روایت دوم

خانم دکتر رمضان زاده

‏ ‏

خانم دکتر رمضان زاده

‏من به عنوان یکی از همکاران خواهر دباغ در دورۀ پنجم مجلس شورای اسلامی، ایشان‏‎ ‎‏را می شناسم. به خاطر دارم که دورۀ فعالیتهای انتخاباتی بود و هم من و هم خواهر دباغ،‏‎ ‎‏به عنوان کاندیدای منتخب جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، معرفی شده بودیم. از‏‎ ‎‏آنجا که می دانستم خواهر دباغ یک دوره هم در دوره های قبل به عنوان نماینده تهران در‏‎ ‎‏مجلس حضور داشته اند و این بار از همدان کاندید شده اند، در ذهنم خطور کرد با توجه‏‎ ‎‏به شرایط سنی و با توجه به بیماری ای که خواهر دباغ داشتند، چقدر ایشان باید تعهد و‏‎ ‎‏حالت خدمتگزار بودن خودشان را حفظ کرده باشند که باز هم در این شرایط سنی و با‏‎ ‎‏این وضعیت جسمی، متعهدانه بپذیرند که به عنوان نمایندۀ مجلس شورای اسلامی،‏‎ ‎‏مجدداً کاندیدا بشوند و وظیفه خودشان را انجام بدهند. پس از انتخابات، زمانی که این‏‎ ‎‏بزرگوار به عنوان نماینده شهر همدان انتخاب شدند، در مجلس در خدمتشان بودیم. در‏‎ ‎‏آنجا بود که درجۀ خلوص نیت ایشان برای ما واضح و مبرهن شد. علاقه مندی ایشان به‏‎ ‎‏مردم واقعاً محسوس بود. در واقع خواهر دباغ، تمامی زندگی شان را وقف خدمت به‏‎ ‎‏مردم کرده بودند. خصلتی در وجودشان بود که همیشه می دیدیم و آن اعتقاد و ایمان‏‎ ‎‏ایشان و صبر و تحمل بالایشان بود که از نظر دور نمی ماند. یکی از مواردی را که برای من‏‎ ‎‏خیلی تعجب آور بود ذکر می کنم.‏

‏     در آن سالها یک مورد که در طرح کمیسیون زنان خانواده و جوان مطرح شده بود،‏‎ ‎‏ایجاد دادگاههای خاص برای دفاع از خانواده بود. خواهر دباغ با وجود اینکه سابقۀ‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 387
‏درخشانی داشتند و هنوز هم دارند و حرفشان خیلی وقتها برای نمایندگان مجلس حجت‏‎ ‎‏بود، باز هم سعی می کردند در آن مقطع خاص و پیرامون آن موضوع، هماهنگی لازم را‏‎ ‎‏بین نمایندگان مجلس ایجاد کنند تا بتوانند شانس بیشتری را برای رأی آوردن این طرحها‏‎ ‎‏ایجاد کنند؛ حتی با آن شرایط خاصی که داشتند، خودشان راه می افتادند و با نماینده ها‏‎ ‎‏گفتگو کرده، آنها را توجیه می کردند که این طرح مهم است و در جهت بهبود کیفیت و‏‎ ‎‏شرایط تداوم خانواده ها و رسیدگی به مشکلات زنان و خانواده، قدم بزرگی به شمار‏‎ ‎‏می آید. خواهر دباغ در آن مقطع، نایب رئیس کمیسیون دفاع بودند که ریاست این‏‎ ‎‏کمیسیون را در آن وقت، حجت الاسلام والمسلمین آقای موحدی کرمانی برعهده‏‎ ‎‏داشتند. می توانم بگویم ایشان بیشتر کارها را با توجه به آگاهی، اشراف و سابقۀ‏‎ ‎‏خودشان و خدمتهایی که انجام داده بودند، به انجام می رساندند و خود این امر، بسیار‏‎ ‎‏قابل توجه و بررسی بود. کار کمیسیون دفاع، پرداختن به مسائل نظامی بود. در ضمن‏‎ ‎‏مسائلی را هم که به سر و سامان دادن به مسائل امنیتی کشور مربوط می شد‏‎ ‎‏دربرمی گرفت. به هر شکل مسئولیتی سخت و دشوار بر عهده مسئولان این بخش بود.‏‎ ‎‏من بارها و بارها مشاهده کرده بودم که خود آقای موحدی کرمانی با وجود اشراف بر این‏‎ ‎‏مسائل، به خاطر اعتماد کافی و وافی که به خواهر دباغ داشتند، کارها را به ایشان‏‎ ‎‏می سپردند. اینکه یک زن در این مقام بتواند قرار بگیرد و مشکلات را رفع و رجوع کند،‏‎ ‎‏کم چیزی نبود. تنظیم لوایح و طرحهای متعدد و مسألۀ دفاعی کشور در این کمیسیون‏‎ ‎‏مطرح می شد و از اهمیت بالایی برخوردار بود. به هر حال آنچه اینجا مطرح می باشد،‏‎ ‎‏این است که کارآیی خواهر دباغ در انجام مسئولیتهایش، به بهترین وجه بود. خانم دباغ‏‎ ‎‏تمامی این مسائل را رأساً پیگیری می کردند. زمانی بود که این عزیز، بیمار شدند و‏‎ ‎‏عارضۀ قلبی پیدا کردند که چقدر نمایندگان استان همدان، نگران این قضیه بودند. ‏

‏     یادم می آید آقای یعقوبی به من مراجعه کردند و گفتند: شما کاری بکنید. از آنجا که‏‎ ‎‏من پزشک بودم، دوستان به من مراجعه کردند. آقای یعقوبی می گفتند: کاری کنید ایشان‏‎ ‎‏سلامتی شان را باز یابند؛ چرا که این بزرگوار ستون اصلی انقلاب در همدان هستند. خود‏‎ ‎‏من هنگامی به این مسأله پی بردم که به همدان رفتم. در همدان بارها و بارها دیدم‏‎ ‎‏اطرافیان من، چطور با میل و رغبت باطنی و علاقۀ تمام، به صحبتهای خواهر دباغ گوش‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 388
‏می کنند و ایشان کارهایی را که خودشان بخواهند یا ما از ایشان می خواستیم به خوبی‏‎ ‎‏اجرا می کنند و مردم همدان اعم از مردم عادی و قشر دانشگاهی علاقۀ عجیبی به ایشان‏‎ ‎‏دارند.‏

‏     من بازدیدی از بیمارستان فاطمیۀ استان همدان داشتم. نزد کارکنان آنجا، وقتی از‏‎ ‎‏خواهر دباغ اسم می بردم، یک اعتماد به نفس خاصی پیدا کرده و حس می کردم که هر جا‏‎ ‎‏مشکلی باشد، خواهر دباغ هم هست و ایشان آن مشکل را رفع خواهند کرد. جای‏‎ ‎‏تعجب بود که با وجود تمام مشکلات کاری و جسمی، برای محکمتر کردن رابطه شان با‏‎ ‎‏مردم، همیشه وقت داشته و دارند. ایشان با سعۀ صدر با مردم برخورد می نمودند و‏‎ ‎‏همیشه سعی می کردند که اگر خدمتی می کنند، به اسم خودشان تمام نشود. در پی این‏‎ ‎‏نبودن که بگویند من این را گفته ام یا من مثلاً فلان کار را می خواهم انجام بدهم. در عین‏‎ ‎‏حال، هر جایی هم که قاطعیت لازم بود و این قاطعیت، نقش سرنوشت ساز داشت، نظر‏‎ ‎‏خودشان را قاطعانه بیان می کردند. در این سالها هم که به عنوان قائم مقام جمعیت زنان‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران مسئولیت دارند، در آنجا هم بخصوص در سالهای اخیر سعی‏‎ ‎‏کرده اند که جنبه های مردمی کار را، از طریق جمعیت زنان برای ارتباط بهتر با مردم و‏‎ ‎‏برای حل مشکلات زنان انجام دهند و در نهایت توانسته اند، نیروی خواهرانی را که در‏‎ ‎‏این جمعیت هستند، به اندازه کافی بسیج کنند که برای بهتر شدن کارها از همۀ نیروها‏‎ ‎‏استفاده می کنند. نقش خواهر دباغ چه در بین خواهران و چه در صحن مجلس به عنوان‏‎ ‎‏یک چهرۀ شاخص قابل بررسی است و نظرات و صحبتهای ایشان، کاملاً حساب شده‏‎ ‎‏بیان می شود.‏

‏     هر شخصی که با ایشان معاشرت دارد، اگر در جایی دچار شک و شبهه شود، قطعاً به‏‎ ‎‏کمک این خانم اعتماد خواهد کرد و راه حل درست را از ایشان خواهد شنید. خواهر‏‎ ‎‏دباغ در سرنوشت این جامعه دخالت داشتند و در عین اینکه همواره در جامعه از لحاظ‏‎ ‎‏فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به ایفای نقش پرداخته اند، از خانواده شان هم لحظه ای‏‎ ‎‏غافل نبوده اند. ایشان همیشه مشکلات مردم را پیگیری می کرده و یک پیرو بی توقع و‏‎ ‎‏خالص خط امام (س) مانده اند. در بسیاری از مسائل در جامعه پیشتاز بوده اند و تمام‏‎ ‎‏تلاش ایشان در پیاده کردن اسلام ناب محمدی (ص) بوده و هست.‏


کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 389

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 390