فصل اول: در ایران

آغاز نهضت روحانیت در مشهد

‏ما به ناچار به خود آقا شیخ متوسل شدیم و از او خواستیم که خود شما ‏‎ ‎‏کمک کنید تا حاج آقا وحید در حوزه علمیه مشهد بمانند، ایشان هم ‏‎ ‎‏کمک کردند و حاج آقا وحید خراسانی قصد اقامت در مشهد کردند و ‏‎ ‎‏درس مکاسب را شروع کردند، ‏‏سپس ‏‏کفایه را شروع کردند و بعد هم ‏‎ ‎‏درس خارج را تدریس کردند. ایشان هفت- هشت سال در مشهد ‏‎ ‎‏تدریس کردند. ‏‏حوزه علمیه ‏‏مشهد با وجود ایشان رونقی یافت. در آن ‏‎ ‎‏اواخر که ما به درس خارج رسیده بودیم، مسئله نهضت با ماجرای ‏‎ ‎‏انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد‏‏.‏

‏البته ناگفته نماند‏‏ زمانی که من به مشهد ‏‏آمدم. ‏‏هنگامی بود که کودتای ‏‎ ‎‏28 مرداد ‏‏سال 1332 ‏‏و سقوط دولت دکتر مصدق واقع شد. ‏‏من که در ‏‎ ‎‏بیت آقا شیخ مجتبی قزوینی بودم (و دولت) ‏‏سقوط کرد متوجه شدم که ‏‎ ‎‏هر چند ‏‏مرحوم آقا شیخ داخل ‏‏منزل رادیو ندارند ‏‏اما ‏‏رادیوهایی که داخل ‏‎ ‎‏مغازه‌های ‏‏خیابان روشن بود و سخنرانی ها را پخش می کرد ایشان هم ‏‎ ‎‏گوش می دادند و اخبار سیاسی را پیگیری می کردند.‏

‏از اینرو هنگامیکه مسئله قیام و نهضت امام شروع شد، ایشان اول ‏‎ ‎‏کسی ‏‏بود ‏‏که به انقلاب پیوست و از حضرت امام در مشهد مقدس ‏‎ ‎‏حمایت کرد. مدرسین وقت علمیه مشهد از جمله مرحوم آقا میرزا جواد ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 7
‏آقای تهرانی‏‎[1]‎‏، مرحوم آقا شیخ کاظم دامغانی‏‎[2]‎‏، مرحوم آقای بختیاری ‏‎ ‎‏اعتماد الاسلام، آیت‌الله مروارید‏‎[3]‎‏ غالباً جلساتشان را در خدمت مرحوم آقا ‏‎ ‎‏شیخ مجتبی قزوینی تشکیل داده ولی برای اتخاذ تصمیم که می خواستند ‏‎ ‎‏نتیجه بگیرند خدمت آیت‏‏الله حسن قمی‏‎[4]‎‏ می‏‏رفتند که آن موقع در ‏‎ ‎‏خراسان پرچمدار انقلاب آیت‌الله قمی و آیت‌الله میلانی‏‎[5]‎‏ بودند. منتهی ‏
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 8
‏حرکتی و جنب و جوشی در انقلاب مشهد وجود نداشت بخصوص ‏‎ ‎‏آقای وحید خراسانی هم از مشهد هجرت کرد و به نجف اشرف مشرف ‏‎ ‎‏شدند. ما رفتیم خدمت آقا شیخ ‏‏مجتبی قزوینی‏‏ که چه کنیم تا طلبه ها ‏‎ ‎‏حرکت کنند؟ آقا شیخ فرمود که طلبه ها ‏‏اول ‏‏تکلیف خودشان را با این ‏‎ ‎‏بزرگان روشن کنند، با این بزرگانی که در رأس ‏‏حوزه علمیه مشهد ‏‎ ‎‏هستند. مثل آقا میرزا احمد کفایی، فرزند مرحوم آخوند خراسانی، ‏‎ ‎‏آیت‏‏الله میرزا حسین سبزواری- از مراجع مقیم مشهد- آیت‌الله میلانی‏‏، ‏‎ ‎‏آ‏‏یت‌الله قمی، آقا سید علی مدد مددی اینها پیرمردهایی بودند که در رأس ‏‎ ‎‏خارج می گفتند و مورد احترام طلاب بودند. از آقا شیخ پرسیدم: تکلیف ‏‎ ‎‏خودمان را چگونه روشن کنیم؟ فرمودند: بروید منزل کفایی ‏‏و بقیه، ‏‏ببینید ‏‎ ‎‏چه می گوی‏‏ن‏‏د و چکار می‌خواهند بکنند، حاضر هستند با شما همکاری ‏‎ ‎‏بکنند یا خیر. برای این منظور ما ابتدا در مدرسه نواب اجتماع کردیم و ‏‎ ‎‏همه طلبه ها جمع شدند، پیشنهاد را گفتیم آنها پذیرفتند. فردا صبح قرار ‏‎ ‎‏شد منزل آقای کفایی برویم.‏

‏ سردمدار این طلبه ها چه کسی بود؟‏

‏ سردمدار اینها تقریباً بنده بودم و رفقای هم مباحثه ای که داشتیم، ‏‎ ‎‏کس دیگری نبود. مرحوم آقای هاشمی‏‏‌‏‏نژاد‏‎[6]‎‏ البته خیلی مؤثر بود ولی ‏‎ ‎


کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 9

‏ایشان در قم بودند، آقای واعظ طبسی هم توی طلبه ها نبودند که فعالیت ‏‎ ‎‏بکنند ایشان به عنوان یک آقا زاده از دور جریان را نگاه می‏‏‌‏‏کرد و البته ‏‎ ‎‏داخل مبارزه و انقلاب هم بود. ‏‏البته ‏‏آن روزی که طلاب به منزل آقای ‏‎ ‎‏کفایی رفتند من نبودم، نقل کردند که‏‏:‏‏ ما وقتی منزل ایشان رفتیم، وی به ‏‎ ‎‏اندرون رفت و معلوم شد که از اندرون به شهربانی تلفن کرده و گفته ‏‎ ‎‏است: طلاب ریخته اند به خانه من و شلوغ کرده‏‏اند مأموری بفرستید که ‏‎ ‎‏اینها را متفرق کند. رئیس شهربانی با آیت‌الله قمی مشورت کرده بود که ‏‎ ‎‏آقای کفایی چنین مطلبی را فرمودند و پیغام دادند چه کنیم. آیت‏‏الله قمی ‏‎ ‎‏فرموده بودند که نه، شما اقدام نکنید من خودم پیغام می دهم که طلاب آنجا را ترک کنند. طلبه ها از آنجا بعنوان قهر و ناراحت ‏‏بیرون ‏‏آمدند و ‏‎ ‎‏فهمیدند که آقای میرزا احمد کفایی با آنها همراه نیست، و به تعبیر دیگر ‏‎ ‎‏با امام همراه نیست.‏

‏عصر آن روز قرار بود که منزل آیت‏‏‌‏‏الله سبزواری برویم، اینجا من ‏‎ ‎‏بودم. وقتی رسیدیم ایشان داشت توی زیر زمین وضو می گرفت. من هم ‏‎ ‎‏خدمت ایشان رفتم. گفتیم: آقا مسئله این است شما می خواهید چه کنید، ‏‎ ‎‏نمی خواهید با یک تلگراف، حمایت و پشتیبانی از حاج آقا روح الله ‏‎ ‎‏بکنید؟ ایشان گفت: من می روم نماز، نماز مغرب و عشا را می خوانم ‏‎ ‎‏برمی گردم و به شما جواب می دهم. طلبه ها هم قانع شدند در منزل ایشان ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 10
‏ماندند. خوب ما دیدیم که وقت نماز مغرب و عشا گذشت آقا نیامد؛ ‏‎ ‎‏خبر دادند که آقا سوار درشکه شده و به منزل آقا زاده اش رفته است. ‏‎ ‎‏ایشان آن موقع در مشهد درشکه داشت و ماشین سوار نمی شد. ما آمدیم ‏‎ ‎‏بیرون دیدیم که رئیس کلانتری با یک عده ای از پاسبانها دارد می آید، ‏‎ ‎‏رئیس کلانتری پرسید: چه خبری منزل آقای سبزواری بوده است؟ یکی ‏‎ ‎‏از آقایان گفت هیچ خبری نبوده است، ما رفتیم خدمت رئیس خودمان ‏‎ ‎‏احوالپرسی کنیم و حالا هم بر می گردیم. قضیه را به شوخی برگزار ‏‎ ‎‏کردند و تمام شد. اما شب منزل آقا سید مدد مددی بیرجندی رفتیم، ‏‎ ‎‏ایشان مریض بود افراد بیت گفتند: برای اینکه آقا ناراحت نشوند، کسی ‏‎ ‎‏از طلاب به اتاق استراحت ایشان نرود. طلاب دو نفر نماینده را تعیین ‏‎ ‎‏کردند که یکی پسر آقای تهامی بود و دیگری یکی از طلاب، آندو داخل ‏‎ ‎‏اتاق ایشان رفته و با وی صحبت کردند اما مدت کوتاهی بعد بیرون ‏‎ ‎‏آمدند و گفتند: آقا فرمودند که هر کاری که آقای سبزواری و آقای کفایی ‏‎ ‎‏بکنند من هم می کنم. خوب گفتیم: به ایشان بگویید که آقای سبزواری و ‏‎ ‎‏آقای کفایی هیچ کاری نمی کنند شما خودتان چه می کنید؟ ایشان گفته ‏‎ ‎‏بود: من هم کاری نمی کنم. اصرار شد که این جوری که نمی شود شما ‏‎ ‎‏تکلیف دارید، وظیفه دارید. فرموده بود که استخاره می کنم. بعد هم خبر ‏‎ ‎‏آوردند که استخاره ایشان بد آمده است، به این ترتیب این سه نفر حذف ‏‎ ‎‏شدند. فردای آن روز نوبت دیدار با آیت‏‏‌‏‏الله العظمی میلانی و آیت‏‏‌‏‏الله ‏‎ ‎‏قمی شد. دیدار با آیت‏‏الله میلانی خیلی خوب بود، در بیت ایشان مرحوم ‏‎ ‎‏شهید هاشمی نژاد صحبت کرد. صحبتهای بسیار خوبی شد و‏‏ بعد هم ‏‎ ‎‏منزل آیت‏‏الله قمی که خوب حمایت کردند و ‏‏بعد از ایشا‏‏ن هم بدین ‏‎ ‎‏ترتیب پرچمدار انقلاب در استان خراسان و در حوزه علمیه مشهد ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 11
‏آیت‌الله میلانی و آیت‏‏الله قمی شدند و طلاب فهمیدند که بعد از این کجا ‏‎ ‎‏باید بروند و از چه کسی باید کمک بخواهند. راهنمایی که مرحوم آقا ‏‎ ‎‏شیخ مجتبی قزوینی کرده بود به اینجا رسید.‏

‏البته اوایل کار آیت‌الله قمی با مدرسین ‏‏حوزه همچون ‏‏آقا شیخ ‏‎ ‎‏مجتبی، آقا میرزا جوادآقا، آقای مروارید و بقیه آقایان مشورت می کردند، ‏‎ ‎‏و ‏‏در صدور ‏‏اعلامیه ، یا مخابره تلگراف هماهنگ عمل می‌کردند.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 12

  • . میرزا جوادآقا تهرانی، در سال 1283 شمسی در تهران در خانواده ای پرهیزکار دیده به جهان  گشود. پس از تحصیلات مقدمات در تهران و قم، به نجف عزیمت نمود و از محضر اساتید  وقت نجف بهره برد. سپس به تهران مراجعت نمود و بالاخره در مشهد رحل اقامت افکند و از  دروس شیخ هاشم قزوینی و میرزای اصفهانی استفاده کرد. ایشان در عرصه فعالیتهای اجتماعی  و بعضاً سیاسی حضوری فعال داشت و بالاخره در سن 85 سالگی به سال 1368 دارفانی را  وداع گفت.
  • . شیخ کاظم دامغانی، فرزند آخوند ملا اکبر مهدوی از علمای اعلام حوزه علمیه مشهد بود که  در سال 1316 ق در شمس آباد داوغان متولد گردید و برای کسب معارف دینی به مشهد  عزیمت نمود و از محضر میرزا محمد کفائی، حاج میرزا مهدی اصفهانی و حاج آقا حسین  قمی بهره برد. ایشان در تأسیس حوزه علمیه جدید مشهد به سال 1320 نقش به سزایی داشت.
  • . آیت الله حسینعلی مروارید فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ حسنعلی مجتهد تهرانی در سال  1329 ق در مشهد متولد گردید و در همان شهر تحصیلات مقدماتی و سپس عالیه را محضر  شیخ حسنعلی اصفهانی و حاج میرزا مهدی غروی اصفهانی فرا گرفت و سپس خود بر کرسی  تدریس فقه و اصول تکیه زد و سالهای متمادی در حوزه علمیه مشهد تدریس می‌نماید.
  • . آیت الله حسن قمی فرزند آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی است که در مبارزات مردم  مشهد نقش مهمی ایفا کرد بطوریکه در آستانه قیام 15 خرداد 42، دستگیر و در تهران بازداشت  گردید. در پی تداوم مبارزاتش مجدداً دستگیر و به خاش و سپس کرج تبعید گردید. در جریان  انقلاب آزاد و با استقبال مردم مشهد به این شهر مراجعت نمود.
  • . آیت الله میلانی در سال 1313 قمری برابر با 1273 شمسی در نجف متولد گردید و بعد از  تحصیلات مقدماتی از محضر آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی، میرزای نائینی و آقا ضیاء  عراقی بهره جست. سپس در سال 1336 ق به ایران مهاجرت نمود و در مشهد اقامت گزید. در  جریان قیام 15 خرداد رهبری قیام در خراسان را بعهده گرفت و در این راه با امام خمینی  ارتباط وسیعی داشت. ایشان در سال 1395 قمری برابر با 1354 شمسی دارفانی را وداع گفت.
  • . سید عبدالکریم هاشمی نژاد در سال 1311 شمسی در شهر بهشهر مازندران دیده به جهان  گشود. در سال 1325 در حوزه علمیه کوهستان دروس مقدماتی را فرا گرفت، و در سال 1329  به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و به سطح اجتهاد نایل آمد. در سال 1340 به حوزه علمیه  مشهد عزیمت کرد و در آنجا به تدریس پرداخت. ایشان از محضر آیات کوهستانی در بهشهر  و بروجردی، امام خمینی، صدوقی، داماد، رضاصدر کسب فیض نمود. وی از طلاب و علمای  مبارز مشهد محسوب می‌شد که همزمان با شروع نهضت، نقش مهمی در بیداری و آگاهی  مردم ایفا کرد و در همین راستا بارها دستگیر و بازداشت گردید. بعد از پیروزی انقلاب، در  خراسان بعنوان دبیر حزب جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت و بالاخره در هفتم مهر ماه  1360 بدست منافقین به شهادت رسید.