فصل سوم: مرجعیت در خدمت امام

فصل سوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرجعیت درخدمت امام


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 139

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 140

 

هر چه تلاش کردیم، نیامدند

‏آن روز صبح که خبر فوت آقای بروجردی پخش شد درسهای حوزه تعطیل شده بود از این رو ما خانه آقای بروجردی رفتیم. در اندرونی ایشان خیلی از آقایان مراجع آمده بودند و هر کدام گوشه ای نشسته بودند ولی ما هر چه تلاش کردیم که امام هم تشریف بیاورند و در جرگۀ علما وارد شوند، نیامدند. زیرا امام با اینکه مورد توجه بودند در اینگونه وقایع همیشه کناره گیری می کردند. در تشییع جنازه ها هم اینطوری بود؛ یعنی ایشان در تشییع جنازه تا نزدیک در حرم می آمدند و ار آنجا باز می گشتند. این بدان خاطر بود که مبادا غائله ای به وجود بیاید. چون عده ای از طلاب می گفتند شما نماز بخوانید، عده ای دیگر می گفتند فلان آقا نماز نخواند. از این جهت امام در اینگونه مسائل اصلاً دخالت نمی کردند. ‏‎[1]‎

‏ ‏

مبادا سنگ مرجعیت کسی را به سینه بزنید

‏اولین روز بعد از فوت آیت الله بروجردی صبح زود خدمت امام رسیدم تا مسأله بقای بر تقلید میت را بپرسم. از امام سؤالم را پرسیدم، فرمودند: «من کاملاً جایز می دانم.» از امام توضیح خواستم و ایشان هم دلیل این فرمایش خود را توضیح دادند. آن روز تا هنگام نماز ظهر در محضر امام ماندم و نماز را به ایشان اقتدا کردم. امام در آن روز خطاب به طلاب فرمودند که: «مبادا سنگ مرجعیت کسی را به سینه بزنید زیرا  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 141
‏مرجعیت یک امر الهی است و بدون این مسائل تعیین خواهد شد». ‏‎[2]‎

‏ ‏

حق ندارید یک کلمه از من حمایت بکنید

‏یک روز مبلغی را تحت عناوینی از جایی به عنوان سهم امام گرفتم و بردم خدمت امام و پول را به ایشان دادم. امام اول یک مقداری مرا نصیحت کردند و فرمودند: «آیت الله بروجردی که رفته، فکر نکنید رازق ما بوده یا آشیخ عبدالکریم (حائری) رازق ما بوده؛ رازق ما خداست. شما باید عزت روحانیت را حفظ بکنید یک وقت مردم فکر نکنند روحانی محتاج است. عزّت روحانیت را حفظ کنید. نباید کوچکترین جمله ای که در آن نقص روحانیت باشد، بگویید. شما در این موضعگیریها برای مرجع تراشی حق ندارید یک کلمه از من حمایت بکنید یا غیبتی از آقای دیگری بکنید. شما وظایفتان را باید خوب انجام دهید، به درد مردم برسید، مبارزه کنید». ‏‎[3]‎

‏ ‏

هیچ نامی از من نباشد

‏در زمان رحلت آیت الله بروجردی، قم مرکز هجوم جمعیت از اطراف ایران و همه استانها بود که به خاطر تکریم و تعظیم مرحوم آیت الله بروجردی و بزرگداشت هفتم و چهلم ایشان می آمدند. شبی بنا بود بنده منبر بروم، به حضور امام شرفیاب شدم و گفتم: خواسته اند من منبر بروم، شما نظری دارید که به ما بفرمایید؟ آنجا من به بزرگی روح ایشان پی بردم معمولاً شاگردان در این مواقع از استاد خود تجلیل می کنند و او را معرفی می کنند. امام فرمودند: ‏

‏ «آنچه لازم است الآن گفته بشود وحدت حوزه است؛ حوزه باید حفظ شود. هیچ نامی و اشاره ای از من نباشد. بلکه باید وحدت حوزه حفظ شود.»‏‎[4]‎

‏ ‏

کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم بر ندارد

‏آیت الله بروجردی که مرحوم شدند همۀ مردم در صدد بودند، ببینند چه کسی مرجع  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 142
‏تقلید خواهد شد. ما شاگردان امام درصدد افتادیم که در تشییع جنازه آقای بروجردی از ایشان تجلیل کنیم و از این طریق در عمل بفهمانیم که عده کثیری از طلاب حوزه طرفدار زعامت و مرجعیت امام هستند. لذا مترصد بودیم اطراف ایشان را در تشییع جنازه هر کجا باشد بگیریم و صلوات وسلامی به راه انداخته، هم ارادت قلبی خود را به امام ابراز نماییم و هم ایشان را به مردم معرفی کنیم. ولی هر چه در تشییع جنازه گشتیم، امام را پیدا نکردیم. خود امام بعد فرمودند: «من که به تشییع جنازه آقای بروجردی نیامدم، برای این نبود که کسالتم آنقدر شدید بود که نمی توانستم تشییع جنازه بیایم، بلکه نیامدنم برای این بود که دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد و در آنجا مسائلی مطرح خواهد شد. و من برای آنکه از آن مسائل دور باشم و کنار باشم، از تشییع جنازه صرف نظر کردم». بعد فرمودند: «هر کس که به من علاقه دارد بگذارد آن علاقه در همان محدودۀ قلب او بماند. کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم برندارد». ‏‎[5]‎

‏ ‏

بحمدالله دیگران هستند

‏امام در تمام دوران عمر خود یک قدم برای ریاست و مرجعیت برنداشت. بعد از فوت آیت الله بروجردی برای ریاست و اداره حوزه در نتیجه مرجعیت، جریانات و فعالیتهایی در قم شروع شد. شاگردان و علاقه مندان هر یک از علما طبعاً برای معرفی و ترویج استاد خودشان کوشش می کردند ما هم طبعاً میل داشتیم که برای استاد خودمان؛ یعنی امام فعالیت کنیم، اما ایشان جداً با اینگونه حرکتها مخالفت می کرد و حاضر نبود کوچکترین قدمی در این راه بردارد، در تشییع جنازه ها به طور عادی مانند یکی از افراد شرکت کرد. در مجالس ترحیم تنها می رفت و در گوشه ای می نشست و در بعضی مجالس هم اصلاً شرکت نمی کرد، ابتدا قصد داشت خودش مجلس ترحیم برای آیت الله بروجردی نگیرد و بر این امر اصرار می کرد. ولی بعداً با اصرار زیاد طلاب و بنابر مصالحی حاضر شد یک مجلس بگیرد آن هم بعد از دیگران. در مورد اداره حوزه و پرداخت شهریه به طلاب کاملاً کنار کشید و می گفت بحمدالله دیگران هستند و ما مباحث طلبگی خودمان را ادامه می دهیم. حتی خود من به اتفاق یکی از دوستان  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 143
‏پیشنهاد کردیم خوب است شما شهریه ای شروع کنید، پولش فراهم می شود ولی ایشان قبول نکردند. ‏‎[6]‎

‏ ‏

در فاتحه شرکت نمی کنم

‏بعد از رحلت آیت الله بروجردی امام به اتفاق اعضای خانواده شان تابستانها به امامزاده قاسم تهران می آمدند. درهمان زمان مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی در امر مرجعیت بر آیت الله حکیم پیشی گرفت متأسفانه چند ماه بعد رحلت کردند. لذا از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که فاتحه بگذارند، ولی ایشان می گفتند نه مجلس فاتحه می گذارم و نه درفاتحه شرکت می کنم زیرا این نوع کارها در عالم طلبگی به معنای طرح مسأله مرجعیت است وامام نمی خواستند خودشان را مطرح بکنند. به یاد دارم مرحوم آقای اشراقی (داماد امام) هم آمد و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساند و گفت فضلای قم مرا فرستاده اند خدمت شما که این کار را بکنید ولی امام قبول نکردند و نهایتاً دراثر فشار زیاد طلاب ومردم ناچار شدند رساله بدهند. ‏‎[7]‎

‏ ‏

دنیا اینطور است

‏پس ازرحلت آقای بروجردی، روزی با طلبه های علاقه مند امام به منزل ایشان رفتیم وازامام درخواست کردیم: اجازه بدهید حاشیۀ عربی عروۀ شما چاپ شود. برای اینکه عده ا ی ازما می خواهیم ازشما تقلید کنیم. ‏

‏بین ایشان وبین مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی که خیلی از زهد و تقوا و اعلمیت ایشان هم نقل می کردند در ذهن بعضی از ما نوعی تردید وجود داشت که می خواستیم بین دو فتوا احتیاط کنیم. البته آقا سید عبدالهادی پنج ـ شش ماه بعد از فوت آیت الله بروجردی به رحمت خدا پیوست. امام آن روز خیلی صحبت کردند. از جمله گفتند: ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 144
‏ «من می خواهم به کارهای علمی و درس و بحث مشغول باشم، دنیا اینطور است ...» بالاخره امام قبول کردند که حاشیۀ عروه چاپ شود بعد هم اجازه چاپ کتابهای علمی شان را که تا آن روز اجازه چاپ نداده بودند، دادند؛ که دو جلد کتاب «مکاسب محرمه» اولین کتابهایی بود که در آن زمان از ایشان به چاپ رسید. ‏‎[8]‎

‏ ‏

برگزاری مجلس فاتحه معنا ندارد

‏زمان رحلت آیت الله بروجردی امام حدود 62 سال داشتند. عده ای رساله هایی را که تدوین کرده بودند به چاپ رساندند و توزیع کردند و تحت این عنوان که حوزه نباید بی سرپرست بماند، شهریه های مرحوم آقای بروجردی را قبول کردند. ولی امام هرگز وارد این قضایا نشدند. فقط در یکی ـ دو جلسه به صورت ضعیف شرکت می کردند و کماکان به درس و بحث و تربیت شاگردان در قم مشغول بودند. امام در طول زندگی شان کوچکترین قدمی برای کسب مرجعیت برنداشتند. بهترین گواه این مدعا، شاگردان ایشان هستند. آقای میرزا جعفر سبحانی صاحب تقریرات امام دراصول از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام می رفتند. ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند، از طلبه ها پول جمع می کنند تا ایشان برای مرحوم آقای بروجردی مجلس فاتحه بگیرند البته آقایانی که به این امر کمک مالی کرده بودند، قصد و نیت خیر داشتند. ولی امام نمی خواستند برای مرحوم آقای بروجردی مجلس فاتحه بگیرند، چون تصور می کردند برگزاری مجلس فاتحه معنا دارد و معنای آن در حوزه های علمیه عنوان کردن ادعای مرجعیت از طرف برگزار کننده است؛ امام در این قضیه شخصاً هیچ کاری نکردند. ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلبه ها برای حوزه و آتیۀ اسلام بودند. ‏‎[9]‎

‏ ‏

از خانه بیرون نیامد

‏امام برای رسیدن به مقام مرجعیت قدمی برنداشت و از انجام کارهایی که مشعر به این امر نیز باشد شدیداً اجتناب می نمود. ایشان در فوت مرحوم آقای بروجردی نه در ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 145
‏تشییع شرکت کرد و نه در تشکیل مجالس (فاتحه)؛ اصلاً این مدت از خانه بیرون نیامد با اینکه به آیت الله بروجردی بسیار علاقه مند بود. ‏‎[10]‎

‏ ‏

اسم مرا در منبر نیاور

‏وقتی آیت الله بروجردی فوت کردند، امام بسیار ناراحت شدند اما نه تنها در تشییع جنازۀ مرحوم بروجردی شرکت نکردند، بلکه مجلس ترحیمی هم برای ایشان برگزار نکردند. عده ای از آقایان و شاگردان از ایشان علت این کار را پرسیدند و در ضمن به امام اصرار می کردند که حتماً مجلس ختمی را ترتیب دهد. اما ایشان تنها یک جمله فرمودند: «من فکر می کنم که شاید آمدن من به تشییع جنازه و مجلس فاتحه باعث تشتت در صف طلبه ها شود. ممکن است عده ای هم به دنبال من بیایند، و من همین اندازه پراکندگی را هم نمی خواهم. نمی خواهم تشتتی باشد. باید آقایان همه در یک صف واحد باشند.» یکی از فضلا به امام گفت: شاید از نیامدن شما با تشییع جنازه و برگزار نکردن مجلس ختمی برای ایشان، اینطور استنباط شود که شما با آقای بروجردی مخالفید. امام فرمودند: «به جدم قسم هنوز کسی را سراغ ندارم که مانند من، آیت الله بروجردی را دوست داشته باشد. ولی به خاطر اینکه مبادا سر سوزنی اختلاف، انتزاع شود، من شرکت نمی کنم.» بالاخره بعضی از آقایان گفتند: در ضمن، این امکان هم وجود دارد که مردم فکر کنند که شما موافق برگزاری مجالس ترحیم و عزاداری برای آیت الله بروجردی نیستید؛ و همین امر هم ممکن است باعث تشتت و اختلاف بشود. امام فرمودند: «حال که ممکن است این معنا انتزاع شود و بگویند این جور، مانعی ندارد.» به این ترتیب، آقایان طلبه ها و فضلا دور هم جمع شدند و به مناسبت رحلت مرحوم آیت الله بروجردی از طرف امام مجلس برگزار کردند. آقای فلسفی هم برای موعظه به منبر رفت. قبل از اینکه آقای فلسفی به منبر برود، امام به ایشان فرمودند: «اسم مرا در منبر نیاور.» اما آقای فلسفی گفت: شما وظیفه ای دارید، من هم وظیفه ای دارم. و به این ترتیب، بر روی منبر از ایشان تجلیل بسیار کرد. ‏‎[11]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 146

 

دوست ندارم احساس شود قصد مطرح شدن دارم

‏بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی، اوایل، امام در چند مجلس فاتحه شرکت کردند وکمتر در باقی مجالس ترحیم آن مرحوم شرکت می کردند. به طوری که مورد اعتراض قرار گرفتند. ایشان می فرمودند: «دوست ندارم که احساس شود قصد مطرح شدن دارم.» در اقامۀ مجلس ختم برای آیت الله بروجردی، امام صبر کردند تا همۀ بزرگان، مجلس گرفتند. حتی افراد درجۀ دو و سه. بعد ایشان مجلس گرفتند. تقریباً هفده یا هجده روز بعد از فوت آیت الله بروجردی فاتحه گرفتند. ‏‎[12]‎

‏ ‏

حق نداری نام مرا بیاوری

‏بعد از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی دستهای مرموزی فعالیت می کرد که نام هیچ مرجعی در مجالس عزاداری آن مرحوم برده نشود و رژیم پس از هجده روز تسلیت مرگ مرحوم آیت الله بروجردی را به نجف مخابره کرد به این امید که مرجعیت از قم به نجف منتقل گردد و بتدریج حوزه علمیه قم متلاشی شود. در آن موقع تنها کاری که می شد انجام داد این بود که در مجلس اعظم قم که مرکز عزاداری بود تا چهل روز به نام شخصیتهای حوزه قم فاتحه گرفته شود و نام آن شخصیت درآن مجلس عنوان گردد و یا در اعلامیه به در و دیوار منعکس گردد. امام از این روزنه که باز بود و می شد ایشان را معرفی نمود، فرار کرد و در منزل نشست و درب خانه را هم بر روی خود بست. این در حالی بود که با آمدن و رفتن در میان مردم، بخصوص شهرستانیها که می آمدند می شد امام معرفی شود و حداقل نام ایشان به گوش بعضیها بخورد. ولی امام این روزنه را نه تنها بست بلکه از گذاشتن یک روز فاتحه ای که همه شخصیتهای آن زمان گذاشتند پرهیز کرد که این عمل مایه ناراحتی علاقه مندان ایشان شد، غافل از اینکه امام در جهاد اکبر و مبارزه با نفس سیر می کند. از آنجا که امام روزنه ها را بستند و پانزده روز از وفات مرحوم آیت الله بروجردی گذشته بود و کمترین نتیجه ای برای معرفی ایشان به مردم گرفته نشد و ردیف فاتحه شخصیتها تمام شده بود و این خود باعث نگرانی عده ای شده بود که امام فاتحه هم نگرفتند. روز بیست و پنجم شوال که  ‏

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 147
‏شهادت امام صادق ـ علیه السلام ـ و مخصوص طلاب مشهد بود، شهید آیت الله سعیدی با عده ای دیگر از فضلای مشهد پیش امام آمدند و به ایشان یادآور شدند: «شما در جریان مرگ آیت الله کاشانی دو روز در مسجد اعظم فاتحه گرفتید ولی حالا اگر برای فوت آیت الله بروجردی فاتحه نگیرید انعکاسی مناسب ندارد.»‏

‏با عنوان این مطلب و تفویض وقت طلاب مشهد به امام، روز 25 شوال به نام معظمٌ له فاتحه برقرار شد. وقتی امام که صاحب عزا بود وارد مجلس شد، مسئول اعلان فواتح، ورود امام را اعلام کرد و گفت: این فاتحه از طرف حضرت آیت الله العظمی خمینی برقرار است. موقعی که فریاد آن شخص به گوش امام رسید او را احضار کرد و با لحن اعتراض آمیزی به وی فرمود: «تا عصر که این مجلس برقرار است حق نداری نام مرا بر زبان جاری سازی». ‏‎[13]‎

‏ ‏

اولین مجلس فاتحه ای که شرکت کردند

‏مرحوم آقای بروجردی در سیزدهم شوال سال چهل فوت کردند. امام روز بیست و پنجم ماه شوال مجلس فاتحه ای گرفتند که این اولین مجلس فاتحه ای هم بود که امام به این مناسبت در آن شرکت می کردند. دیگر بعد از آن روز در مجالس فاتحه شرکت کردند. ‏‎[14]‎

‏ ‏

آخرین نفری که مجلس ختم گرفت

‏امام حاضر نبودند خودشان را به اصطلاح مطرح کنند. وقتی آیت الله بروجردی از دنیا رفتند معمولاً مرجع بعدی باید بلافاصله ختم برای آن مرجع بگیرد، ولی امام اصلاً از خانه بیرون نیامدند و طلاب هم با ایشان صحبت کردند. تا روز سی و هفتم‏‎[15]‎‏ یعنی روزی که طلاب مشهدی برای ختم وقت گرفته بودند طلاب به زور گردن ایشان گذاشتند که آن روز را ایشان ختم بگیرد که قاعدتاً این ختم را ایشان باید روز دوم و سوم می گرفت. ‏‎[16]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 148

 

رساله مجانی به کسی نمی دادند

‏امام هیچ تمایلی به دنیا و ریاست و مرجعیت نداشتند. پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، امام آخرین کسی بود که برای ایشان مجلس ترحیم برگزار کرد. در حالی که سبقت در برگزاری مجلس ترحیم برای آیت الله بروجردی خود راهی برای کسب شخصیت محسوب می شد. یا در مورد رساله سابقه نداشت که ایشان رساله مجانی در اختیار مردم قرار بدهد در صورتی که این یک امر متعارف ومعمولی در بیوت مراجع بود. حتی آقای بروجردی با همۀ عظمتی که داشتند به افرادی که به ایشان مراجعه می کردند رساله مجانی واگذار می کردند. ‏‎[17]‎

‏ ‏

رساله را از بیرون تهیه کنید 

‏پدر همسر اینجانب شهید محمد حسین صاحبی که در اثر حملات موشکی صدام کافر به دزفول به اتفاق همسرش به شهادت رسید تعریف می کرد که قبل از انقلاب برای زیارت عتبات عالیات به عراق رفتم و در نجف برای تقدیم وجوهات و عرض ادب به محضر امام به بیرونی ایشان مشرف شدم. دراین دیدار دو نکته برای من خیلی عجیب و قابل تأمل بود یکی اینکه وقتی خواستم وجوهات را خدمت ایشان تقدیم کنم با بی اعتنایی خاصی خودشان تحویل نگرفتند وفرمودند به آقای فلانی بدهید ودیگر اینکه وقتی از محضرشان رسالهعملیه خواستم که با پول آن زمان چیزی نبود و رسم همه مراجع بود که به مریدانشان رساله مجانی می دادند امام با لحن ملایم و مهربانی فرمودند اینجا رساله ندارم، رساله را ازبیرون تهیه کنید. بعد از تشرف به خدمت امام به محضر یکی دیگر از مراجع نجف رفتم ایشان هم خودشان رأساً راجع به وجوهات با ما صحبت کردند و هم رساله مجانی به مردم می دادند. ‏‎[18]‎

‏ ‏

بروید از کتابفروشیها رساله بخرید

‏بعد از فوت مرحوم بروجردی بود که آقای دکتر سنجابی به من مأموریت دادند که  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 149
‏من بروم قم برای تعیین اعلم، که کی اعلم باشد و از کی تقلید کنند و بیشتر نظر آقای دکتر سنجابی و جبهۀ ملی به آقای شریعتمداری بود ولی من خودم، چون من یک مسلمان بودم، می گفتم من باید ببینم کی اعلم و اعدل است خدمت آقای شریعتمداری که من سابقه ای هم داشتم و ایشان مرا خوب می شناخت من هم ایشان را خوب می شناختم، خدمت ایشان که رسیدم به سلیقه ام نیامد که ایشان بتواند مرجع خوبی باشد. رفتیم پیش آقای مرعشی و پیش آقای گلپایگانی آنها را هم نپسندیدم، گفتیم کس دیگری هم هست که در مظان به اصطلاح مرجعیت باشد؟ گفتند یک حاج آقا روح اللهی هست این بود که ما رفتیم منزل حاج آقا روح الله، منتظر ماندیم تا آمدند بعد که آمدند خوب طبق رویه ای که داشتند سرشان را پایین انداختند و به کسی نگاه نکردند و جواب سلامی دادند و رفتند تو اندرون. بعد چند دقیقه ای فاصله شد و آمدند و نشستند و مراجعینی که آنجا بودند رفتند، حرفهاشان را گفتند و آمدند ما بودیم که رفتیم آنجا. ما رفتیم پیش آقای خمینی گفتیم آقا ما از طرف جبهۀ ملی آمدیم برای تعیین مرجع و آمدیم خدمت شما گفتند خیلی خوب. ولی خیلی با ما سرد گرفتند، خیلی سرد، و حتی به ما گفتند رساله ای من ندارم رساله را بروید از کتابفروشیها بخرید حتی یک رساله ای هم ندادند. در صورتی که پیش سایر مراجع که می رفتیم، رساله که می دادند، ناهار هم می دادند، پول هم می دادند، همه چی می دادند. ‏‎[19]‎

‏ ‏

چیزی را تقبّل نمی کنم

‏مرحوم آقای اشراقی برای من نقل می کرد که بعد از فوت مرحوم حاج آقای بروجردی که حوزه قم هنوز سرپرست معینی نداشت، جلسه ای از مراجع فعلی و بعضی از آقایان گذشته تشکیل شد. تشکیل این جلسه به منظور این بود که برای حوزه سرپرست معین شود و طبیعی بود هر کسی که سرپرستی حوزه را به عهده می گرفت مرجعیت هم از آن او بود. در این جلسه صحبتهایی شده بود. یکی از آقایان تقبل کرده بود که یک قسمت از شهریه حوزه را بپردازد. یکی دیگر از آقایان دیگر تقبل کرده بود یک قسمت دیگر از شهریه حوزه را بپردازد. دیگری تقبل کرده بود که نان حوزه را تأمین  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 150
‏کند. نوبت به امام که رسید به ایشان گفتند شما هم یک چیزی را تقبل کنید. ایشان فرمودند: «من زمینه ای ندارم و چیزی را تقبل نمی کنم؛ نه پولی دارم که به عنوان شهریه تقسیم بکنم و نه نان طلاب را می توانم تأمین کنم.» طبیعی بود که دیگر ایشان نمی تواند سهمی در مرجعیت داشته باشد. روی این حساب این مجلس باید برای امام مجلس ناگواری باشد و مثلاً وقتی از این مجلس خارج می شوند با یک روح افسرده ای خارج شوند، ولی آقای اشراقی نقل می کرد آن لحظه ای که امام از آن مجلس خارج شدند من امام را دیدم. دیدم به قدری مسرور و خوشحال است که تعجب کردم. به ایشان عرض کردم: چطور شما اینقدر مسرور و خوشحالید؟ گفتند: «خوشحالی من از این است که خیالم راحت شد. چون این حوزه دیگر سرپرست پیدا کرد و افرادی تقبل کردند که شهریه و نان این حوزه را بپردازند. من هم راحت شدم و خیالم آسوده شد.» ایشان گفت من به امام گفتم شما چه را تقبل کردید؟ فرمودند: «هیچ. من هیچ». ‏‎[20]‎

‏ ‏

خدای متعال، حافظ حوزه است

‏چند روز بعد از رحلت آقای بروجردی، علمای طراز اول قم، برای حفظ حوزه جلسه ای تشکیل دادند و از امام هم دعوت کردند. ایشان پس از برگشتن از جلسه فرمودند: «مجلس لازمی بود برای شهریه دادن و حفظ حوزه.»‏

‏جناب آقای اشراقی سؤال کرد: شما هم چیزی تقبّل کردید؟ فرمودند: «خیر.» گفته شد: چرا؟ اگر وجوه شرعی پیش شما نبود، قرض می کردید. امام فرمودند: «من هیچ گاه این کار را نمی کنم. هر وقت پول رسید، من به آقایان می دهم. تا پول نرسیده، لزومی ندارد که خودم را در دردسر قرض بیندازم. خدای متعال هم حافظ حوزه است». ‏‎[21]‎

‏ ‏

بگذارید یک مدرس باشم

‏پس از فوت مرحوم آقای بروجردی تا مدتها امام راضی نبودند رساله بدهند با اینکه  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 151
‏ما بارها از ایشان خواهش می کردیم و می گفتیم آقا زن و بچه های ما مقلد شما هستند و شما رساله ندارید آنها رساله می خواهند. می فرمود: «بگذارید در حوزه، من یک مدرس باشم. امام تا مدتها با اینکه شهریه ای که بایستی به طلاب دهند حاضر و مهیا بود اما حاضر نبودند مانند مراجع دیگر شهریه بدهند. می فرمودند: «هر کس می خواهد به درس بیاید، بیاید.» بعد با اصرار و تمنا و خواهش قبول کردند که شهریه بدهند. ‏‎[22]‎

‏ ‏

تا مقلد نبینم اجازه تهیه رساله را نمی دهم

‏بعد از آنکه آیت الله العظمی بروجردی به رحمت خدا پیوستند بسیاری از مراجع آماده شده بودند برای اینکه بعد از فوت ایشان انجام وظیفه کنند و مقدماتی که بایستی فراهم بشود برای بعضی از آنها فراهم شده بود و لذا دو ـ سه نفر از مراجع آن روز تعهد کردند که 128 هزار تومان شهریه ای را که دفتر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می پرداختند، تهیه کنند و بپردازند، ولی امام در این مرحله وارد نشدند و تنها به همان درس و بحث می پرداختند. در مجالس ترحیم مرحوم آیت الله بروجردی اگر چنانچه امام شرکت می کردند به صورت غیر معلوم و گوشه و کنار می آمدند که زیاد دیده نشوند. بعد از اتمام این مجالس، طلبه هایی که به لحاظ علمی و اخلاقی علاقه مند به امام بودند آرام نمی گرفتند و لذا عده ای در مقام برآمدند که این مسأله را مطرح کنند. بنا شد عده ای که خود بنده یاد دارم تقریباً سی نفر بودند روز پنجشنبه ای آمدند خدمت امام عرض کردند که آقا ما رساله می خواهیم. امام فرمودند: «من تا مقلد نبینم اجازه تهیه و چاپ رساله نخواهم داد.» آنها نتوانستند جوابی بدهند. منظور امام این بود که من الآن مثل بعضیها که رساله را قبلاً چاپ می کنند تا بعدها مقلد پیدا بشود، نمی توانم اینطور قدم بردارم. بلکه اگر مقلد بود وظیفه شرعی پیدا می کنم و به عبارتی مقدمات مرجعیت را به دست خودم فراهم نمی کنم. ‏‎[23]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 152

 

ما مقلد شما هستیم و رساله می خواهیم

‏وقتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فوت کردند امام رسالۀ چاپ شده ای نداشتند و ما به زحمت توانستیم ایشان را راضی کنیم که رساله شان را چاپ کنند. شاید در حدود صد نفر از شاگردان ایشان بودیم که به خدمتشان رفتیم و گفتیم: آقا ما مقلد شماییم و می خواهیم که رسالۀ شما را داشته باشیم. ‏

‏به این ترتیب برای ایشان وظیفه شرعی درست کردیم تا اجازه بدهند که رساله شان چاپ شود. به این صورت که با اصرار اجازۀ چاپ رساله را گرفتیم و برای اولین بار رساله ای به نام «نجاة العباد» به چاپ رسید که توسط عده ای از شاگردان ایشان تنظیم شده بود. ‏‎[24]‎

‏ ‏

راضی شدند رساله بدهند

‏پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی جمعی از شاگردان و علاقه مندان امام در منزل ایشان جمع شدند و با اصرار از امام خواستند که رساله فارسی ایشان نوشته و چاپ شود ولی امام قبول نمی کردند. در آن جلسه با عده ای طلاب، دور تا دور اتاق بیرونی امام را پر کرده بودیم. خدمت ایشان عرض شد بالاخره شما بفرمایید ما چه کار باید بکنیم اگر ما وظیفه می دانیم که از شما تقلید کنیم و افرادی را هم دعوت به تقلید جنابعالی می کنیم فرضاً اگر مسأله ای برای ما پیش آمد بیاییم در خانه شما حالا با موقع یابی موقع هر وقت باشد در خانه را بزنیم و از شما فتوایتان را سؤال کنیم یا مقلدین شما اگر مسأله ای داشتند، بلند شوند و در خانه شما بیایند یا اینکه بالاخره باید نوشته ای یا رساله ای طبق معمول و متعارفِ همه مراجع از شما در دسترس مقلدین باشد؟ امام پس از این استدلال راضی شدند عده ای بنشینند و رساله ایشان را تنظیم و منتشر کنند. ‏‎[25]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 153

 

بیخود انتظار دارند

‏بعد از فوت آیت الله بروجردی علمای طراز اول حوزه جلسه ای گذاشتند. و هر کس قبول کرد قسمتی از امور حوزه را عهده دار شود. بعد از پایان جلسه آقای اشراقی، داماد امام از ایشان سؤال کرد شما چه امری را قبول کردید؟ فرمود: هیچی، آقایان هستند و امور حوزه را رسیدگی می کنند. آقای اشراقی از این حرف امام اوقاتش تلخ شد و رفت. ما عرض کردیم آقا شاگردان شما که بسیارند انتظاراتی از شما دارند، فرمود: «بیخود». ‏‎[26]‎

‏ ‏

من همان خادم طلبه ها که بودم هستم

‏بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی علما در منزل ایشان اجتماع کردند و بنا شد اصلاح امور حوزه و مسأله شهریه ای که آقای بروجردی پرداخت می کردند را عهده دار شوند. آنجا خدمت امام عرض شد که شما در این قسمت چه جهتی را عهده دار می شوید؟ ایشان فرموده بودند: «من همان خادم طلبه ها که بودم، هستم. من به درس و بحثم اشتغال دارم». ‏‎[27]‎

‏ ‏

از چاپ رساله خود امتناع می کردند

‏امام با عظمت چشمگیر و موقعیت ممتازی که داشتند هرگز به فکر ریاست نبودند و در راه شناساندن خود و یا به دست آوردن مسند و مقام، کوچکترین اقدامی نمی کردند و حتی در مجالس و محافلی که در رابطه با این مورد تشکیل می شد شرکت نمی فرمودند و در مواقع بیرون رفتن از منزل از راه انداختن اصحاب و اطرافیان بشدت اجتناب می کردند، حتی پس از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی از چاپ رسالۀ عملیه خود امتناع می کردند تا اینکه جمعی از فضلا و مدرسین و عده زیادی از طلاب، کراراً به حضور ایشان رسیده و به عرض می رساندند که چون اعلمیّت ایشان برای آنها محرز شده، لذا رسالۀ عملیه ای تهیه و در اختیار آنان قرار دهند. امام پس از دادن رساله  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 154
‏از چاپ آن به نفقه دیگران، خودداری می ورزند تا فضلا قبول می کنند که آن را به نفقه خود چاپ و منتشر نمایند. بدین ترتیب فتاوای ایشان به نام حاشیه بر وسیلة النجاة مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و سپس حاشیه ایشان بر عروة الوثقی و بعد رساله عملیه ایشان چاپ و در اختیار مقلّدینشان قرار گرفت. ‏‎[28]‎

‏ ‏

یک قلم قرمز دور من بکشید

‏پس از وفات مرحوم آیت الله بروجردی مکرر به امام اظهار می شد که شما هم خودتان را مطرح کنید. شما هم رساله بدهید مردم می خواهند از شما تقلید بکنند، چرا رساله نمی دهید؟ امام فرمودند: «یک قلم قرمز دور من بکشید. مرا بگذارید به همان کارهای درسی ام برسم. اگر یک روزی مسلمانان نیاز داشتند من حاضرم، اما فعلاً افراد دیگری هستند مرا بگذارید.» و این خصوصیت سبب می شد که علاقه ما و افرادی که از این حالت امام اطلاع داشتند به ایشان زیادتر شود. ‏‎[29]‎

‏ ‏

من حالا تکلیف ندارم

‏تولیت آستانه حضرت معصومه به من نقل کرد، که روز اول پس از رحلت آقای بروجردی من رفتم پیش آقای خمینی، گفتم: بیا به میدان، گفت: «نه، من حالا تکلیف ندارم، حالا این آقایانی که هستند اگر از عهده برآمدند که خوب هستند من به همان تدریس قانعم. اگر نه آن وقت ...». ‏‎[30]‎

‏ ‏

من این نیستم که می گویید

‏بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی شاگردان مخلص امام، ایشان را از همه کس لایقتر برای مرجعیت می دانستند ولی امام به هیچ وجه حاضر نبودند قدمی در این راه بردارند. نه حاضر شدند برای چاپ رساله و نه برای گرفتن مجالس ترحیم و امثال این  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 155
‏امور. بنده به اتفاق یکی از دوستان خدمت ایشان رسیدیم و پیشنهاد چاپ رساله عملیه نمودیم امام قبول نمی فرمودند تا آنکه آن دوست جمله ای را درباره ایشان گفت که بوی غلو در او بود. ایشان پرخاش به ما نمودند که اینها چیست درباره من می گویید من این نیستم که شما می گویید. ‏‎[31]‎

‏ ‏

اگر پول نرسید، نمی دهیم

‏امام سعی می کردند از مسائل و مقدماتی که برای مرجعی که می خواهد زعامت شیعه را به دست بگیرد، لازم است، حتی المقدور برکنار باشند. ایشان حاضر نبودند به تمام طلبه ها شهریه بدهند و می فرمودند: «پول داریم. با آن پول، شهریۀ فلان مدرسه را می دهیم. بعد هم اگر نرسید، نمی دهیم.» به پیشنهاد حجج اسلام آقایان مسعودی و صانعی، ما از ایشان تقاضا کردیم شهریه بدهند ولی قبول نفرمودند. خدمت آیت الله منتظری عرض کردیم ایشان هم خدمت امام رفتند باز امام قبول نکردند. خود من سه بار خدمت امام رفتم و التماس و التجا و اصرار کردم تا اینکه ایشان قبول کردند شهریه بدهند. ‏‎[32]‎

‏ ‏

جز سرمایه علمی چیزی نداشتند که بدهند

‏در روزگاری که در حوزه، همه به فکر چاپ کردن رسالۀ عملیه، زیاد شدن سهم امام و شهریه بودند امام به گونه ای دیگر رفتار می کردند. معمولاً معلمان و مدرسان و مراجع یا آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خواستند به طرف مرجعیت بروند سعی می کردند یک شهریه ای بدهند. اما امام با آن روح بزرگی که داشتند نمی خواستند جز سرمایۀ علمی چیز دیگری بدهند. ‏‎[33]‎

‏ ‏

امام به دنبال مرجعیت نبودند

‏امام بر یک دوره کتاب وسیلة النجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و همچنین بر کتاب عروة الوثقی، حاشیه داشت و با اینکه ما به منزل ایشان زیاد رفت و آمد می کردیم  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 156
‏اما نمی دانستیم که ایشان بر این دو کتاب حاشیه دارد. کسی که بخواهد مرجع شود حداقل به دوستان نزدیکش می فهماند که اینچنین کتابهای فقهی را نوشته است ولی امام حتی به ما ابراز نکرده بود و بعد از فوت آقای بروجردی بود که طلاب به ایشان مراجعه کردند و خواستار چاپ آن شدند، آن موقع بود که ما فهمیدیم امام بر این دو کتاب حاشیه داشته است. ‏‎[34]‎

‏ ‏

نیازی به من نیست

‏امام در حوزه علمیه قم مدتی معلم علم اخلاق بود. چنان تزکیه نفس کرده بود که بعد از درگذشت آیت الله بروجردی هر چقدر به ایشان اصرار کردند که توضیح المسائل خود را به چاپ برسانید و در اختیار دیگران قرار بدهید. می فرمودند نیازی به من نیست. دیگران این مسئولیت را به عهده گرفته اند. ‏‎[35]‎

‏ ‏

برای مرجعیت حتی یک قدم برنداشته ام

‏امام می فرمودند من راضی نیستم در خانه من کوچکترین قدمی در جهت مرجعیت و رهبری برداشته شود. بعضی از دوستان نقل می کردند در سالهای 41 و 42 از بسیاری شهرها و کشورهای خارج بخصوص پاکستان از ما تقاضای رساله عملیه امام را می کردند ما هر چه سعی می کردیم رضایت امام را جلب کنیم که اجازه دهند از وجوهات در این راه مصرف شود اجازه نمی دادند. خود ایشان می فرمودند: «خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت حتی یک قدم برنداشته ام». ‏‎[36]‎

‏ ‏

تنها امام بود که رساله چاپ نکرد

‏بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سال 1340 شمسی و حتی قبل از وفات ایشان جمعی از مراجع حوزه فوری رساله خود را چاپ و منتشر کردند و طبق معمول، مردم و  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 157
‏مقلّدین به خانۀ آنها رفت و آمد می کردند در این میان فقط امام بود که نه رساله چاپ کردند و نه تغییری در زندگی خود دادند و نه آمادگی برای رفت و آمد مردم نشان دادند. گاهی به ایشان می گفتند آخر شما هم ... ولی امام بی اعتنا مشغول کار خود بودند. ‏‎[37]‎

چه احتیاجی به جلسه استفتا دارم

‏در بین مراجع موسوم است که برای پاسخ دادن به مسائل شرعی جلسه استفتایی با شرکت چند نفر از فقها تشکیل می دهند. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند، ولی امام چنین جلسه ای نداشت. ما هم طبعاً میل داشتیم که ایشان جلسه استفتا داشته باشند چون یکی از شئون مرجعیت بود، اما می دانستیم قبول نمی کنند. به امام عرض کردم عده ای از فقها و فضلا که در درس آیت الله بروجردی شرکت می کردند بعد از ایشان در درس دیگری شرکت نمی کنند و تکامل آنها متوقف شده است، اگر اجازه بدهید من اینها را دعوت کنم که هر هفته چند شب بیایند در منزل شما ومسائل و مشکلات فقهی را با آنها در میان بگذارید که بحث کنند و شما هم کمک کنید تا در فقه ورزیده شوند. البته منظور من از این کار تشکیل جلسه استفتا بود ولی اسمش را نبردم تا مبادا امام قبول نکند. امام بعد از خاتمه حرفهایم، نگاهی به من کرد و گفت: «آقای امینی از شما چنین انتظاری را نداشتم. منتظر بودم به من بگویی تو دیگر پیر شده ای و مرگت نزدیک شده، به فکر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح کن و با نفس اماره ات مبارزه کن. حالا آمده ای به من این حرفها را می زنی. آخر من چه احتیاجی به جلسه استفتا دارم. اگر کسی گاهی مسأله ای بپرسد خودم جواب می دهم». ‏‎[38]‎

‏ ‏

من نمی خواهم مرجع شوم

‏دراوایل مبارزات که اعلامیه های متعددی از امام صادر می شد، یکی از علمای تهران توسط بنده پیامی به امام در قم فرستاد به این مضمون که چون حضرتعالی در  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 158
‏عداد مراجع و صاحبان رساله عملیه هستید، زیبنده شما نیست این اندازه زیاد اعلامیه بدهید. قدری آنها را کمتر کنید. وقتی بنده پیام را به امام تقدیم کردم، فرمودند: «سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید من نمی خواهم مرجع بشوم، می خواهم به وظیفه عمل کنم». ‏‎[39]‎

‏ ‏

هر چه مردم را از ما دورتر کنید وظیفۀ ما سبکتر است

‏یکی ازروحانیون ایران بعد ازفوت مرحوم حکیم به نجف آمد و به امام گفت بعضی ازعلمای تهران به شما پیغام داده اند که این بی اعتنایی شما به بعضی از روحانیون ومقامات روحانی موجب شده که آنها مردم را بعد از فوت آقای حکیم در امر مرجعیت و تقلید به دیگران و به غیر از شما رجوع بدهند. می خواستند به امام هشداری بدهند که اگر می خواهید در این زمینه برای شما کاری بشود باید بیشتر توجه کنید. امام در جواب فرمودند: «سلام ما را به آن آقا برسانید وبگویید شما هر چه مردم را ازما دورتر کنید ما راحت تر هستیم و وظیفۀ ما سبکتر و مسئولیتمان کمتراست».‏‎[40]‎

‏ ‏

اگر مردم از تقلید من برگردند

‏بعد از فوت مرحوم آیت الله حکیم یکی از نمایندگان ایشان در یکی از شهرهای ایران به امام در نجف نامه ای نوشت و اجازه وکالت خواست که بعد از آقای حکیم وکیل ایشان باشد. امام هم یک اجازۀ معمولیبرای او نوشتند و فرستادند. آن آقا به این مقدار اجازه قانع نبود و می خواست وکیل امام در آن استان باشد. حتی مرحوم حاج آقا مصطفی وساطت می کرد که ایشان صلاحیت این کار را دارد، ولی امام نمی پذیرفتند و فرمودند نه این مقدار که من اجازه نوشته ام کافی است. بعد آن آقا نامۀ تهدید آمیزی به امام نوشت که اگر این وکالتنامه را به من ندهید من به مردم می گویم که از تقلید شما برگردند. امام در جواب ایشان نوشتند اگر یک همچو خدمتی به من بکنید من از شما تا  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 159
‏روز قیامت ممنون می شوم. چون بار مسئولیت من، اگر مردم از تقلید من برگردند سبک می شود. ‏‎[41]‎

‏ ‏

در اولین سال اقامت نجف شهریه ندادند

‏از تاکتیهای در خور توجه امام در حوزه علمیه نجف، آنکه هرگز به کاری به طور ناگهانی دست نیازید تا موجب نگرانی و وحشت عناصری را که از خودسازی و تهذیب نفس بی بهره بودند و نسبت به امام احساس رقابت می کردند، فراهم آید. لذا در نخستین سال اقامت در نجف از پرداخت شهریه رسمی خودداری کرد و تنها به تقسیم وجوهی در ماه مبارک رمضان بسنده کرد. آنگاه حدود یک سال هر دو ماه یک بار شهریه می داد و سرانجام از آبان ماه 1347 به طور مرتب و رسمی به دادن شهریه پرداخت. ‏‎[42]‎

‏ ‏

در نجف وظیفه من غیر از ایران است

‏وقتی امام به نجف اشرف تشریف آوردند، دوستان جمع شدیم و از امام خواهش کردیم برای اولین بار در حوزۀ نجف درس را آغاز کنند ولی ایشان نمی پذیرفتند. سیاست تخریبی ساواک این بود که امام را از یک تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر منتقل کند؛ رژیم می خواست امام را از ترکیه به نجف منتقل کند چون در نجف اساتید فقه هستند، امام از نظر فقه در آنجا غریب واقع شوند و آن تلألؤ و آن لمعات علمی ایشان تحت الشعاع قرار بگیرد، بلکه ملت مسلمان ایران دست از امام بردارد. این نقشۀ شومی بود که ساواک با خیال باطل آن را به عنوان یک توطئه چیده بود که عملی کند، ولی امام با توجه به این نکته وقتی وارد نجف اشرف شدند خود را یک طلبه معرفی کردند. من خاطرم هست بسیاری از دوستان آن زمان حالت گریه و حالت شکستگی عجیبی پیدا کرده بودند. شخصیتی با این عظمت که با سخنانش توانسته بود یک ملتی را تکان بدهد و یک دستگاه جبار مبتنی بر شرق و غرب را متزلزل کند، چگونه آمده در نجف و می گوید من یک طلبه هستم. ما وقتی خدمت امام برای اولین بار رسیدیم که از ایشان  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 160
‏خواهش کنیم بحث را شروع بکنند، حتی گفتیم که درس مکاسب شما در ایران و در حوزه علمیه قم ناقص مانده و دنبال همان را شروع بکنید. امام می فرمودند: «من در نجف یک طلبه هستم و در نجف وظیفه ام غیر از وظیفه ای است که در ایران داشتم». ‏‎[43]‎

‏ ‏

جوابهای کوتاه می دادند

‏در اوایلی که امام به نجف تشریف آوردند در محضر ایشان بعضی از آقایان جمع می شدند و مسائلی را سؤال می کردند و امام به آنها جواب خیلی کوتاهی می دادند. ایشان کمتر حرف می زدند و بیشتر گوش می کردند. ‏‎[44]‎

‏ ‏

در قم هم نماز جماعت نمی خواندم

‏امام طبق اخلاق و روشی که داشتند معمولاً کم صحبت می کردند، مگر اینکه از ایشان سؤال می شد. ولی در نشستهای نجف بنا را بر این گذاشته بودند که بیشتر صحبت کنند. یک روز مرحوم آقای حکیم از ایشان سؤال کردند که جنابعالی جایی نماز می خوانید؟ ایشان فرمودند: من قم هم که بودم نماز جماعت نمی خواندم. آقای حکیم نظرشان این بود جایی را به امام تعارف کنند یا جایی را خود ایشان برای نماز قبول کنند که امام با این جواب در حقیقت بیان فرمودند که مایل به این مسأله نیستند. ‏‎[45]‎

‏ ‏

به کسی نگویید به درس من بیاید

‏بعد از اینکه یکی دو ماه از اقامت امام در نجف می گذشت و خانواده ایشان هم هنوز به نجف نیامده بودند امام با چند نفر از اطرافیان که دور ایشان بودیم نماز را در منزل می خواندند. یک روز چند نفر از فضلای حوزه نجف از ایشان خواستند درس بگویند، ولی امام می فرمودند حالا باشد. بعد که قبول کردند ما را در اندرونی خواستند  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 161
‏چون حتی بیرونی هم برای خوشان نگرفته بودند و فرمودند حالا که من قبول کرده ام که بیایم و درس بگویم و شما گرد من جمع بشوید، این از باب این است که من یک خُرده از شما مسن تر هستم لذا یک مباحثه با هم می گذاریم و اسمش را هم درس نمی گذاریم. ولی من از شما خواهشم این است که شما خواهش مرا قبول کنید که نباید به هیچ کس متعرض بشوید که مثلاً به درس من بیاید. این حرفها نباید باشد. همین چند نفری که هستید کفایت می کند. ‏‎[46]‎

‏ ‏

پرداخت شهریه برای من امکان ندارد

‏یک روز خدمت امام پیشنهاد شد به طلاب نجف شهریه بدهند. ایشان نپذیرفتند و فرمودند برای من امکان ندارد. حاج شیخ نصرالله خلخالی که پیشنهاد دهنده بود گفت من وجه شهریه را به عنوان قرض در اختیار شما می گذارم، شما فقط اجازه بفرمایید. امام به خاطر آن عنوانی که شهریه دادن دارد از این کار ابا داشتند، اما با اصرار زیاد قبول کردند به مناسبت ماه رمضان (که زمان پیشنهاد مصادف بود با فرارسیدن آن ماه) تقسیمی داشته باشند بعد حاج شیخ نصرالله خلخالی با تلاش زیاد به امام قبولاندند که شهریه را ادامه بدهند. ‏‎[47]‎

‏ ‏

از شما توقع داشتم مرا نصیحت کنید

‏در نجف بعد از ماه مبارک رمضان یک روز پس از پایان درس به منزل امام آمدم و به مشهدی نادعلی خادم بیرونی امام گفتم آقا تشریف دارند؟ گفت: بله، گفتم: خدمت آقا سلام برسانید و بگویید سروش می گوید من یک عرضی دارم خدمت شما، اگر اجازه بفرمایید خدمت شما برسم. مشهدی نادعلی آمد و گفت آقا فرمودند بفرمایید. من به اتاق رفتم و آن روز خودم را آدم جسور و شجاعی دیدم و خدمتشان گفتم آقا من استخاره ای کردم و چون استخاره مساعد بود، آمدم خدمت جنابعالی که یک جمله ای را عرض کنم. فرمودند: «چیست؟» گفتم آقا شما یک پولی تهیه بکنید ولو اینکه هر ماه  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 162
‏هم امکانش نباشد یک شهریه ای به طلبه ها داده بشود. آقا فرمودند: «پول تهیه کردنی نیست، بلکه اگر پول آمد انسان یک وظیفۀ شرعی پیدا می کند که به مصرف برساند.» من عرض کردم اگر اوایلش تهیه بشود بعد دنبالش خواهد رسید. آقا فرمودند: «نخیر.» من دوباره تکرار کردم. فرمودند: «خیر.» بنده عرض کردم آقا مثل اینکه جنابعالی منزل هستید و از بیرون خبری ندارید ـ با همین لحن هم گفتم ـ فرمودند: «چه خبری؟» گفتم بعضیها تبلیغات مرجعیت را روی همین مسأله، معیار قرارمی دهند. جملۀ بنده به اینجا که رسید امام نگاهی کرد و فرمود: «آقای سروش من از شما توقع نداشتم. من اگر چنین بودم از شما توقع داشتم که مرا نصیحت کنید. این حرفها چیست؟ ما همّ مان بر این است که حوزه علمیه قم اداره بشود. در حوزه علمیه قم اگر کسی پول تهیه کند کسی دیگر هم درس می دهد.» و هنوز این جمله در گوش من طنین انداز است که چند مرتبه فرمود: «من هم اگر چنین بودم باید شما مرا نصیحت می کردید». بنده باز هم خواستم همین معنی را در قالبی دیگر تکرار بکنم. فرمودندآقای سروش اگر مطلب دیگری دارید بفرمایید در غیر این صورت من خواهش می کنم از این موضوع صرف نظر کنید. و بنده از محضر ایشان بیرون آمدم. ‏‎[48]‎

‏ ‏

من به حج بعثه نمی فرستم

‏وقتی امام در نجف بود رسم این بود که مراجع در مراسم حج، بعثه به مکه می فرستادند. آقای حاج شیخ نصرالله خلخالی که نسبت به امام ارادت داشت، اصرار می کرد که امام هم بعثه بفرستند ولی چون بعثه فرستادن در مکه یک سر و صدایی داشت و صحنه ای برای مرجعیت بود امام فرمودند: «نمی فرستم». چون احتمال داده می شد که شاید امام برای مخارج این کار از سهم امام ملاحظه می کند، لذا به امام عرض کرد شما آقای مدنی‏‎[49]‎‏ را بفرستید. همین یک نفر را و من خرجش را از خودم می دهم. امام فرمودند: «خیر» و قبول نکردند. ‏‎[50]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 163

 

من نمی خواهم از عروه محشّای شما بخرم

‏شش ماه پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی روزی از تهران به قم مشرف می شدم در بین راه هنگامی که ماشینها ایستادند، یکی از ناشرین پس از سلام و تعارف گفت هنوز هم کارش چاپ کتاب است و اضافه کرد الآن از قم می آیم، در آنجا خدمت علما و فقها رسیدم و گفتم عروه مرحوم سید [کاظم یزدی] را چاپ کنم شما حواشی تان را بدهید تا من به کتاب عروه پیوست کنم. نزد هر یک از آقایان رفتم و پیشنهاد خود را مطرح کردم پذیرفتند و تعدادی عروه با حواشی متعدد را قصد چاپ داشتم پیش خرید کردند، ولی وقتی خدمت آقای خمینی رفتم و به ایشان عرض کردم می خواهم عروه را چاپ و حواشی فقهای در قید حیات را به آن پیوست کنم شما هم حاشیه خودتان به عروه را مرحمت کنید تا به این کتاب ضمیمه کنم، در ضمن دیگر آقایان تعدادی از کتابها را پیش خرید کرده اند اگر شما هم مایلید به شما هم تعدادی را پیش فروش می کنم، امام فرمودند: «من نمی خواهم حاشیه عروه را چاپ کنم. من نمی خواهم از عروه مُحشّای شما بخرم. شما هر چه تکلیفتان است به آن عمل کنید». ‏‎[51]‎

‏ ‏

چرا می خواهید چاپ کنید؟

‏به وسیلۀ مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی به امام پیشنهاد شد که تحریرالوسیله ایشان چاپ شود. تحریرالوسیله را امام در دوران تبعید در ترکیه تحریر فرموده بودند. آقا شیخ نصرالله از امام خواست دستنویس تحریرالوسیله را لطف کنند تا ایشان چاپ کند. ‏

‏امام فرمودند: «چرا می خواهید چاپ کنید»؟ او گفت برای مقلدین عرب. امام فرمودند: «من مقلد عرب ندارم». ‏

‏حاج شیخ نصرالله گفت اولاً عده ای از شیعیان عراق مقلد شما هستند. ثانیاً، باید فتوای مرجع در اختیار باشد. عدم تقلید شاید برای این است که فتوای شما در اختیارشان نیست. وقتی فتوای شما در اختیارشان باشد تقلید خواهند کرد. البته حرف شیخ نصرالله درست بود، زیرا عربها، بخصوص عربهای عراق دلبستگی عمیقی به امام  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 164
‏داشتند. ‏

‏در هر حال امام نپذیرفتند و فرمودند: «اگر من، این تعداد مقلد داشته باشم به کتابفروشی مراجعه می کنند و کتابفروش وقتی تقاضا را دید، در صدد چاپ رساله من برمی آید، چرا با پول بیت المال چاپ شود؟» حاج شیخ نصرالله خلخالی گفت شما قبول بفرمایید. من به جای کتابفروش رساله را با خرج خودم چاپ می کنم. امام نپذیرفتند. ولی اصرار حاج شیخ نصرالله ادامه داشت. در نهایت امام به ایشان فرمودند: «اگر اینکه می گویید صحت داشته باشد، همۀ تحریرالوسیله به درد عوام عرب نمی خورد. این را می دهیم تلخیص کنند.» در اینجا بود که امام مرا خواستند وفرمودند: «حاج شیخ نصرالله می خواهد تحریرالوسیله را چاپ کند. من با آن حجم صلاح نمی دانم آن را چاپ کنند؛ لذا شما تحریرالوسیله را خلاصه کنید، در 250 تا 300 صفحه، به صورت رساله عربی مختصر باشد». بعد مقرر فرمودند اطاقی در بیرونی منزلشان در اختیار من گذاشتند. من هم حدود سه ماه روزی چند ساعت وقت گذاشتم و آن را خلاصه کردم. این خلاصه به نام «زبدة الاحکام» چاپ شد. ‏‎[52]‎

‏ ‏

مخارجش را من می دهم

‏امام ابا داشتند از اینکه مطرح شوند، لذا وقتی که تحریرالوسیله ایشان برای اولین بار درنجف چاپ شد روی جلد آن عناوینی نوشتند مانند تألیف علامه، علم الحوزه آیت الله العظمی فی الارضین، فی العالمین، زعیم الحوزات العلمیه و ایشان به مجرد اینکه روی جلد، این تعبیرات را دیدند دستور دادند که این عبارت را پاک کنید. وقتی آقایان مسئولِ این کار می گفتند آقا، چاپ شده و پاک کردن آن مشکل است، فرمودند مخارجش را من می دهم. بالاخره دستور امام اجرا شد و روی آن نوشته زردکوب خورد تا آن القاب و تعریفات خوانده نشود. ‏‎[53]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 165

 

این نوشته باید از بین برود

‏امام به کتاب تحریرالوسیله زمانی که در ترکیه بودند مطالبی اضافه کرده بودند، این کتاب حاشیه ای بر کتاب وسیله مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی بود که در ترکیه، حاشیه را در متن برده بودند و یک چیزهایی هم اضافه کرده بودند. در نجف وقتی خواستند این کتاب را چاپ کنند یک جلد را آوردند به من دادند خدمت امام ببرم که ایشان ببینند. پشت جلد این رساله از امام خیلی تجلیل شده بود. وقتی کتاب را خدمت ایشان بردم و نشان دادم تا چشم امام به عبارات پشت این کتاب افتاد آنقدر ناراحت شدند که کتاب را به زمین زدند و فرمودند به من نمی گویند. این نوشته ها باید از بین برود که جرأت نکردم حرفی بزنم، برگشتم بیرون و به آن شخص که متصدی این کار بود مطلب را گفتم و اضافه کردم، فایده ندارد و امام اگر فرمایشی کردند همین است. امام اینقدر از تعریفی که پشت جلد رساله از ایشان شده بود ناراحت شده بودند که آن را به زمین زدند. وقتی این کتاب را به چاپخانه بردند که آن عبارات را محو کنند، مسئول کتابخانه که خیلی تعجب کرده بود چون تا به حال چنین جریانی را نه دیده بود و نه شنیده بود به زبان عربی گفت: این آقا کیست؟‏‎[54]‎

‏ ‏

رفقای من صحبتی نکنند

‏وقتی آیت الله حکیم در کاظمین فوت کردند هنوز جنازه را به نجف نیاورده بودند که خادم امام آمد و به من گفت آقا می فرمایند بیا. اول صبح بود که به خدمت ایشان رفتم. امام در دالان منزل تشریف آوردند و فرمودند: «به رفقای من بگویید صحبتی نکنند.» منظورشان این بود که رفقایی که به امام علاقه داشتند برای مرجعیت ایشان تبلیغ نکنند. ‏‎[55]‎

‏ ‏

به دوستانم بگویید به نفع من کاری نکنند

‏به دنبال بستری شدن مرحوم آیت الله حکیم در بیمارستان بغداد علما و روحانیون عالیمقام نجف یکی پس از دیگری به بغداد رفته از او عیادت کردند، لکن هر چه به امام  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 166
‏پیشنهاد شد و روی آن اصرار و پا فشاری به عمل آمد که به بغداد بروند و از آن مرحوم عیادت کنند، نپذیرفت. وقتی به امام گفتند مراجع نجف به بغداد رفته و از آقای حکیم عیادت کرده اند، خوب است شما هم چنین کنید، در پاسخ فرمودند آقایان مراجع به عیادت ایشان رفته و می روند به من طلبه چه ربطی دارد؟ البته امام از آقای حکیم در نجف پیش از انتقال او به بیمارستان بغداد عیادت کرده بودند این بدان جهت بود که امام از هر گونه حرکتی که شائبۀ آینده سازی برای خویشتن داشته باشد سخت گریزان بود و از این رو نمی خواست امری را که علمای طراز اول نجف انجام داده اند تقلید کند و از این راه خود را در ردیف آنان قرار دهد. با این حال وقتی در شب سه شنبه 12 / 3 / 1349 خبر درگذشت آقای حکیم به نجف رسید بنا به گفته آقای حاح شیخ عبدالعلی قرهی امام آن شب را نخوابید و شب را به دعا و تفکر گذرانید و صبحگاهان پس از ادای نماز فرمود به دوستانم بگویید من راضی نیستم در این کشمکشهایی که در سطح حوزه ها بروز خواهد کرد، وارد شوند و به نفع من بخواهند کاری انجام بدهند. ‏‎[56]‎

‏ ‏

در هیچ مجلسی حق ندارید اسم مرا بیاورید

‏بعد از درگذشت مرحوم آیت الله حکیم، شب از بلندگوها اعلام کردند که آقای حکیم فوت کرده است. چون فصل تابستان بود آن شب امام پشت بام بودند. یکی از برادران گفت متوجه شدم صدای گریه می آمد و دیدیم که امام نشسته و گریه می کند. روز بعد امام فرمودند همه را جمع کنید و به آنها بگویید در هیچ مجلسی شما حق ندارید از من دفاع کنید و اسم مرا بیاورید، گرچه سیلی به گوش مصطفی بزنند و اگر به من بد بگویند باز شما چیزی نگویید. امام به ما اینطور فرمودند حتی حاضر نبودند برای مرجعیت ایشان تبلیغ بشود و در همان ایام افرادی از موصل و کرکوک خدمت امام می آمدند و می گفتند ما از چه کسی تقلید کنیم؟ ایشان می فرمود از چه کسی تقلید می کردید؟ آنها می گفتند ازآقای حکیم. امام می گفتند: «به رأی آقای حکیم باقی باشید» این خیلی عظمت می خواهد که اشخاصی پیش یک مرجع بیایند و آن مرجع اینگونه بگوید. ‏‎[57]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 167

 

جز آقای خمینی چیزی نگویید

‏از تواضع و فروتنی امام و بی اعتنایی ایشان به مسائل دنیوی این بود که در مراسم یادبودی که برای مراجع در نجف گرفته می شد ایشان صبر می کرد که علمای طراز اول، مجلس فاتحه برگزار می کردند بعد نوبت طلاب و افاضل حوزه می رسید، آنها هم برگزار می کردند، بعد از طلاب امام دستور دادند از طرف ایشان مجلس فاتحه گذاشته شود. در فوت مرحوم آقای حکیم ایشان نه تنها بعد از همه، مراسم فاتحه برگزار کردند، بلکه دستور دادند از پشت بلندگو که اعلام فاتحه می کنند جز کلمۀ سید خمینی (آقای خمینی) هیچ چیز به آن اضافه نکنند. ‏‎[58]‎

‏ ‏

بیخود اینها این کار را کرده اند

‏بعد از فوت آیت الله حکیم عده ای از فضلای حوزه (حدود چهارده نفر) که در بین آنها آیت الله منتظری، مشکینی و مرحوم آقای ربانی شیرازی بودند در یک ورقه مشترکی مرجعیت و اعلمیت امام را امضا کرده بودند که در همۀ شهرها پخش شد. وقتی پس از آن من به نجف مشرف شدم، خیال می کردم که چون از صدور این ورقه دو ماهی گذشته بود این ورقه به ایشان رسیده است. امام از اوضاع ایران جویا شدند، عرض کردم؛ و قضیۀ طومار آقایان را هم مطرح کردم و گفتم: لابد آورده اند خدمت حضرتعالی. فرمودند: «نه.» من عرض کردم اطلاع نداشتم والآ این ورقه ها را که در کرمانشاه بود، می آوردم خدمتتان. فرمودند: «نه نیاورده اند». بعد به صورت اعتراض که شدیداً ناراحت بودند، فرمودند: «بیخود اینها این کار را کردند، نمی بایست بکنند». ‏‎[59]‎

‏ ‏

این کارهای بچه گانه چیست؟

‏در تعیین مرجعیت و انتخاب مرجع، حرکتی در حوزه های علمیه در طول تاریخ سابقه دارد که بعد از فوت مرحوم آقای حکیم به وجود آمد. بعد از رحلت ایشان عده ای به تکاپو افتادند که از زعامت و مرجعیت ایشان سهمی برده باشند. قهراً این را  ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 168
‏می دیدند، آن را می دیدند، و با وکلای ایشان تماس می گرفتند که تأییدی برای مرجعیت خود بگیرند؛ اما در آن ایام، امام برای اینکه خود را وارد چنین معرکه ای که در نظر ایشان بسیار کوچک بود، نکنند (چون بعضی مراجع را رده بندی کرده بودند و ایشان را در رده هفتم یا هشتم گذاشته بودند و دوستان ناراحت بودند و از ایشان می خواستند که این ترتیب را نپذیرند.) می فرمودند: ‏

‏ «ما پیر مرد شده ایم ما دیگر باید نوبت اداره حوزه را بدهیم به جوانها و باید بکوشیم جوانها را معرفی بکنیم اگر با جلوتر قرار دادن این جور افراد آنها معرفی می شوند این وظیفه ماست، این کار بدی نیست، بلکه کار خیلی خوبی هم هست، بلند شوید و بروید، این صحبتهای بچه گانه چیست». ‏‎[60]‎

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 169

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 5صفحه 170

  • . آیت الله صادق خلخالی ـ یاد؛ س1، ش 4، ص 49.
  • . حجت الاسلام و المسلمین لطفعلی فقیهی ـ اطلاعات هفتگی؛ ش 2442، ص 13.
  • . آیت الله شهید شیخ فضل الله محلاتی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 6، ص 15.
  • . آیت الله ابوالقاسم خزعلی ـ پا بهپای آفتاب؛ ج 3، ص 40.
  • . آیت الله محمد مهدی ربانی املشی ـ پیام انقلاب؛ ش 78، ص 29.
  • . آیت الله ابراهیم امینی ـ پیام انقلاب؛ ش 105، ص 21.
  • . حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی ـ حضور؛ ش 1، ص 8.
  • . آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 318.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی ـ پیشین ـ چاپ جدید ـ ج 1، ص 65.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ حوزه؛ ش 45، ص 53.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مسعودی خمینی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 145.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 140.
  • . آیت الله غلامرضا رضوانی ـ امید انقلاب؛ ش 129، ص 61.
  • . آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی ـ در میان نقل قولهایی که شده است این نقل صحیحتر است.
  • این نقل با سایر خاطرات در این زمینه تناقض دارد.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 97.
  • . آیت الله حسن صانعی ـ روزنامه اطلاعات؛ 14 / 3 / 96.
  • . حمید حلمی ـ آرشیو شخصی مؤلف.
  • . تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی؛ ص 149، به نقل از مدیر شانه چی.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مسعودی خمینی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 146.
  • . آیت الله محمد محمدی گیلانی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه اربعین ارتحال امام.
  • . آیت الله محمد مهدی ربانی املشی ـ پیام انقلاب؛ ش 78، ص 30.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی ـ مصاحبه با صدا وسیما.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مسعودی خمینی ـ پا به پای آفتاب ـ چاپ جدید ـ ج 3، ص 115.
  • . آیت الله محمد مؤمن ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 3، ص 113.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ فرازهایی از ابعاد روحی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی؛ ص 72.
  • . آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 107.
  • . تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ ص 147، به نقل از ابوالحسن بنی صدر.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه سالگرد ارتحال امام؛ خرداد69.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری ـ پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 50.
  • . حجت الاسلام و المسلمین صادق احسان بخش ـ پیشین؛ ج 2، ص 212.
  • . آیت الله یوسف صانعی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 3، ص 37.
  • . حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین باکویی.
  • . حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری کرمانی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 2، ص 101.
  • . حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی ـ پیشین؛ ج 6، ص 74.
  • . آیت الله ابراهیم امینی – پیشین؛ ج 4، ص 112.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مرتضی صادقی تهرانی ـ پیشین؛ ج 5، ص 43.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی ـ پیشین؛ ج 1، ص 93.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالمجید ایروانی ـ پیشین؛ ج 5، ص 17.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ پیام انقلاب؛ ش 161، ص 23.
  • . حجت الاسلام و المسلمین کریمی ـ مصاحبه با صدا و سیما.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ حوزه؛ ش 37ـ 38، ص 103.
  • حجت الاسلام و المسلمین محی الدین فرقانی ـ مصاحبه با صدا وسیما.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ حوزه؛ ش 37 ـ 38، ص 105.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی ـ روزنامه جمهوری اسلامی ـ ویژه اربعین ارتحال امام.
  • آیت الله شهید سید اسدالله مدنی.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 142.
  • . حجت الاسلام و المسلمین مرتضی صادقی تهرانی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 2، ص 324.
  • . آیت الله عباسعلی عمید زنجانی ـ حوزه؛ ش 37ـ38، ص 105.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمد موسوی خوئینی ها ـ پیشین؛ ص 78.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 138.
  • . حجت الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 6، ص 138.
  • . تحلیلی از نهضت امام خمینی؛ ج 1.
  • . حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 4، ص 131.
  • . حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی ـ پیشین؛ ج 1، ص 92.
  • . آیت الله محمد مؤمن ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 178.
  • . تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ ص 167، به نقل ازآیت الله منتظری.