روایت دوم

اشاره

اشاره

‏مردی از بزرگمردان بی نظیر و فداکار این عصر که حاضر شد در راه پیشبرد نهضت‏‎ ‎‏مقدس خمینی کبیر (س) کاری کند که در تاریخ از او به نیکی یاد شود. صبر و عزم این‏‎ ‎‏مرد خداجوی، درس بزرگی است برای همه مردان و آزادگان.‏

‏     در این بخش نیز چنانکه در گفتگوی خواهر مرضیه دباغ اعمال شد سعی کرده ایم‏‎ ‎‏کلام آقای دباغ با مسائل ویرایشی چندان تغییری ایجاد نکنیم تا سخن آنگونه که این‏‎ ‎‏بزرگوار بیان کرده، منعقد و به مخاطب منتقل شود، مگر به ضرورتی ناگزیر!‏

‏     با این همه افسوس روح آنچه موقع مصاحبه فرا روی ما بود، آنچنان که باید، به تحریر‏‎ ‎‏در نیامد. دقایقی که حاج حسن دباغ تحت تأثیر قرار گرفته، بغض می کرد و هزار ابر در‏‎ ‎‏تماشایش دلتنگی می کردند و سرانجام به باران می نشستند. آنجا که سخن از خواهر دباغ‏‎ ‎‏می رفت، این مرد چنان از بزرگی روح همسرش متأثر می شد که ادامه گفتگو را تا دقایقی‏‎ ‎‏بعد، عملاً غیر ممکن می ساخت.‏

‏     باری! در عین حال که تمام سعیمان، انتقال نزدیک ترین تصویر از احساسات لحظات‏‎ ‎‏عاطفی حاج حسن دباغ بوده، ولی صد افسوس که قید و بند ما به اصول ناگزیر نگارشی‏‎ ‎‏و ویرایشی به هنگام ضرورت، دست و پای انگشتان تحریر ما را می بست و کلام آنچنان‏‎ ‎‏که باید و شاید، تصویر نمی شد؛ یعنی حقیقت تمامی آنچه که ما از ابراز احساسات این‏‎ ‎‏مرد دیدیم، نه آن است که پیش روی شماست و تنها دلیلش هم همان است که گفتیم. با‏‎ ‎‏این همه شما بخوانید آنچه را به لفظ نمی آید و تصویر نمی شود چنانکه شایسته است.‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 95
‏ای کاش می شد آن سان که مولانا فرمود:‏

‏ ‏

‏حرف و گفت و صوت را بر هم زنم ‏

‎ ‎‏تا که بی این هر سه با تو دم زنم ‏

‏ ‏

‏حرف و گفت و صوت را بر هم زنیم ولی به هرحال ‏

‏ ‏

‏آب دریا را اگر نتوان کشید ‏

‎ ‎‏هم به قدر تشنگی باید چشید‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 96