روایت دوم

خانم ثقفی

خانم ثقفی[1]

‏در ایامی که همراه امام (س) در نوفل لوشاتو بودم، یک روز دیدم که خانمی که یک پالتو‏‎ ‎‏پوشیده بود و روسری به سر داشت، وارد خانه شد. من هم با اینکه او را نمی شناختم،‏‎ ‎‏به خاطر اینکه افراد زیادی نزد امام (س) رفت و آمد می کردند، با او سلام و احوال پرسی‏‎ ‎‏و تعارف کردم. او هم نشست.‏

‏     خانه ای که ما در آنجا داشتیم، چهار اتاق داشت که یکی در اختیار ما بود و سه اتاق‏‎ ‎‏دیگر غالباً بسته بودند. حوالی غروب بود که برای امام (س) پیغام فرستادم که زنی با این‏‎ ‎‏مشخصات آمده (او از صبح که رسیده دو بار چادر مشکی سر کرده، رفته و برگشته بود.)‏‎ ‎‏و گویا قصد دارد شب هم بماند. آیا صلاح می بینید؟ به هر حال در آنجا وضعیت‏‎ ‎‏امام (س) و ما، وضعیت خاصی بود و احتمال خطر فراوان بود.‏

‏     امام(س) هم پاسخ دادند که اشکالی ندارد؛ چرا که مورد اطمینان است و اینگونه بود‏‎ ‎‏که از آن تاریخ تا چهار ماه دیگر که ما آنجا بودیم، زنی که خیلی زود فهمیدم خواهر دباغ‏‎ ‎‏است، پیش ما ماند و حضورش، برای من خیلی مفید واقع شد؛ چرا که حضرت‏‎ ‎‏امام (س) به اضافه مرحوم سید احمد و حسین، ناهار را در منزل صرف می کردند و غالباً‏‎ ‎‏هم دیدارکننده داشتند و من برای پذیرایی کاملاً دست تنها بودم و از این لحاظ حضور‏‎ ‎‏خواهر دباغ، به عنوان کمک، خیلی ضروری بود.‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 195
‏     چیزی به بازگشت ما به ایران نمانده بود که خواهر دباغ مریض شدند و چون‏‎ ‎‏نوفل لوشاتو امکانات چندانی نداشت، او را برای معالجه به پاریس بردند و در آنجا‏‎ ‎‏بستری شد و مرحوم سید احمد به عیادتش می رفت، ولی من اصلاً نتوانستم بروم. چون‏‎ ‎‏لحظه حرکت فرا رسید و امام (س) و مردان دیگر با یک هواپیما راهی ایران شدند و‏‎ ‎‏24 ساعت دیگر، همان هواپیما برگشت و من را به همراه زنانی دیگر، به ایران برد.‏‎ ‎‏بنابراین من فرصت نکردم به عیادت خواهر دباغ بروم و اینکه بیماری اش چه بود، الآن‏‎ ‎‏یادم نیست، گویا پایش دررفته بود و آن را گچ گرفته بودند.چند روز دیگر هم که از‏‎ ‎‏بیمارستان مرخص شد، به ایران آمد و به منزلش رفت. به هر حال در منزل هم‏‎ ‎‏چشم انتظاران زیادی داشت؛ چرا که عائله اش اعم از دخترها و دامادها و پسرش زیاد‏‎ ‎‏بود.‏

‏     برای من هم خانه ای در خیابان دولت تهیه کردند و من تا نه ماه در درّوس بودم. البته‏‎ ‎‏زنهایی که با من از فرانسه آمدند، با من به خانه درّوس آمدند ولی به فاصله یکی ـ دو روز‏‎ ‎‏بعد، هر یک به سر زندگی و خانه خودشان برگشتند.‏

‏     من و خواهر دباغ با هم تفاهم کاملی داشتیم و تنها اختلاف بین ما که شاید حتی‏‎ ‎‏خنده دار هم باشد دربارۀ خورشت غذاها بود. من دوست داشتم خورشت بی آب باشد‏‎ ‎‏و سفت ولی او علاقه داشت که پر آب و شل باشد؛ بنابراین من زیر چراغ خوراک پزی را‏‎ ‎‏بالا می کشیدم و او هم که فرصتی پیدا می کرد شعله را پایین می کشید. البته پیش از‏‎ ‎‏اقامتمان در فرانسه، مدتی هم در نجف بودیم که خواهر دباغ را آنجا هم دیده بودم که‏‎ ‎‏این به بیش از سال 1350 برمی گردد.‏

‏     یک روز که خانه بودم، برایم پیغام آوردند که دو زن که چادر به سر دارند و از مبارزان‏‎ ‎‏فلسطینی می باشند، آمده اند و قصد دارند با حضرت امام (س) ملاقات کنند. من هم آنها‏‎ ‎‏را به داخل خانه دعوت و از آنها پذیرایی کردم ولی به یاد ندارم که آیا پیش امام (س)‏‎ ‎‏رفتند یا نه؟‏

‏     خواهر دباغ زن بسیار زرنگ و فعالی بود. غالب کارهای سیاسی اش را در بیرون خانه‏‎ ‎‏انجام می داد و گاهی هم برای استراحت به اندرونی می آمد و اگر من در آشپزخانه بودم،‏‎ ‎‏در انجام امور آشپزی به من کمک می کرد. در ضمن خیلی هم بانشاط و زبر و زرنگ بود.‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 196
‏برای انجام کاری که عجله داشت، به سرعت می دوید. منزلی که در آنجا داشتیم، در‏‎ ‎‏فاصله بین اندرونی و بیرونی، خیابان مانند ماشین رویی داشت که حیاط محسوب می شد‏‎ ‎‏و من بارها دیده بودم که خواهر دباغ وقتی برای انجام کاری فوری می رفت، به سرعت‏‎ ‎‏در آنجا می دوید. درباره آن خانه هم که ما در فرانسه ساکنش بودیم شنیده ام که دولت آن‏‎ ‎‏کشور، به عنوان خانه ای که متعلق به حضرت امام(س) است، نگاه می کند و تا کنون به آن‏‎ ‎‏دست نزده و اعلام کرده که این خانه به امام خمینی (س) تعلق دارد و حالا که خود آن‏‎ ‎‏بزرگوار به رحمت خدا پیوسته، به ورثه اش می رسد. مرحوم سید احمد که بار سفر را‏‎ ‎‏بست و به لقاء الله پیوست. حسن هم تا به حال به آنجا نرفته است. از این رو، خانه مزبور،‏‎ ‎‏فعلاً به وزارت امور خارجه مربوط شده است.‏

‏     خواهر دباغ، یک زمانی هم که همراه آقای جوادی آملی و یک مرد دیگر که الآن یادم‏‎ ‎‏نیست چه کسی بود؛‏‎[2]‎‏ به عنوان سفیر از طرف امام (س) مأمور شدند که به مسکو و نزد‏‎ ‎‏رئیس جمهور شوروی بروند و نامه ای را که در آن امام(س)، گورباچف را به اسلام‏‎ ‎‏دعوت کرده بود به او بدهند، که این کار را کردند و چند وقت بعد، جواب آن نامه به زبان‏‎ ‎‏روسی به امام (س) رسید و وقتی من از ایشان پرسیدم که گورباچف چه جوابی داده‏‎ ‎‏است؟ امام(س) فرمودندکه تعارفات معمول و دیگر هیچ! اصلاً به روی خودش هم‏‎ ‎‏نیاورده که ما او را به اسلام دعوت کرده ایم. وقتی مجدداً پرسیدم که جواب نهایی اش چه‏‎ ‎‏بود؟ امام (س) پاسخ فرمودند که همان تعارفات! و معلوم بود که چون قبول اسلام‏‎ ‎‏نکرده، امام(س) چندان از پاسخ نامه راضی نیست. البته در روسیه از این گروه که خواهر‏‎ ‎‏دباغ هم یکی از آنها بود خیلی با احترام پذیرایی کرده بودند و خیلی هم خود گورباچف‏‎ ‎‏با عزت و احترام از امام (س) نام برده و سؤالاتی کرده بود؛ اما زمانی که پاسخ نامه را از‏‎ ‎‏روسی به فارسی برگرداندند و برای امام(س) خواندند، من پهلوی ایشان نبودم؛ زیرا به‏‎ ‎‏هر حال تردد و آمد و شد مردان در آنجا زیاد بود.‏

‏     اینکه خواهر دباغ به عنوان یک زن از طرف امام(س) انتخاب شد، نشان دهندۀ‏‎ ‎‏شایستگی او نسبت به زنان دیگر بود؛ اگر چه در آن زمان زنان زیادی در حوزۀ سیاسی و‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 197
‏اجتماعی مثل امروز فعالیت نمی کردند. دیگر اینکه مرحوم حاج احمد آقا هم او را‏‎ ‎‏پیشنهاد کرده بودند.‏

‏     اینکه گفته اند حفاظت از بیت امام(س) در پاریس به عهده خواهر دباغ بوده است،‏‎ ‎‏نمی تواند اینگونه باشد؛ چرا که به هر حال ایشان در آنجا مهمان بود و اگرچه نزدیک به‏‎ ‎‏چهارماه در آنجا سکونت داشت، باز هم مهمان محسوب می شد. اینکه در کارهای خانه‏‎ ‎‏به من کمک می کرد، به جای خود، ولی چیز دیگری وجود نداشت. اما خدا خیرش دهد‏‎ ‎‏که من را دست تنها نمی گذاشت و دائماً به من کمک می کرد. هیچ گونه پولی را هم از‏‎ ‎‏امام(س) یا دیگری، به عنوان انعام یا کمک هزینه قبول نمی کرد؛ چرا که خدمت برای‏‎ ‎‏حضرت امام(س) را یک افتخار و نعمت برای خود می دانست که خدا نصیب او کرده بود‏‎ ‎‏و از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد؛ حتی مواقعی که صاحب خانه ما در پاریس که زنی‏‎ ‎‏مهربان بود می آمد و من را به خانۀ خویش یا تفریح می برد، خواهر دباغ در خانه می ماند‏‎ ‎‏و به امور داخلی آنجا رسیدگی می کرد.‏

‏     انسان همواره به هدفی که دارد، می اندیشد و برای رسیدن به آن چه بسا از عزیزترین‏‎ ‎‏چیزهایش هم بگذرد و خواهر دباغ این را ثابت می کرد. خواهر دباغ همۀ اینها را پشت‏‎ ‎‏سر گذاشته و دنباله رو امام(س)، پا به راهی گذاشته بود که بسیار هم خطرناک بود و جز‏‎ ‎‏به هدفش به هیچ چیز نمی اندیشید. میل درونی هر کس، به هر آن چیزی که بیشتر باشد،‏‎ ‎‏به سمت آن کشیده می شود؛ حال میل درونی کسی به مال است، دیگری به فرزند است‏‎ ‎‏و کسی دیگر به چیز دیگر. میل درونی خواهر دباغ هم، خدمت به امام (س) و فعالیتهای‏‎ ‎‏سیاسی بود و پی آن هم رفت. خود حضرت امام(س) هم اوایل اگرچه در قم، یک طلبه‏‎ ‎‏بود و مشغول درس و بحث، ولی از آنجاکه اخلاقاً سیاسی بود، پس از واقعۀ‏‎ ‎‏کاپیتولاسیون به میدان آمد و تا پیروزی انقلاب از پای ننشست و برای دفاع از حق و‏‎ ‎‏حقیقت و آزادگی، سالها مبارزه کرد.‏

‏     رابطه دیداری من و خواهر دباغ پس از آمدن به ایران کم شد و این طبیعی بود؛ زیرا‏‎ ‎‏هر یک بر سر خانه و زندگی خودمان بودیم. از طرفی گرایشها هم متفاوت شده بود و من‏‎ ‎‏علی رغم میل باطنی ام کار سیاسی نمی کردم و همین مسأله هم باعث می شد که کمتر‏‎ ‎‏همدیگر را ببینیم؛ اما هر وقت همدیگر را دیده ایم، خواهر دباغ اصرار کرده است که‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 198
‏سری به او بزنم و همیشه به من گفته است: خانم، همدان یادتان نرود!‏

‏     با شناختی که من از خواهر دباغ پیدا کرده ام، او را انسانی یافته ام که دو خصلت بسیار‏‎ ‎‏برجسته دارد. اول اینکه دیانت و دینداری بسیار بادوامی دارد. دومین خصلت و ویژگی‏‎ ‎‏بارز و مثال زدنی او تناسب و تطابق عمل او با اسلام و مسائل اخلاقی است؛ یعنی فردی‏‎ ‎‏بسیار دیندار و با اخلاق که به رستگاری در دنیا و آخرت می اندیشد؛ در ضمن گذشت‏‎ ‎‏بسیار بالایی هم داشتند و این ویژگیها را که برشمردم و چه بسیار خصایل دیگر که همه‏‎ ‎‏در وجود اوست، در مدتی که چند ماهی او را از نزدیک دیده ام، یکایک را در وجود او‏‎ ‎‏یافته ام. من همیشه برای او آرزوی توفیق می کنم. امام(س) هم به او اعتماد داشت و از او‏‎ ‎‏تعریف می کرد. دعای من برای کشور و ملت عزیزمان این است: خدا ایران را برای‏‎ ‎‏ایرانیان باقی بگذارد تا نگرانی و صدمه ای به ایران نخورد که ایرانیان از بین می روند.‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 199

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 200

  • )) همسر حضرت امام خمینی (س).
  • )) آقای محمدجواد اردشیر لاریجانی.