8 ـ ترس از خدا

‏8‏

‏ ‏

‏ ‏

ترس از خدا

‏ ‏

‏     ‏امام صادق ‏علیه السلام‏‏:‏

‏     «مَن خٰافَ الله َ أَخافَ الله ُ مِنهُ کُلَّ شَی ءٍ»‏‎[1]‎‏.‏

‏    ‏هرکه از خدا بترسد، خداوند همه چیز را‎ ‎از او بترساند.

‏***‏

‏     شب پانزده خرداد قبل از اذان صبح، مأموران‏‎ ‎‏برای‏‏ ‏‏دستگیری امام آمدند و در حیاط، خادم‏‎ ‎‏امام‏‏ ‏‏را‏‏ ‏‏کتک‏‏ ‏‏زدند. ایشان وقتی متوجه سروصدا‏‎ ‎‏شدند،فرمودند:‏‏ ‏‏ «این وحشی گری ها چیست که‏‎ ‎‏می کنید؟روح الله ‏‏ ‏‏خمینی من هستم، به کس دیگر چه کار‏‎ ‎‏دارید...».‏

‏     مأموران ساواک امام را دستگیر و به سمت تهران‏‎ ‎‏بردند. امام جریان آن شب را چنین تعریف کردند: «من‏‎ ‎‏دیدم مأمورینی که در ماشین هستند، خیلی وحشت‏‎ ‎‏زده اند. به آنها گفتم شما چرا وحشت زده اید؟ با من کار‏‎ ‎‏دارند. آنها گفتند: «مردم شما را دوست دارند و ما‏‎ ‎می ترسیم که به ما صدمه بزنند».

‏     سمت راست جادۀ قم ـ تهران دریاچه نمک است‏‎ ‎‏که‏‏ ‏‏برخی از مؤمنانی را که بر ضد رژیم فعالیت‏‎ ‎‏داشتند،‏‏ ‏‏در‏‏ ‏‏آنجا می انداختند. یکی از مأمورین‏‎ ‎‏برای‏‏ ‏‏اینکه‏‏ ‏‏امام را‏‏ ‏‏بترساند، به سمت دریاچۀ نمک‏‎ ‎

کتابسبزتر از سبزصفحه 20
‏اشاره‏‏ ‏‏کرد.‏

‏     امام، بعدها فرمود: «با دست که به آن طرف اشاره کرد،‏‎ ‎‏من فهمیدم مقصودش چیست. ولی من از اول که با آنها‏‎ ‎‏رفتم هیچ نترسیدم و آن وقت که اشاره کرد هم ـ والله ـ‏‎ ‎‏نترسیدم»‏‎[2]‎‏.‏

‎ ‎

کتابسبزتر از سبزصفحه 21

  • )) میزان الحکمة، حدیث 5237.
  • )) پا به پای آفتاب، ج 1، ص 154، راوی: دکتر محمود بروجردی.