حاج آقا فعالیت برای چاپ روزنامه قبل از این بود؟
بله قبل از این بود، که بعد از مدتی تعطیل شد. برای اینکه استاندار واسطه ما با امن العام و به اصطلاح ما ساواک عراق بود تا اینکه در سال 1975 شاه به الجزایر رفت و صدام را هم به آنجا دعوت کردند و قرارداد الجزایر نوشته شد و به امضاء وزرای خارجه ایران و عراق رسید. یکی از مفاد قرارداد این بود که در هیچیک از دو کشور ایران و عراق فعالیت سیاسی علیه کشور دیگر انجام نشود. بعد از این قرارداد استاندار فردی را دنبال من فرستاد، چون من می رفتم و جزوه ها را می بردم و وقتی من رفتم گفت: ما به انقلاب ایران علاقه مندیم ولی بعد از امضا این قرارداد نمی توانیم با شما موافقت کنیم، اگر بعد از این یک خط و یک سطر چاپ کردید انگشتانتان را قلم می کنیم و اجازه نخواهم داد. گفتم خیلی خب، ما از آن تاریخ به بعد فعالیتهای مبارزاتی خودمان را به لبنان منتقل کردیم و در آنجا اعلامیه هایمان چاپ و منتشر میشد و از همان جا فرستاده می شد. این بود که آن روزنامه هم تعطیل شد و
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 126
دیگر نتوانستیم کاری بکنیم.
این روزنامه به فروش می رفت؟
نه بطور رایگان می فرستادیم.
هر روز چاپ می شد؟
هر روز نه، روزنامه نبود، ماهنامه بود، یکسال ما چاپ کردیم که 12 شماره منتشر شد.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 127