فصل اول: در ایران

نظم و برنامه ‌ریزی در زندگی روز مره امام

‏آن نکته ای که خیلی جالب است و باید عرض کنم مساله نظم امام بود. ‏‎ ‎‏مساله نظم امام به قدری مشخص و منظم بود که قطعاً ساعت ورود امام ‏‎ ‎‏به صحن ‏‏حضرت ‏‏امیر(ع) ساعت سه از شب بود. چندین بار از درب ‏‎ ‎‏دیگری وارد شدم همزمان با ورود امام توی صحن عده ای از دبیران ‏‎ ‎‏عراقی، دور هم نشسته بودند و به اصطلاح عربی گعده داشتند امام که ‏‎ ‎‏وارد صحن می شدند به هم نگاه می کردند و یکی از آنها می گفت‏‏:‏‏ سید ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 93
‏آمد ساعت خودت را درست کن. خودش هم به ساعتش نگاه می کرد ‏‎ ‎‏آنها با ورود امام ساعتهای خودشان را تطبیق می کردند‏‏.‏

‏در رابطه با موضوع نظم امام این نکته را هم اضافه کنم که در بیرونی ‏‎ ‎‏هم که امام می نشستند از کسی سوال نمی کردند که ساعت چند است، ‏‎ ‎‏یک مرتبه می دیدند که امام بلند شد درست آن موقعی که امام باید بلند ‏‎ ‎‏ شود بدون اینکه به ساعتی نگاه کند‏‏.‏‏ چون که امام ساعت مچی نداشت، ‏‎ ‎‏ساعت بغلی داشتند که آنرا هم خیلی کم نگاه می کردند یا اصلاً نگاه ‏‎ ‎‏نمی کردند. امام به موقع بلند می شدند و حرم حضرت امیر(ع) مشرف ‏‎ ‎‏می شدند. یک روز امام برای درس تشریف آوردند ولی طلبه ها همه ‏‎ ‎‏نبودند؛ شاید یک سوم شاگردان آمده بودند و دو سوم دیگر هنوز نیامده ‏‎ ‎‏بودند. امام هم وقتی آمدند تعجب کردند. ایشان همیشه پنج دقیقه ‏‎ ‎‏می نشستند پایین منبر بعد بلند می‏‏ ‏‏شدند و بالای منبر می‏‏ ‏‏رفتند و درس را ‏‎ ‎‏شروع می کردند، آن روز هم ایشان این کار را کرد و بالای منبر رفت. ‏‎ ‎‏بعد از گذشت بیست دقیقه از کلاس یک مرتبه طلبه ها آمدند، ‏‏امام ‏‏صبر ‏‎ ‎‏کرد وقتی که همه نشستند فرمود‏‏:‏‏ آقایان کسانی در این عالم به جایی ‏‎ ‎‏رسیدند که منظم حرکت کردند اگر شما برنامه منظمی نداشته باشید به ‏‎ ‎‏جایی نمی رسید یکروز زود بیایید، یکروز دیر بیایید و یکروز از نصفه ‏‎ ‎‏درس بیایید، این فایده ای ندارد باید درس را از اول باشید. این اعتراض ‏‎ ‎‏به آنهایی که دیر آمدند بود اما آنها جواب داشتند، درس امام که تمام شد ‏‎ ‎‏باز هم امام مثل همیشه پای منبر می نشستند آنها رفتند خدمت امام گفتند‏‏:‏‎ ‎‏آقا ما با عرض معذرت علت اینکه دیر آمدیم ‏‏این بود که ‏‏درس قبلی ما ‏‎ ‎‏بدون اطلاع و نیم ساعت به تاخیر افتاد. چون با تغییر روزها و کوتاه و ‏‎ ‎‏بلند شدن روزها درسها هم قهراً وقتش تغییر می کرد یا زودتر می شد یا ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 94
‏دیرتر می شد امام فرمودند: خوب به من هم می گفتید من هم نیم ساعت ‏‎ ‎‏دیرتر می‏‎s‎‏ آمدم. این برنامه نظم امام بود بطوریکه ما که رفت و‏‎ ‎‏آمد ‏‎ ‎‏خانوادگی با شهید حاج آقا مصطفی داشتیم، خانم حاج آقا مصطفی گفته ‏‎ ‎‏بود‏‏:‏‏ ما که وارد نجف شدیم خانه امام بودیم و هنوز جایی را اجاره ‏‎ ‎‏نکرده بودیم و ساعتی هم نبود که ما بدانیم ساعت چند است از اینرو ‏‎ ‎‏می رفتیم نگاه می کردیم ببینیم امام در چه حالی است، چه کتابی مطالعه ‏‎ ‎‏می کند، چون می دانستیم امام در یک ساعت معینی کتابهای فارسی را ‏‎ ‎‏می خواند، در یک ساعت معینی کتابهای درسی را مطالعه می کند، در یک ‏‎ ‎‏ساعت معینی‏‎ ‎‏قدم می زند،در‏‏ یک ساعت معینی هم اگر روزنامه ای ‏‏داشتند ‏‎ ‎‏مطالعه می کردند. این ساعتها برای ما مشخص بود. ما نگاه می‌کردیم ‏‎ ‎‏ببینیم امام در حال چه کاری است، از کار امام و عمل امام ما ساعت را ‏‎ ‎‏تشخیص می دادیم.‏

‏با همین نظم، امام مکاسب را شروع کردند، یعنی به عبارت دیگر ‏‎ ‎‏تجارت اسلامی را درس دادند‏‏.‏‏ از اول تجارت شروع کردند و این بحث ‏‎ ‎‏را به آخر رساندند که یک بحث دامنه داری است و در حدود 13 سال ‏‎ ‎‏طول کشید‏‏.‏‏ آن اواخر که درس مکاسب تمام شده بود یک بحث دیگری ‏‎ ‎‏هم در رابطه با خلل نماز شروع کردند. ‏‏یعنی‏‏اموری که به نماز خلل ‏‎ ‎‏وارد می کند که این بحثها هم خیلی طول نکشید که بعد مساله هجرت ‏‎ ‎‏به کویت و پاریس و اینها پیش آمد. این بحثها یک بحثهای خیلی جامعی ‏‎ ‎‏است و کتاب بیع ایشان درسهای خارج حوزه های علمیه است مثل کتاب ‏‎ ‎‏جواهر که منبع است‏‏.‏‏ کتاب تحریر الوسیله ایشان هم یکی از منابع است ‏‎ ‎‏که هرمرجعی نیاز دارد که مراجعه کند.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 95