فصل دوم: در عراق

واکنش امام به شهادت آیت الله سعیدی

‏ حاج آقا راجع به شهادت آقای سعیدی در اردیبهشت سال 49 و ‏‎ ‎‏همچنین ارتباط ایشان با امام و واکنش حضرت امام در مورد شهادت ‏‎ ‎‏ایشان بفرمایید.‏

‏ آشنایی من با آیت‏‏الله سعیدی به دوران طلبگی در فردوس بر ‏‎ ‎‏می‌گردد. ماه رمضان در یکی از آن سالها جمعی از فضلای حوزه قم ‏‎ ‎‏نظیر آیت‏‏الله سعیدی، آیت‏‏الله خزعلی از طرف آیت‏‏الله العظمی بروجردی‏‎ ‎‏برای وعظ به فردوس آمدند تا توسط آیت‏‏الله شیخ مجتبی قزوینی به ‏‎ ‎‏بخشها و روستاهای اطراف عزیمت نموده و منبر بروند. در فاصله یک ‏‎ ‎‏ماه که ایشان در آنجا منبر رفتند من با خصوصیات ایشان آشنا شدم‏‏. ‏‎ ‎‏مرحوم سعیدی اصالتاً از طلاب مشهد بود. آیت‏‏الله سعیدی، آیت‏‏الله ‏‎ ‎‏خزعلی و آیت‏‏الله سیستانی و چند تن دیگر در مشهد جزء شاگردان ‏‎ ‎‏مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی و مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی ‏‎ ‎‏بودند که برای ادامه تحصیل به قم آمدند و ‏‏در ‏‏آنجا یک امتحانی از آنها ‏‎ ‎‏گرفتند که آیت‏‏الله العظمی بروجردی فرموده بودند که من آرزو دارم که ‏‎ ‎‏همه طلاب این طوری باشند. آنها از طلاب شاخص حوزه علمیه قم ‏‎ ‎‏بودند. البته از جمع آنها آیت‏‏الله سیستانی‏‎[1]‎‏ در قم نماند و به نجف ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 129
‏هجرت کرد و در آنجا مشغول ادامه تحصیل شد. ولی آن دو با توجه به ‏‎ ‎‏آن روحیه مبارزاتی که داشتند از همان روز اول ارتباطشان با امام برقرار ‏‎ ‎‏شد و ارتباط بسیار مستحکمی بود. امام هم به آیت‏‏الله سعیدی خیلی ‏‎ ‎‏علاقه‏‏ ‏‏مند بود و در واقع درآن موقع آیت‏‏الله سعیدی به عنوان خمینی دوم ‏‎ ‎‏شناخته می شد و دستگاه هم از این وحشت داشت که اگر امام را تبعید ‏‎ ‎‏کند و ایرانی ها به او دسترسی نداشته باشند باز آقای سعیدی در ایران ‏‎ ‎‏هست.‏

‏به هر حال ایشان در ایران وارد مبارزه شد، در آن زمانی که یک ‏‎ ‎‏عده ای از سرمایه داران آمریکایی برای سرمایه گذاری در ایران آمده بودند ‏‎ ‎‏ایشان یک اعلامیه ای ‏‏به زبان ‏‏عربی داد و ترجمه شد و در سراسر ایران ‏‎ ‎‏پخش شد حتی در خارج از ایران و در کشورهای عربی خیلی صدا کرد. ‏‎ ‎‏اعلامیه ای که ایشان داد دستگاه ‏‏دولت را به ‏‏وحشت انداخت که ما امام را ‏‎ ‎‏از ایران تبعید کردیم ولی خمینی دوم پیدا شده است این بود که در صدد ‏‎ ‎‏برآمدند ایشان را از بین ببرند‏‏. لذا ساواک‏‏ بدنبال همان اعلامیه و همچنین ‏‎ ‎‏سخنرانی در مسجد موسی بن جعفر(ع) که شدیداً به آن سرمایه گذاری ‏‎ ‎‏حمله کرده بودند، ایشان را بازداشت و زندانی کردند.‏

‏ماه مبارک رمضان آن سال که من در کویت بودم مسافری از ایران ‏‎ ‎‏آمد و خبر شهادت آقای سعیدی را آورد. خبری که خیلی ناراحت کننده ‏‎ ‎‏بود و حکایت از این داشت که ایشان را زیر شکنجه شهید کردند که ‏‎ ‎‏وقتی جنازه را تحویل دادند تمام بازوی ایشان سوراخ سوراخ بوده است ‏‎ ‎‏معلوم بود که بدن ‏‏ایشان ‏‏را خیلی شکنجه کرده بودند. در پی اطلاع از ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 130
‏این خبر، من با نجف تماس گرفتم و به آیت‌الله رضوانی که در دفتر ‏‏امام ‏‎ ‎‏بود گفتم که قضیه آیت‏‏الله سعیدی این است به امام اطلاع بدهید. به امام ‏‎ ‎‏اطلاع دادند قهراً به آقای‏‎ ‎‏(سید حمید) روحانی هم من خبر دادم به ‏‎ ‎‏دوستان هم اطلاع دادیم.‏

‏گفتنی است که در آن زمان تماس تلفنی از نجف با ایران و بالعکس ‏‎ ‎‏ممکن نبود و بسیار مشکل بود. بعداز ماه مبارک رمضان من به عناصر ‏‎ ‎‏مبارز در نجف گفتم برای آیت‏‏الله سعیدی چکار کردید؟ گفتند هیچی، ‏‎ ‎‏امام هیچ اقدامی نکردند. در پی آن آقای روحانی خیلی ناراحت شد و ‏‎ ‎‏خدمت امام رفت و گفت که آقا شما برای سعیدی چکار می خواهید ‏‎ ‎‏بکنید؟ امام فرموده بودند: من مثل شماها نیستم که یک خبری از هر ‏‎ ‎‏کجایی برسد بلند شوم و راه بیفتم باید تحقیق کنم وقتی که مطمئن شدم ‏‎ ‎‏ماجرا راست است آن وقت حرکت می کنم. آقای روحانی گفته بود بسیار ‏‎ ‎‏خوب ما موافقیم اما شما از کجا به یقین می رسید، راه تحقیق شما ‏‎ ‎‏چیست؟ ایشان فرموده بود که راه تحقیق این است که من یک نامه به ‏‎ ‎‏یک شخصی در ایران می نویسم شما یک طلبه ای که هم من و هم ‏‎ ‎‏خودتان بشناسید به من معرفی کنید ‏‏تا من ‏‏نامه را به او ‏‏ب‏‏دهم ببرد بدهد و ‏‎ ‎‏او نامه را به آن شخص داده و جواب بگیرد و برای من بیاورد. وقتی که ‏‎ ‎‏جواب آمد و من فهمیدم که قصه چطور ‏‏بوده‏‎ ‎‏است آن وقت اقدام‏‎ ‎‏می کنم.‏

‏ما یکی از طلابی که عازم ایران بود پیدا کردیم به او گفتیم امام یک ‏‎ ‎‏نامه ای نوشتند شما این نامه را به ایران ببر. ایشان آماده شد و ما خدمت ‏‎ ‎‏امام رفتیم و ایشان را معرفی کردیم امام هم نامه را به ایشان دادند. و او ‏‎ ‎‏نیز به سوی ایران عزیمت کرد. ایشان نامه را برد و رساند تا اینکه وقتی‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 131
‏آیت‏‏الله طاهری اصفهانی‏‎[2]‎‏ عراق آمدند جواب آن نامه را آوردند. نتیجه آن ‏‎ ‎‏شد که آنچه که ما اطلاع داشتیم و به عرض امام رسانده بودیم تأیید شد. ‏‎ ‎‏ایشان فرمودند: حالا من فهمیدم که ایشان توی زندان بر اثر شکنجه ‏‎ ‎‏شهید شده است و شکنجه ها هم طاقت فرسا بوده است، ‏‏سپس سؤال ‏‎ ‎‏کرد: ‏‏حالا شما چکار می‏‏ ‏‏خواهید بکنید؟ ما گفتیم اولین کار این است که ‏‎ ‎‏یک مجلس ختم بگیریم. ایشان فرمودند: من هم موافقم. ما دنبال مجلس ‏‎ ‎‏ختم رفتیم، هر مسجدی که رفتیم دیدیم مسجد اشغال است برای اینکه ‏‎ ‎‏آن روزها ‏‏با اربعین آیت‌الله العظمی حکیم، مصادف بود و همه مسجدها ‏‎ ‎‏در نجف مجلس ترحیم گذاشته بودند، مسجد خالی پیدا نکردیم.‏

‏تا اینکه توی صحن حضرت امیر(ع) یک مسجدی متروک بنام مسجد ‏‎ ‎‏طوسی بود که فرش هم نداشت ما رفتیم و آنجا را دیدیم که کثیف هم ‏‎ ‎‏هست. لذا افرادی‏‏ را گماشتیم که مسجد را تمیز کنند و رفتیم از یک ‏‏تاجر ‏‎ ‎‏فرش کرایه کردیم، و ایشان هم کمک کرد و فرشها را آوردند و آنجا را ‏‎ ‎‏فرش کردیم و به امام هم اطلاع دادیم.‏

‏رسم نجف این بود که اعلامیه فواتح را از مساجد و بعد از اذان ‏‎ ‎‏بلندگو اعلام می کردندو مردم هم مطلع می شدند و شرکت می کردند. ‏‎ ‎‏مردم بعد از نماز مغرب و عشا هجوم آوردند امام ‏‏هم ‏‏بعد از اینکه نماز ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 132
‏مغرب و عشا را در مدرسه آقای بروجردی خواندند تشریف آوردند و ‏‎ ‎‏شرکت کردند. به محض اینکه امام نشستند و جزوه قرآن بدست ایشان ‏‎ ‎‏داده شد که بخوانند برق رفت و ‏‏در آن ‏‏هوا‏‏ی‏‏ گرم تابستان، همه عرق ‏‎ ‎‏می ریختند. آنجا هم کولر مناسبی نداشت اما چند تا پنکه بود برق که ‏‎ ‎‏رفت هم هوا تاریک شد و هم پنکه ها خاموش شد. رفقا و دوستان رفتند ‏‎ ‎‏که ببینند چه شد که برق قطع شد، معلوم شد که برق تمام حرم قطع ‏‎ ‎‏شده بود. آقای ‏‎]‎‏حسن‏‎[‎‏ کروبی که در این قضایا خیلی حساس بود ‏‎ ‎‏پیگیری کرد و مسؤول برق آنجا را پیدا کرد ایشان وقتی آمد ‏‏و ‏‏کنتور ‏‎ ‎‏صحن را دیده بودگفته بود که کنتور برق را خاموش کرده اند. هر کس ‏‎ ‎‏بوده عمداً کنتور را خاموش کرده است.‏

‏در این فاصله امام هم از مجلس رفته بودند. البته ما از آن مغازه هایی ‏‎ ‎‏که نزدیک صحن حضرت امیر(ع) بودند چراغ زنبوری گرفتیم و جلوی ‏‎ ‎‏امام گذاشتیم. همچنین بادبزن دستی و حصیری آوردیم خدمت امام ‏‎ ‎‏گذاشتیم که امام اعتنا نکرد که خودش را باد بزند. یکی از طلبه ها آمد که ‏‎ ‎‏امام را باد بزند که آقا دستش را گرفت و فرمود: بگذار زمین نمی خواهد ‏‎ ‎‏باد بزنید. یک مجلس فاتحه این طوری برگزار کردیم البته باید اضافه ‏‎ ‎‏بکنیم که داماد آقای مرحوم سعیدی ‏‏بنام آقای غروی ‏‏در نجف بود ‏‏که ‏‏از ‏‎ ‎‏طلاب بود‏‏.‏‏ ما به ایشان گفتیم که تو خانم خودت را کربلا ‏‏ببر ‏‏برای اینکه ‏‎ ‎‏وقتی از بلندگو که اعلام بشود و بعد هم طلاب که ‏‏بیایند ‏‏و ‏‏شرکت بکنند، ‏‎ ‎‏فرزند است وقتی بشنود ناراحت می شود، قبول کرد و گفت می برم. دختر ‏‎ ‎‏آقای سعیدی را برداشت کربلا برد. مجلس فاتحه محترمانه برگزار شد ‏‎ ‎‏بعد امام بطور جدی یا شوخی فرمودند: خوب مجلس فاتحه هم که ‏‎ ‎‏برگزار گردید. ما گفتیم آقای سعیدی با آن عظمت و با آن شخصیت ‏‏باید ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 133
‏کار دیگری هم کرد. ‏‏فرمود من چکار کنم؟ گفتیم یک اعلامیه بدهید. ‏‎ ‎‏ایشان فرمود من ابتدا به ساکن اعلامیه نمی دهم شما یک تسلیت نامه ای ‏‎ ‎‏برای من بنویسید من در جواب تسلیت نامه حرفهایم را می زنم. ما سه ‏‎ ‎‏خط تسلیت نامه ای نوشتیم خدمت امام دادیم و زیرش هم امضا کردیم ‏‎ ‎‏جمعی از فضلای حوزه علمیه که این در صحیفه امام چاپ شده است. ‏‎ ‎‏جوابیه امام ‏‏هم ‏‏یک اعلامیه مفصلی شد و آن اعلامیه را ‏‏هم ‏‏چاپ کردیم. ‏‎ ‎‏آقای (سید حمید) روحانی هم یک اعلامیه ای علیه آقای شریعتمداری ‏‎ ‎‏نوشته بود ‏‏که ‏‏آنرا هم چاپ کردیم، بعد گفت اینها را توی چمدان ‏‎ ‎‏جاسازی کنیم و ایران بفرستیم. من گفتم اگر اینها را بفرستیم ایران ‏‎ ‎‏خطرناک است و ‏‏عوامل آن ‏‏گیر می افتند، ما ‏‏اعلامیه را ‏‏به خارج غیر از ‏‎ ‎‏ایران فرستادیم.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 134

  • . آیت الله سید علی سیستانی مرجع تقلید و از علمای متنفذ حال حاضر در عراق، فرزند سید  محمدباقر در سال 1349 ق در مشهد متولد شد. از سال 1360 ق به آموختن علوم دینی روی  آورد و از محضر ادیب نیشابوری، سید احمد یزدی و شیخ هاشم قزوینی بهره برد. در سال  1368 ق به قم مهاجرت کرد و از دروس آیات بروجردی، سید محمدحجت کوه کمری کسب  فیض نمود. و در سال 1371 ق به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در آنجا از محضر آیات  عظام: خویی، شیخ حسین حلی، حکیم و شاهرودی بهره برد. ایشان در دوران سلطه صدام در  منزل خود در حصر قرار داشت و اکنون در نجف و عراق مرجع رسیدگی به امور شیعیان  می باشد.
  • . آیت الله سید جلال الدین طاهری اصفهانی در سال 1305 در اصفهان متولد شد. در 1325  برای تحصیلات علوم دینی به قم عزیمت نمود و از محضر اساتید آیات بروجردی،  خوانساری، محقق داماد و امام خمینی بهره برد. در سال 42 به اصفهان بازگشت و نماز جمعه  را در آن شهر برپا کرد که بارها از سوی ساواک دستگیر و بازداشت و تبعید گردید. بعد از  پیروزی انقلاب به عضویت مجلس خبرگان و نمایندگی امام در اصفهان و امام جمعه آن شهر  منصوب شد که در سال 1381 از این فعالیتها کناره گیری کرد.