خانم بروجردی
آشنایی من با خواهر دباغ به سال 1360 برمی گردد. در آن سال در سفری که به لبنان داشتم، با ایشان آشنا شدم و متوجه شدم این خواهر بزرگوار چقدر در شکل گیری انقلاب ما نقش داشته اند. یک زمان که من به همراه ایشان در مناطق جنوب لبنان تردد می کردیم و این مناطق زیر بمبارانهای شدید اسرائیلیها بود، در آنجا ملاحظه کردم مبارزان و مجاهدان لبنانی با چه شور و اشتیاقی از این زن استقبال می کنند و خاطراتی را که با خواهر دباغ در این جبهه ها، قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی داشته بودند تکرار و دلاوریهایشان را یادآوری می کردند.
به خاطر دارم در ساف که مرکز جنوب لبنان است یکی از این برادران مبارز، با دیدن خواهر دباغ، ضمن یادآوری خاطراتی که مربوط به ایامی می شد که ایشان در آنجا حضور داشت، گفتند: ما به زنهایمان شناساندیم و فهماندیم که اگر بخواهند اسلام را حفظ کنند و در عین حال با اسرائیلیها مبارزه کنند می توانند؛ چرا که در آن برهه از تاریخ در بین فلسطینی ها و مردم جنوب لبنان این امر به گونه ای جا افتاده بود که هر مبارزی فکر می کرد حتماً باید گرایشهای کمونیستی و افکار مارکسیستی داشته باشد تا مبارز به حساب آید و در مبارزه نباید تفکرات اسلامی و اسلام گرایانه داشته باشد و چنین تفکری در سرزمین آنها جا افتاده بود. ولی با حضور خواهر دباغ و تلاشی که ایشان در زمینه مسائل اسلامی و شرعی کرد و با توجه به حساسیت و دقتی که نسبت به این مسائل داشت، باعث شد که زنان این منطقه بیدار شوند و تفکرات سابق خویش را مورد بازبینی
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 337
قرار دهند. پس وجود خواهر دباغ تأثیر بسزایی در رشد و آگاهی آنان داشت، و اینها خاطراتی بود که آن رزمنده یادآوری کرد. آن رزمنده در حقیقت تمام اینها را می گفت تا به نوعی سپاسگزاری و امتنان خود را از خواهر دباغ و خواهر طاهره به زعم او به عمل آورده باشد. رزمنده مزبور می گفت: خواهر طاهره ـ خواهر دباغ ـ توانستند به زنان ما یاد بدهند که می توان هم التزام و پایبندی به اسلام و مسائل شرعی و اعتقاد به خداوند یکتا داشت و در عین حال همزمان به مبارزه با اسرائیل غاصب هم ادامه داد و با اشغالگران جنگید. آن رزمنده با چنان ایمان قلبی ای اینها را یادآوری می کرد که برای من هم جالب و تأثیرگذار بود و آنجا بود که پی بردم خواهر دباغ توانمندیهای بیشمار و قابلیت ماندگاری و جاودانه شدن زیادی را دارند.
در همان دوران، ملاقاتی هم با یاسر عرفات داشتیم؛ چرا که یاسر عرفات در آن زمان شخصی انقلابی بود و رهبری مبارزان سیاسی فلسطینی را به عهده داشت. در آن ملاقات هنوز بحثی شروع نشده بود که یاسر عرفات شروع به انتقاد کرد و گفت: شما نمی توانید موازینی را که به خاطر آنها قیام و انقلاب کرده اید و ما هنوز هم به آن اعتقاد داریم رعایت کنید و از ارزشها پاسداری کنید. خواهر دباغ ابتدا با خونسردی حرفهای عرفات را گوش کردند و سپس عباراتی گفتند که یاسر عرفات دیگر لب از لب برنداشت. ایشان گفتند: من سن کمی ندارم ولی به یاد دارم از همان دورانی که دانش آموز ابتدایی و کوچک بودم و به کلاس سوم دبستان می رفتم، در گوشه منزلمان صندوقی را مشاهده می کردم که به قصد کمک به مبارزان فلسطینی کار گذاشته بودند و ما همگی هر یک در حد وسعمان پول در آن می ریختیم. حتی من با تمام کودکی ام این کار را می کردم تا جمع شود و آن را به مصرف منظور برسانم. حالا شما تلویحاً به انقلاب و جمهوری اسلامی کنایه می زنید که از فلسطین حمایت نمی کند و مبارزان فلسطینی را مورد یاری و کمک خود قرار نمی دهد؟ من و خواهر دباغ، و بیشتر ایشان، دو ساعتی راجع به مباحث مختلف صحبت کردیم پس از اینکه صحبتهای ما خاتمه یافت، یاسر عرفات که دیگر حرفی برای گفتن نداشت، گفت: من احساس می کنم خواهر دباغ یک مرد است و احاطه ایشان بر مسائل سیاسی و اشرافشان بر اوضاع جهان، باعث حیرت من است. البته اینکه عرفات، خواهر دباغ را مرد دانسته، به هر حال احساس آن لحظه او می باشد و من قصد
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 338
مجادله در این باره را ندارم اما در عین حال هم معتقدم که خواهر دباغ، نمونه یک زن نمونه ایرانی ـ اسلامی است. یک انسان متعالی که در عین داشتن صلابت و سرسختی در برابر دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب، به همان میزان نیز از یک روح لطیف و حساس برخوردارند. محال است ایشان ببینند کسی مشکل دارد و گرفتار است و از دستشان کاری برمی آید و انجام ندهند، این اصلاً غیرممکن است. بر فرض که کاری نیز از دست ایشان برنیاید، دست کم همدردی می کنند و حتی بعید نیست دانه های اشک غلتان بر روی گونه های ایشان دیده شود. این نشانگر این است که برای مشکلات دیگران چقدر دل می سوزانند. چنین روحیه ای قابل تقدیر و ستایش است.
زندگی خواهر دباغ در دو دوره ای که به عنوان نماینده مردم وارد مجلس شدند در فرط سادگی و بی ریایی، می توانست الگوی سایر نمایندگان قرار بگیرد. چه بسیار اشخاصی بودند که به راحتی وارد مجلس شده بودند و وظیفه خود را فقط تصویب چند قانون و لایحه می دانستند و با مشکلات مردم کاری نداشتند؛ در حالی که ایشان، علی رغم تمام مشکلاتی که در منزل و خانواده داشتند، یک لحظه از معضلات مردم غافل نبودند؛ یعنی هم در پی رفع و رجوع کردن مسائل و مشکلات شخصی و خانوادگی بودند و هم مشکلات عمومی ای که گریبانگیر عامه مردم بود. جا دارد چنین الگوهایی به بهترین وجهی به جامعه معرفی شوند. در آن زمان که ایشان در نوفل لوشاتو پاریس همراه امام (س) بودند، من از نزدیک شاهد بودم خواهر دباغ در عین اینکه در مسائل سیاسی بسیار دقیق و موشکافانه و شفاف عمل می کردند و یاران امام (س) را زیرنظر داشتند و دوست را از دشمن تشخیص می دادند، از آن طرف هم در اجرای وظایف و به تعبیر خودشان تعهداتی که نسبت به مردم داشتند، کاملاً وسواس داشتند و تمام تلاششان این بود که مبادا خدای ناکرده حقی ناحق و یا برعکس ناحقی، حق جلوه داده شود.
ما موظف هستیم برای شناساندن چنین فردی به دیگران نهایت تلاشمان را به کار بگیریم تا جمعیت مسلمان زنان ایرانی در سراسر دنیا این را بدانند که امثال خواهر دباغ می توانند یک الگوی کامل از چهره یک زن مسلمان در جامعه باشند. در مورد ایشان طبیعتاً انتخاب امام (س)، یک انتخاب گذرا و ساده نبود. حضرت امام (س) خوب می دانستند باید نسبت به خواهر دباغ توجهی خاص داشت و از تجربه های مبارزاتی
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 339
ایشان، نهایت استفاده را برد. ایشان از دورانی که در فلسطین بودند، کوله باری از خاطره در ذهن داشتند. یکی از خاطراتی که بارها تعریف می کردند، مربوط می شد به دورانی که از فلسطین برای کسب تکلیف به نجف اشرف می روند و با امام (س) دیدار می کنند و حضرت امام خمینی (س) در جواب ایشان، که پرسیده بودند تکلیف چیست؟ می فرمایند که همان جا ـ یعنی در فلسطین ـ بمانید! منظور امام این بوده که خواهر دباغ همان جا بماند و تحت لوای دین و در جهت پیشبرد اسلام به فعالیت خود ادامه دهد و درحقیقت به وظیفه دینی خود عمل کند؛ حال چه با سلاح و به صورت مسلحانه و چه به شکلی غیرمسلحانه و به صورت اعتقادی و آیینی. خواهر دباغ همیشه می گفت اینگونه نباید بود که اگر کسی بود و دید، برای خودنمایی باید مقابل چشمش اسلحه به دست گرفت و جنگید و در غیر این صورت، تعهد را رها کرد و گفت که فلان مسأله اگر اجرا شد، شد و اگر هم اجرا نشد، نشد؛ حالا که کسی نمی بیند. خواهر دباغ این را خیانت و دروغ به وجدان می دانست.
به اعتقاد من حضرت امام (س) وقتی که دیدند خواهر دباغ هنگام مبارزه، به هیچ وجه رنگ و نشانه پرچم را لحاظ نمی کنند و هر جا که اسلام اقتضا کند به مبارزه می پردازند و به این مقوله، صنفی و خصوصی نگاه نمی کنند، نه تنها ایشان را به عنوان فردی که در راه پیشبرد و تحقق آرمانهای انقلابی و اسلامی موفق است انتخاب کردند، بلکه بر این انتخاب تأکیدی بیش از پیش هم نمودند. دیگر اینکه امام با مشاهده خصوصیات منحصر به فرد ایشان نظیر قاطع بودن، متعهد بودن، شجاعت داشتن، از جان گذشتن و ایثارگر بودن در انتخاب خواهر دباغ تردید نکردند.
خواهر دباغ ـ چنانکه گفتیم ـ درشتی و نرمی را با هم و به جای خود دارند؛ مثلاً در عین حال که از روح و دید حساس و بزرگی برخوردار هستند، در جایی هم که لازم باشد تصمیمی جدی گرفته شود، بر تصمیم خود استوار می باشند، تا آنجا که اگر از کسی عملی خلاف شرع و عرف ببینند، مستقیماً روی در روی او بایستند. نقل است که یک بار، به روی شخصی که مرتکب خطای فاحشی شده بود، اسلحه کشیده و گفته بودند: اگر بخواهی یک سری کارهای خلاف شرع انجام بدهی، من به خاطر مصلحت دین، آمادگی دارم که تو را شخصاً مجازات بکنم. ویژگی مثبت دیگر ایشان، مسأله مردمی
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 340
بودنشان است. حکمی که با عنوان فرماندهی سپاه همدان به خواهر دباغ داده می شود، روی همین شناختی بوده که امام (س)، آیت الله مدنی و دیگر مقامهای مسئول وقت از جرأت، شهامت و دلیری ایشان داشته اند. در ضمن احاطه ایشان بر بسیاری از مسائل و راهبردهای نظامی، مهارت و شرکتشان در تعداد زیادی از عملیاتها در خارج از کشور مثل لبنان و فلسطین و غرب کشور و همین عامل مردمی و در کنار رزمندگان بودنشان، باعث می شد مسئولان در انتخابشان شک نکنند. خواهر دباغ از آن دست فرماندهانی نبودند که در اتاق فرماندهی بنشینند و از آنجا فرامین و دستورهای لازم را صادر کنند، بلکه همدوش دیگر رزمندگان و گاه در جبهه ها حضور داشتند و عملیات را رهبری می کردند. در ضمن مسأله انتخاب ایشان به عنوان نماینده حضرت امام (س)، در بردن پیام تاریخی امام خمینی (س) به سرزمینی که یکی از دو ابرقدرت، (در نظام دو قطبی آن روز دنیا) محسوب می شد، مسأله ای نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت و نادیده اش گرفت. البته حضرت امام (س) می توانستند برای این انتخاب، گزینه های دیگری را پیشنهاد و مطرح کنند، ولی با توجه به تمام شناختهای مسبوق به سابقه و حکمت بی مانند آن بزرگوار و اینکه می خواستند نمونه زن ایرانی را، و به تبع آن فرهنگ اسلامی و بی تبعیض جامعه را به جهانیان معرفی کنند، این انتخاب انجام شد. طبیعتاً به خاطر بینش سیاسی عمیق و سوابق درخشان مبارزاتی این زن می باشد که امام (س)، ایشان را به عنوان سفیر گزینش می کنند.
خواهر دباغ نه تنها در جمعیت زنان که طبعاً یک سری از مسئولیتها را به عهده دارند، بلکه در هر جایگاهی که قرار گرفته اند، نقش هدایت گرانۀ خود را داشته و دارند. آنچه که به عنوان سیاستهای کلی جمعیت زنان تاکنون در نظر گرفته شده، توسط شورای کلی رهبری، سیاستگذاری شده است که یکی از این افراد سیاستگذار خواهر دباغ هستند و در تعیین خط مشی و سیاستهای کلی و تعیین سیاستهای اصولی و آنچه که می خواهد زمینه رشد و فعالیتها را فراهم کند، سهم خواهر دباغ یک سهم آشکار و روشن است. من فکر می کنم ایشان سهم بزرگی در آشنا کردن جامعه با آن سری خصوصیتها و شاخصه های اصلی خط امام (س) داشته و دارند. ادای تکلیف، انجام واجبات، ترک محرمات و... اینها اصولی است که در حقیقت، اصول خط امام بود. نکته آخر اینکه
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 341
محشور بودن ایشان با حضرت امام خمینی (س)، تأثیر غیرقابل انکاری بر بینش، شخصیت و دل و جان خواهر دباغ گذاشت. خیلی چیزها از حضرت امام (س) یاد گرفتند و ضمن عمل کردن به آنها در زندگی شخصی شان، آنها را به ما هم منتقل کردند. وجود ایشان، وجودی ارزشمند است.
من فکر می کنم خواهر دباغ یکی از افرادی هستند که همیشه مردم را مدنظر خود داشته اند. یک بار هم که در همین سالهای اخیر برای رسیدگی به مشکلات مردم همدان، به تنهایی عازم آنجا بودند، دچار سانحه رانندگی شدند و این نشانگر این مطلب است که ایشان در راه یاری به مردم، حتی جانشان را هم به خطر می اندازند. خواهر دباغ با وجود اینکه به راحتی می توانستند از هواپیما استفاده کنند، یا یک راننده شخصی برای خود بگیرند، ولی این کار را نکردند و بر ماشین خود سوار شدند و بدون استفاده از راننده شخصی، شخصاً رانندگی کردند و برای حل مشکلات مردم، عازم چنین سفری شدند. ایشان زن کاملی هستند که همه کیفیتهای انسانی و معنوی را در خود دارند؛ مثل اخلاق و رفتار نمونه، اندیشه متعالی، عبودیت خالص، عبادت خاص و... خلاصه اینکه یک انسان کامل و به تمام معنا الگو هستند. این سعادت بزرگی است که ما در عصری زندگی می کنیم که با چنین افرادی معاصریم. ایشان فردی هستند که دارای وجهه ای انقلابی، مبارز، متدین، دلسوز و به تمام معنا انسانی می باشند؛ انسانی متعالی که متأسفانه جنبه های روحی شان را کمتر مورد مطالعه و توجه قرار داده ایم. ما ظاهر ایشان را می بینیم ولی به روحیات و معنویات درونی شان کاملاً پی نبرده ایم و آن خصایل و ارادتی را که به پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار و معصومین (ع) و نسبت به شخص حضرت امام (س) داشته و دارند، کمتر مورد توجه قرار داده ایم.
خانم دباغ معنویت خاصی دارند که این معنویت ناب، هنوز کالبدشکافی و تشریح نشده است. باید زوایای معنوی وجود و روح بزرگ ایشان برای دوستان روشن شود تا ببینند آنچه را که در ظاهر می بینند، یک هزارم چیزی نیست که در باطن دارند. باید به باطن این شخص که گره از کار فروبسته درماندگان می گشاید، رسوخ کرد تا دریافت ایشان از چه معنویت و روحانیتی برخوردارند. من در مجلس حضور نداشتم که ایشان را ببینم و بدانم که چه کار می کرده اند، ولی فکر می کنم اگر نمایندگان نسبت به ایشان
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 342
شناخت کامل پیدا می کردند و ویژگیهای بارز ایشان برای همه آشکار می شد، پیامد بزرگ و مهمی داشت. مهم این است که نمایندگان مجلس، باید به این امر توجه می کردند که در کنار کسی قرار گرفته اند که کوله باری از درد و رنج ناشی از مبارزه کردن، زندان رفتن و شکنجه شدن را بر دوش دیروز تا امروز خود دارد. شخصی که هنوز جای سوختگی را ـ که بر اثر خاموش کردن سیگار روی بدنشان مانده ـ بر تن دارد.
البته این بدان معنی نیست که در میان نمایندگان محترم مجلس، کسی مثل ایشان مبارزه نکرده و شکنجه نشده است. چه بسا افرادی در مجلس شورای اسلامی هم بوده و باشند که سابقه ای مثل سابقه خواهر دباغ دارند، ولی قطعاً تعدادشان انگشت شمار است. در خاتمه بد نیست ماجرایی را درباره ایشان تعریف کنم که در جای خود می تواند به عنوان درسی برای زنان جامعه ما باشد.
زمانی یکی از دختران ایشان که تازه عقد کرده و عروس شده بود، دچار بیماری حادی شده و فوت می کند. فرهنگ سنتی به گونه ای است که دیگر با داماد هیچ ارتباطی برقرار نمی شود؛ چرا که او را بدقدم می دانند و باعث مرگ دختر، بنابراین آن پسر را طرد می کنند، اما خواهر دباغ این کار را نکردند و خودشان برای دامادشان دختر دیگری را انتخاب کرده، شخصاً به خواستگاری رفتند و این خیلی مهم است. خیلی مانده که چنین فرهنگی در جامعه ما جا بیفتد. برای اکثریت قریب به اتفاق افراد، مصالح شخصی بر مصلحتهای غیرشخصی و دیگران، ارجح است، اما برای خواهر دباغ اینگونه نیست و نزد ایشان مصالح دیگران، مقدم بر مصالح شخصی است و از آن مهمتر مصالح دینی و اجتماعی بر مصالح شخصی مقدم است. اگر شخصی خودش را به جای این بزرگوار بگذارد و مصایبی را که بر او وارد شده تحمل کند، انسان خیلی برجسته ای است؛ مثلاً دختر آن شخص فوت کند، داماد و دختر دیگرش را در مقابل دیدگانش شکنجه کنند و دم برنیاورد و... به هر حال گفتن این مسائل شاید ساده باشد ـ که بعید می دانم ـ ولی اگر به پای عمل برسد، خیلیها جا خواهند زد. حالا از فروتنی و تواضع ایشان است که خیلی از مسائل زندگی شان را بیان نمی کنند و آنچه که ما درباره مشکلات و مخاطرات ایشان می دانیم، شاید به نسبت یک از هزار هم نباشد. پس بر تک تک ما واجب است که با ذکر این وقایع و درج جزئیات، به وظیفه دینی و ملی ـ میهنی خود عمل کنیم و خواهر دباغ را
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 343
به نسلهای بعد بهتر بشناسانیم. طبیعتاً شخصیتی که این زن دارد، شخصیت بسیار منحصر به فردی می باشد. حال اگر ما این حقایق را بنگاریم، این شخصیت که برجسته است با همین برجستگی به نسلهای بعدی منتقل خواهد شد. ایشان عملاً ثابت کردند یک انسان نمونه هستند و ما باید از زندگی شان درس بگیریم. مردم باید چنین زنی را الگو قرار دهند و پیرامون چنین شخصیتی فکر بکنند. خواهر دباغ با وجود داشتن همسر و تعداد قابل توجهی فرزند، بنا به ضرورت و مصلحت وقت مهاجرت می کنند و همسر و خانواده خود را در ایران رها می کنند. طبعاً آنها هم در مدتی که خواهر دباغ از ایران دور بوده اند، مصائب و سختیهای فراوانی را اعم از دوری از مادر، سختگیری رژیم پلیسی و منفور وقت، نوع نگرش خاص اطرافیان و... تحمل می کنند ولی دم برنمی آورند تا خواهر دباغ، در مسیر عشق و تعهد خود، فعالیت کنند و از این منظر، خیالشان راحت باشد و با بازدهی بیشتری از تمام توانمندیهایشان استفاده کنند.
کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 344