فصل اول: در ایران

سخنرانی بجای آیت الله وحیدی

‏البته من هم در همین ایام در تهران منبر می‌رفتم و شبها در مدرسه ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 42
‏مرحوم حاج شیخ عبدالحسین بودم تا اینکه صبح یکی از روزهای دهه ‏‎ ‎‏دوم محرم برادر آیت‏‏الله العظمی وحیدی ‏‏سراغ من ‏‏آمده و گفت حاج آقا ‏‎ ‎‏حالشان خوب نیست و گفتند شما بروید بجای ایشان و مجلس عزاداری ‏‎ ‎‏که معظم له اداره می‌کردند سخنرانی کنید. آن روز سیزدهم ماه محرم ‏‎ ‎‏برابر 15 خرداد ‏‏بود که دهه دوم ماه محرم می شد، من هم از همه جا ‏‎ ‎‏بی‏‏‌‏‏خبر‏‏ بودم و‏‏ اطلاع نداشتم که شب قبل امام دستگیر شده است. یک ‏‎ ‎‏کسی هم همراه ایشان آمده بود،‏‏ به او‏‏ گفتم‏‏:‏‏ این کیه که با شما آمده؟ ‏‎ ‎‏گفت‏‏:‏‏ نمی دانم این از درب خانه با من همراه است، من به آن فرد شک ‏‎ ‎‏کردم که یقیناً از افراد ساواکی بود. به هر حال به آن مجلس رفتم. ‏‎ ‎‏جمعیت زیادی منتظر آیت‏‏الله وحیدی بودند، من به صاحب مجلس ‏‎ ‎‏گفتم‏‏:‏‏ حاج آقا امروز ‏‏نمی توانند‏‎ ‎‏بیایند و از فردا‏‎ ‎‏می آیند و من را‏‎ ‎‏فرستادند، ‏‎ ‎‏ایشان ‏‏صلوات فرستادند و ما صحبت کردیم.‏

‏ حاج آقا عذر می خواهم آن جمعیت مربوط به حضرات خراسانی ‏‎ ‎‏مقیم تهران بود؟‏

‏ نه، تهرانی ها بودند، من منبر رفتم و بدون توجه به مسائلی که پیش ‏‎ ‎‏آمده قصه تبعید ابوذر غفاری و ارتحال ایشان در ربذه را گفتم و بعد هم ‏‎ ‎‏با داستان کربلا و اسارت حضرت زینب‏‎ ‎‏(س) تطبیق کردم. که درست با ‏‎ ‎‏قصه امام و دستگیری امام منطبق شده بود، سپس از منبر پایین آمدم‏‏.‏‎ ‎‏مجلس دوم من در نیاوران بود که تاکسی گرفتم و با عجله خودم را به ‏‎ ‎‏آنجا رساندم و منبر رفتم.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 43