روایت دوم

خانم بروجردی

خانم بروجردی

‏آشنایی من با خواهر دباغ به سال 1360 برمی گردد. در آن سال در سفری که به لبنان‏‎ ‎‏داشتم، با ایشان آشنا شدم و متوجه شدم این خواهر بزرگوار چقدر در شکل گیری‏‎ ‎‏انقلاب ما نقش داشته اند. یک زمان که من به همراه ایشان در مناطق جنوب لبنان تردد‏‎ ‎‏می کردیم و این مناطق زیر بمبارانهای شدید اسرائیلیها بود، در آنجا ملاحظه کردم‏‎ ‎‏مبارزان و مجاهدان لبنانی با چه شور و اشتیاقی از این زن استقبال می کنند و خاطراتی را‏‎ ‎‏که با خواهر دباغ در این جبهه ها، قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی داشته بودند تکرار و‏‎ ‎‏دلاوریهایشان را یادآوری می کردند.‏

‏     به خاطر دارم در ساف که مرکز جنوب لبنان است یکی از این برادران مبارز، با دیدن‏‎ ‎‏خواهر دباغ، ضمن یادآوری خاطراتی که مربوط به ایامی می شد که ایشان در آنجا‏‎ ‎‏حضور داشت، گفتند: ما به زنهایمان شناساندیم و فهماندیم که اگر بخواهند اسلام را‏‎ ‎‏حفظ کنند و در عین حال با اسرائیلیها مبارزه کنند می توانند؛ چرا که در آن برهه از تاریخ‏‎ ‎‏در بین فلسطینی ها و مردم جنوب لبنان این امر به گونه ای جا افتاده بود که هر مبارزی فکر‏‎ ‎‏می کرد حتماً باید گرایشهای کمونیستی و افکار مارکسیستی داشته باشد تا مبارز‏‎ ‎‏به حساب آید و در مبارزه نباید تفکرات اسلامی و اسلام گرایانه داشته باشد و چنین‏‎ ‎‏تفکری در سرزمین آنها جا افتاده بود. ولی با حضور خواهر دباغ و تلاشی که ایشان در‏‎ ‎‏زمینه مسائل اسلامی و شرعی کرد و با توجه به حساسیت و دقتی که نسبت به این مسائل‏‎ ‎‏داشت، باعث شد که زنان این منطقه بیدار شوند و تفکرات سابق خویش را مورد بازبینی‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 337
‏قرار دهند. پس وجود خواهر دباغ تأثیر بسزایی در رشد و آگاهی آنان داشت، و اینها‏‎ ‎‏خاطراتی بود که آن رزمنده یادآوری کرد. آن رزمنده در حقیقت تمام اینها را می گفت تا به‏‎ ‎‏نوعی سپاسگزاری و امتنان خود را از خواهر دباغ و خواهر طاهره به زعم او به عمل‏‎ ‎‏آورده باشد. رزمنده مزبور می گفت: خواهر طاهره ـ خواهر دباغ ـ توانستند به زنان ما یاد‏‎ ‎‏بدهند که می توان هم التزام و پایبندی به اسلام و مسائل شرعی و اعتقاد به خداوند یکتا‏‎ ‎‏داشت و در عین حال همزمان به مبارزه با اسرائیل غاصب هم ادامه داد و با اشغالگران‏‎ ‎‏جنگید. آن رزمنده با چنان ایمان قلبی ای اینها را یادآوری می کرد که برای من هم جالب و‏‎ ‎‏تأثیرگذار بود و آنجا بود که پی بردم خواهر دباغ توانمندیهای بیشمار و قابلیت ماندگاری‏‎ ‎‏و جاودانه شدن زیادی را دارند.‏

‏     در همان دوران، ملاقاتی هم با یاسر عرفات داشتیم؛ چرا که یاسر عرفات در آن زمان‏‎ ‎‏شخصی انقلابی بود و رهبری مبارزان سیاسی فلسطینی را به عهده داشت. در آن‏‎ ‎‏ملاقات هنوز بحثی شروع نشده بود که یاسر عرفات شروع به انتقاد کرد و گفت: شما‏‎ ‎‏نمی توانید موازینی را که به خاطر آنها قیام و انقلاب کرده اید و ما هنوز هم به آن اعتقاد‏‎ ‎‏داریم رعایت کنید و از ارزشها پاسداری کنید. خواهر دباغ ابتدا با خونسردی حرفهای‏‎ ‎‏عرفات را گوش کردند و سپس عباراتی گفتند که یاسر عرفات دیگر لب از لب برنداشت.‏‎ ‎‏ایشان گفتند: من سن کمی ندارم ولی به یاد دارم از همان دورانی که دانش آموز ابتدایی و‏‎ ‎‏کوچک بودم و به کلاس سوم دبستان می رفتم، در گوشه منزلمان صندوقی را مشاهده‏‎ ‎‏می کردم که به قصد کمک به مبارزان فلسطینی کار گذاشته بودند و ما همگی هر یک در‏‎ ‎‏حد وسعمان پول در آن می ریختیم. حتی من با تمام کودکی ام این کار را می کردم تا جمع‏‎ ‎‏شود و آن را به مصرف منظور برسانم. حالا شما تلویحاً به انقلاب و جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏کنایه می زنید که از فلسطین حمایت نمی کند و مبارزان فلسطینی را مورد یاری و کمک‏‎ ‎‏خود قرار نمی دهد؟ من و خواهر دباغ، و بیشتر ایشان، دو ساعتی راجع به مباحث‏‎ ‎‏مختلف صحبت کردیم پس از اینکه صحبتهای ما خاتمه یافت، یاسر عرفات که دیگر‏‎ ‎‏حرفی برای گفتن نداشت، گفت: من احساس می کنم خواهر دباغ یک مرد است و احاطه‏‎ ‎‏ایشان بر مسائل سیاسی و اشرافشان بر اوضاع جهان، باعث حیرت من است. البته اینکه‏‎ ‎‏عرفات، خواهر دباغ را مرد دانسته، به هر حال احساس آن لحظه او می باشد و من قصد‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 338
‏مجادله در این باره را ندارم اما در عین حال هم معتقدم که خواهر دباغ، نمونه یک زن‏‎ ‎‏نمونه ایرانی ـ اسلامی است. یک انسان متعالی که در عین داشتن صلابت و سرسختی‏‎ ‎‏در برابر دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب، به همان میزان نیز از یک روح لطیف و‏‎ ‎‏حساس برخوردارند. محال است ایشان ببینند کسی مشکل دارد و گرفتار است و از‏‎ ‎‏دستشان کاری برمی آید و انجام ندهند، این اصلاً غیرممکن است. بر فرض که کاری نیز‏‎ ‎‏از دست ایشان برنیاید، دست کم همدردی می کنند و حتی بعید نیست دانه های اشک‏‎ ‎‏غلتان بر روی گونه های ایشان دیده شود. این نشانگر این است که برای مشکلات‏‎ ‎‏دیگران چقدر دل می سوزانند. چنین روحیه ای قابل تقدیر و ستایش است.‏

‏     زندگی خواهر دباغ در دو دوره ای که به عنوان نماینده مردم وارد مجلس شدند در‏‎ ‎‏فرط سادگی و بی ریایی، می توانست الگوی سایر نمایندگان قرار بگیرد. چه بسیار‏‎ ‎‏اشخاصی بودند که به راحتی وارد مجلس شده بودند و وظیفه خود را فقط تصویب چند‏‎ ‎‏قانون و لایحه می دانستند و با مشکلات مردم کاری نداشتند؛ در حالی که ایشان،‏‎ ‎‏علی رغم تمام مشکلاتی که در منزل و خانواده داشتند، یک لحظه از معضلات مردم‏‎ ‎‏غافل نبودند؛ یعنی هم در پی رفع و رجوع کردن مسائل و مشکلات شخصی و خانوادگی‏‎ ‎‏بودند و هم مشکلات عمومی ای که گریبانگیر عامه مردم بود. جا دارد چنین الگوهایی به‏‎ ‎‏بهترین وجهی به جامعه معرفی شوند. در آن زمان که ایشان در نوفل لوشاتو پاریس همراه‏‎ ‎‏امام (س) بودند، من از نزدیک شاهد بودم خواهر دباغ در عین اینکه در مسائل سیاسی‏‎ ‎‏بسیار دقیق و موشکافانه و شفاف عمل می کردند و یاران امام (س) را زیرنظر داشتند و‏‎ ‎‏دوست را از دشمن تشخیص می دادند، از آن طرف هم در اجرای وظایف و به تعبیر‏‎ ‎‏خودشان تعهداتی که نسبت به مردم داشتند، کاملاً وسواس داشتند و تمام تلاششان این‏‎ ‎‏بود که مبادا خدای ناکرده حقی ناحق و یا برعکس ناحقی، حق جلوه داده شود.‏

‏     ما موظف هستیم برای شناساندن چنین فردی به دیگران نهایت تلاشمان را به کار‏‎ ‎‏بگیریم تا جمعیت مسلمان زنان ایرانی در سراسر دنیا این را بدانند که امثال خواهر دباغ‏‎ ‎‏می توانند یک الگوی کامل از چهره یک زن مسلمان در جامعه باشند. در مورد ایشان‏‎ ‎‏طبیعتاً انتخاب امام (س)، یک انتخاب گذرا و ساده نبود. حضرت امام (س) خوب‏‎ ‎‏می دانستند باید نسبت به خواهر دباغ توجهی خاص داشت و از تجربه های مبارزاتی‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 339
‏ایشان، نهایت استفاده را برد. ایشان از دورانی که در فلسطین بودند، کوله باری از خاطره‏‎ ‎‏در ذهن داشتند. یکی از خاطراتی که بارها تعریف می کردند، مربوط می شد به دورانی‏‎ ‎‏که از فلسطین برای کسب تکلیف به نجف اشرف می روند و با امام (س) دیدار می کنند و‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی (س) در جواب ایشان، که پرسیده بودند تکلیف چیست؟‏‎ ‎‏می فرمایند که همان جا ـ یعنی در فلسطین ـ بمانید! منظور امام این بوده که خواهر دباغ‏‎ ‎‏همان جا بماند و تحت لوای دین و در جهت پیشبرد اسلام به فعالیت خود ادامه دهد و‏‎ ‎‏درحقیقت به وظیفه دینی خود عمل کند؛ حال چه با سلاح و به صورت مسلحانه و چه به‏‎ ‎‏شکلی غیرمسلحانه و به صورت اعتقادی و آیینی. خواهر دباغ همیشه می گفت اینگونه‏‎ ‎‏نباید بود که اگر کسی بود و دید، برای خودنمایی باید مقابل چشمش اسلحه به دست‏‎ ‎‏گرفت و جنگید و در غیر این صورت، تعهد را رها کرد و گفت که فلان مسأله اگر اجرا‏‎ ‎‏شد، شد و اگر هم اجرا نشد، نشد؛ حالا که کسی نمی بیند. خواهر دباغ این را خیانت و‏‎ ‎‏دروغ به وجدان می دانست.‏

‏     به اعتقاد من حضرت امام (س) وقتی که دیدند خواهر دباغ هنگام مبارزه، به هیچ‏‎ ‎‏وجه رنگ و نشانه پرچم را لحاظ نمی کنند و هر جا که اسلام اقتضا کند به مبارزه‏‎ ‎‏می پردازند و به این مقوله، صنفی و خصوصی نگاه نمی کنند، نه تنها ایشان را به عنوان‏‎ ‎‏فردی که در راه پیشبرد و تحقق آرمانهای انقلابی و اسلامی موفق است انتخاب کردند،‏‎ ‎‏بلکه بر این انتخاب تأکیدی بیش از پیش هم نمودند. دیگر اینکه امام با مشاهده‏‎ ‎‏خصوصیات منحصر به فرد ایشان نظیر قاطع بودن، متعهد بودن، شجاعت داشتن، از‏‎ ‎‏جان گذشتن و ایثارگر بودن در انتخاب خواهر دباغ تردید نکردند.‏

‏     خواهر دباغ ـ چنانکه گفتیم ـ درشتی و نرمی را با هم و به جای خود دارند؛ مثلاً در‏‎ ‎‏عین حال که از روح و دید حساس و بزرگی برخوردار هستند، در جایی هم که لازم باشد‏‎ ‎‏تصمیمی جدی گرفته شود، بر تصمیم خود استوار می باشند، تا آنجا که اگر از کسی‏‎ ‎‏عملی خلاف شرع و عرف ببینند، مستقیماً روی در روی او بایستند. نقل است که یک‏‎ ‎‏بار، به روی شخصی که مرتکب خطای فاحشی شده بود، اسلحه کشیده و گفته بودند:‏‎ ‎‏اگر بخواهی یک سری کارهای خلاف شرع انجام بدهی، من به خاطر مصلحت دین،‏‎ ‎‏آمادگی دارم که تو را شخصاً مجازات بکنم. ویژگی مثبت دیگر ایشان، مسأله مردمی‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 340
‏بودنشان است. حکمی که با عنوان فرماندهی سپاه همدان به خواهر دباغ داده می شود،‏‎ ‎‏روی همین شناختی بوده که امام (س)، آیت الله مدنی و دیگر مقامهای مسئول وقت از‏‎ ‎‏جرأت، شهامت و دلیری ایشان داشته اند. در ضمن احاطه ایشان بر بسیاری از مسائل و‏‎ ‎‏راهبردهای نظامی، مهارت و شرکتشان در تعداد زیادی از عملیاتها در خارج از کشور‏‎ ‎‏مثل لبنان و فلسطین و غرب کشور و همین عامل مردمی و در کنار رزمندگان بودنشان،‏‎ ‎‏باعث می شد مسئولان در انتخابشان شک نکنند. خواهر دباغ از آن دست فرماندهانی‏‎ ‎‏نبودند که در اتاق فرماندهی بنشینند و از آنجا فرامین و دستورهای لازم را صادر کنند،‏‎ ‎‏بلکه همدوش دیگر رزمندگان و گاه در جبهه ها حضور داشتند و عملیات را رهبری‏‎ ‎‏می کردند. در ضمن مسأله انتخاب ایشان به عنوان نماینده حضرت امام (س)، در بردن‏‎ ‎‏پیام تاریخی امام خمینی (س) به سرزمینی که یکی از دو ابرقدرت، (در نظام دو قطبی آن‏‎ ‎‏روز دنیا) محسوب می شد، مسأله ای نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت و نادیده اش‏‎ ‎‏گرفت. البته حضرت امام (س) می توانستند برای این انتخاب، گزینه های دیگری را‏‎ ‎‏پیشنهاد و مطرح کنند، ولی با توجه به تمام شناختهای مسبوق به سابقه و حکمت بی مانند‏‎ ‎‏آن بزرگوار و اینکه می خواستند نمونه زن ایرانی را، و به تبع آن فرهنگ اسلامی و‏‎ ‎‏بی تبعیض جامعه را به جهانیان معرفی کنند، این انتخاب انجام شد. طبیعتاً به خاطر بینش‏‎ ‎‏سیاسی عمیق و سوابق درخشان مبارزاتی این زن می باشد که امام (س)، ایشان را‏‎ ‎‏به عنوان سفیر گزینش می کنند.‏

‏     خواهر دباغ نه تنها در جمعیت زنان که طبعاً یک سری از مسئولیتها را به عهده دارند،‏‎ ‎‏بلکه در هر جایگاهی که قرار گرفته اند، نقش هدایت گرانۀ خود را داشته و دارند. آنچه که‏‎ ‎‏به عنوان سیاستهای کلی جمعیت زنان تاکنون در نظر گرفته شده، توسط شورای کلی‏‎ ‎‏رهبری، سیاستگذاری شده است که یکی از این افراد سیاستگذار خواهر دباغ هستند و‏‎ ‎‏در تعیین خط مشی و سیاستهای کلی و تعیین سیاستهای اصولی و آنچه که می خواهد‏‎ ‎‏زمینه رشد و فعالیتها را فراهم کند، سهم خواهر دباغ یک سهم آشکار و روشن است. من‏‎ ‎‏فکر می کنم ایشان سهم بزرگی در آشنا کردن جامعه با آن سری خصوصیتها و‏‎ ‎‏شاخصه های اصلی خط امام (س) داشته و دارند. ادای تکلیف، انجام واجبات، ترک‏‎ ‎‏محرمات و... اینها اصولی است که در حقیقت، اصول خط امام بود. نکته آخر اینکه‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 341
‏محشور بودن ایشان با حضرت امام خمینی (س)، تأثیر غیرقابل انکاری بر بینش،‏‎ ‎‏شخصیت و دل و جان خواهر دباغ گذاشت. خیلی چیزها از حضرت امام (س) یاد‏‎ ‎‏گرفتند و ضمن عمل کردن به آنها در زندگی شخصی شان، آنها را به ما هم منتقل کردند.‏‎ ‎‏وجود ایشان، وجودی ارزشمند است.‏

‏     من فکر می کنم خواهر دباغ یکی از افرادی هستند که همیشه مردم را مدنظر خود‏‎ ‎‏داشته اند. یک بار هم که در همین سالهای اخیر برای رسیدگی به مشکلات مردم همدان،‏‎ ‎‏به تنهایی عازم آنجا بودند، دچار سانحه رانندگی شدند و این نشانگر این مطلب است که‏‎ ‎‏ایشان در راه یاری به مردم، حتی جانشان را هم به خطر می اندازند. خواهر دباغ با وجود‏‎ ‎‏اینکه به راحتی می توانستند از هواپیما استفاده کنند، یا یک راننده شخصی برای خود‏‎ ‎‏بگیرند، ولی این کار را نکردند و بر ماشین خود سوار شدند و بدون استفاده از راننده‏‎ ‎‏شخصی، شخصاً رانندگی کردند و برای حل مشکلات مردم، عازم چنین سفری شدند.‏‎ ‎‏ایشان زن کاملی هستند که همه کیفیتهای انسانی و معنوی را در خود دارند؛ مثل اخلاق و‏‎ ‎‏رفتار نمونه، اندیشه متعالی، عبودیت خالص، عبادت خاص و... خلاصه اینکه یک انسان‏‎ ‎‏کامل و به تمام معنا الگو هستند. این سعادت بزرگی است که ما در عصری زندگی‏‎ ‎‏می کنیم که با چنین افرادی معاصریم. ایشان فردی هستند که دارای وجهه ای انقلابی،‏‎ ‎‏مبارز، متدین، دلسوز و به تمام معنا انسانی می باشند؛ انسانی متعالی که متأسفانه‏‎ ‎‏جنبه های روحی شان را کمتر مورد مطالعه و توجه قرار داده ایم. ما ظاهر ایشان را می بینیم‏‎ ‎‏ولی به روحیات و معنویات درونی شان کاملاً پی نبرده ایم و آن خصایل و ارادتی را که به‏‎ ‎‏پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار و معصومین (ع) و نسبت به شخص حضرت امام (س)‏‎ ‎‏داشته و دارند، کمتر مورد توجه قرار داده ایم.‏

‏     خانم دباغ معنویت خاصی دارند که این معنویت ناب، هنوز کالبدشکافی و تشریح‏‎ ‎‏نشده است. باید زوایای معنوی وجود و روح بزرگ ایشان برای دوستان روشن شود تا‏‎ ‎‏ببینند آنچه را که در ظاهر می بینند، یک هزارم چیزی نیست که در باطن دارند. باید به‏‎ ‎‏باطن این شخص که گره از کار فروبسته درماندگان می گشاید، رسوخ کرد تا دریافت‏‎ ‎‏ایشان از چه معنویت و روحانیتی برخوردارند. من در مجلس حضور نداشتم که ایشان را‏‎ ‎‏ببینم و بدانم که چه کار می کرده اند، ولی فکر می کنم اگر نمایندگان نسبت به ایشان‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 342
‏شناخت کامل پیدا می کردند و ویژگیهای بارز ایشان برای همه آشکار می شد، پیامد‏‎ ‎‏بزرگ و مهمی داشت. مهم این است که نمایندگان مجلس، باید به این امر توجه می کردند‏‎ ‎‏که در کنار کسی قرار گرفته اند که کوله باری از درد و رنج ناشی از مبارزه کردن، زندان‏‎ ‎‏رفتن و شکنجه شدن را بر دوش دیروز تا امروز خود دارد. شخصی که هنوز جای‏‎ ‎‏سوختگی را ـ که بر اثر خاموش کردن سیگار روی بدنشان مانده ـ بر تن دارد.‏

‏     البته این بدان معنی نیست که در میان نمایندگان محترم مجلس، کسی مثل ایشان‏‎ ‎‏مبارزه نکرده و شکنجه نشده است. چه بسا افرادی در مجلس شورای اسلامی هم بوده‏‎ ‎‏و باشند که سابقه ای مثل سابقه خواهر دباغ دارند، ولی قطعاً تعدادشان انگشت شمار‏‎ ‎‏است. در خاتمه بد نیست ماجرایی را درباره ایشان تعریف کنم که در جای خود می تواند‏‎ ‎‏به عنوان درسی برای زنان جامعه ما باشد.‏

‏     زمانی یکی از دختران ایشان که تازه عقد کرده و عروس شده بود، دچار بیماری‏‎ ‎‏حادی شده و فوت می کند. فرهنگ سنتی به گونه ای است که دیگر با داماد هیچ ارتباطی‏‎ ‎‏برقرار نمی شود؛ چرا که او را بدقدم می دانند و باعث مرگ دختر، بنابراین آن پسر را طرد‏‎ ‎‏می کنند، اما خواهر دباغ این کار را نکردند و خودشان برای دامادشان دختر دیگری را‏‎ ‎‏انتخاب کرده، شخصاً به خواستگاری رفتند و این خیلی مهم است. خیلی مانده که چنین‏‎ ‎‏فرهنگی در جامعه ما جا بیفتد. برای اکثریت قریب به اتفاق افراد، مصالح شخصی بر‏‎ ‎‏مصلحتهای غیرشخصی و دیگران، ارجح است، اما برای خواهر دباغ اینگونه نیست و‏‎ ‎‏نزد ایشان مصالح دیگران، مقدم بر مصالح شخصی است و از آن مهمتر مصالح دینی و‏‎ ‎‏اجتماعی بر مصالح شخصی مقدم است. اگر شخصی خودش را به جای این بزرگوار‏‎ ‎‏بگذارد و مصایبی را که بر او وارد شده تحمل کند، انسان خیلی برجسته ای است؛ مثلاً‏‎ ‎‏دختر آن شخص فوت کند، داماد و دختر دیگرش را در مقابل دیدگانش شکنجه کنند و‏‎ ‎‏دم برنیاورد و... به هر حال گفتن این مسائل شاید ساده باشد ـ که بعید می دانم ـ ولی اگر‏‎ ‎‏به پای عمل برسد، خیلیها جا خواهند زد. حالا از فروتنی و تواضع ایشان است که خیلی‏‎ ‎‏از مسائل زندگی شان را بیان نمی کنند و آنچه که ما درباره مشکلات و مخاطرات ایشان‏‎ ‎‏می دانیم، شاید به نسبت یک از هزار هم نباشد. پس بر تک تک ما واجب است که با ذکر‏‎ ‎‏این وقایع و درج جزئیات، به وظیفه دینی و ملی ـ میهنی خود عمل کنیم و خواهر دباغ را‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 343
‏به نسلهای بعد بهتر بشناسانیم. طبیعتاً شخصیتی که این زن دارد، شخصیت بسیار‏‎ ‎‏منحصر به فردی می باشد. حال اگر ما این حقایق را بنگاریم، این شخصیت که برجسته‏‎ ‎‏است با همین برجستگی به نسلهای بعدی منتقل خواهد شد. ایشان عملاً ثابت کردند‏‎ ‎‏یک انسان نمونه هستند و ما باید از زندگی شان درس بگیریم. مردم باید چنین زنی را‏‎ ‎‏الگو قرار دهند و پیرامون چنین شخصیتی فکر بکنند. خواهر دباغ با وجود داشتن همسر‏‎ ‎‏و تعداد قابل توجهی فرزند، بنا به ضرورت و مصلحت وقت مهاجرت می کنند و همسر و‏‎ ‎‏خانواده خود را در ایران رها می کنند. طبعاً آنها هم در مدتی که خواهر دباغ از ایران دور‏‎ ‎‏بوده اند، مصائب و سختیهای فراوانی را اعم از دوری از مادر، سختگیری رژیم پلیسی و‏‎ ‎‏منفور وقت، نوع نگرش خاص اطرافیان و... تحمل می کنند ولی دم برنمی آورند تا خواهر‏‎ ‎‏دباغ، در مسیر عشق و تعهد خود، فعالیت کنند و از این منظر، خیالشان راحت باشد و با‏‎ ‎‏بازدهی بیشتری از تمام توانمندیهایشان استفاده کنند.‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 344