روایت دوم

آقای سید محمدباقر موسوی (مترجم المیزان)

آقای سید محمدباقر موسوی (مترجم المیزان)

‏از همان اوایل که حاج حسن آقای دباغ با خانم مرضیه حدیدچی ازدواج کردند،‏‎ ‎‏به واسطه آشنایی و برادری با حاج حسن آقا و اینکه در یک خانه بزرگ شده بودیم، با‏‎ ‎‏خانم دباغ آشنا شدم. مرضیه خانم از همان اوایل نهضت دست به کار شده، وارد‏‎ ‎‏مبارزات شدند. هر روز به مقتضای زمان، اعلامیه های منتشرشده را تکثیر کرده، به‏‎ ‎‏شهرستانها می بردند و دربارۀ مسائل انقلاب سخنرانی می کردند. منزل ایشان در‏‎ ‎‏همسایگی مسجد امام موسی جعفر (ع) بود و امام جماعت آنجا دوست و هم بحث من‏‎ ‎‏شهید آیت الله سعیدی بودند. ایشان شخص مبارزی بود و خانم دباغ هم چون ذاتاً زن‏‎ ‎‏سلحشوری هستند، به آقای سعیدی ارادت می ورزیدند و با این شهید گرامی، در‏‎ ‎‏کارهای مبارزاتی همکاری می کردند. خواهر دباغ در آن سالها، جلسه ای در منزلشان‏‎ ‎‏برقرار می کردند که من در آن جلسه همه روزه صحبت می کردم و صحبتها نوشته می شد‏‎ ‎‏که سرانجام به صورت یک کتاب به نام ‏‏درسهایی از اصول عقاید‏‏ منتشر شد.‏

‏     در جلساتی هم که آیت الله شهید سعیدی برای خواهران تشکیل داده بودند، مطالب‏‎ ‎‏مفیدی ارائه می شد. آن شهید بزرگوار، در این جلسات برای خانمها صحبت نموده، ذهن‏‎ ‎‏آنها را روشن می کردند. متعاقب آن هم از حضور زنان برای پیشبرد کارها استفاده‏‎ ‎‏می شد. از مردم دیگر نیز، برای خانواده های مبارزۀ که نان آورشان بازداشت بود کمک‏‎ ‎‏جمع آوری می کردند. از آن سو خواهر دباغ هم در مبارزات حضوری فعال داشتند و‏‎ ‎‏دائماً با خود اسلحه حمل می کردند. در آن سالها حتی ارتباطی نیز با یاسر عرفات برقرار‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 221
‏کرده بودند.‏

‏     به خاطر دارم یک مدت که حاج حسن آقای دباغ در اهواز یا مسجد سلیمان در یک‏‎ ‎‏شرکت مشغول کار بودند، با فعالیت همسرشان موافقت چندانی نداشتند؛ اما خانم دباغ‏‎ ‎‏توانستند ایشان را قانع کنند که مبارزه، هجرت و... ادای دین و تکلیف است. از دیدگاه‏‎ ‎‏شرع هر زنی که احساس وظیفه بکند، باید از مرجع تقلید خودش اجازه بگیرد؛ یعنی به‏‎ ‎‏این صورت نیست که یک مرجع تقلید، برای تمام زنان حکم واحدی صادر بکند. خواهر‏‎ ‎‏دباغ هم، با توجه به اجازه حضرت امام خمینی (س) به این امر اقدام کردند. چون امام‏‎ ‎‏خمینی (س) خانم دباغ را شخصاً می شناختند و ایشان هم از امام (س) تقلید می کردند.‏

‏     خانم مرضیه دباغ پس از انقلاب با حکم امام (س)، به فرماندهی سپاه پاسداران‏‎ ‎‏همدان منصوب شدند و اولین معیار انتخابشان، شجاعت خانم دباغ بود. امام تنها بودند‏‎ ‎‏و خیلی از افراد یا همراه و همگام ایشان نبودند و یا بودند ولی مثل من جرأت و روحیه‏‎ ‎‏انقلابی نداشتند. مرحوم آیت الله سعیدی از من خواستند که در مسجدشان امام جماعت‏‎ ‎‏باشم و گاهی برای نمازگزاران صحبت و سخنرانی کنم؛ اما من به دلیل روحیه آرامی که‏‎ ‎‏داشتم هیچ وقت قبول نکردم تا اینکه ایشان به شهادت رسیدند. پس از شهادت آیت الله ‏‎ ‎‏سعیدی، یک ماه در آنجا منبر رفتم و بحث اخلاق کردم، تا کمی آرامش بر فضای آن‏‎ ‎‏مسجد و محله حاکم شود.‏

‏     در مورد اعزام خانم دباغ و گروهش به شوروی، جهت ابلاغ پیام به گورباچف، باید‏‎ ‎‏عرض کنم این گروه برای نشر اسلام و دعوت آنها به فطرت خداجوی انسانی رفتند.‏‎ ‎‏حضرت امام (س) با انتخاب ایشان خواستند نشان دهند که در اسلام تفاوتی بین زن و‏‎ ‎‏مرد وجود ندارد و هر دو جنس می توانند در اسلام مراتب عالی را طی نمایند و به هر‏‎ ‎‏نقطه ای صعود کنند. ما می بینیم در آن مقطع دختر امام (س) و عروسشان هم حضور‏‎ ‎‏داشتند. همچنین خانمهای دیگری هم بودند که می توانستند به جای خواهر دباغ به‏‎ ‎‏مسکو بروند، ولی فکر می کنم خصوصیاتی که در خانم دباغ هست در دیگران نبود.‏‎ ‎‏رفتار ایشان شاید مثل یک زن معمولی نباشد و من این را در طول همان یک ماه رمضان‏‎ ‎‏که در منزل ایشان بودم، متوجه شدم؛ مثلاً هیچ گاه ندیدم مانند بقیه خانمها سفره رنگین‏‎ ‎‏بیندازند و تفننی در غذا داشته باشند. ایشان در ساده و پاک زیستی و انضباط داشتن، مثل‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 222
‏یک سرباز بودند. به دنیا و تجملات آن پشت کرده بودند و هیچ توجه خاصی به آن‏‎ ‎‏نداشتند؛ و به اصطلاح زرق و برق دنیا چشمشان را پر نکرده بود. خواهر دباغ اهل مبل و‏‎ ‎‏دکور و... هم نبودند. علایق مختص زنها، انگار اصلاً برایشان معنا نداشت. کار بسیار‏‎ ‎‏خوبی که مرضیه خانم انجام داده بودند، تبدیل منزل خودشان به کلاس درس اعتقادات‏‎ ‎‏برای دختران نوجوان بود. کتابی را که قبلاً عرض کردم، حاصل سخنرانی من در همین‏‎ ‎‏جلسات است.‏

‏     در پایان می خواهم عرض کنم که حاج آقا دباغ هم مثل خانم خود در نشر و توزیع‏‎ ‎‏اعلامیه ها و فعالیتهای انقلابی، زحمات فراوانی کشیدند و مرارتهای بسیاری متحمل‏‎ ‎‏شدند. حاج حسن آقا دباغ هم فرد انقلابی و متدینی هستند، ولی قطعاً همسرشان خواهر‏‎ ‎‏دباغ انقلابی تر بوده است. من در طول این همه سال، گلۀ خاصی از آقای دباغ راجع به‏‎ ‎‏عملکرد همسرشان نشنیده ام. آنچه از زندگی این دو نفر، برای من و افرادی امثال من که‏‎ ‎‏با آنها زیاد مراوده داشتیم، نمود داشته و دارد، این است که زن و شوهر خوشبختی‏‎ ‎‏هستند و هرگاه که فرصتی دست داده، کانون گرمی برای هم و خانواده شان مهیا کرده اند.‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 223

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 224