روایت دوم

آقای عبداللّه‌ محمودزاده

‎ ‎

‏ ‏

‏ ‏

آقای عبداللّه محمودزاده

‏آشنایی من با خانم دباغ به اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 در انگلستان برمی گردد؛ یعنی‏‎ ‎‏موقعی که فعالیتهای انجمنهای اسلامی دانشجویان در خارج از ایران و اروپا بخصوص‏‎ ‎‏در فرانسه و انگلستان بالا گرفته بود و اعتصاب غذای کلیسای سن موری در پاریس در‏‎ ‎‏مهر ماه سال 1356 و تظاهرات عظیمی که در آبان ماه همین سال به مناسبت شهادت‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی خمینی در لندن برگزار شد، دو نمونه بسیار بارز از اینگونه فعالیتها بود.‏‎ ‎‏دانشجویان علاوه بر این مبارزات، با بازتاباندن آن به مجلات و رسانه های شنیداری و‏‎ ‎‏دیداری، به هر طریقی که بود مخالفتهای خود با رژیم شاهنشاهی در ایران را به گوش‏‎ ‎‏جهانیان می رساندند.‏

‏     اعتصاب غذایی که مبارزان ایرانی در فرانسه شکل دادند، به خاطر در زندان و تحت‏‎ ‎‏شکنجه و آزار بودن آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، آیت الله ربانی و دیگران بود تا‏‎ ‎‏شاید با این حرکت، رژیم سفّاک پهلوی تحت فشار افکار عمومی قرار گیرد و کمی از‏‎ ‎‏فشارها بکاهد. در این اعتصاب غذا که به صورت تحصنی سه روزه در کلیسای‏‎ ‎‏سن موری ـ که در محله چهارم پاریس واقع است ـ بود آقایان غرضی، دعایی، مرحوم‏‎ ‎‏املایی، شهید محمد منتظری و... از نقاط مختلف جهان به فرانسه آمدند و شرکت‏‎ ‎‏کردند. خواهر دباغ هم یکی دیگر از فعالان این اعتصاب بود که چندی بعد با گذرنامه ای‏‎ ‎‏جعلی وارد انگلستان شد. در آن زمان ورود به انگلیس، برخلاف دیگر کشورهای‏‎ ‎‏اروپایی، نیازمند ویزا بود؛ به همین خاطر اخذ یک گذرنامه جعلی لازم و بایسته بود. البته‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 123
‏پیش از اینکه خواهر دباغ وارد انگلستان شود، خبر آمدن وی و دوستان دیگر نظیر‏‎ ‎‏مرحوم منتظری به ما رسیده بود و ما از قبل از سابقه مبارزاتی شان اطلاع داشتیم و‏‎ ‎‏آشنایی من با خواهر دباغ مربوط به همین زمان است و زیاد طولانی نیست؛ چراکه بعدها‏‎ ‎‏به نوفل لوشاتو و خدمت امام رفت و مدت این آشنایی چند ماهی بیشتر طول نکشید.‏

‏     او در مدتی که در انگلستان بود، ابتدا یک اتاق در اختیار داشت و همراه آقای محمد‏‎ ‎‏غرضی و دیگرانی که با هم در سوریه و لبنان مبارزه و فعالیت کرده بودند، در مبارزات‏‎ ‎‏شرکت می کردند و با اینکه دانشجو نبودند در انجمنهای اسلامی و دانشجویی فعالیت‏‎ ‎‏داشتند. اصلاً این انجمنها به همین صورت بود که گسترش می یافت یعنی انجمن‏‎ ‎‏اسلامی در بدو تأسیس، بیش از هفت ـ هشت عضو نداشت. پس از تشکیل آن از برادران‏‎ ‎‏و خواهران مسلمان دانشگاهها دعوت به عمل آوردیم و کم کم تعداد اعضای آنها به‏‎ ‎‏سیصد ـ چهارصد نفر رسید که این افراد در حوزه های عقیدتی، سیاسی و... فعالیت‏‎ ‎‏می کردند. البته بعدها تعداد این انجمنها هم زیاد شد و خواهر دباغ هم پس از ورود به‏‎ ‎‏انگلستان در یکی از این انجمنها عضو شد و پس از آشنا شدن با اعضای انجمن به‏‎ ‎‏مبارزات خود ادامه داد. او بسیار شجاع و فعال بود، البته در این تشکلهای دانشجویی‏‎ ‎‏زنان دیگری هم بودند که فعالیت می کردند اما خواهر دباغ برجستگی خاصی داشت،‏‎ ‎‏چرا که بسیاری از این زنان همراه همسران و فرزندان خود در انگلستان زندگی می کردند‏‎ ‎‏و از این بابت دغدغه نداشتند ولی وی با وجودی که همسر و فرزندانش را در ایران جا‏‎ ‎‏گذاشته بود و می بایست این مسأله یکی از دغدغه های جدی ذهن او باشد و از مقاومت‏‎ ‎‏روحی او بکاهد، به هیچ وجه روحیه خود را نمی باخت و شجاعت و ایمان بارزی‏‎ ‎‏داشت.‏

‏     خانم دباغ در انگلستان در یک اتاق معمولی اجاره ای زندگی می کرد که حتی از‏‎ ‎‏داشتن امکانات اولیه ای نظیر میز، صندلی و تخت محروم بود و ثبت این جزئیات کاملاً‏‎ ‎‏ضروری است تا تصویر و الگویی برای آیندگان باشد که چگونه شخصی، با این حداقل‏‎ ‎‏امکانات مبارزه می کرد و برای دیگرانی که قرار بود بعد از او وارد این مبارزه شوند،‏‎ ‎‏ایجاد بستر می کرد. البته با این وجود، همین حداقل امکاناتی هم که بود و همان بستر‏‎ ‎‏مبارزاتی که به نوعی برای او نیز مهیا شده بود مدیون دیگرانی چون آقایان کمال خرازی‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 124
‏و مرحوم احمد عطایی‏‎[1]‎‏ و...  بود و این بزرگواران همه از اعضای هیأت انجمن دانشجویی‏‎ ‎‏بودند. انجمن هر هفته سخنرانی برگزار می کرد که سخنرانان از خود دانشجویان بودند و‏‎ ‎‏دکتر رحیمی، دکتر نخعی، حجازی، مرحوم شهید مطهری، آقای خرم آبادی و دیگران‏‎ ‎‏هم در این انجمن سخنرانی می کردند و جلسات متعددی در جهت پیشبرد اهداف‏‎ ‎‏سیاسی و تبیین فعالیتهای مبارزاتی در انجمنهای مردان و خواهران می شد که خواهر‏‎ ‎‏دباغ در بخش خواهران بسیار فعال بود. ‏

‏     اینها در آن زمان انجمنهایی درون خودشان داشتند و در نمازخانه ها افراد را جذب‏‎ ‎‏می کردند که بعد از آمدن مرحوم محمد منتظری، ارتباطشان بیشتر هم شد. افراد این‏‎ ‎‏گروه پس از استقرار در انگلستان به منزل ما آمدند که خواهر دباغ هم یکی از آنها بود.‏‎ ‎‏این افراد بعد از یکی ـ دو روز به منزل آقای غرضی رفتند و به علت اینکه آنجا هم تحت‏‎ ‎‏تعقیب پلیس انگلستان قرار گرفتند، به مکان دیگری نقل مکان کردند. این گروه که زیر‏‎ ‎‏نظر محمد منتظری فعالیت می کردند به «روحانیون مبارز» شهرت داشتند. تمامی این‏‎ ‎‏افراد و دیگر افرادی که در انجمنهای مختلف دانشجویی در انگلستان و هر جای دیگر‏‎ ‎‏جهان که در مخالفت با رژیم سفاک و منحوس پهلوی با هم اشتراک داشتند به طور‏‎ ‎‏مستقیم و غیر مستقیم، از حضرت امام (س) خط می گرفتند که با ارتباطهای مستقیم و‏‎ ‎‏غیر مستقیمش با افراد، نقش بسزایی در پیشبرد این تشکلها در جهت اهداف سیاسی‏‎ ‎‏ایشان داشتند.‏

‏     بعدها من به ایران بازگشتم و در ایران بودم تا امام آمد و انقلاب اسلامی به پیروزی‏‎ ‎‏نهایی رسید و طبیعتاً دیگر با خواهر دباغ ارتباطی نداشتم تا او هم به ایران آمد و به‏‎ ‎‏مدرسه رفاه رفت و او را دیگر کمتر می دیدم.‏

‏     پس از تشکیل سپاه درسال 58، شورای انقلاب، شورای سپاه را تعیین کرد و من هم‏‎ ‎‏قرار شد که در چهار استان کردستان، ایلام، کرمانشاه و همدان مأمور تشکیل سپاه باشم‏‎ ‎‏که برای این منظور با یک گروه چهار ـ پنج نفره، عازم این مکانها شدیم. شهید حداد و‏‎ ‎‏شهید مسلم دو تن از اعضای چند نفره همراه من بودند.‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 125
‏     در همدان به منزل آیت الله شهید مدنی رفتیم تا دربارۀ چگونگی تشکیل سپاه از‏‎ ‎‏ایشان کسب تکلیف کنیم و هفت نفر بودیم. ساعت 30 / 2 بعد از ظهر رسیدیم و شهید‏‎ ‎‏مدنی از ما پرسید غذا خورده اید؛ پاسخ ما منفی بود. ایشان برای ما غذا آورد و ما‏‎ ‎‏مشغول خوردن غذا بودیم که خواهر دباغ هم رسید. پی بردیم که برای فرماندهی سپاه،‏‎ ‎‏ایشان حکمی از مرحوم حاج آقا لاهوتی نماینده امام در سپاه با امضای آقای جواد‏‎ ‎‏منصوری اولین فرماندۀ کل سپاه دارند که من آن حکم را دیدم.‏

‏     شورای هفت نفرۀ ما، مسئولیت بررسی تشکیل سپاه را داشت و برای این منظور‏‎ ‎‏حکمی هم داشتیم که لابد یا از طرف مرحوم لاهوتی و یا آقای منصوری بوده که قابل‏‎ ‎‏بررسی است. مسئولیت ما این بود که در نقاط مختلف، برای تشکیل سپاه، شورایی را‏‎ ‎‏تشکیل می دادیم و شورا را معرفی می کردیم و آقای منصوری حکم می داد. پس از اینکه‏‎ ‎‏خواهر دباغ در همدان حکمش را به ما نشان داد، طبیعتاً دیگر کاری در آنجا نداشتیم و به‏‎ ‎‏شهرستانهای دیگری که پیشتر قرار بود برویم رفتیم و آنجا هم مشاهده کردیم که هر‏‎ ‎‏کدام، فرماندهانی دارند که پیشتر حکم گرفته بودند؛ بنابراین به تهران بازگشتیم. البته‏‎ ‎‏حضور یک زن، به عنوان یک فرمانده در سپاه، اقدامی جدید و سنت شکنانه بود. با این‏‎ ‎‏وجود شهید مدنی اصلاً تعجب نکرد و با این مسأله، بسیار طبیعی و گشاده رو برخورد‏‎ ‎‏کرد. اما بودند افرادی هم که این مسأله را برنمی تافتند. به هر حال در آن روزگار که‏‎ ‎‏ضد انقلابها و کومله ها در کردستان بیداد می کردند، از سپاه همدان نیرو به آنجا اعزام‏‎ ‎‏می شد و از این لحاظ همدان حق بزرگی دارد. با این همه، بسیاری، این چیزها را‏‎ ‎‏نمی دیدند و چشم خود را بر زحمات خواهر دباغ می بستند و ایراد می گرفتند. مثلاً چرا‏‎ ‎‏این خانم سیگار می کشد؟ چرا این زن باید فرمانده سپاه باشد؟ چرا ما باید از یک زن‏‎ ‎‏اطاعت کنیم؟ و... اینگونه بود که اختلافات شروع شد؛ به عبارتی دیگر می توان گفت‏‎ ‎‏خواهر دباغ در شروع مدیریت موفق بود ولی در انتها نه و فرماندهی اش بحث فراوانی را‏‎ ‎‏ایجاد کرده بود. آنها که ایراد می گرفتند بیشتر اعتقاد داشتند که در کارهای نظامی، طبیعتاً‏‎ ‎‏قدرت فیزیکی مردان بیشتر از افراد جنس مخالف است و اختلافاتی از این دست،‏‎ ‎‏مدیریت خواهر دباغ را کمی مختل می کرد. در مدیریت هم، مدیر باید مورد قبول‏‎ ‎‏اکثریت افراد تحت امر باشد وگرنه توفیق نخواهد یافت. خلاصۀ کلام اینکه سپاه‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 126
‏تازه تأسیس بود و برای اکثریت این سؤال پیش آمده بود که خواهر دباغ چه ویژگی و‏‎ ‎‏خصوصیت آنچنان برجسته ای دارد که به عنوان فرمانده، آن هم در تشکیلاتی که‏‎ ‎‏تازه تأسیس است و در مرحله آزمون و خطا به سر می برد، انتخاب شود و آن هم‏‎ ‎‏به صورت غیر معمول. به هر صورت نقش خواهر دباغ در پیروزی انقلاب و پس از آن،‏‎ ‎‏نقشی غیرقابل انکار است. عملیاتهای نظامی او، سخنرانی اش در پاوه و کردستان در اوج‏‎ ‎‏در گیریها و سنگ اندازیهای ضدانقلاب و توطئه ها در این مکانها و مهم تر از همه، مورد‏‎ ‎‏قبول و انتخاب شده امام بود، و اینها مواردی نیست که قابل انکار باشد و من ایشان را‏‎ ‎‏شخصی مبارز، مجاهد و مؤمن می دانم که در هر سنگری چه جبهه و چه پشت جبهه و‏‎ ‎‏حتی در مجلس خوب و موفق مبارزه کرده و مورد تأیید حضرت امام (س) بوده که در‏‎ ‎‏نوع خود بی نظیر است.‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 127

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 128

  • )) نماینده مردم اراک در دوره اول مجلس شورای اسلامی.