختلفی را مطرح می کردند

‏از خصوصیات درس امام وسعت نظر و جولان فکری بود که در درسشان اعمال می کردند. خواه ناخواه طلبه ها هم به آن عادت می کردند. یعنی درس ایشان به گونه ای نبود که شخص یک حرف را بشنود و یک حرف را تحلیل کند و درس تمام شود. ضمن درس، امام نظرات مختلفی را مطرح می کردند و طلبه مجبور می شد که در تحقیق مطلب، نظرات مختلفی را ببیند و به نتیجۀ مطلوبی برسد. بعضی از استادان حرف خودشان را می زدند و احیاناً اگر هم متعرض حرف دیگران می شدند، به صورت تبعی بود. ولی امام گاه در این شیوه تا آنجا پیش می رفتند که سخن و نظرات دیگران را محور قرار می دادند و حرف خود را به دنبال نقل نظرات دیگران مطرح می کردند. این در تحقیق مسائل تأثیر بسیاری داشت و طلبه عادت می کرد وقتی می خواهد در یک موضوع  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 107
‏اظهار نظر کند، اول حرف دیگران را بشنود تا نهایتاً بتواند به نظری صحیح برسد. ‏‎[112]‎

‏ ‏

آرای مرحوم نائینی را نقد می کردند

‏امام در جنبۀ تحقیق و نقد و بررسی گفته ها خیلی قوی بودند. کسی که بتواند به خوبی از عهده و نقد و بررسی آن بزرگان، بویژه محقق نائینی برآید و نظریه ای ارائه کند، انصافاً محقق توانایی است. بسیاری از بزرگان، اجازۀ اشکال در مبانی مرحوم نائینی را به خود نمی دادند. از این رو بود که مدعی بودند «تصور مبانی وی، مساوی است با تصدیق آن!». ‏‎[113]‎

‏ ‏

ما کاری به شخص نداریم

‏امام در نقد گفتار استادان گذشته و تحلیل مطالب فقها و اصولیهای گذشته، کمال دقت را داشتند و هیچ وقت عظمت فرد، باعث آن نمی شد که ایشان مطلب را موشکافی نکنند و اشکالات آن را بیان نکنند. بارها می شد که در درس، بعضیها مثلاً می گفتند: این اشکالاتی را که شما به مرحوم آقای نائینی در مسائل اصولی یا فقهی نسبت می دهید، مرحوم آقای نائینی نگفته است. منظور ایشان چیز دیگری است. امام می فرمودند: «ما کاری به شخص نداریم، این حرف از هر کسی که باشد، این اشکالات به آن وارد است».‏

‏ایشان سعی می کردند طلبه طوری بار بیاید که محقق باشد و عظمت گوینده چشم او را نگیرد و ذهن او را از خلاقیت و ابتکار باز ندارد. لذا بسیاری از شاگردان امام با این خصلت رشد کردند. ‏‎[114]‎

‏ ‏

روی قواعد بحث می کردند

‏اوایلی که امام به نجف تشریف آوردند از ایشان خواهش شد درس را شروع بفرمایند، امام سؤال کردند: «بیشتر روی قواعد بحث کنیم، یا روی روایات و نقل اقوال؟ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 108
‏ «همۀ رفقا به اتفاق گفتند که: ما بیشتر مایلیم از قواعد شروع کنیم. یعنی همان کاری که شیخ در کتاب مکاسب کرده است، چون ایشان از بیع شروع کردند. آن وقت ایشان تحولی در نجف (حداقل در ما) ایجاد کردند که موجب شیفتگی ما به خودشان شد که روز به روز بیشتر می شد. تا آن زمان مسأله اقوال بزرگان در فقه، به عنوان حریمی مقدس بود. مثلاً اگر می گفتیم: این نظریۀ مرحوم نائینی است، برای دلیل کافی بود. اینقدر مسأله شخصیت بر آرای اثر می گذاشت. این در واقع فقه را از صورت تحقیقی به صورت تقلیدی درمی آورد. می گویند بعد از شیخ، تا قبل از ابن ادریس، فقه صورت تقلیدی به خود گرفته بود. آن بزرگ آمد و این حریم را درید و تحقیق را شروع کرد. اخیراً فقه، واقعاً رنگ تقلیدی به خود گرفته بود. مثلاً اگر گفته می شد کلام، کلام مرحوم آقا ضیاء یا مرحوم نائینی یا آقا شیخ حبیب الله رشتی یا مرحوم فشارکی اصفهانی یا میرزا یا شیخ است، انتساب قول به این گوینده ها، یک نوع حریم ایجاد می کرد. لذا طلبه هایی مانند ما این جرأت را به خود نمی دادند که رأیی برخلاف رأی بزرگان دهند یا تحقیق کنند. ولی امام یک تحول ایجاد کردند، یعنی راه مناقشه در کلام بزرگان را باز کردند و حریم را شکستند و به عالم تحقیق و فقاهت این درس را دادند که باید حریم کلام بزرگان را شکست. ‏‎[115]‎

‏ ‏

امام دریایی از علم بود

‏در آن زمان در حوزه، افکار مرحوم نائینی خیلی رشد کرده بود. به طوری که کمتر کسانی به خود اجازه می دادند که افکار ایشان را باز و تفسیر کنند. اگر طلبه ای تقریرات مرحوم نائینی را مطالعه نمی کرد همه می گفتند که از اصول بهره ای ندارد. در واقع در حوزه چنین شایع شده بود که طلبه ها بعد از خواندن اصول مدون و مکتوب از افکار اصولی مرحوم نائینی اطلاع حاصل کنند. چنانچه غیر از این می شد، یعنی اگر طلبه ای افکار مرحوم آخوند خراسانی یا شیخ مرتضی انصاری را بلد بود، ولی فقه اصولی مرحوم نائینی را نمی دانست فردی شمرده می شد که از اصول بهره ای ندارد. اما امام در این مورد هم منش خاصی داشتند. ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 109
‏با مشاهدۀ روش امام، ابهت اینکه اگر کسی حرف مرحوم نائینی را بلد نباشد چیزی ندارد برای ما از بین رفت. متوجه شدیم که کسی هست که از نائینی محکمتر و پر بارتر حرف بزند. با وجود آنکه ما حرفهای مرحوم نائینی را خوانده و در افکارش مطالعه کرده بودیم، وقتی امام مطلبی را از مرحوم نائینی بحث می کردند یا اصلی از اصول را که او بدانها اعتقاد داشت در تحقیقات علمی خود مورد بررسی قرار می دادند می فهمیدیم که دریایی است. ‏‎[116]‎

‏ ‏

مسائل را ریشه ای بحث می کردند

‏امام قبل از آغاز مبارزه هیچ مشغله ای غیر از مسأله مطالعه و تدریس و نوشتن نداشتند و تمام وقت خود را در این رابطه صرف می کردند. گاهی مدت درس ایشان، مخصوصاً درس فقه، به یک ساعت و نیم می رسید بدون اینکه خودشان احساس خستگی بکنند و یا شاگردان احساس خستگی داشته باشند. دقتها و تحقیقات و نکاتی را که ذهن مستقیم و صاف ایشان آنها را اقتضا و توجه کرده بود به قدری شیرین و قابل قبول بود که شاید برای انسان هیچ نقطۀ ابهام باقی نمی ماند. مخصوصاً در روش بحث ایشان یک نکته ای وجود داشت و آن این بود که مسائل را، خصوصاً مسائل علم اصول را ریشه ای بحث می کردند و از اساس این مباحث را مورد بررسی و نظر قرار می دادند. اغلب اوقات برای ما روشن می شد که این راهی که دیگران رفته اند و این پایه ای را که دیگران روی او بنا گذاشته اند غیر صحیح بوده و حق مطلب همان بود که امام می فرمودند. ‏‎[117]‎

‏ ‏

احساس کردیم فقیه ترین هستند

‏امام حرف همۀ بزرگان را نقل و تقریر می کردند و یکایک را با دلایل متقن رد می کردند و قسمتی را که درست بود تکمیل می کردند. به طوری که شاگردانی که درس ایشان را خوب فرا می گرفتند، هرگاه در هر جا با هر شخصیت بزرگی روبه رو  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 110
‏می شدند، آن شخصیت نمی توانست آنها را در بحث مغلوب کند. مواردی بود که من خودم با شخصیتهای بزرگی که در حد مرجعیت تقلید بودند ـ و چند نفر از آنها اکنون به رحمت خدا پیوسته اند ـ برخورد کردم. آنها می پرسیدند: کجا درس می خوانید؟ می گفتیم: خدمت امام می خوانیم. می گفتند: بحثی که اکنون می خوانید کدام است؟ می گفتیم: فلان بحث است، و وارد بحث می شدیم. با تمام تلاشی که آنها می کردند نمی توانستند در بحث بر ما غلبه کنند. با اینکه آن بزرگان در حد مرجعیت بودند و تسلط کامل داشتند، و ما هم نزد آنها شاگرد محسوب می شدیم امام نمی توانستند ما را در بحثی که امام به تمام ابعادش پرداخته بودند مغلوب کنند. من به یاد ندارم در جایی بر اساس مبانی درس ایشان با شخصیتهای بزرگوار بحث کرده باشم و آنها ما را مغلوب کرده باشند. این ویژگی خاص ایشان بود که مطلب را خوب بررسی می کردند تمام اشکالات درس را در نظر می گرفتند و همه را نقل کرده، رد می کردند و نظر خودشان را به کرسی می نشاندند. این ویژگی خیلی مهمی در حوزه و عالم تدریس و تعلیم است. ما همان وقتها معتقد شدیم که ایشان فقیه ترین مراجع عصر هستند. ‏‎[118]‎

‏ ‏

شاگردان من به من احتیاجی ندارند

‏امام چون سالها در حوزه قم تدریس کرده بودند و عده ای را مطابق میلشان تربیت کرده بودند، خیلی به شاگردان قم خودشان عقیده داشتند، یک روز به امام عرض کردم: شاگردان شما از درس شما محرومند. ایشان فرمودند: «آنها به مقاماتی رسیده اند که وقتی با هم بنشینند بحث کنند دیگر احتیاجی به من ندارند.»‏

‏در نجف هم که امام درس را شروع کردند، مباحث و مطالب ایشان خیلی نو و تازه بود و لذا فهم آنها برای عده ای مشکل بود. یک روز فرمودند: «این حرفها جزو حرفهای عادی من در قم بود و اینجا اینقدر تکرار می کنم تا برای شما هم عادی شود». ‏‎[119]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 111

 

مسائل را قاطعانه مطرح می کردند

‏از ویژگیهای درس امام طرح مسائل به صورت قاطعانه بود. به این صورت که ما دو شیوۀ تدریس داریم. شیوۀ اول تدریس دیالکتیکی است. در این شیوه انسان با سؤال و جواب مسأله را تمام می کند. مرحوم آیت الله بروجردی از این شیوه استفاده می کردند. در محضر درس ایشان، ما سؤال می کردیم و ایشان هم چیزی می گفتند. در واقع در تفهیم مسائل از شاگردان کمک می گرفتند. این روش، به روش سامرایی معروف بود. ‏

‏روش دیگر، طرح قاطعانۀ مسائل بود که امام از آن استفاده می کردند و در تدریس از آن پیروی می کردند. به این صورت که ایشان مسأله را قاطعانه مطرح می کردند، نظرات دیگران را می گفتند و نظر خودشان را نیز بر آن می افزودند و پس از آن به دنبال استدلال می گشتند. یعنی مسائل را مردد مطرح نمی کردند. ‏‎[120]‎

‏ ‏

اول ببینیم خودمان چه می فهمیم

‏درس امام درس تحقیقی و عمیقی بود. ایشان به تحقیق و تتبع اهمیت زیادی می دادند. برای همین قبل از رجوع به اقوال فقها، ادلّۀ مسأله را مورد بررسی قرار می دادند و می فرمودند: «اول ببینیم خودمان از ادلّه چه می فهمیم.» آنگاه به بررسی نظرات دیگران می پرداختند. ‏‎[121]‎

‏ ‏

از مختصات آثار امام موجز نویسی است

‏از مختصات نثر آثار و کتب امام، موجز (خلاصه)نویسی است؛ یعنی هیچ وقت در کتب ایشان جانب اطناب (طولانی کردن و شرح و بسط مطالب دادن) نیست. امام مسأله ای را اشاره می کنند و به طور موجز بدان می پردازند و شرح نمی کنند. ایشان معمولاً اقوال تمام اساتید خود را درباره یک مسأله ذکر می کنند و بعد نظر خوشان را مطرح می کنند. ‏‎[122]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 112
بخش چهارم

 

 

نظم و تذکرات در تدریس

 

حین حرکت پاسخ می دادند

‏درس صبح امام ساعت هشت شروع می شد. آنقدر در مورد وقت حساسیت داشتند که اگر کسی می خواست در راه با معظم له صحبت کند، نمی توانست ایشان را متوقف سازد که ایشان دیرتر به مقصد برسند. همان طور که حرکت می کردند، پاسخ سؤالها را می فرمودند. ‏

‏آن موقع در قم از تاکسی و اتوبوس خبری نبود فقط درشکه بود آن هم کم. افرادی بودند که برای رسیدن به درس ایشان ناگزیر بودند یک ساعت پیاده حرکت کنند. آنها از استاد آموخته بودند که در راه وقت را با بحث کردن با همدرس خود پشت سر بگذارند. ‏‎[123]‎

‏ ‏

قبل از همه به درس می آمدند

‏وقتی ما در مسجد سلماسی قم پای درس امام حاضر می شدیم کمتر اتفاق می افتاد که مقداری زودتر به درس برویم که هنوز امام تشریف نیاورده باشند. غالباً من و اکثر طلاب که به مسجد می رفتیم می دیدیم که امام قبل از همه تشریف آورده اند، روی منبر و سجاده نشسته اند و آماده گفتن درس هستند. ‏‎[124]‎

‏ ‏

اگر طلبه ای دیر به درس می آمد

‏بنده حدود هشت سال که در درس خارج فقه و اصول امام شرکت می کردم شاهد  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 113
‏بودم که ایشان همیشه سر ساعت معین در جلسه تدریس حاضر می شد. حتی آن ایام که امام در مسجد سلماسی قم تدریس می فرمود بعضی از شاگردان پیش از درس ایشان در جلسه درس دیگری حاضر می شدند، لذا گاهی چند دقیقه بعد از شروع درس امام وارد جلسه می شدند امام ناراحت می شد و گاهی تذکراتی می داد. معروف است خود امام در دوران طلبگی منظم و به موقع در جلسات اساتیدشان حاضر می شده اند. مرحوم آیت الله شاه آبادی ـ استاد اخلاق امام ـ در رابطه با نظم و حضور امام در جلسات درس گفته بود: روح الله واقعاً روح الله است. نشد یک روز ببینم که ایشان بعد از بسم الله در درس حاضر باشد. همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم حاضر بوده است. ‏‎[125]‎

باید سر موقع حاضر باشید

‏یک بار یادم هست امام در مورد حضور در کلاس درس فرمودند: «اگر برای درس خواندن می آیید باید سر موقع حاضر باشید و اگر برای ثواب به مسجد می آیید جای دیگر هم مسجد هست». ‏‎[126]‎

‏ ‏

سعی کنید از اول درس حاضر باشید

‏برخی از شاگردان چون به درسهای متعددی می رفتند، گاه دیر در درس حاضر می شدند. ایشان از این وضع ناراحت بودند. روزی فرمودند: «من نمی گویم به درس من بیایید، ولی به هر درسی که می روید، سعی کنید از اول درس حاضر باشید. مجلس روضه که نیست که به هر جای آن رسیدید، ثواب آن را ببرید!». ‏‎[127]‎

‏ ‏

واجب نیست به درس من بیایید

‏آنچه مرا فریفتۀ امام کرد نظم ایشان بود. امام خیلی منظم بودند. مثلاً همیشه ساعت هشت تشریف می آوردند گاهی که بعضی از طلبه ها به امام می گفتند  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 114
‏درس را قدری زودتر یا دیرتر شروع کنید، ایشان می گفتند نه، واجب نیست که حتماً به درس من بیایید. بروید به درسهای دیگر، طلبه که نباید به همه درسها برود. ‏‎[128]‎

‏ ‏

آدم یک درس در روز بخواند

‏از ویژگیهای مهم درس امام نظم آن بود. ایشان، هم خود مقید بودند سر ساعت مقرر به درس حاضر شوند و هم این را از شاگردانشان انتظار داشتند. گاهی اگر طلاب وسط درس می آمدند ایشان ناراحت می شدند و می فرمودند: «آدم یک درس در روز بخواند ولی همان را خوب بخواند، و مقید باشد در آغاز درس حاضر باشد». ‏‎[129]‎

‏ ‏

یک یا دو درس کافی است

‏معمول است که طلبه ها به درسهای متعدد می روند اما امام از این وضع ناراحت بودند و می فرمودند: ‏

‏ «طلبه اگر بخواهد موفق بشود، نباید زیاد درس برود. در روز، یک یا دو درس کافی است. بیشتر، نه تنها مفید نیست، که مضر است. درس باید همراه با فکر و اندیشه و ابتکار باشد، نه صرفاً حضور و یا نوشتن آن!».‏‎[130]‎‏ ‏

‏ ‏

حتی یک دقیقه هم تأخیر نمی کردند

‏از خصوصیات امام این بود که به کلاس درس خیلی اهمیت می دادند به طوری که خود ایشان همیشه سر وقت حاضر می شدند. حتی یک دقیقه هم تأخیر نمی کردند. ایشان در سالهای اختناق در مدرسه فیضیه تدریس می کردند. در یکی از روزها که ساواک به مدرسه حمله کرده بود، همه طلبه ها حاضر شدند و امام هم طبق معمول سر وقت حاضر شد. وقتی ما با این صحنه روبه رو شدیم فکر کردیم که امروز کلاس تعطیل می شود، اما بر خلاف عقیده ما امام روی خاکها در صحن حضرت معصومه(س)  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 115
‏نشست و مشغول درس دادن شد. ‏‎[131]‎

‏ ‏

حوزه ها درس را شروع کنند

‏وقتی برای اولین بار در زندان قصر خدمت امام رسیدم خواستم غیر مستقیم به ایشان اوضاع بیرون را اطلاع بدهم، گفتم: آقا، اجازه می فرمایید درسها شروع بشوند؟ فرمودند: «مگر تعطیل شده اند؟» گفتم: بله. فرمودند: «بله، بگویید حوزه ها درس را شروع کنند». ‏‎[132]‎

‏ ‏

نباید درس را تعطیل کنید

‏امام مقید بودند درس به هیچ وجه تعطیل نشود. و اگر به بهانه ای درس تعطیل می شد، ایشان واقعاً ناراحت می شدند و به ما می گفتند: «اگر ما نمی توانیم بیاییم، شما نباید درس را تعطیل کنید. باید خودتان مطالعه داشته باشید». ‏‎[133]‎

با تقسیم وقت، کارها برکت پیدا می کند

‏امام از استادشان مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل می کردند که صاحب کتاب جواهر برای نوشتن جواهر برنامه داشتند و هر شب مقداری از آن را می نوشتند. ایشان آقازاده ای داشتند که اهل علم و فضیلت و مورد علاقۀ پدر بود و مرحوم شد. مراسم تشییع جنازه او یک روز به تأخیر افتاد. شب جنازه را در اطاقی گذاشتند. صاحب جواهر آن شب در کنار جنازۀ فرزندشان نشستند و به مقداری که هر شب می نوشتند همان جا نوشتند. امام بعد از این نقل تأکید کردند که آقایان باید هم زحمت بکشید و هم کارها را منظم کنید که با منظم بودن و تقسیم وقت، کارها برکت پیدا می کند. ‏‎[134]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 116

 

به شما نمی گویم به درسم بیایید

‏یک روز امام در موعد مقرر برای درس به مسجد شیخ انصاری در نجف تشریف آورده بودند در حالی که هنوز همۀ شاگردان حضور نداشتند. ایشان پس از ورود به مسجد طبق معمول کنار منبر نشستند تا پس از لحظاتی برای تدریس به منبر تشریف ببرند ولی چون با غیبت بعضی از شاگردان مواجه شدند بدون اینکه به منبر تشریف ببرند به ما فرمودند: «امروز می خواهم به جای درس قضیه ای را برای شما بازگو کنم. من این مطلب را از استادم مرحوم شاه آبادی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ نقل می کنم و ایشان از پدربزرگوارش که از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بودند نقل می نماید که می فرمود صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای بنام حوزۀ علمیه نجف به شمار می رفت و تصادفاً در حال حیات پدر فوت می کند. در روز تشییع با اینکه هاله ای از غم و اندوه سرتاسر نجف را گرفته بود ولی با این حال صاحب جواهر که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرده و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع، نصف صفحه از کتاب جواهر را به رشته تحریر درآورد.» امام سپس فرمود: «من که به شما نمی گویم به درس من بیایید، حال که خود شما بنا دارید در درس من شرکت کنید لااقل به بنای خودتان عمل کنید». ‏‎[135]‎

‏ ‏

با ورود امام ساعتمان را دقیق می کردیم

‏به دلیل حضور به موقع امام در جلسات درسی، ما گاهی وقتها ساعتمان را با حضور امام تنظیم می کردیم و اگر وقتی ساعتمان دچار اشکالی می شد، با حضور امام ، اصلاح می شد. ‏‎[136]‎

‏ ‏

به تشکیل کلاس درس، فوق العاده مقید بودند

‏مهمترین ویژگی امام، نظم ایشان بود. من در طول تحصیلاتم احدی را مانند ایشان جدی و مرتب ندیدم. هیچ گاه اتفاق نیفتاد که بدون مطالعه قبلی درس بگویند.  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 117
‏فوق العاده به درس مقید بودند. برای مثال وقتی یک دوره اصول را در مسجد سلماسی قم شروع فرمودند که چهار سال و نیم طول کشید، در طول این مدت غیر از روزهای تعطیل سال، فقط دو روز درس را تعطیل کردند که یک روز آن را کسالت داشتند. ‏‎[137]‎

‏ ‏

افراد منظم به جایی می رسند

‏امام در موعد مقرر برای تدریس در محل درس حاضر می شدند و از اینکه بیشتر اوقات طلاب، نامرتب و دیر و زود به درس آمده و در امور زندگی بی نظم بودند، رنج می بردند. و کراراً به مناسبتهایی این نکته را به طلاب گوشزد می کردند که در این دنیا کسانی توانستند به جایی برسند و گلیم خویش را از آب بیرون بکشند که در زندگی دارای نظم و انضباط بوده اند. ‏‎[138]‎

‏ ‏

دستگیری فرزند امام باعث تغییر برنامه درسی ایشان نشد

‏حوادث و رویدادهای بزرگ هرگز موجب آن نشد که امام از برنامه حوزه ای و تدریس فقه اسلامی باز بمانند و یا با سردی و بیحالی این برنامه را انجام دهند. ما و بسیاری از شاگردان درس ایشان بارها اتفاق می افتاد که به علت حوادث گوناگون سیاسی یا در درس امام حاضر نمی شدیم یا با سردی و نگرانی در درس شرکت می کردیم. لکن امام در همان لحظات حساس که بزرگترین مسائل سیاسی در زندگی ایشان پیش آمده بود، وقتی تدریس می کردند به گونه ای مسائل فقهی را موشکافی می کردند که انگار نه انگار حادثه ای رخ داده است. از جمله روزی که مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند ایشان را رژیم بعث دستگیر و به بغداد برد نه تنها در برنامه درسی امام کوچکترین تغییری روی نداد بلکه می توانم بگویم که از روزهای دیگر عمیقتر و گسترده تر بحث علمی می کردند. ‏‎[139]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 118

 

درسها نباید تعطیل باشد

‏علمای حوزه نجف قصد داشتند مجالس بزرگداشت شهید حاج آقا مصطفی خمینی را تا اربعین شهادت ایشان ادامه دهند. امام به آنان گفتند درسها نباید تعطیل باشد. آقایان شروع کنند. و در همان وقت به شاگردان و علاقه مندان شهید آقا مصطفی پیغام دادند که شما باید زنده ساز باشید و در اینگونه موارد بیتابی نکنید. به درس و بحث و تکمیل نفس و خودسازی بپردازید. ‏‎[140]‎

‏ ‏

مرده بازی را دور بیندازید

‏وقتی ما در نجف به خاطر شهادت حاج آقا مصطفی مجلس ختم گذاشتیم تمام آقایان در نجف این کار را کردند. چند روزی که گذشت افرادی می آمدند و برای فاتحه گرفتن اجازه می گرفتند. آقای دعایی هم مسئول این کار بود که از امام اجازه می گرفت و تعیین وقت می کرد. امام به او فرمود: «مرده بازی را دور بیندازید و به دنبال درس و بحثتان باشید و در این کار اصرار نکنید». ‏‎[141]‎

‏ ‏

به خاطر من برنامه درسی تان را به هم نزنید

‏از قم که به تهران آمدم، در یکی از روزهای بعد از عمل جراحی خدمت امام رفتم. معمولاً برای احتیاط، موقع ملاقات با ایشان لباس سفید پرستاری می پوشیدم. آقای دکتر طباطبایی هم در اتاق بودند. من از پایین تخت با اشاره دست خواستم چیزی به آقای طباطبایی بگویم آقا در حالی که روی تخت خوابیده بودند فرمودند: «اون کیه که با دست اشاره می کند؟» آقای طباطبایی گفت: مسیح. آقا گفتند: « مسیح اینجاست؟» گفت: بله. من بلافاصله نزدیکتر رفتم و سلام کردم. آقا گفتند: «سلام علیکم، تو اینجا چه کار می کنی؟» گفتم؛ آقا، کتابهایمان را آورده ام و درسمان را می خوانیم. بعد از چند لحظه گفتند: «برنامه درسی تان را به خاطر من به هم نزنید». در آن موقع خانم طباطبایی هم در اتاق بودند. آقا رو به خانم طباطبایی کردند و  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 119
‏گفتند: «به فریده‏‎[142]‎‏ بگویید برنامه شان را به خاطر من به هم نزنند. به بقیه هم بگویید برنامه درسی شان را به خاطر من به هم نزنند». من که دیدم جهت حرف از من برگشت از ترس اینکه مبادا آقا امر کنند که به قم برگردم، خودم را کنار کشیدم. چون هر وقت به تهران می آمدم و خدمت آقا می رسیدم، تأکید داشتند که به قم برگردم تا درسهایم قطع نشود. ‏

‏روز بعد هم خدمت آقا بودم با همان لباس سفید. این بار طوری بالای سر ایشان ایستاده بودم که مرا نبینند. آقای دکتر طباطبایی هم کنار آقا ایستاده بود و داشت سرم دست ایشان را درست می کرد. به ظاهر حال آقا نسبت به روز قبل بهتر شده بود. در همین لحظه نگاه امام به من افتاد و به دنبال آن آقای طباطبایی به شوخی گفت: آقا مسیح هم یواش یواش دارد دکتری یاد می گیرد. آقا با حالت تغیّر پرسیدند: «مسیح اینجاست؟» آقای طباطبایی گفتند: بله. ‏

‏اما دیگر کار خراب شده بود. ‏

‏آقا گفتند: «من از مسیح بدم آمد». ‏

‏گفت: چطور؟‏

‏گفتند: «درسش را ول کرده آمده اینجا». ‏

‏من فوری رفتم جلو و سلام کردم. گفتند: «سلام علیکم تو اینجا چه کار می کنی؟»‏

‏گفتم: آقا من هستم در خدمتتان. ‏

‏گفتند: «نخیر، برو قم درست را بخوان!»‏

‏گفتم: آقای سلطانی هم آمده اند اینجا و من پیش ایشان درس می خوانم. ‏

‏گفتند: «نخیر برو قم!»‏

‏گفتم: آقا، می دانم همیشه سفارش شما به ما دربارۀ درسمان بوده برای همین نمی گذارم به درسم لطمه بخورد. ‏

‏گفتند: «نخیر، برو قم! دیگر هم برنگرد». ‏

‏آقای دکتر طباطبایی خواست شوخی کند گفت: آقا، العلم علمان، علم الابدان و علم الادیان، آقا، مسیح در قم علم الادیان می خواند؛ اینجا هم آمده که علم الابدان یاد  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 120
‏بگیرد. ‏

‏آقا گفتند: «علم الادیان برایش کافیه». ‏

‏من دیگر چیزی نگفتم، آقای طباطبایی هم دیگر سکوت کرد ... صبح روز بعد باز پرسیدند: مسیح هنوز اینجاست؟ من هم برای اینکه خیالشان را راحت کنم جلو رفتم و گفتم: آقا من ساعت 5 صبح به قم می روم. ‏

‏فرمودند: «من بهت دعا می کنم». ‏‎[143]‎

‏ ‏

بیایید جلو کم کم جا می شود

‏امام در مسجد سلماسی که درس می فرمودند، پای درس ایشان شاگردان زیادی می آمدند و جا نبود. هر چه به آقا عرض می کردیم که اینجا تنگ است یک جای دیگر تشریف ببرید، (نظر آقایان دیگر هم این بود، نه اینکه می خواستیم ترویج و تبلیغ ایشان را بکنیم) می فرمودند: «بیایید جلو کم کم جا می شود». افراد از کثرت جمعیت حتی توی سکوهای مسجد می نشستند و امام هم منبر می رفتند و با آن کثرت جمعیت درس می گفتند تا اینکه مرحوم شیخ نصرالله خلخالی که از یاران امام بود آقا را با التماس جهت تدریس به مسجد اعظم بردند. امام حاضر نبودند در جاهایی که مثلاً نمایش قدرت ایشان باشد حاضر بشوند. ‏‎[144]‎

‏ ‏

اینجا جای پیغمبر و علی است

‏وقتی امام در مسجد سلماسی قم تدریس می کردند. در آن سالها در این مسجد تازه منبر گذاشته بودند. یک روز به اصرار طلبه ها، امام بالای منبر تشریف بردند ولی از گفتن درس امتناع ورزیدند. امام شروع به موعظه کرده، فرمودند: «میرزای بزرگ وقتی بر منبر قرار می گرفتند بدنشان می لرزید و گریه می کردند.»‏

‏در این هنگام بدن امام نیز می لرزید و حالت گریه به ایشان دست داده بود. ‏

‏ایشان افزودند: ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 121
‏ «اینجا جای پیغمبر(ص) و علی(ع) است ما کجا و آنها کجا». ‏‎[145]‎

‏ ‏

خودستایی مرد از خود قبیح است

‏سال 1342 بود که آقایی نامه ای را آورد تا خدمت امام ببرم. در آن نامه نوشته شده بود که: آقای حاج روح الله خمینی! آیا شما خودتان را اعلم از علما می دانید یا نه؟ این سؤال را لطفاً جواب دهید. امام هم در زیر آن نامه نوشتند: «بسمه تعالی، تزکیه المرء لنفسه قبیح. روح الله الموسوی الخمینی» حیف که این نوشته الآن پیدا نیست و از بین رفته است. ببینید چقدر در جواب لطافت وجود دارد. ایشان نفرمودند: «نه» و نگفتند: «آری». ولی در عین حال، جواب طرف را هم داده اند. ‏‎[146]‎

‏ ‏

دو پله بالا نشستن شخصیت نمی آورد

‏وقتی درس امام به مسجد سلماسی منتقل شد روزهای اول امام روی زمین می نشستند کم کم جمعیت زیاد شد به طوری که طلاب روی پله های مسجد و گاه در بیرون مسجد هم می ایستادند. از امام خواهش شد که روی یک منبر دو پله ای تشریف ببرند تا طلاب بیشتر بتوانند استفاده کنند. ایشان قبول کردند. روز اولی که امام به منبر تشریف بردند، روز پرخاطره ای در زندگی تحصیلی من بود. آن روز امام در آغاز درس با تذکر این نکته که یک، دو پله بالا نشستن، برای آدم شخصیت نمی آورد و نباید موجب کبریایی انسان بشود، به یک بحث مفصل اخلاقی کشانده شدند و صحنۀ درس اصول به درس اخلاق و عرفانی تبدیل شد. آن روز امام به اصل درس اصول نرسیدند و تذکرات بسیار جالبی در زمینۀ مفهوم تکبر، تواضع، ارزش تواضع برای عالم و آفاتی که تکبر در زندگی دانشمندان می تواند داشته باشد بیان فرمودند. ‏‎[147]‎

‏ ‏

در روایات نباید دخل و تصرفی بشود

‏یک روز امام ضمن درسشان در نجف به طلاب فرمودند: «در میان علمای سلف  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 122
‏اساساً حلقاتی به عنوان روخوانی روایات و احادیث متداول بود و نظر سابقین از این کار آن بود که حتی یک واو در روایات دخل و تصرفی نشود و زیاده و نقصانی صورت نگیرد بلکه روایات به همان نحو که به ما رسیده، مورد استفاده قرار گیرد.» سپس از علامه محمد خان قزوینی نقل می کردند که او گفته بود اگر مرا تخطئه نکنند حتی حمد و سوره ام را هم در موقع نماز از روی قرآن می خوانم. ‏‎[148]‎

‏ ‏

دو باب از فقه را خوب بخوانید

‏در ابتدای ورود امام به عراق جمعی از طلاب خدمتشان شرفیاب شدیم و از محضرشان تقاضا نمودیم برای ما درس بفرمایند. ایشان ضمن اینکه درخواست ما را اجابت فرمودند، گفتند: «سعی کنید دو باب فقه را خوب بخوانید، نخست ابوابی مانند طهارت و صلات که مشتمل بر روایات زیادی است تا در فرض ثبوت و تعارض راههای جمع و یا تأویل بین روایات متعارضه را فرا گیرید و دیگر ابوابی مانند بیع که روایات وارده در آنها معدود است تا بتوانند راههای استخراج قواعد کثیره را از همان روایات معدوده بیاموزید کما اینکه تدوین کتاب مفصل و مبسوط مرحوم شیخ انصاری بر همین پایه و اساس است». ‏‎[149]‎

‏ ‏

مواظب باشید شعله فقاهت فرو ننشیند

‏روزی که با جمعی از فضلا و علما در خدمت امام بودیم به ما فرمودند: «دو چیز باید در حوزه ها باقی بماند، یکی فقاهت و دوم تهذیب». و مطلبی قریب به این مضمون فرمودند که: «مواظب باشید شعله فقاهت فرو ننشیند». ‏‎[150]‎

‏ ‏

در سایه فقه مبارزه کنید

‏روزی امام ضمن توصیه و تأکید نسبت به فراگیری فقه فرمودند: «شما باید در سایه فقه مبارزه کنید». ‏‎[151]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 123

 

فقه را بیشتر دوست دارم

‏یک بار از امام پرسیدم، آقا شما کدام علم را بیشتر دوست دارید؟ فرمودند: «من فقه را بیشتر دوست دارم». یکی از بزرگان گفت: آقا علم فقه که چیزی ندارد. امام فرمودند: «نخوانده ای تو». او اظهار داشت نه آقا، خوانده ایم. امام فرمودند: «پس نفهمیده ای». ‏‎[152]‎

‏ ‏

از قرآن و احادیث بهره گیرید

‏یک بار از امام سؤال نمودم برای درس اخلاق از چه کتابهایی بهره بگیریم، فرمودند: «قرآن و کتب حدیث. یادآور شدم: از کتاب احیاء العلوم چطور؟ فرمودند: «من در آغاز کار به آن مراجعه نمودم ولی شیوۀ بحثهای او را نپسندیدم». ‏‎[153]‎

‏ ‏

خودتان که سواد دارید

‏یک وقت قبل از درس بعضی طلبه ها به امام گفتند: آقا قبل از درس یک حدیث برای ما بخوانید، امام به آنها فرمود: «خوب خودتان بروید، بخوانید. سواد دارید، بروید یک حدیث بخوانید اینجا مجلس درس و بحث است». ‏‎[154]‎

‏ ‏

بروید رساله را ببینید

‏امام با روش خود به ما می آموختند که باید سلسله مراتب و نظم در کار حفظ شود. از جمله وقتی از ایشان سؤال شد که اگر کسی قضای روزه به عهده دارد و وقت موسع (وسیع) است آیا می تواند روزه استیجاری بگیرد؟ فرمودند: «رساله را ببینید»! از قول سؤال کننده به عرض رسید، در رساله نیست. فرمودند: «از دفتر سؤال کنید». ‏‎[155]‎

‏ ‏

به توضیح المسائل رجوع کنید

‏یک روز همراه امام پس از درس از مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف به طرف  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 124
‏منزل ایشان می رفتیم. یک مسأله شرعی در ذهنم بود که با استفاده از فرصت سؤال کردم. فرمودند: «به توضیح المسائل رجوع کنید». از این برخورد ایشان جا خوردم ولی با مقداری تأمل متوجه شدم که ایشان ضمن راهنمایی در مورد مسأله، درس بزرگی را به من آموخته اند. ‏‎[156]‎

‏ ‏

روزهای آخر به جای درس نصیحت می کردند

‏از مواردی که معمولاً برای ما شیرین بود روزهای آخر هر دورۀ تحصیلی بود. هر وقت به تعطیلی نزدیک می شدیم مرسوم بود که امام یک روز به جای درس، نصیحت می کردند و این کار برای این بود که وقتی طلبه ها می خواستند برای تبلیغ بروند ودر سراسر شهرها متفرق بشوند توشۀ اخلاقی و راهنماییهای لازم را گرفته باشند. امام به عنوان یک درس، روی آن نصایح کار می کردند و ما نصیحتهای بسیار سودمندی را از زبان ایشان می شنیدیم. راهنماییها به قدری مفید و مؤثر بود که می توانست در شیوۀ برخورد ما با مسائل اجتماعی و با مردم، خیلی به طلبه ها کمک کند. ‏‎[157]‎

‏ ‏

چه برایتان می ماند؟

‏یک روز یکی از علمای بزرگ تبریز به نام آقا میرزا رضی (ایشان شاگرد مرحوم آخوند بود اما چون حالاتشان غیرمتعارف بود زیاد شاگرد نداشتند. ولی امام سابقۀ علمی ایشان را می دانستند و با ایشان خیلی رفیق بودند) و امام به منزل ما تشریف آوردند. زمستان بود و در منزلمان کرسی داشتیم. روی کرسی «حاشیۀ» مرحوم کمپانی بود. آقا میرزا رضی با آنکه از شاگردان مرحوم آخوند بود می گفت نباید مباحث فلسفی را با اصول مخلوط کرد. چون حاشیه حاج شیخ را دید به صورت اعتراض گفت: این چه کتابی است؟ اینها فلسفه را با اصول مخلوط کرده اند. امام در جواب او فرمودند: ‏

‏ «اگر این مطالب را از اصول بردارید چه برایتان باقی می ماند»؟‏‎[158]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 125

 

خوب است در یک ساعت همه فقه بگویند

‏امام می فرمودند: «خوب است آقایان، درسها را به گونه ای ترتیب بدهند که در یک ساعت، همۀ اساتید فقه بگویند و در ساعتی دیگر، همه اصول؛ تا اینکه درسْ رفتنها نظمی پیدا بکند». ‏‎[159]‎

‏ ‏

کتاب مرا درس ندهید

‏امام در بحثهای معقولی هم وارد بودند. گویا به طور خصوصی کتابهای عرفانی را هم تدریس می کردند. به یاد ندارم که از کدامیک از دوستان شنیدم که می گفت امام یک بار به او فرموده بودند: «من قبلاً کتابی را از بعض اهل معرفت درس می گفتم. یک شب صاحب آن کتاب را خواب دیدم که فرمودند: کتاب مرا درس ندهید». ‏‎[160]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 126
بخش پنجم

 

 

رفتار با طلاب

 

بفرمایید بروید

‏امام از همان ابتدا از هر کاری که شائبه شهرت طلبی و مقام خواهی داشت اجتناب می ورزید. به عنوان مثال اجازه نمی داد کسی پشت سرش راه برود. اگر شاگردی اشکالی داشت و می آمد تا در بین راه از ایشان سؤال کند، امام می ایستاد و اشکال را پاسخ می داد، بعد هم به او می گفت: «بفرمایید بروید». ‏‎[161]‎

‏ ‏

به من فشار آورده اند شهریه بدهم

‏یک روز یکی از خدمتکاران منزل امام به منزل من مراجعه کرد و گفت: امام با شما کار دارند. وقتی وارد اطاق ایشان شدم، دیدم یکی از ملازمین بیتِ یکی از مراجع در خدمت ایشان است. تا من وارد شدم او خداحافظی کرد و رفت. نگاه کردم، دیدم دو دفتر که در آن موقع اسامی طلاب را برای شهریه در آنها می نوشتند خدمت امام است. امام مرا دید. فرمود: «فلانی، به من فشار آورده اند که باید شهریه بدهم؛ شما نامهایی را که توی این دفتر (یکی از آن دو دفتر قدیمیتر می نمود) که مال بیت فلانی است (معلوم شد آن فرد که در خدمت امام آمده، این دفتر را از طرف یکی از مراجع به امام داده بود) در این دفترچه بنویسید و خط کشی کنید.» گفتم: اطاعت. من هم که طلبه بودم دفتر را بردم که بنویسم. امام مواظب بودند که وقت طلبگی ما صرف این امور نشود. لذا فرمودند: «هر وقت فرصت پیدا کردی، مشغول شو.» شبها مشغول  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 127
‏نوشتن بودم. شب سوم همان خدمتکار دوباره آمد و گفت: امام فرموده بیا. رفتم. قدری از شب گذشته بود. امام فرمودند: «دفتر را به کجا رساندی؟» گفتم: آقا به حرف «ی» رسیده ام. فرمودند: «پس دیگر تمام است.» گفتم: بله. فرمودند: «می خواستم از شما بخواهم که شما قبول کنید شهریه طلاب را تقسیم کنید.» عرض کردم اگر امر است من اطاعت می کنم، ولی اگر به اختیار من باشد، من عرض می کنم عرضه پرداختن شهریه را ندارم. امام فرمودند: «می دانم شأن شما بالاتر است، ولی با دوستان که مشورت کردم که چه کسی از طرف من شهریه بدهد، همه گفتند: محمدی شهریه بدهد. آقای صانعی که دم در اطاق سرپا ایستاده بود، خطاب به من گفت: فلانی، آقا فرموده. تا این را گفت، امام با تندی به او گفتند: «نخیر، ایشان خودشان مختار هستند؛ الزامی در کار نیست.» بعد فرمودند: «یک ماه اگر شما شهریه می دادید تا فکری بکنم، خوب بود.» عرض کردم: آقا! تمرد نمی کنم. این کار از طاقت من بیرون است. فرمودند: «چه کسی را پیشنهاد می کنی؟» نام یکی از آقایان را بردم؛ امام با فراست خاصی که داشتند تا نام او را شنیدند، فرمودند: «او آدم تندی است. شهریه را باید کسی بدهد که خیلی ملایم باشد». ‏‎[162]‎

‏ ‏

نصیحت امام برای ما یک درس بود

‏قسمت مهم تقوای امام، آزادمنشی و استقلال فکری او بود. ایشان هرگز از اقبال و ادبار طلاب نه لذت می برد و نه رنج. طلاب، شیفته محضر ایشان بودند، لذا وقتی سالی چند بار در پایان سال تحصیلی یا فرارسیدن ماه رمضان یا ایام محرم یا تعطیلات تابستان نصیحت می کرد، نصیحتش هم برای ما یک درس بود و ما همان طور که درس امام را ضبط می کردیم، نصیحتشان را هم به عنوان یک درس اصلی ضبط می کردیم. ‏‎[163]‎

‏ ‏

با طلبه ها بسیار متواضع بودند

‏برخورد امام با شاگردانش بسیار متواضعانه بود. به عنوانه نمونه در روزهای اوایل  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 128
‏انقلاب که تازه به قم تشریف آورده بودند بعد از آنکه از علمای بزرگ حوزه بازدید کردند از عده ای از شاگردانشان هم بازدیدهایی داشتند. شبی که به منزل محقر ما تشریف آوردند از نظر من به قدری با ارزش بود که احساس می کردم اتاق ما همدوش طاق عرش شده است، چرا که روح خدا به آن وارد شده بود. ‏‎[164]‎

‏ ‏

زندگی علما باید با قداست باشد

‏امام به علما و طلبه ها خیلی احترام می گذاشتند و این افراد را برجسته می دانستند و می گفتند: «زندگی علما باید با قداست باشد». ‏‎[165]‎

‏ ‏

دو بار به عیادت من آمدند

‏امام توجه خاصی نسبت به طلبه ها داشتند. اگر آنها ناراحتی ای پیدا می کردند، جویای وضعشان می شدند. به طور مثال خود من که در درس امام شرکت می کردم و اشکال می کردم، سخت مریض شدم و دو مرتبه نتوانستم در درس ایشان حضور پیدا کنم. در خانه خوابیده بودم که ناگهان دیدم امام در حالی که کتاب «وسائل الشیعه» سه جلدی را در زیر بغلشان گرفته اند، همراه آقای جلال آشتیانی به خانۀ من آمده اند. یک بار دیگر هم همراه آقای نجم الدین اعتمادزاده برای عیادت من آمدند. ‏‎[166]‎

‏ ‏

علاوه بر مراجع به بازدید طلاب هم می رفتند

‏در حوزه علمیه نجف رسم بر این بود که علمای بزرگ پس از استقبال علما از آنان، به هنگام ورودشان به نجف، صرفاً به بازدید مراجع همطراز خودشان می رفتند و به بازدید طلاب و افرادی که از نظر سطح علمی پایین تر از آنها بودند، نمی رفتند و این سنت الآن هم در نجف همچنان موجود است. اما امام با توجه به آن تواضع اسلامی شان علاوه بر اینکه بازدید از مراجع کردند به بازدید طلاب هم رفتند؛ یعنی امام به تک تک مدارس نجف رفته و با طلاب آنجا ملاقات و از آنها تشکر نمودند و حتی به  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 129
‏بازدید طلاب افغانی، پاکستانی و کشورهای دیگر هم رفتند. ‏‎[167]‎

‏ ‏

نمی گذارم حوزه نجف منحل شود

‏یک روز امام مرا خواستند و فرمودند: «حکومت بعث بنا دارد حوزه نجف را منحل کند و من در اینجا وظیفه شرعی خود احساس می کنم که نهایت کوشش خود را به خرج دهم تا ممکن است، نگذارم حوزه نجف منحل شود و یکی از راههای جلوگیری از این کار رسیدگی به وضع طلاب علوم دینی و ازدیاد شهریه آنهاست. لکن چون شهریه ای را که می خواهم بدهم از سهم مبارک امام و متعلق به امام عصر ـ علیه السلام ـ است این پول حساب دارد و باید به افرادی داده شود که اهلیّت تحصیل در حوزه و قدرت پیشرفت و رسیدن به مقامات عالیه علمی را دارند و من شنیده ام در دفتر شهریۀ من اسم افراد ناسالم ثبت است و از من شهریه می گیرند، آنها باید حذف شوند و افراد باید بررسی بشوند.» ما هم این کار را شروع کردیم و دیدیم حرف ایشان درست است و متأسفانه به اسامی افرادی برخوردیم که اگر چه در لباس طلبگی بودند ولی با سازمان امنیت بعث عراق مرتبط بودند و برای حزب بعث خبرچینی می کردند که نام همۀ آنها از دفتر شهریه امام حذف شد. ‏‎[168]‎

‏ ‏

اگر کسی ایام را به بطالت می گذرانید

‏امام خمینی در تشویق اهل علم و محصلان به فرا گرفتن علوم فقه و اصول و دستیابی به درکی عالی، شیوه های مختلفی را انتخاب می کردند. گاهی اگر کسی به بطالت و سستی، ایام خود را می گذرانید، با وجود آنکه وجوه شرعی باید مصرف طلبه ها و محصلان بشود، آمادگی نداشتند که از سهم مبارک امام ـ علیه السلام ـ به او کمک کنند. ‏‎[169]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 130

 

به طلاب درسخوان کمک می کردند

‏اگر امام ملاحظه می کردند که محصل علوم دینی به درس علاقه مند است و اشتغال به تحصیل دارد، در حد توان، به هر نحو ممکن به او کمک می کردند. چه آن طلبه در قم باشد یا در شهرستانهای دیگر، و خواه آن طلبه را بشناسند یا نشناسند؛ اگر حس می کردند که آن طلبه به خاطر اشتغال به تحصیل و یا ...، نمی تواند دنبال پول برود، به صورتهای مختلف به او کمک می کردند. یا از طریق وکلا و نمایندگانشان یا توسط مقلدینی که برای ایشان پول می آوردند. ‏‎[170]‎

‏ ‏

اینها را باید رشد داد

‏امام همینکه می دید شخصی درسخوان و دارای استعداد است، می فرمودند: «اینها را باید تقویت کرد و رشدشان داد». ‏‎[171]‎

‏ ‏

از طلبه ها امتحان می گرفتند

‏پس از اینکه امام به نجف مشرف شدند و در مسجد شیخ انصاری درس خارج (مکاسب) را شروع کردند، برای طلبه ها شهریه ای مقرر نمودند، البته بعد از آنکه طلبه ها نزد ممتحنانی که از طرف ایشان معین شده بودند، امتحان می دادند و قبول می شدند، شهریه به آنان داده می شد. این برنامه امتحان از طلاب برای تعلق شهریه باعث شد که طلبه ها به طور جدی درس بخوانند. ‏‎[172]‎

‏ ‏

برای پول خضوع نکنند 

‏امام سعی می کردند وجوهی را که بین طلبه ها تقسیم می کنند، روح توقع در آنها پدید نیاورد و آنها مناعت نفسشان را از دست ندهند و برای پول خضوع و خشوع نکنند. ‏‎[173]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 131

 

صاحب این کفشها را پیدا کن

‏در نجف، امام قبل از اینکه جلسه درس شروع شود و ایشان وارد اتاق بشوند با درنگی کوتاه، نگاهی به اطراف محل درس می انداختند. یک روز امام در میان کفشها متوجه کفش یکی از طلبه ها شدند که فقط نیمی از آن سالم بود و کفش به هیچ وجه قابل استفاده نبود. امام از این موضوع ناراحت شده، بعد از درس به یکی از آقایان فرمودند: «فردا صبح می روی در میان کفشها آن کفش را پیدا می کنی و بعد آنجا می ایستی تا صاحبش را ببینی. آن وقت منزل او را پیدا کن و به من بگو.» آن شخص گفت: فردای آن روز به فرمایش عمل کردم و منزل آن شخص را یافتم. آن شخص یک طلبۀ یزدی بود. وقتی موضوع را به عرض امام رساندم، ترتیبی دادند که او صاحب یک دست لباس کامل و کفش شد. ‏‎[174]‎

‏ ‏

ببین عبای من هم پاره است

‏گاهی که امام برای حرم یا کار دیگری از خانه خارج و یا باز می گشتند، می فرمودند: «آقای فلانی شما برای فلان شخص یک عبا بخرید.» یعنی ایشان در حرم و خیابان مواظب بودند که اگر طلبه ای وضع خوبی ندارد فوری دستور می دادند برای او عبا بخرید. یک روز شخصی پیش امام آمده عبای خود را نشان داد و گفت: عبای من پاره است. امام دنبال عبای خود گشت و بعد آن را به او نشان داد و گفت: ببین عبای من هم پاره است. ایشان به بعضی اینطور جواب می دادند و در بعضی مواقع به دیگران آنطور کمک می کردند. ‏‎[175]‎

‏ ‏

از این ماه به او شهریه بدهید

‏امام همیشه به طلبه ها و بخصوص طلبه های جوان توجه داشتند و دائماً از وضعشان پرس و جو می کردند و در صورت نیاز، رسیدگی و توجه خاصی مبذول می داشتند. این در حالی بود که از طرف ساواک و دولت وقت در فشار بودند. رژیم شاه  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 132
‏اجازه نمی داد که پول به دست امام برسد. با وجود این ایشان تا آنجایی که امکان داشت از کمک به طلبه ها دریغ نمی ورزیدند. ‏

‏بنده عموزاده ای دارم که ایشان را یک بار از قم به نجف بردم. با اینکه او خیلی جوان بود، روز دومی که به نجف رسیدیم آقایی از طرف امام آمدند و گفتند: آقا فرموده اند ایشان چه نسبتی با شما دارد؟ عرض کردم عموزاده بنده است. آن آقا گفت: امام دستور داده اند که از همین ماه برای او ماهیانه قرار بدهم. این مسأله، توجه امام را به مشکلات طلبه ها می رساند. ‏‎[176]‎

‏ ‏

وجوه شرعیه باید به طلبه ها داده شود

‏در حالی که امام قدرت ساختن دهها مدرسه را داشت، یعنی حتی می توانست از وجوه شرعیه دهها بیمارستان بسازد با این حال نه مدرسه علمیه ساخت نه بیمارستانی تأسیس کرد. امام حتی کتابخانه ای تأسیس نکرد. در حالی که قدرت ساختن صدها کتابخانه داشت چون معتقد بود این وجوه شرعیه باید در اختیار طلبه قرار بگیرد تا طلبه در یک رفاه نسبی قرار بگیرد و بتواند در سایه این رفاه نسبی به کار علمی خودش ادامه بدهد. این رویه امام باعث تشویق طلاب به فراگیری دروس و مطالعه و تحقیق می شد. ‏‎[177]‎

‏ ‏

نگویید شهریه است

‏وقتی امام وارد نجف شدند وضع شهریه طلبه ها خیلی نامساعد بود. طلبه ها از آقای حکیم یک دینار و نیم (معادل سی تومان) و از آقای شاهرودی و دیگر مراجع هم بیست تومان (معادل یک دینار) می گرفتند. آن موقع آقای خویی شهریه ای نمی داد. طلبه ها با این 5 / 2 دینار شهریه در ماه خیلی در مضیقه بودند چون کرایۀ یک مسکن محقر در نجف تقریباً دو دینار بود لذا به این طرف و آن طرف می زدند. بعضی از طلبه ها که عمدتاً غیر ایرانی (هندی، پاکستانی) بودند بر جنازه هایی که برای دفن در نجف می آوردند و شب در مسجدی می گذاشتند تا صبح دفن کنند، تا صبح قرآن  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 133
‏می خواندند و بیست تومان می گرفتند. امام که آمدند اول، تقسیم شهریه ای که داشتند سه دینار بود. ماه اول که گذشت برای ماه دوم فرمودند: «نگویید شهریه است که فردا اگر نرسد درست نیست، بلکه به عنوان تقسیم بدهید». خلاصه امام شهریه طلاب را کم کم بیشتر کرد، سه دینار ماه اول در ماه دوم شش دینار شد و بعد هم تا سی دینار رسید. ‏‎[178]‎

‏ ‏

اگر بناست شهریه داده شود

‏قبل از ورود امام به نجف در حوزۀ علمیه آنجا تبعیضهایی وجود داشت. امام به لحاظ ویژگی اخلاقی خود، پس از ورودشان به نجف این تبعیضها را که بین طلبه های افغانی، عرب، ایرانی و دیگر ملیتها برقرار شده بود از بین بردند. ایشان می فرموند: «اگر بناست شهریه ای داده شود باید در سطح واحد، و طلبه ای که واجد شرایط است پرداخت شود. عرب باشد یا افغانی یا هندی یا پاکستانی یا ایرانی فرق نمی کند». ‏‎[179]‎

‏ ‏

اگر طلبه ای احتیاج داشت به من بگویید

‏در نجف امام فرموده بودند اگر از طلاب از همسایه های شما کسی احتیاجی داشت و فقیر بود دو نفر از کسانی که من می شناسم بیایند این را شهادت بدهند من به او کمک خواهم کرد. بسیار اتفاق می افتاد که ما دو نفر می شدیم و می رفتیم به امام می گفتیم طلبه ای هست که احتیاج دارد به پنکه و به فرش و یا به لباس محتاج است و یا همسایه ای داشتیم که مثلاً دخترش به جهیزیه احتیاج داشت، امام به آنها کمک می کردند. یک مورد خود مرحوم حاج آقا مصطفی نزد امام راجع به یک طلبه که طلبه ای فقیر و خوب بود وساطت کرد که آقا به ایشان کمک بکنند، امام عوض اینکه بیشتر استقبال بکند به آقا مصطفی فرمودند: «تو مشغول درس خودت باش و بگذار این کارها را دیگران بکنند». ‏‎[180]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 134

 

اگر حاضری جهنم را تحمل کنی

‏مرحوم حاج آقا مصطفی نقل می کرد روزی برای یک طلبه ای خدمت امام وساطت کردم که پولی از ایشان بگیرم و به او بدهم ولی امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند. مرتبه دوم وساطت کردم، باز ترتیب اثر ندادند، که این برای من مایه تعجب شده بود. مرتبه سوم که وساطت کردم در جواب فرمودند: «مصطفی این کمد و گنجه ای که می بینی پول در آن وجود دارد و این هم کلید این گنجه است. من این کلید را در اختیار تو می گذارم که هر چه پول می خواهی، برداری به این طلبه بدهی، مانعی ندارد. لکن به یک شرط، و آن شرط این است که جهنمش را باید خودت بروی. چون من دیگر حاضر نیستم به این طلبه، روی عدم لیاقتی که در او وجود دارد پول سهم امام بدهم. اگر حاضری جهنم را تحمل بکنی این پول و این گنجه و این کلید در اختیار تو». ‏‎[181]‎

‏ ‏

اگر درسخوان است در بیرونی من چه می کند؟

‏سال قبل از تبعید امام یکی از فضلا و طلبه های قم که علاقه شدیدی به ایشان داشت. قرار بود از اول ماه که شهریه و مستمری دریافت می کند برای ازدواج به ولایت خود برود. این طلبه آنقدر به امام علاقه داشت که اگر روزی صورت شریفشان را نمی دید، جداً ناراحت می شد. او هر روز به بیرونی امام که ارباب رجوع رفت و آمد داشتند سری می زد. این فرد به وسیلۀ اینجانب شهریۀ خود را طلب کرد. چرا که قرار بود از اول هر ماه قمری شهریه طلبه ها را پرداخت کنند. امام فرمودند: «جناب حجت الاسلام آقای شیخ حسن صانعی ترتیب پرداخت شهریۀ آن طلبۀ عاشق علم و تقوای امام را بدهند». من بدون اینکه آن طلبه چیزی گفته باشد، اضافه کردم که این آقا برای ازدواج به ولایت خود دعوت شده و ناگزیر باید مخارجی را متقبل شود. اگر ممکن است چون طلبه خوب و درسخوانی است چیزی اضافه بر مستمری به او داده شود. امام فرمودند: «من اضافه ندارم اگر ایشان طلبه ای درسخوان است، هر روز در بیرونی منزل من که کاری ندارد چرا خود را معطل می کند». ‏

‏این موضوع نمایانگر این مطلب هم هست که امام به تمام افرادی که به منزل وارد  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 135
‏یا خارج می شدند، دقت داشتند و اشخاص و حرکتها و مقصود آنان را بدون اینکه طرف متوجه شود، زیر نظر می گرفتند در ضمن نمایانگر این نکته هم است که اگر چه این طلبۀ فاضل برای زیارت چهره وجه عالم و مرجع تقلید می رود اما امام نمی پسندیدند که اوقات کسی بیهوده تلف شود. ‏‎[182]‎

‏ ‏

هدیه امام به یکی از طلاب

‏طلبه ای به امام نامه ای نوشت و در آن تقاضا کرد که اگر ایشان صلاح بدانند یکی از عمامه های خود را که با آن نماز شب خوانده اند برای او بفرستند. امام پس از اطلاع عمامه ای را مرحمت کردند که به وسیله یکی از نمایندگان ایشان برای آن طلبه فرستاده شود. ‏‎[183]‎

‏ ‏

آیا مستحق است؟

‏یک روز مرحوم حاج آقا مصطفی به منزل من تلفن زد و گفت: یکی از طلاب مازندرانی که همدرس شماست نامه ای به من داده که من به او گفتم به شما بدهد، او در نامه ای که به آقا مصطفی نوشته و آن را به من داد، اظهار کرده بود که من پس از مدتی می خواهم به مازندران بروم ولی بنیه مالی رفتن در من نیست و از جمله عبایی مناسب ندارم برای من عبایی تهیه کنید. صبح من نامه ایشان را به منزل امام بردم، آقا مصطفی منتظر من بود تا مرا دید گفت: فلانی شما آقا را می شناسید برای ایشان پنج ریال هم پنج ریال است و امام بدون حجّت و دلیل حتی پنج ریال به کسی نمی دهند، لذا علّت اینکه من نامه این طلبه را برای شما فرستادم این بود که امام نسبت به شما حسن نظری دارند. من هم گفتم: در خدمت شما هستم. آن روز امام قدری کسالت داشتند و به بیرونی نیامده بودند لذا آقا مصطفی گفت اول من به اندرونی می روم و بعد برمی گردم با هم پیش امام می رویم وقتی وارد اطاق شدیم امام به دلیل اینکه هنوز هوا سرد بود زیر کرسی بودند. امام از ما احوالپرسی کردند، ولی صلابت و مهابت ایشان به من اجازه صحبت نمی داد آقا مصطفی به من با اشاره چشم گفت مطلب درخواست آن  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 136
‏طلبه را بگو. من هم با اشاره به او گفتم خوب خودت چرا نمی گویی آقا مصطفی یک جمله بیشتر نگفت که آقا یک کسی از دوستان است که آقای گیلانی می شناسد. من بقیه صحبت را ادامه دادم که بله آقا ایشان طلبه فاضلی است و پای درس شما هم می آید و از آقازاده شما تقاضای کوچکی کرده و یک عبا می خواهد، بعد گفتم خوب است آدم وقتی تقاضا می کند چیز قابلی تقاضا کند امام لبخندی زد و گفت: «مستحق است؟» گفتم آقا اگر مستحق نبود، نامه نمی نوشت. امام دست به جیبشان بردند و پنجاه تومان درآورد و به آقا مصطفی داد، آقا مصطفی پول را گرفت امام نگاهی به من کرد که یعنی با این پول نمی شود عبای خوبی خرید و این پول که هم با شأن آن طلبه فاضل مطابقت ندارد. لذا من خدمت امام عرض کردم آقا این آقای متقاضی، ملایی سنگین است و از بیت محترمی هم هست و از آقازاده شما هم تقاضای، یک عبا کرده شما با این وضعیت نباید اقلاً به اندازه قیمت یک عبا پول به او بدهید، امام باز تبسمی کرده و گفتند: «مستحق است؟» گفتم: بله باز آقا دست در جیبشان کردند و یک پنجاه تومانی دیگر بیرون آورده به ما دادند و ما دیگر جرأت نمی کردیم که بحث را ادامه بدهیم. ‏‎[184]‎

‏ ‏

ایشان خیلی واسطه می شود

‏بعضیها مرا واسطه می کردند قرض یا بیماری که داشتند از امام برای آنها پولی بگیریم. از جمله طلبه ای منزل کوچکی خریده بود و سیصد دینار قرض داشت. به امام که مطلب را عرض کردم، چیزی نفرمودند. بعد در شبهای دیگر از راههای دیگر دنبال کردم و به مرحوم حاج آقا مصطفی گفتم: قضیه را از امام دنبال کند. فردای آن روز آقا مصطفی به من گفت: دیروز امام از شما گله داشتند و می فرمودند: «این آقای خاتم زیاد واسطه می شود و می آید می گوید فلانی چهارصد دینار ـ سیصد دینار مقروض است». عرض کردم به ایشان بگویید منظور من این نیست که شما همه اش را به طلبه بدهید ایشان هم رفته بود و گفته بود. امام ضمن خنده فرموده بود: «در عین حال ایشان خیلی واسطه می شود و پول خوبی هم به آن طلبه مرحمت کرده بود». ‏‎[185]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 137

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 138

  • . دکتر غلامرضا اعوانی.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 90.
  • . حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی ـ پیشین؛ ج 1، ص 145.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 37.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مرتضی صادقی تهرانی ـ آرشیو مؤسسه.
  • . حجت الاسلام و المسلمین نصرالله شاه آبادی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 257.
  • . حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر مسعودی خمینی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین کمال فقیه ایمانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی - مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدجواد مُهری ـ پاسدار اسلام؛ ش 34، ص 54.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سیدجعفر کریمی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین صادق احسان بخش ـ پا به پای آفتاب ـ چاپ جدید ـ ج 3، ص 204.
  • . آیت الله محمد امامی کاشانی ـ ندا؛ ش 1، ص 21.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 41.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی فیض ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 82.
  • . حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 1، ص 80.
  • . آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ـ روزنامه جمهوری اسلامی؛ 17 / 3 / 73.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ حوزه؛ ش 32، ص 117.
  • . آیت الله حسینعلی منتظری ـ روزنامه اطلاعات؛ 3 / 12 / 67.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 91.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله سید عباس خاتم یزدی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 2، ص 153.
  • . آیت الله شهید شیخ فضل الله محلاتی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 6، ص 9.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مقدسی ـ آرشیو مؤسسه.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی ـ ندا؛ ش 1، ص 22.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 55.
  • این تعطیلی می تواند دلایل دیگری هم داشته باشد و آن اینکه امام با این کار می خواستند درس مراجع قدیمی نجف  تحت الشعاع درس ایشان که تازه به نجف وارد شده بودند قرار نگیرد.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 101.
  • . حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی ـ پیشین؛ ج 3، ص 99.
  • . آیت الله محمد ابراهیم جنّاتی ـ روزنامه رسالت ـ ویژه نامه ارتحال امام؛ خرداد 73.
  • . آیت الله یوسف صانعی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 283.
  • . آیت الله محمد ابراهیم جنّاتی ـ روزنامه رسالت ـ ویژه نامه ارتحال امام؛ خرداد 73.
  • . آیت الله حسین بدلا ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 303.
  • . آیت الله یوسف صانعی ـ پیشین ـ چاپ جدید ـ ج 4، ص 289.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 55.
  • و 2 . حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا ناصری ـ پیشین؛ ج 4، ص 257 و 258.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی، امام خمینی در آیینه خاطره ها؛ ص 44.
  • . حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی ـ ندا؛ ش 1، ص 24.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 258.
  • . آیت الله ابوالقاسم خزعلی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 39.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ حوزه؛ ش 37 ـ 38، ص 95.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ حوزه؛ ش 32، ص 125.
  • . آیت الله العظمی اراکی.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری ـ 15 خرداد؛ ش 5 ـ 6، ص 58.
  • . آیت الله حسن قدیری ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه ارتحال امام؛ خرداد 70.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد سجادی اصفهانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 229.
  • . آیت الله محمد یزدی ـ پیشین؛ ج 4، ص 314.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پیشین؛ ج 3، ص 215.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 137.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ حوزه؛ ش 55، ص 54 و 55.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پیشین؛ ش 32، ص 125.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی یثربی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 309.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج 5، ص 86.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ پیشین؛ ج 2، ص 25.
  • . آیت الله ابوالقاسم خزعلی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 44.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ حوزه؛ ش 45، ص 51.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پیام انقلاب؛ ش 161، ص 23.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 52.
  • . آیت الله حسن قدیری ـ روزنامه جمهوری اسلامی؛ خرداد 70.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 283.
  • . آیت الله سید عباس خاتم یزدی ـ پیشین ـ ص 185.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پیام انقلاب؛ ش 161، ص 69.
  • . آیت الله یوسف صانعی ـ پیشین؛ ش 58، ص 29 و 30.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 178.
  • . آیت الله محمدهادی معرفت ـ حوزه؛ ش 32، ص 146.
  • . آیت الله ابراهیم امینی ـ پیام انقلاب؛ ش 105، ص 21.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 180.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 52.
  • خود امام فرموده بودند از شاگردان درس فلسفه می خواستم درس را بنویسند و بیاورند، اگر می دیدم، نمی فهمند به آنها  اجازه ورود به درس را نمی دادم.
  • . نور علم؛ دوره 3، ش 7، ص 85.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید حسین موسوی کرمانی ـ نور علم؛ دوره3، ش 7، ص 85.
  • . آیت الله حسن قدیری ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه ارتحال امام، خرداد 70.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمد سجادی اصفهانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 90.
  • . آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ـ روزنامه جمهوری اسلامی؛ 17 / 3 / 73.
  • . آیت الله محمدعلی موحدی کرمانی.
  • . آیت الله غلامرضا رضوانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 128.
  • . حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی ـ ندا؛ ش 1، ص 22 و 23.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 109.
  • . حجت الاسلام و المسلمین حسن روحانی ـ زن روز؛ ش 851، ص 49.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 29.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 140.
  • . آیت الله سیدرضا بهاء الدینی ـ حوزه؛ ش 32، ص 66.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ حضور؛ ش 1، ص 25.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 178.
  • . آیت الله حسین مظاهری – سر گذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 165.
  • . آیت الله محمد یزدی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله عباس ایزدی نجف آبادی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 291.
  • . حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – 15 خرداد، ش 14، ص 10.
  • . حجت الاسلام والمسلمین محمد واعظ زاده خراسانی – پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 304.
  • . حجت الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادی ـ پیشین؛ ج 3، ص 262.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 53.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم حق شناس ـ ندا؛ ص 25 و 26.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 19.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ حوزه؛ ش 32، ص 130.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ حوزه؛ ش 55، ص 53.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 215.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید کمال فقیه ایمانی ـ آرشیو مؤسسه.
  • . آیت الله محمد امامی کاشانی ـ ندا؛ ش 1، ص 20.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 177.
  • . آیت الله جعفر سبحانی، پیشین؛ ص 225.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 84.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 225.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ یاد؛ س 1، ش 4، ص 49.
  • . آیت الله سید عباس خاتم یزدی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 212.
  • . آیت الله سید عباس خاتم یزدی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 29.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ حوزه؛ ش 55، ص 54.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 28
  • . آیت الله محمد هادی معرفت ـ حوزه؛ ش 32، ص 137.
  • . حجت الاسلام و المسلمین صادق احسان بخش ـ پیام انقلاب؛ ش 96، ص 28.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ حوزه؛ ش 32، ص 129.
  • . آیت الله محمد امامی کاشانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 265.
  • . آیت الله حسن صانعی ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 3 / 73.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 212.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ حوزه؛ ش 45، ص 50.
  • . دکتر غلامرضا اعوانی.
  • . حجت الاسلام والمسلمین مصطفی زمانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 177.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 23.
  • . آیت الله مرتضی بنی فضل ـ حوزه؛ ش 49، ص 39.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ گلهای باغ خاطره، ص 15.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ حوزه؛ ش 55، ص 57.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 52.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ حوزه؛ ش 45، ص 50.
  • . حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی – حوزه؛ ش 55، ص 57.
  • . آیت الله حسین نوری ـ زن روز؛ ش 851، ص 49.
  • . آیت الله سید مرتضی پسندیده – آرشیو مؤسسه.
  • . حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری - پیام انقلاب؛ ش 54، ص 24.
  • . آیت الله حسن قدیری – پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 101.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری ـ 15 خرداد؛ ش 7، ص 120.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری ـ اطلاعات هفتگی؛ ش 2442، ص 15.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری ـ روزنامه رسالت؛ 14 / 4 / 68.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 30.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 1، ص 106.
  • . کوثر؛ ج 1، ص 294.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 4، ص 130.
  • دختر امام.
  • حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی (نوۀ امام) آرشیو مؤسسه.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 127.
  • . حجت الاسلام و المسلمین شیخ الاسلام ـ روزنامه همشهری؛ 13 / 3 / 72.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مسعودی خمینی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 155.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ حوزه؛ ش 37 ـ 38، ص 96.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری ـ 15خرداد؛ ش 5 ـ 6، ص 58.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری ـ 15 خرداد؛ ش 5 ـ 6، ص 58.
  • . آیت الله سید علی خامنه ای ـ روزنامه اطلاعات؛ 23 / 3 / 68.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری ـ 15 خرداد؛ ش 7، ص 121.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی ـ حضور؛ ش 1، ص 37.
  • . آیت الله جعفر سبحانی ـ حوزه؛ ش 32، ص 117.
  • . آیت الله شهید شیخ فضل الله محلاتی ـ امید انقلاب؛ ش 108، ص 26.
  • . در سایۀ آفتاب؛ ص 198.
  • . در سایه آفتاب؛ ص 197.
  • . حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی ـ ندا؛ ش 1، ص 25.
  • . آیت الله سیّد عزّالدین زنجانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 185.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ پیشین؛ ج 4، ص 139.
  • . آیت الله عباس ایزدی نجف آبادی ـ پیشین؛ ج 2، ص 290.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ حوزه؛ ش 45، ص 53.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله عبدالله جوادی آملی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 4، ص 11.
  • . آیت الله مرتضی بنی فضل ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه سالگرد ارتحال امام؛ خرداد 70.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 58.
  • . آیت الله صادق خلخالی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 58.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی ـ ندا؛ ش 1، ص 42.
  • . حجت الاسلام والمسلمین سید جعفر کریمی ـ پاسدار اسلام؛ ش 92.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 286.
  • . حجت الاسلام و المسلمین حسن ثقفی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 1، ص 143.
  • . حجت الاسلام و المسلمین حسن ثقفی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 1، ص 143.
  • . آیت الله محمود یوسفی غروی ـ حوزه؛ ش 48، ص 45.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین فرقانی، گلهای باغ خاطره، ص 56.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 4، ص 129.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمد ابراهیم انصاری اراکی ـ اطلاعات هفتگی؛ ش 2442، ص 26.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محی الدین فرقانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد سجادی اصفهانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 230.
  • . حجت الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور ـ پیام انقلاب؛ ش 45، ص 34 و 35.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 123.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 286.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمد علی انصاری کرمانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 2، ص 96.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله سید عباس خاتم یزدی ـ مصاحبه با صدا و سیما.