روایت اول

سفیر آفتاب در قلمرو غروب

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

سفیر آفتاب در قلمرو غروب

‏زن چشمهایش را باز کرد. زمان از دستش خارج شده بود. نمی دانست چندین ساعت‏‎ ‎‏پیاپی را به مرور خاطرات گذرانده است؟ حس عجیبی داشت، به این فکر می کرد که آیا‏‎ ‎‏واقعاً ایام زندگی و مبارزاتی اش هم به سرعت همین زمانی گذشته که در حال فکر کردن‏‎ ‎‏بوده است. در ضمن می دانست که در این اندیشیدن، خیلی هم جزئیات را مرور نکرده و‏‎ ‎‏این همه خاطره و یاد به ذهنش متبادر شده است. فکر کرد که در این عبور و مرور از‏‎ ‎‏لا به لای گذشته های ذهنی اش، به عابری می مانسته که یک خیابان بسیار طولانی ای را که‏‎ ‎‏کوچه های فرعی بسیاری دارد، برای قدم زدن انتخاب کرده و فقط از همین خیابان‏‎ ‎‏گذشته و به داخل کوچه هایش سری نزده است؛ چرا که در غیر این صورت، چه بسا در‏‎ ‎‏همان ابتدای راه می ماند و از پیچ و خم یک کوچه هم حتی در نمی آمد. با خود اندیشید‏‎ ‎‏که راستی اگر جزئیات را بیشتر و بیشتر مرور می کرد، الآن در کجای خاطرات بود؟ او‏‎ ‎‏خوب می دانست و به خاطر می آورد که هر کدام از فرازهای خاطرات و رویدادهای‏‎ ‎‏روزهایش آنقدر حواشی و شاخ و برگ دارد که هر یک به تنهایی می تواند ساعتها و بلکه‏‎ ‎‏روزها خاطرش را به خود مشغول کند. با این همه نمی خواست در این تسلسل فکری و‏‎ ‎‏یادآوری خاطراتش، وقفه ای بیفتد. یک بار دیگر چشمهایش را بست که به بخشهای‏‎ ‎‏دیگری از خاطرات و خطرات دیرآزمایش بیندیشد. به یاد سفرش به مسکو افتاد. همین‏‎ ‎‏طور که چشمهایش را روی هم گذاشته بود، به آن روزها بازگشت.‏

‏     زمستان سال 67 بود. او در آن ایام، چندی بود که مسئولیت قسمتهای زنانۀ زندانهای‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 55
‏تهران را به عهده داشت. یک روز که برای بازدید به زندان کچویی‏‎[1]‎‏ رفته بود، به محض‏‎ ‎‏رسیدن، ریاست زندان او را به کناری کشیده و به اطلاع او رسانده بود که از بیت امام،‏‎ ‎‏مرحوم حاج احمدآقا، شخصاً تماس گرفته و پیغام گذاشته بودند که به محض رسیدن او،‏‎ ‎‏با ایشان تماس بگیرد. مرضیه فوراً تماس گرفته بود ولی مرحوم حاج احمد آقا از وی‏‎ ‎‏خواسته بود که پس از رسیدن به خانه با او تماس بگیرد تا راحت تر بتوانند صحبت کنند؛‏‎ ‎‏چرا که خبر مهمی باید به او ابلاغ می شد و قطعاً باید مسائل امنیتی، لحاظ می شد. او‏‎ ‎‏به خاطر آورد که دلشورۀ عجیبی به جانش چنگ می انداخت و ذهنش به هزار راه و‏‎ ‎‏بیراهه می رفت. با خود می اندیشید نکند خدای ناکرده برای حضرت امام (س) مشکلی‏‎ ‎‏پیش آمده باشد. نکند باز آتش جنگ شعله ور شده باشد؛ بخصوص که از تاریخ پایان‏‎ ‎‏جنگ زمان زیادی نمی گذشت... دغدغه های فراوان، تمرکز را از او گرفته بود. ادامه‏‎ ‎‏بازدید از زندان عملاً برایش امکان نداشت. بنابراین خود را به سرعت به منزل رساند و‏‎ ‎‏با مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفت و دریافت که یکی از قاصدانی است که قرار است‏‎ ‎‏نامۀ تاریخی و پیام شگفت آور حضرت امام (س) را به شخص گورباچف، دبیر کل حزب‏‎ ‎‏کمونیست شوروی برساند و از آن لحظه باید آمادۀ سفر باشد تا وقتی فرمان داده شد،‏‎ ‎‏حرکت کند. قاصد دیگر، آیت الله جوادی آملی بود. به هر حال این خبر باید تا لحظه‏‎ ‎‏ورود به مسکو و تسلیم نامه امام به شخص گورباچف، کاملاً مخفی می ماند.‏

‏     پس از شنیدن این خبر، تمام وجودش لبریز از سؤالهایی بود که پاسخهای شفافی‏‎ ‎‏برای آنها نمی یافت.‏

‏     او مدام از خود می پرسید که آیا مضمون نامه چیست؟ چه اتفاقی افتاده است؟ چرا‏‎ ‎‏آیت الله جوادی آملی؟ چرا اصلاً باید یک زن هم در دایرۀ مأموریت شرکت کند و تازه‏‎ ‎‏چرا او؟ او که اصلاً زبان روسی نمی دانست؟ به هر حال هر چه او بیشتر دنبال جواب‏‎ ‎‏می گشت، کمتر می یافت. از طرفی هم به حیث محرمانه بودن خبر، نمی توانست با کسی‏‎ ‎‏مشورت کند. به قرآن پناه برد و استخاره کرد و پاسخ شنید که موفقیت کامل حاصل‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 56
‏نمی شود، اما نعمتی است که خدا بر شما ارزانی داشته است.‏‎[2]‎‏ نه قرآن هم به او پاسخ‏‎ ‎‏چندان شفاف و ضربتی نداده بود. با این همه، او نمی توانست شادمانی خود را از این‏‎ ‎‏انتخاب که یکی از افراد منتخب امام برای این مأموریت مهم است، پنهان کند.‏

‏     دو روز با این کیفیت گذشت. دو روزی که به علت در التهاب و انتظار گذشتن، به‏‎ ‎‏میزان دو سال و شاید دو قرن امتداد یافت. پس از دو روز به او اطلاع دادند که ساعت ده‏‎ ‎‏فردا صبح در فرودگاه باشد. در ضمن تأکید کردند که حتماً اگر تا آن تاریخ وصیتنامه هم‏‎ ‎‏ننوشته آن را بنویسد، چرا که شاید این سفر بازگشتی نداشته باشد. به هر حال سفر به‏‎ ‎‏اتحاد جماهیر شوروی بود؛ یکی از دو قطب جهان دوقطبی آن روزگار. یکی از دو‏‎ ‎‏ابرقدرت جهان تا پیش از فروپاشی شوروی، در ضمن به دستور حضرت امام (س) هیچ‏‎ ‎‏یک از افرادی که راهی این مأموریت بودند حق نداشتند پس از ابلاغ پیام در آنجا بمانند،‏‎ ‎‏ولو برای رفتن به مسجد تاریخی و بزرگ مسکو. امام (س) فرموده بودند که این سفر،‏‎ ‎‏یک سفر حساس مأموریتی است و اگر کسی میل سیاحت هم کرد، ابتدا باید از این‏‎ ‎‏مأموریت برگردد و سپس به قصد مسافرت و سیر و سیاحت، در سفری جداگانه به آن‏‎ ‎‏کشور برود.‏

‏     مرضیه در روز موعود، پس از خداحافظی از اعضای خانواده اش که او را بیشتر در‏‎ ‎‏سفر دیده بودند تا در حضر، به فرودگاه آمد. وقتی به آنجا رسید، مشاهده کرد آقای‏‎ ‎‏محمدجواد اردشیر لاریجانی، قائم مقام وقت وزارت امور خارجه نیز، یکی دیگر از‏‎ ‎‏افرادی است که با او در این هیأت که سرپرستی آن بر عهدۀ آیت الله جوادی آملی است،‏‎ ‎‏همراه خواهد بود. همراه این هیأت، کارگزاران سفارت ایران در مسکو نیز برای تسهیل‏‎ ‎‏امور کنسولی و انجام مراحل اداری، سفر می کردند.‏

‏     هواپیما هنگام عصر در فرودگاه مسکو به زمین نشست و هیأت ایرانی از طرف هیأتی‏‎ ‎‏متشکل از وزیر امور خارجه وقت شوروی ـ ادوارد شوارد نادزه ـ جانشین گورباچف،‏‎ ‎‏امام جماعت مسجد بزرگ مسکو و تنی چند از دیپلماتهای ایرانی، مورد استقبال قرار‏‎ ‎‏گرفتند. آیت الله جوادی، او و محمدجواد اردشیر لاریجانی به ترتیب از پلکان هواپیما‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 57
‏پایین آمدند؛ در حالی که نوع پوشش مرضیه که ملبس به چادر و حجاب کامل بود،‏‎ ‎‏حضار غیرایرانی حاضر در فرودگاه را به شگفتی واداشته بود به گونه ای که تمامی آنها به‏‎ ‎‏وی می نگریستند. خاطرۀ جالبی که او از ابتدای ورودشان به فرودگاه به یاد داشت،‏‎ ‎‏برخورد جانشین گورباچف‏‎[3]‎‏ با وی بود. رئیس هیأت اعزامی از ایران، آیت الله جوادی‏‎ ‎‏آملی بود و به طور طبیعی دسته گل و یا هر هدیۀ دیگری که در این مناسبتها برای‏‎ ‎‏هیأتهای بازدیدکننده در نظر می گیرند، به شخص رئیس هیأت اعزامی می رسد. با این‏‎ ‎‏همه جانشین گورباچف که در ابتدای دیدار دسته گلی به دست داشت، متأثر از نوع‏‎ ‎‏پوشش اسلامی مرضیه، دسته گل را به وی داد و او که از این حرکت غافلگیر شده بود، با‏‎ ‎‏راهنمایی سفیر ایران در مسکو، آن را گرفت و به آیت الله جوادی آملی تقدیم کرد.‏‎ ‎‏اعضای هیأت به قصد مصافحه به سمت هم دست دراز کردند ولی طبق هماهنگیهای‏‎ ‎‏قبلی دیپلماتهای ایرانی در مسکو با همتایان روسی شان، کسی با او دست نداد. با اینکه‏‎ ‎‏خود گورباچف در بین استقبال کنندگان نبود ولی حضور مشاور وی، برای هیأت ایرانی‏‎ ‎‏معنای خوبی داشت؛ چرا که نشان از جدیت و رسمیت کامل این مأموریت بود. به هر‏‎ ‎‏حال حضور مرضیه با حجاب اسلامی اش، موضوع تیتر اول روزنامه های مسکو شد. پس‏‎ ‎‏از اینکه مراسم رسمی استقبال پایان یافت، اعضای هیأت ابتدا به سفارتخانۀ ایران در‏‎ ‎‏شوروی رفتند و شب هنگام پس از صرف شام به هتلی رفتند که برای آنها از قبل تعبیه‏‎ ‎‏شده بود.‏

‏     پس از استقرار گروه اعزامی، جلسه ای بین آیت الله جوادی آملی، خواهر دباغ و‏‎ ‎‏محمدجواد اردشیر لاریجانی برگزار شد تا در طول دیدار فردا هر سه آمادگی کامل‏‎ ‎‏داشته باشند و هنگام مواجهه با شخص گورباچف هیچ گونه ناهماهنگی ای پیش نیاید؛‏‎ ‎‏بنابراین لازم بود که او از مفاد نامه مطلع شود تا اولاً در برابر سؤالات احتمالی گورباچف‏‎ ‎‏و مقامات بلندپایۀ شوروی آماده باشد و ثانیاً از ذهن خود وی نیز، ابهام زدایی شود.‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 58
‏آیت الله جوادی آملی نامه را به وی داد و او همراه نامه به اتاقی که در هتل در اختیار‏‎ ‎‏شخص او بود، رفت و آن را به طور کامل چند بار مطالعه و از برخی موارد آن،‏‎ ‎‏یادداشت برداری کرد. متن کامل نامه از این قرار بود:‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسۀ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی‏

‏     با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی‏‎ ‎‏کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان،‏‎ ‎‏خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد‏‎ ‎‏قرار گرفته اید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ‏‎ ‎‏تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم‏‎ ‎‏نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطۀ تفکر و تصمیمات جدید شما تنها‏‎ ‎‏روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان‏‎ ‎‏باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال‏‎ ‎‏فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است. و‏‎ ‎‏اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید، اولین مسئله ای که مطمئناً باعث موفقیت شما‏‎ ‎‏خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایی» و «دین زدایی»‏‎ ‎‏از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد‏‎ ‎‏کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این‏‎ ‎‏طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان‏‎ ‎‏پیشین کمونیسم در زمینۀ اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای‏‎ ‎‏دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالسیم‏‎ ‎‏و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از‏‎ ‎‏جامعۀ خویش را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛‏‎ ‎‏چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده‏‎ ‎‏است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر‏‎ ‎‏گرفتار حادثه است.‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 59
‏     جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئلۀ‏‎ ‎‏مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان‏‎ ‎‏مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی‏‎ ‎‏شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.‏

‏     جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در‏‎ ‎‏موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی‏‎ ‎‏از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی توان‏‎ ‎‏بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعۀ بشری در غرب‏‎ ‎‏و شرق است، به در آورد.‏

‏     حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم‏‎ ‎‏پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز‏‎ ‎‏کنید؛ ولی خود می دانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم‏‎ ‎‏زد؛ و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر‏‎ ‎‏چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می خواهم که در شکستن‏‎ ‎‏دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم‏‎ ‎‏افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیدۀ هفتاد سال کژی‏‎ ‎‏جهان کمونیسم را از چهرۀ تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با‏‎ ‎‏شما که دلشان برای وطن و مردمشان می تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این‏‎ ‎‏منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای‏‎ ‎‏شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.‏

‏     آقای گورباچف وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از‏‎ ‎‏هفتاد سال بانگ «الله اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت ـ صلی الله علیه‏‎ ‎‏و آله و سلم ـ به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق‏‎ ‎‏به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو‏‎ ‎‏جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس»‏‎ ‎‏دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون می دانند؛ و هستی را همتای‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 60
‏ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود‏‎ ‎‏خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار‏‎ ‎‏شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد، و چیزی که معقول باشد‏‎ ‎‏داخل در قلمرو علم می باشد گر چه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت‏‎ ‎‏است، و چیزی که ماده ندارد، می تواند موجود باشد. و همان طور که موجود مادی به‏‎ ‎‏«مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.‏

‏     قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا‏‎ ‎‏نیست و گرنه دیده می شد. ‏لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّیٰ نَرَی الله َ جَهرَةً‎[4]‎‏ ‏‏می فرماید: ‏لاَتُدرِ کُهُ‎ ‎الأبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصٰارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ‎[5]‎‏.‏

‎ ‎‏     ‏‏از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت‏‎ ‎‏بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب‏‎ ‎‏مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفۀ اسلامی، بیندازم. فقط به یکی ـ دو مثال ساده و‏‎ ‎‏فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ای ببرند بسنده می کنم. این از‏‎ ‎‏بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمۀ سنگی یا‏‎ ‎‏مجسمۀ مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به‏‎ ‎‏عیان می بینیم که انسان و حیوان از همۀ اطراف خود آگاه است. می داند کجاست؛ در‏‎ ‎‏محیطش چه می گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز‏‎ ‎‏دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرد و‏‎ ‎‏باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد. و شما خوب‏‎ ‎‏می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است‏‎ ‎‏دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست،‏‎ ‎‏فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد‏‎ ‎‏و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 61
‏قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است‏‎ ‎‏که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا‏‎ ‎‏فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانۀ وجود جهان‏‎ ‎‏جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق‏‎ ‎‏کنید، می توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفۀ غرب در‏‎ ‎‏این زمینه، به نوشته های فارابی و بوعلی سینا ـ رحمة الله علیهما ـ در حکمت مشاء‏‎ ‎‏مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن‏‎ ‎‏استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر‏‎ ‎‏گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی‏‎ ‎‏ـ رحمة الله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که‏‎ ‎‏جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صِرف که منزه از حس می باشد نیازمند است؛ و‏‎ ‎‏ادراک شهودیِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیدۀ حسی است. و از اساتید‏‎ ‎‏بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین ـ رضوان الله تعالی علیه و حشره‏‎ ‎‏الله مع النبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا‏‎ ‎‏وجودی است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده‏‎ ‎‏محکوم نخواهد شد.‏

‏     دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین ابن عربی نام‏‎ ‎‏نمی برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان‏‎ ‎‏تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از‏‎ ‎‏چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند،‏‎ ‎‏که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.‏

‏     جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما‏‎ ‎‏می خواهم دربارۀ اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز‏‎ ‎‏اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که‏‎ ‎‏می تواند وسیلۀ راحتی و نجات همۀ ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز‏‎ ‎‏نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 62
‏مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور‏‎ ‎‏خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی نسبی‏‎ ‎‏مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر‏‎ ‎‏نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها‏‎ ‎‏چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت‏‎ ‎‏در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟‏‎ ‎‏آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر‏‎ ‎‏اسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از‏‎ ‎‏سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه‏‎ ‎‏مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می نامند.‏

‏     در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و‏‎ ‎‏قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر‏‎ ‎‏نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل‏‎ ‎‏معتقد است و آن را محترم می شمارد. والسلام علی من اتبع الهدی.‏

‏11 / 10 / 67‏

‏روح الله الموسوی الخمینی‏‎[6]‎

‏    ‏‏مرضیه پس از مطالعه نامه، آن را به آیت الله جوادی آملی برگرداند و پس از اینکه‏‎ ‎‏سمت و سوی قبله را یافت، به نماز ایستاد و با حجاب کامل به بستر خواب رفت. او حتی‏‎ ‎‏موقعی که می خواست وضو بگیرد، کاملاً مراقب حجاب خود بود؛ چرا که احتمال‏‎ ‎‏می داد و حس می کرد که سامانه و سیستمهای امنیتی کشور میزبان، به طور نامحسوسی‏‎ ‎‏آنها را تحت نظر دارند. او حتی موقع خواب هم، صورتش را زیر ملحفۀ رختخوابش‏‎ ‎‏پنهان کرده بود تا از دید چشمهای الکترونیکی احتمالی اتاقها پنهان بماند.‏

‏     اما اینکه چرا هیچ وقت در این سالها، چادرش به پوشش دیگری مثلاً مانتو بدل‏‎ ‎‏نشده بود، حکایت دیگری داشت که او آن را با حلاوت خاصی به یاد می آورد. مرضیه‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 63
‏به خاطر داشت که در روزگاری پس از مجروح شدن که مسئولیت فرماندهی بسیج را به‏‎ ‎‏عهده داشت، یک روز با پوشش مانتو و شلوار و مقنعه به دیدار امام (س) نایل آمده بود.‏

‏     از آنجا که او در آن ایام، مسئولیت آموزش نظامی زنان را هم به عهده داشت تا نظر‏‎ ‎‏وی زیر پوشش برای حمل اسلحه و قطار فشنگ و تجهیزات دیگر مناسب تر به نظر‏‎ ‎‏می آمد از این رو با همین پوشش، به زیارت امام (س) رفته بود ولی امام پس از ملاقات‏‎ ‎‏وی به او فرموده بودند: «شما چرا چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان بخرد؟»‏‎[7]‎‏ و او پاسخ‏‎ ‎‏داده بود که این پوشش به همان دلایل بالا، برای بالا و پایین رفتن و آمدن در کوه و تپه و‏‎ ‎‏حرکت و رزمایش (مانور) در دشت و هامون تناسب و کارآیی بیشتری دارد، امام (س)‏‎ ‎‏باز به او فرموده بودند: «حالا که شما دارید توی شهر کار می کنید.» و از آن دوره، این‏‎ ‎‏تذکر امام (س) همیشه در گوش دل و جانش جاری و ساری بود و دیگر هیچ وقت هیچ‏‎ ‎‏جا بدون پوشش کامل ظاهر نشده بود.‏

‏     او آن شب را در مسکو، با چادر و مقنعه چند ساعتی خوابید و صبح پس از خواندن‏‎ ‎‏نماز و خوردن صبحانه تمام وسایل شخصی اش را برداشت تا همراه اعضای دیگر‏‎ ‎‏هیأت، پس از ابلاغ نامه، به سرعت به ایران بازگردند.‏

‏     تمامی اعضای هیأت و گروهی که از ایران به مسکو رفته بودند، راهی کاخ کرملین‏‎ ‎‏شدند ولی به غیر از آیت الله جوادی آملی، آقای لاریجانی، او و سفیر ایران در مسکو، از‏‎ ‎‏ورود افراد دیگر ممانعت به عمل آمد. هنگامی که این چهار نفر به در اتاق دیدارهای‏‎ ‎‏رسمی رسیدند، به سفیر ایران هم اجازه ورود ندادند. بنابراین آقای جوادی آملی‏‎ ‎‏به عنوان ابلاغ کنندۀ پیام، زن به عنوان دومین عضو هیأت اعزامی از ایران و آقای‏‎ ‎‏لاریجانی به عنوان مترجم وارد اتاقی شدند که در هریک از طرفین آن یک میز بزرگ و‏‎ ‎‏تنها سه صندلی وجود داشت که در یک سوی آن افراد میهمان و در دیگر سو،‏‎ ‎‏گورباچف، مترجم و مشاورش قرار می گرفتند.‏

‏     مرضیه به خاطر آورد که هنگام ورود آنها، گورباچف دستش را به طرف تک تک آنها‏‎ ‎‏دراز کرده بود تا با هر سه دست بدهد ولی او دستش را به سرعت عقب کشیده بود که‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 64
‏این حرکت از طرف گورباچف، چندان خوشایند به نظر نیامده بود. در این حین، سفیر‏‎ ‎‏ایران هم، به هر مکافاتی که بود، وارد اتاق شده و پس از اینکه صندلی ای برای او آورده‏‎ ‎‏بودند، نشسته بود و پس از طی مقدمات اولیۀ دیدارها اعم از احوال پرسیهای معمول و‏‎ ‎‏خوشامدگوییها و تعارفات، وقت ابلاغ نامه رسیده بود. آقای جوادی آملی نامه را‏‎ ‎‏می خواند، آقای لاریجانی به انگلیسی ترجمه می کرد، مترجم گورباچف ترجمه را به‏‎ ‎‏روسی برمی گرداند، گورباچف گوش می کرد و مرضیه تمامی حرکات چهره و احوالات‏‎ ‎‏گورباچف را زیر نظر داشت. در حال خواندن نامه و پس از پایان یافتن آن، گورباچف‏‎ ‎‏موارد و ایراداتی را هم عنوان کرد؛ از قبیل اینکه امام (س) قصد دخالت در امور شوروی‏‎ ‎‏را دارد و وقتی در نامه فرموده که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک‏‎ ‎‏می دانیم، به نوعی در امور داخلی کشورها مداخله می کند و... که آقای جوادی آملی به او‏‎ ‎‏معنای اصلی و بطنی نامه را می فهماند تا درک ناصحیحی صورت نگرفته باشد. در پایان‏‎ ‎‏هم از گورباچف دربارۀ پاسخ نامه سؤال شد که وی آن را به آینده و پس از مشورت با‏‎ ‎‏دیگر اعضای سیاسی و حزبی کشورش موکول کرد و موقع خداحافظی رسید. این بار هم‏‎ ‎‏گورباچف با تک تک افراد دست داد و باز هم دستش را به سوی مرضیه دراز کرد.‏‎ ‎‏مرضیه مستأصل مانده بود. مجال و فرصتی هم نبود که از آیت الله جوادی آملی راهنمایی‏‎ ‎‏بخواهد. بنابراین چادر را روی دستش انداخت و با دستی پوشیده با گورباچف دست‏‎ ‎‏داد که این حرکت، برای شخص اول مملکت پهناور کمونیستی و ابرقدرت شرق،‏‎ ‎‏ناخوشایندتر از پیش جلوه کرد؛ بنابراین، با تظاهر به آرامش و طمأنینه، خطاب به جمع‏‎ ‎‏گفت: من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب‏‎ ‎‏دراز کردم که بگویم ما همسایه های خوبی هستیم. ما دست بی اسلحه مان را به سوی‏‎ ‎‏شما دراز می کنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را‏‎ ‎‏به سوی ما دراز کنند.‏‎[8]‎

‏    ‏‏سپس افراد ایرانی حاضر در جلسه از اتاق خارج شدند و با بدرقۀ شخص گورباچف‏‎ ‎‏که تا پایین پله های اتاقش آمده بود، از کاخ کرملین خارج شدند و به فرودگاه آمدند و‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 65
‏هنگام ظهر به آنجا رسیدند. هنگام نماز بود. مرضیه در گوشه ای روزنامه انداخت و‏‎ ‎‏مردان در گوشه ای دیگر و همه به نماز ایستادند و خیل بسیاری از افراد حاضر در‏‎ ‎‏فرودگاه به تماشای این منظره باشکوه ایستادند؛ چنانکه انگار تا آن روز، هیچ گاه چنین‏‎ ‎‏صحنه ای را ندیده بودند.‏

‏     هیأت اعزامی از ایران، پس از اینکه توسط مقامات شهری و حکومتی بدرقه شدند،‏‎ ‎‏با هواپیما به تهران آمدند و به دیدار حضرت امام (س) رفتند و گزارش کاملی از سفرشان‏‎ ‎‏ارائه کردند. از آن سو هم در کمتر از دو ماه، گورباچف پاسخ نامۀ امام را توسط ادوارد‏‎ ‎‏شوارد نادزه ـ وزیر وقت امور خارجه شوروی ـ به ایران فرستاد که در آن روز، دیگر‏‎ ‎‏مرضیه در تهران نبود ولی آقایان جوادی آملی و لاریجانی حضور داشتند. ‏

‏     در این دیدار وزیر وقت امور خارجۀ شوروی، ضمن تسلیم پیام کتبی میخائیل‏‎ ‎‏گورباچف به امام (س)، محتوای این نامه را به استحضار حضرت امام خمینی (س)‏‎ ‎‏رساند.‏

‏[‏‏در این دیدار ابتدا شواردنادزه گفت:‏

‏     از حضرت امام بسیار متشکرم از این فرصتی که برای ملاقات با شما به دست‏‎ ‎‏آوردم. مأموریت دارم پیام جوابیۀ میخائیل سرگئی گورباچف را تسلیم حضرت امام‏‎ ‎‏کنم. سعی خواهم کرد به طور خیلی مختصر محتوای این پیام را برای شما عنوان‏‎ ‎‏نمایم. ابتدا می خواستم عرض کنم که خود واقعیات تبادل پیامها بین رهبران کشور ما‏‎ ‎‏یک پدیدۀ منحصر به فرد در روابط فیمابین است. اعتقاد ما بر این است که شرایط‏‎ ‎‏پیش آمده است تا روابط فیمابین دو کشور ما وارد یک مرحله کیفی جدیدی شود. که‏‎ ‎‏برای همکاریها در تمامی زمینه ها.‏

‏     آقای گورباچف در پیام خود اشاره می کنند که پیام جنابعالی خطاب به دبیر کل‏‎ ‎‏کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از مفاهیم فراوان سرشار است.‏

‏     تمامی اعضای هیأت رهبری شوروی متن پیام جنابعالی را مطالعه کردند. شکی‏‎ ‎‏نیست که ما در موارد عمده ای اتفاق نظر داریم اما مواردی هم است که ما اختلاف‏‎ ‎‏نظر داریم. اما این مهم نیست.‏

‏     در پیام شما ملاحظات عمیق راجع به سرنوشت بشریت دارد. آقای گورباچف‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 66
‏عقیده دارند که ما در مهمترین مورد اتفاق نظر داریم یعنی انسانها باید یاور یکدیگر‏‎ ‎‏باشند تا بشریت فنا ناپذیری به خود بگیرد. چنانچه انسانها متحد نشوند خطر فاجعه‏‎ ‎‏برای بشریت وجود دارد، چون امکانات بالقوه برای به وجود آوردن چنین فاجعه‏‎ ‎‏توسط خود انسانها ایجاد شده است.‏

‏     آقای گورباچف معتقد است که مبارزه در راه نیل به یک دنیای عاری از سلاح‏‎ ‎‏هسته ای و آزاد از زور وظیفۀ تمامی ملتهاست.‏

‏     و اما راجع به سیاست خارجی اتحاد شوروی، هدف ما تعمیم رجحان ارزشهای‏‎ ‎‏مشترک برای تمامی ملتها و برتری این ارزشها بر تمامی منافع دیگر چه طبقه ای و چه‏‎ ‎‏ملی است. ‏

‏     آقای گورباچف به شما می نویسد که حرفهای امام راجع به حسن نیت رهبری‏‎ ‎‏ایران جهت داشتن روابط حسنه و حسن همجواری با اتحاد شوروی با واکنش خوب‏‎ ‎‏از طرف رهبران شوروی مواجه شده است. ما دارای یک مرز بسیار طولانی هستیم‏‎ ‎‏همچون دارای سنن دیرینۀ مناسبات و روابط فرهنگی بین دو ملت هستیم. ‏

‏     ما اساس خوبی داریم برای استمرار مناسبات ما بر پایۀ جدید. یعنی بر پایۀ اصول‏‎ ‎‏احترام متقابل، تساوی حقوق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر.‏

‏     آقای گورباچف می نویسد که در سیاست بین المللی، ما پیرو یک اصل اساسی‏‎ ‎‏هستیم یعنی اصل احترام به آزادی انتخاب برای هر انسان و هر ملت. نتیجتاً کشور ما و‏‎ ‎‏تمامی ملت ما از انقلاب بزرگ شما حُسن استقبال کرده است. استبداد شاهنشاهی در‏‎ ‎‏ایران مردم خود را استثمار کرده و از روشهای واقعاً بربریت استفاده می کرده و‏‎ ‎‏شرافت و آبروی ملت خود را پایمال کرده برای جلب رضایت نیروهای خارجی.‏‎ ‎‏انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از این انتخاب همیشه پشتیبانی کرده و‏‎ ‎‏می کنیم.‏

‏     آقای گورباچف در پیام خود می نویسند که ملت ما نیز انتخاب خود را به عمل‏‎ ‎‏آورده و این در سال 1917 بود. در رهگذر ما هم مشکلات بزرگی بود و هم‏‎ ‎‏موفقیتهای چشمگیری بوده هم اشتباهات وخیمی بوده است و نقض حقوق بشر هم‏‎ ‎‏بوده که ما این اشتباهات خود را اصلاح می کنیم و آن را محکوم می کنیم. علی رغم‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 67
‏تمامی مشکلات ما از دستاوردهای خود توانستیم دفاع کنیم چون انتخاب مردم راست‏‎ ‎‏بوده است.‏

‏     می خواستم به استحضارتان برسانم که مسئلۀ آزادی انتخاب در دستور روز‏‎ ‎‏زندگی بین المللی کنونی نیز هست. ما برای خود سؤالی داریم چرا که راه برای ادامۀ‏‎ ‎‏رهگذر پیدا کنیم: آیا این راه ما راه کهنه و دگماتیک باشد یا راه جدید و انقلابی.‏‎ ‎‏انتخاب ما به نفع راه دوم است، ما در کشورمان انقلاب داریم، اما یک انقلاب‏‎ ‎‏مسالمت آمیز بدون سنگرها و بدون توسل به زور، ما می خواستیم که حضرت امام‏‎ ‎‏بدانند که در کشور ما روند تجدید و بازسازی ادامه دارد. بازسازی اقتصادی و‏‎ ‎‏سیاسی، تجدید ارزیابیهای ما و طرز تفکر ما و تجدید نظریاتی که ما قبلاً داشتیم.‏

‏     آقای گورباچف اشاره می کند که تحولات عظیمی در جهان اخیراً پدید آمده‏‎ ‎‏فکر می کنیم می شود گفت که ما در آستانۀ یک نظام جدید اقتصادی و سیاسی قرار‏‎ ‎‏داریم.‏

‏     توافقهای بسیار مهم به امضا رسیده است یک کلاس از سلاحهای هسته ای از بین‏‎ ‎‏می رود.‏

‏     دورنمای خوبی برای از بین بردن سلاح شیمیایی باز شده است و همین طور‏‎ ‎‏دورنمای خوبی برای جلوگیری از تقابل نظامی دولتها، اما این یک هدیۀ امپریالیستها‏‎ ‎‏نیست، این ارادۀ ملتهاست و ارادۀ زمان است.‏

‏     چارۀ دیگری وجود ندارد، مسابقۀ تسلیحاتی و آوردن آن به فضا منجر به فاجعۀ‏‎ ‎‏بشریت خواهد بود. در مناطق مختلف دنیا مناقشات خونین دارند به پایان می رسند.‏

‏     ما از خاتمۀ جنگ ایران و عراق با صراحت حُسن استقبال می کنیم، برای همکاری‏‎ ‎‏با شما جهت استحکام صلح در خاورمیانه و نزدیک و تمامی جهان آمادگی داریم.‏

‏     حضور وسیع نظامی در خلیج فارس مورد نگرانی ما است. منظورم حضور نظامی‏‎ ‎‏کشورهای خارج از منطقه است. این پدیده بسیار خطرناک است و باید آن را به اتمام‏‎ ‎‏رساند.‏

‏     ما می خواهیم با موفقیت در امر حل و فصل عادلانۀ مناقشۀ افغانستان نیز با شما‏‎ ‎‏همکاری خوبی داشته باشیم، بگذاریم که مردم افغانستان سرنوشت خود را خودشان‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 68
‏بدون دخالت از خارج تعیین نمایند.‏

‏     شواردنادزه افزود: یک نکتۀ دیگر از پیام آقای گورباچف ایشان اظهار آمادگی‏‎ ‎‏می کنند برای گسترش همکاریهای اقتصادی و همکاریهای ما در زمینه هایی که ما قبلاً‏‎ ‎‏همکاریهای خوبی داشته بودیم.‏

‏     ما برای برقراری و ادامۀ تماسها بین انسانها، نمایندگان محافل اجتماعی و‏‎ ‎‏روحانیون نیز آمادگی داریم.‏

‏     دعوت جنابعالی برای انجام سفر به قم به آگاهی علمای اسلام کشور ما رسید،‏‎ ‎‏تردیدی نداریم که آنها از این دعوت جنابعالی استفاده خواهند کرد.‏

‏     در پایان، فرستادۀ ویژۀ رهبر شوروی گفت: این بود محتوای اصلی پیام آقای‏‎ ‎‏گورباچف.‏

‏     ایشان بهترین آرزوها و سلام خود را به جنابعالی می رسانند.‏

‏     ایشان خواهان طول عمر جنابعالی به نفع و سعادت ملت ایران هستند.‏‏]‏

‎     ‎‏ان شاءالله سلامت باشند، ولی به ایشان بگویید که من می خواستم جلوی شما یک‏‎ ‎‏فضای بزرگتر باز کنم.‏

‏[‏‏در خاتمه حضرت امام فرمودند:‏‏]‏‏ من می خواستم دریچه ای به دنیای بزرگ، یعنی‏‎ ‎‏دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور‏‎ ‎‏اصلی پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.‏

‏[‏‏حضرت امام از خروج نیروهای شوروی از افغانستان استقبال کردند، و بر حُسن‏‎ ‎‏همجواری و توسعۀ مناسبات قوی در ابعاد مختلف در مقابله با شیطنتهای غرب و‏‎ ‎‏خروج نیروهای بیگانه از خلیج فارس تأکید و آرزو کردند تا مردم شوروی و ایران‏‎ ‎‏همیشه در صلح و آرامش زندگی کنند.‏‎[9]‎‏]‏

‏    ‏‏مرضیه حالا که در طول این یک دهه و نیم که از آن دیدار می گذشت، بارها و بارها به‏‎ ‎‏علت این مسأله اندیشیده بود که چرا او یکی از افراد اعزامی بود و هر بار به این نتیجه‏‎ ‎‏رسیده بود که قصد حضرت امام (س)، علاوه بر اغراض سیاسی ای که اصلاً از ترتیب‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 69
‏دادن این دیدار در نظر داشت اعم از بازتاب آن در کل جهان و بخصوص در امریکا‏‎ ‎‏به عنوان رقیب شوروی، نشان دادن جایگاه زن در اسلام بوده است. امام خمینی (س)‏‎ ‎‏می خواست به دنیا بفهماند که زن در ایران اسلامی، صاحب چنان ارج و قرب و ارزشی‏‎ ‎‏است که مطلوب پیامبر اکرم (ص) بود تا غرب و شرق نپندارند که زنان در این کشور‏‎ ‎‏اسلامی، محدود و محصور و پرده نشینند تا جواب کوبنده ای به سازمانهای غربی که‏‎ ‎‏روی پایمال شدن حقوق فردی و اجتماعی زن و عدم آزادی زنان در ایران تبلیغات‏‎ ‎‏گسترده ای می کردند داده شود و این حاکی از نگرش عمیق، آینده نگری و بینش فرا‏‎ ‎‏زمانی آن امام عظیم الشأن (س) بود. او همین گونه که به فلسفۀ این اقدام بی نظیر و‏‎ ‎‏خاطرات آن سفر می اندیشید به یاد آورد که یک سال پس از انجام این مأموریت و در‏‎ ‎‏سالگرد پیروزی انقلاب و برگزاری مراسم بزرگداشت دهۀ فجر، در بین میهمانان‏‎ ‎‏خارجی دعوت شده، دو زن هم از شوروی حضور داشتند که این دو، پس از پرس و‏‎ ‎‏جوی فراوان، وی را یافته بودند و ضمن اهدای هدیه ای به او، گفته بودند: «این هدیه را‏‎ ‎‏شخص گورباچف برای شما فرستادند و گفته اند که به دست خود شما برسانیم. اما این‏‎ ‎‏هدیه نه از طرف شخص گورباچف، بلکه از طرف زنان جامعۀ ماست که شما به عنوان‏‎ ‎‏یک خانم مسلمان به کشور ما آمدید و باعث شدید ما از آن فضای بستۀ اجتماعمان‏‎ ‎‏خارج شویم. آن شب وقتی تلویزیون خبر را پخش کرد و ما شما را دیدیم، برای همۀ ما‏‎ ‎‏غیرقابل تصور بود. تعدادی از خانمها وحشت کردند اما وقتی دیدند که شما با آن‏‎ ‎‏حجاب و پوشیدگی که دارید، در حال صحبت کردن با آقای گورباچف هستید، برایشان‏‎ ‎‏خیلی جالب بود و ما خیلی دیدمان نسبت به زنان جمهوری اسلامی عوض شد و حال که‏‎ ‎‏به ایران آمده ایم و می بینیم که بسیاری از مراکز فعالیتها و سیاستها در دست زنان است،‏‎ ‎‏خیلی خوشحال هستیم. ما در اینجا دیدیم که زنان ایرانی علی رغم تقیدی که به حجاب و‏‎ ‎‏پوشش اسلامی دارند، اما در اجتماع حضور دارند و زنانی پرشور و فعال هستند که این‏‎ ‎‏برایمان خیلی جالب و شگفت انگیز است و باید واقعاً به رهبر شما آفرین گفت که شما را‏‎ ‎‏به عنوان نمایندۀ زنان ایرانی فرستاد و ما را از آن دید محدود و بسته ای که نسبت به شما‏‎ ‎‏و اسلام داشتیم خارج نمود. سلام ما و همۀ زنان آزاداندیش و واقع گرای جهان را به امام‏‎ ‎‏امت برسانید. ما در سازمانی که فعالیت داریم، تعدادی خانم مسلمان داریم که تا پیش از‏
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 70
‏این واقعۀ تاریخی جرأت ابراز عقیده و بروز دین و مذهبشان را نداشتند، اما حالا با ما‏‎ ‎‏بحث می کنند و راحت از دینشان و برتری آن نسبت به دیگر ادیان می گویند.‏‎[10]‎

‏    ‏‏و مرضیه داشت می اندیشید که حضرت امام خمینی (س) قطعاً این تأثیر را حتی پیش‏‎ ‎‏از اثربخشی عینی آن به چشم جان می دیده و می خواسته ثابت کند آنان که می گویند به‏‎ ‎‏زن در این جامعه ارزش داده نمی شود و اینکه زن نمی تواند تحصیل کند، دروغی محض‏‎ ‎‏بیش نیست. هیچ چیز مانع رشد زن در ایران اسلامی نمی شود. زن در این کشور، نیمی از‏‎ ‎‏جامعه است و شریک در مسائل جامعه. ‏‏[‏‏در این مأموریت‏‏]‏‏ یک مرد با لباس روحانیت و‏‎ ‎‏یک زن با پوشش چادر به نمایندگی از امام خمینی (س) و ملت ایران، حامل نامه بودند،‏‎ ‎‏پس ایشان دو لباس مشخص را برگزیدند، وگرنه بودند کسانی که از نظر علمی بسیار‏‎ ‎‏بسیار بالاتر از زن (مرضیه حدیدچی دباغ) بودند.‏‎[11]‎

‏    ‏‏مرضیه چشمهایش را گشود. یک بار دیگر با تمام وجود به عکس امام (س) در گوشۀ‏‎ ‎‏تاقچه نگاه کرد و دردمندانه گریست. خیلی دلش برای او تنگ شده بود. احساس کرد‏‎ ‎‏کودک شده است. با خود که اندیشید یادش آمد در این مسیر مرور خاطرات به‏‎ ‎‏کودکی اش فکر نکرده است. چشمهایش را پاک کرد و به فکر فرو رفت. بارها و بارها از‏‎ ‎‏کودکی پر شر و شورش برای این و آن سخن گفته بود و آنقدر دقیق که انگاری در همان‏‎ ‎‏لحظه، از یک سو همان کودک است که دارد کودکانگی اش را زندگی می کند و از دیگر‏‎ ‎‏سو، بزرگ شده و دارد این کودکانگی طی شده را به عینه می بیند. چشمهایش را بست و‏‎ ‎‏به شصت و سه ـ چهار سال پیش سفر کرد.‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 71

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 72

  • )) جمهوری اسلامی؛ 4 بهمن 1377 (ش 5690)، ص 14. در خاطرات مرضیه دباغ نام زندان قزل حصار آمده است.
  • )) خاطرات مرضیه حدیدچی.
  • )) در کتاب خاطرات مرضیه دباغ به جای جانشین گورباچف، امام جماعت مسجد مسکو ذکر شده که احتمالاً نمی تواند درست باشد؛ چرا که قاعدتاً رسم هدیه دهی باید از طرف ارشدترین شخص میزبان به ارشدترین فرد مهمان انجام گیرد و جانشین گورباچف، قطعاً ارشد هیأت استقبال کننده بوده و دسته گل را هم حتماً او به خانم دباغ داده است. ر. ک.: جمهوری اسلامی؛ 4 بهمن 1377، ص 14.
  • )) بخشی از آیۀ 55 سورۀ بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم».
  • )) او [خدا] را هیچ چشمی درک نمی کند و او بینندگان را درک می کند، و او نامرئی و آگاه است انعام /  103.
  • )) صحیفه امام؛ ص 220 ـ 226.
  • )) خاطرات مرضیه دباغ؛ ص 238.
  • )) خاطرات مرضیه دباغ.
  • )) صحیفه امام؛ ص 298 ـ 301.
  • )) جمهوری اسلامی؛ 4 بهمن 1377، ص 15.
  • )) پیام زن؛ ص 37 ـ 38.