فصل دوم: در عراق

بازتاب فوت دکتر شریعتی در نجف

‏ لطفاً بفرمایید وقتی حضرت امام خبر رحلت شریعتی‏‎[1]‎‏ در تاریخ ‏‎ ‎‏29 خرداد 1356 را شنیدند چه واکنشی نشان دادند و نظرشان درباره ‏‎ ‎‏شهادت ایشان چه بود؟‏


کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 172
‏ مقدماً باید عرض کنم تمام نوشته های دکتر علی شریعتی که ‏‎ ‎‏می آمدبرای ‏‏ما‏‏ بدون کم و زیاد خدمت امام می دادیم. ایشان مطالعه ‏‎ ‎‏می کردند کما اینکه نشریات خارجی دیگر هم از هرکسی بود وقتی به ‏‎ ‎‏دست ما می رسید ما موظف بودیم خدمت امام بدهیم تا امام از ‏‎ ‎‏فعالیتهایی که در خارج کشور می شود مطلع بشوند. لذا امام با مطالعه ‏‎ ‎‏نوشته های دکتر علی شریعتی یک شناخت واقعی و درستی از ایشان ‏‎ ‎‏داشتند.‏

‏البته به علت جوی که در آن زمان حاکم بود ما بدنبال کسی ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏گشتیم که مرگ بر شاه بگوید و مخالف رژیم طاغوتی و رژیم ‏‎ ‎‏شاهنشاهی آن زمان باشد هر کس می خواست باشد حتی ما به دیدن ‏‎ ‎‏کمونیستها هم رفتیم. آنها وقتی آمدند بغداد ما از آنها استقبال کردیم و با ‏‎ ‎‏آنها همکاری می کردیم. آنها هم برای بازدید ما به نجف اشرف آمدند و ‏‎ ‎‏تقاضا کردند به ملاقات حضرت امام بروند ولی گفتیم نه، ملاقات امام ‏‎ ‎‏ممنوعه. براین اساس امام کاملاً از آنچه نوشته و گفته می شد در ایران و ‏‎ ‎‏در خارج ایران در رابطه با نظام طاغوتی و انقلاب اسلامی ایران و ‏‎ ‎‏نهضتی که امام شروع کردند، مطلع بودند. ماها یعنی همراهان و یاران ‏‎ ‎‏امام با تفکری که از ایران و شناختی که از دکتر شریعتی داشتیم همه ‏‎ ‎‏علاقمند به دکتر شریعتی بودیم و کتابهای ایشان را با کمال اشتیاقی که ‏‎ ‎‏داشتیم، دست به دست می گرداندیم و می خواندیم. وقتی خبر درگذشت ‏‎ ‎‏دکتر شریعتی ‏‏به نجف رسیدمن در کربلا‏‎ ‎‏بودم. یکیاز زوار ایرانی بهمن‏‎ ‎‏گفت که: دکتر شریعتی فوت شده. من گفتم کجا؟ گفت در لندن. بعد ما ‏‎ ‎‏دیدیم که تلگرافهای زیادی در رابطه با تسلیت به امام ‏‏مخابره شد. ‏‏بعضی ‏‎ ‎‏از این تلگرافها برای شریعتی تعبیر شهادت کرده بودند. شایع بود که ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 173
‏حدود 60 تلگراف تسلیت برای امام رسیده است.ما هم منتظر بودیم ‏‎ ‎‏ببینیم که امام نسبت به این تسلیت نامه ها چه واکنشی نشان خواهند داد ‏‎ ‎‏و وظیفه ما در برابر این موضوع چیست.‏

‏این را باید عرض کنم که بعضی از دوستان نجفی ما وقتی فهمیدند ‏‎ ‎‏جنازه دکتر شریعتی را به سوریه آوردند و قصد است در ‏‏سوریه دفن شود ‏‎ ‎‏برای تشیع جنازه و شرکت کردن در تدفین دکتر شریعتی رفتند. این ‏‎ ‎‏قضیه گذشت، مدتی بعد آقای دکتر یزدی از پاریس آمد و منزل من وارد ‏‎ ‎‏شد. ما شبها جلسه داشتیم. رفقا می آمدند بالای ‏‏بامجلسه تشکیلمی‌دادند ‏‎ ‎‏چون هوا گرم بود و جلساتمعمولاً تا اذان صبح طول می کشید. یک ‏‎ ‎‏شب آقای دکتر یزدی ‏‏در آن جمع ‏‏به ما اعتراض کرد. گفت شما در رابطه ‏‎ ‎‏با درگذشت دکتر شریعتی کوتاهی کردید و آنچه که از دستتان بر می آمد ‏‎ ‎‏انجام ندادی‏‏د.‏‏ من گفتم‏‏:‏‏ ما چه کار می توانستیم بکنیم که نکردیم؟ ایشان ‏‎ ‎‏گفت دو کار شما می توانستید بکنید که الآن هم دیر نشده؛ اولاً یک ‏‎ ‎‏تسلیت نامه برای پدر دکتر شریعتی بفرستید؛ البته من نمی دانم این ‏‎ ‎‏تسلیت نامه را یا عراق رد نمی کند یا ایران بدست ایشان نخواهد رساند. ‏‎ ‎‏یا می بریم خارج در نشریات خودمان چاپ می کنیم و مانور می کنیم روی ‏‎ ‎‏این تسلیت نامه و می گوییم روحانیون خارج از کشور یک همچون ‏‎ ‎‏تسلیت نامه ای برای پدر دکتر شریعتی نوشته اند. مطلب دوم اینکه در یکی ‏‎ ‎‏از مساجد نجف یک قاری بگذارید بعنوان مجلس ختم و فاتحه، اگر ‏‎ ‎‏کسی سوال کرد که چرا قرآن می‏‏‌‏‏خواندی ‏‏ـ‏‏ که شما خودتان هم قهراً ‏‎ ‎‏حضور خواهید داشت‏‏ ـ‏‏ بگویید برای فوت دکتر شریعتی فاتحه گذاشتیم. ‏‎ ‎‏آنجا یک مقداری در رابطه با این که صلاح هست، صلاح نیست این کار ‏‎ ‎‏را بکنیم یا این کار را نکنیم صحبت شد. تصمیم گرفتیم که جلسه بعدی ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 174
‏بدون حضور آقای دکتر یزدی باشد. خودمان بحث کنیم ببینیم آیا ‏‎ ‎‏مصلحت هست یا نه. شب دوم جلسه را به منزل آقای فاضل منتقل ‏‎ ‎‏کردیم. در آنجا همه برادرها آمدند و مفصل بحث شد که آیا مصلحت ‏‎ ‎‏هست یا نه. بالاخره رای گیری شد و به این نتیجه رسیدیم که مصلحت ‏‎ ‎‏هست تسلیت نامه را بنویسیم و مجلس فاتحه هم بگذاریم. البته ‏‎ ‎‏می دانستیم نه تسلیت نامه بدست پدر شریعتی خواهد رسید و نه مجلس ‏‎ ‎‏فاتحه در نجف منعکس خواهد شد. ولی در نشریات خارجی منعکس ‏‎ ‎‏می شود و در ایران برادران دانشجوی ما ‏‏می‌توانند ‏‏روی این کار مانور ‏‎ ‎‏کنند و بگویند که روحانیون مبارز خارج کشور این کارها را کردند. بعد ‏‎ ‎‏از اینکه تقریباً اتفاق آراء شد و هنوز رای گیری نشده بود‏‎ ‎‏من گفتم‏‏:‏‏ من ‏‎ ‎‏موافقم به شرط اینکه امام ما را منع نکند. یکی از برادرها گفتند تو هر ‏‎ ‎‏کاری را که می خواهی نشود می گویی که ببینیم امام نظرشان چیه. من ‏‎ ‎‏گفتم یعنی شما یقین داری که امام نمی گذاره ما این کار رو بکنیم‏‏؟‏‏ اگر ‏‎ ‎‏امام راضی نباشند ما از الآن حرفش را هم نمی زنیم. شما از کجا می دانید ‏‎ ‎‏که امام راضی نیستند؟ و نخواهند گذاشت‏‏؟‏‏ گفت: حالا احتمالش هست ‏‎ ‎‏که امام اجازه ندهد‏‏.‏‏ گفتیم خوب اگر اجازه ندهند ما اصلاً کاری ‏‎ ‎‏نمی کنیم. برادرهای دیگر حرف مرا تایید کردند و گفتند: ما بر اساس ‏‎ ‎‏تعهدی که دادیم به عنوان روحانیون مبارز خارج کشور هر کاری که ‏‎ ‎‏می کنیم باید به گوش امام برسانیم و با اطلاع ایشان و موافقتشان اقدام ‏‎ ‎‏بکنیم، اینک نیز باید خدمت ایشان برسیم و اجازه بگیریم اگر اجازه ‏‎ ‎‏دادند با کمال میل‏‏.‏‏ ر‏‏ا‏‏ی گیری هم شد و رای دادند. یکی از برادرها ‏‎ ‎‏پیشنهاد کرد که چون آقای یزدی عازمند و می خواهند بروند، فردا‏‏ -‏‏ پس ‏‎ ‎‏فردا شما تسلیت نامه را بنویس و متن آنرا هم به نظر امام برسان. گفتم ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 175
‏بسیار خوب. من همان شب آمدم منزل و تسلیت نامه مفصلی نوشتم که ‏‎ ‎‏وقتی به نظر شهید منتظری هم رساندم ایشان هم ت‏‏ا‏‏یید کرد، به نظر آقای ‏‎ ‎‏دکتر یزدی هم رسید ایشان هم ت‏‏ا‏‏یید کرد. صبح من قبل از این که امام ‏‎ ‎‏بیرون بیایند، ‏‏و ‏‏کار رسمیشان را شروع کنند در اندرونی امام رفتم در زدم ‏‎ ‎‏حاج علی که خادم امام بود در را باز کرد. گفتم امام کجاست؟ گفت‏‏:‏‎ ‎‏بالای بام هستند هنوز پایین نیامدند دارند قدم می زنند. من گفتم این نامه ‏‎ ‎‏را بگذار روی میز امام که وقتی پایین تشریف آوردند ببینند و بخوانند، ‏‎ ‎‏من ‏‏بعداً ‏‏می‏‏‌آ‏‏یم نتیجه اش را از شما می گیرم. نامه را از من گرفت و رفت، ‏‎ ‎‏خداحافظی کردم و آمدم. فاصله منزل ما با منزل امام زیاد نبود من منزل ‏‎ ‎‏رسیدم می‏‏‌‏‏خواستم از پله ها بالا بروم که دیدم یک کسی با عجله و شدت ‏‎ ‎‏در را می کوبد. برگشتم در را باز کردم. دیدم حاج علی است گفت: این ‏‎ ‎‏چه بود دادی دست من؟ گفتم برای چه؟ گفت تا امام نامه را دید گفت‏‏:‏‎ ‎‏این را ‏‏چه ‏‏کسی به تو داد؟ گفتم فردوسی. امام فرمود برو صدایش کن و ‏‎ ‎‏بگو زود بیا‏‏ید‏‏. دکتر یزدی هم که شاهد این گفتگو بود، وقتی حاج علی ‏‎ ‎‏دید من به منزل امام فراخوانده شده ام به من گفت اگر امام در رابطه با ‏‎ ‎‏من سوالی کردند، این جور جواب بدهید. گفتم نه راجع به شما نیست. ‏‎ ‎‏ما خودمان مطلبی داریم با امام و در آن رابطه امام مرا خواسته اند. من ‏‎ ‎‏برگشتم آمدم خدمت امام و دست امام را بوسیدم نشستم. امام رو کردند ‏‎ ‎‏به من و گفتند این چیست؟ من واقع قضیه را گفتم و توضیح دادم که ‏‎ ‎‏آقای دکتر یزدی به ما گفته که شما نسبت به دکتر شریعتی کوتاهی ‏‎ ‎‏کردید. یکی از این دوکار را می توانید بکنید یا هر دو کار را و الآن هم ‏‎ ‎‏دیر نشده، ما هم بحث زیادی کردیم و‏‎ ‎‏بالاخره به این نتیجه رسیدیم؛ اگر ‏‎ ‎‏شما اجازه بدهید کار بدی نیست یک تسلیت برای پدر دکتر شریعتی ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 176
‏بنویسیم. امام آنجا فرمودند که: دکتر شریعتی خوب می نوشت و خوب ‏‎ ‎‏بیان می کرد متاسفانه اشتباهاتی داشت که ایکاش این اشتباهات را ‏‎ ‎‏نداشت. یکی از اشتباهات دکتر شریعتی توهین به علما و مراجع بزرگ ‏‎ ‎‏بود. چند نفر را امام اسم بردند. مثل مرحوم علامه مجلسی، مقدس ‏‎ ‎‏اردبیلی و چند نفر دیگر را‏‏.‏‏ کسی که به این بزرگان اهانت کند آنهم با ‏‎ ‎‏این عباراتی که من دیدم این قابل گذشت نیست. اشکال دوم این است ‏‎ ‎‏که تز اسلام منهای روحانیت از آقای دکتر شریعتی است و ما نمی توانیم ‏‎ ‎‏با این تز و با این فکر موافقت کنیم و ایشان را ت‏‏ا‏‏یید کنیم. مطلب سوم ‏‎ ‎‏امام فرمودند که نظر ایشان درباره ولایت است که نسبت به امامت و ‏‎ ‎‏ولایت اشتباه کرده و بهترین اصلاحیه و توجیهی ‏‏هم ‏‏که کرده در این ‏‎ ‎‏کتاب امت و امامتش است و در آنجا هم نتوانسته درست مطلب را ‏‎ ‎‏تصحیح کند. یک اشکال چهارمی هم گفتند که من یادم رفته‏‏.‏‏ بنابراین ‏‎ ‎‏شما این متنی که نوشتید‏‏، ‏‏اگر بخواهید پرانتز باز کنید و در داخل پرانتز ‏‎ ‎‏بنویسید باستثنای این، بقیه مطالب مورد ت‏‏ا‏‏یید است، ‏‏مناسب نیست، ‏‏و ‏‎ ‎‏این جوری هم که شما بطور کلی ت‏‏ا‏‏یید کردید این دروغه و از شما دروغ ‏‎ ‎‏صلاح نیست. بعد امام فرمود اصلاً این کار چه ثمری دارد؟ گفتم هر چه ‏‎ ‎‏شما صلاح می دانید. اگر صلاح نمی دانید نمی کنیم ولی دوستان گفته اند ‏‎ ‎‏که صلاح است ما این کار را در این شرایط و موقعیت بکنیم. امام ‏‎ ‎‏فرمودند‏‏:‏‏ صلاح نیست، نکنید. بعد من گفتم یک کار دیگری هم به ما ‏‎ ‎‏پیشنهاد شده و آن اینکه در یکی از مساجد مجلسی بعنوان فاتحه دکتر ‏‎ ‎‏شریعتی بگذاریم، قاری هم دعوت کنیم قرآن بخواند. ما خودمان هم در ‏‎ ‎‏آن جلسه حضور داشته باشیم هرکس هم پرسید که چه خبره؟ بگوییم ‏‎ ‎‏بمناسبت درگذشت دکتر شریعتی مجلس فاتحه است. البته می دانیم ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 177
‏استقبال نمی شود نجفی ها استقبال نمی کنند ولی در خارج می توانند ‏‎ ‎‏منعکس کنند و مانور کنند. امام یک نکته دیگری فرمودند. مطلبشان این ‏‎ ‎‏بود که شما ها نمی توانید خودتان را از من جدا کنید هر کاری که شما ‏‎ ‎‏انجام بدهید به عنوان کار من و عمل منمنعکس می‌شود. نمی گویند ‏‎ ‎‏اطرافیانش این کار را کردند می گویند او این کار را کرد، بنابراین این کار ‏‎ ‎‏را هم نکنید. گفتم چشم. من تسلیت نامه را جمع کردم و از امام اجازه ‏‎ ‎‏گرفتم دستشان را بوسیدم و بیرون آمدم. دکتر یزدی از من پرسید چی ‏‎ ‎‏شد؟ گفتم شب گزارش می‌د‏‏ه‏‏م. شب که برادرها جمع شدند من جریان ‏‎ ‎‏را مفصل برایشان نقل کردم که یکی از برادرها ‏‏-‏‏ خدا رحمتش کند‏‏ -‏‎ ‎‏یک جمله ای گفت که: اگر امر دایر بشود بین این که امام ما را طرد کند ‏‎ ‎‏و ما از دکتر شریعتی تجلیل کنیم یا این که از دکتر شریعتی تجلیل نکنیم ‏‎ ‎‏و امام ما را نگه دارد اوّلی است، بگذارید امام ما را طرد کند و ما از ‏‎ ‎‏شریعتی تجلیل کنیم. اینجا بقیه دوستان نتوانستند طاقت بیاورند، ‏‎ ‎‏خصوصاً شهید محمد منتظری گفت: این چه حرفیه می‏‏ ‏‏زنید؟ ما بدون ‏‎ ‎‏امام اصلاً وجود نداریم. اگر امام ما را طرد کند و ما را از خودش براند ما ‏‎ ‎‏اصلاً وجود خارجی نداریم ما اگر شخصیتی داریم، اگر کاری می کنیم و ‏‎ ‎‏کار ما ارزش دارد بواسطه انتساب به امام است. ما باید تحت نظر امام و ‏‎ ‎‏اراده امام کار کنیم و حرکت کنیم و همان جور که امام فرمودند ما عمل ‏‎ ‎‏کنیم. که خوب بقیه دوستان و رفقا هم پذیرفتند‏‏.‏‏ من یک حاشیه ای دارم ‏‎ ‎‏که خیلی جالبه. آن حاشیه اینه که آن شب وقتی که جلسه مان به هم ‏‎ ‎‏خورد آقای سید حمید روحانی دست مرا گرفت کنار کشید گفت‏‏:‏‏ بیا ‏‎ ‎‏اینجا‏‏.‏‏ گفتم چیه؟ گفت من با نظر امام مخالفم. این که امام فرموده اسلام ‏‎ ‎‏منهای روحانیت از دکتر شریعتیه این را قبول ندارم. این نکته را آقای ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 178
‏مطهری به امام گفته، امام هم قبول کردند من این را قبول ندارم. ‏‏تا اینکه ‏‎ ‎‏بعد از پیروزی انقلاب یک بار در جماران آقای روحانی را دیدم و ایشان ‏‎ ‎‏گفت که در طی بررسی اسناد ساواک به همان نظر امام رسیده است.‏‏ اما ‏‎ ‎‏دنباله جلسه مان گزارش آقای دکتر یزدی بود. آقای دکتر یزدی گفت من ‏‎ ‎‏برای دو کار آمده ام، یکی برای این که پاسخ تسلیت های دانشجویان ‏‎ ‎‏خارج کشور را از امام بگیرم و یکی دیگر همین که به شما پیشنهاد کنم ‏‎ ‎‏که این کار را بکنید. این کار که منتفی شد اما‏‏ جواب ‏‏تسلیت نامه ها را از ‏‎ ‎‏امام خواستم امام یک پاسخی دادند که من از این پاسخ راضی نیستم. ‏‎ ‎‏پاکتی آورد که نوشته امام بود. در آن نامه امام مرقوم فرموده بود‏‏:‏‏ بسمه ‏‎ ‎‏تعالی. جناب آقای دکتر یزدی درباره مرگ شریعتی، تلگرافها و نامه هایی ‏‎ ‎‏از دانشجویان از اتحادیه انجمن های اسلامی خارج کشور به این جانب ‏‎ ‎‏رسیده است اگر فرد بمیرد مهم نیست، مرگ جامعه مهم است. اگر ‏‎ ‎‏جامعه بمیرد، امریکا مسلط می شود انگلیس مسلط می شود، رضاخان ‏‎ ‎‏مسلط می شود اگر رضاخان بمیرد محمدرضا مسلط می شود، تا آخر یک ‏‎ ‎‏اعلامیه مفصل به این عنوان. دکتر یزدی می گفت، دو اشکال به این پاسخ ‏‎ ‎‏وارد است اشکال اول این که مرگ شریعتی گفته‌اند، دکتر هم برا‏‏ی‏‏ش ‏‎ ‎‏ننوشتند و ما معتقدیم شهادته نه مرگ، ‏‏امام ‏‏خیلی از دکتر شریعتی کم ‏‎ ‎‏برداشت ‏‏دارد‏‏. اشکال دوم که اینجا وارده این است که امام فرموده اگر ‏‎ ‎‏جامعه بمیرد رضاخان مسلط می شود. ما معتقدیم الآن ملت ایران بیدار ‏‎ ‎‏شده، زنده شده و این تناقص است. اگر ملت ایران زنده شده پس این ‏‎ ‎‏جمله که اگر ملت بمیرد رضاخان مسلط می شود درست نیست. این را ‏‎ ‎‏باید امام اصلاح کند. آقای منتظری هم اینجا کمک کرد و گفت آری ‏‎ ‎‏اشکال دارد و این تعبیر از امام درست نیست. باید ببریم امام اینرا اصلاح ‏‎ ‎
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 179
‏کند. ایشان (محمد منتظری) نامه را گ‏‏ر‏‏فت و گفت‏‏:‏‏ من فردا می برم ‏‎ ‎‏خدمت امام و از ایشان می خواهم که نامه را عوض کنند. دکتر یزدی هم ‏‎ ‎‏خوشحال شد. آقای منتظری فردا صبح رفت خدمت امام وقتی بیرون آمد ‏‎ ‎‏من منتظر در بیرونی بود‏‏م‏‏ که ببینم چه شد.گفتم‏‏:‏‏ امام چه فرمودند؟ ‏‎ ‎‏گفت، وقتی به امام اشکالات نامه ایشان را عرض کردم، نامه را گرفتند و ‏‎ ‎‏زیر تشک شان زیر فرش گذاشتند. من صبر کردم خیال کردم می خواهند ‏‎ ‎‏نامه را عوض کنند ولی فرمودند من جواب نمی دهم و من بیرون دست ‏‎ ‎‏خالی آمدم، وقتی ما آمدیم به دکتر یزدی اطلاع دادیم که امام چنین ‏‎ ‎‏برخوردی کردن‏‏د‏‏. دکتر یزدی هم قهر کرد ‏‏و ‏‏بدون خداحافظی از امام‏‎ ‎‏کیفش را برداشت به بغداد رفت و از آنجا هم یکسره به خارج رفت.‏

‏حدود دو ماه یا بیشتر از این ماجرا گذشت یک روز آقای دعایی آمد ‏‎ ‎‏و ‏‏گفت: فلانی آقای دکتر یزدی از امریکا زنگ زده و گفته امام ‏‎ ‎‏نمی خواهند پاسخ این دانشجوها را بدهند؟ این عکس العمل خوبی نداره ‏‎ ‎‏امام بی جواب گذاشته و ‏‏بهتره ‏‏شما خدمت امام برسی و بگ‏‏ویید ‏‏آیا ‏‎ ‎‏می‌خواهند که جواب این تلگراف ها را بدهند یا نه؟ این که آقای دعایی ‏‎ ‎‏به من گفت به این دلیل بود که عرض کردم. هر مطلبی که می خواست ‏‎ ‎‏به امام منتقل بشود باید از طریق هسته های مرکزی منتقل می شد. من نماز ‏‎ ‎‏ظهر که خدمت امام بودم بعد از نماز در راه منزل عرض کردم که آقا، ‏‎ ‎‏دکتر یزدی با آقای دعایی تماس گرفته و گفته که آیا آقا جواب این ‏‎ ‎‏تلگرافها را می‌دهند؟ امام بلافاصله فرمودند: همان جواب است. به آقای ‏‎ ‎‏دعایی بگویید با آقای یزدی ‏‏تماس گرفته و بگوید ‏‏اگر می‏‏‌‏‏خواهد همان ‏‎ ‎‏نامه ‏‏قبلی‏‎ ‎‏را برایش بفرستید. نزدیک غروب بود آقای دعایی دوباره آمد و ‏‎ ‎‏گفت که دکتر یزدی گفته‏‏:‏‏ همان جواب اول را بدهند باز بهتر از این ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 180
‏است که هیچی نباشد. چون امام عازم کربلا شدند روز بعد من هم کربلا ‏‎ ‎‏مشرف شدم و خدمت امام رسیدم و امام جواب ‏‏مجددی‏‎ ‎‏که مرقوم ‏‎ ‎‏فرموده بودند همان جوابی بود که در نشریات دان‏‏ش‏‏جویان خارج از ‏‎ ‎‏کشور منتشر شد امام آنجا تعبیر را عوض کردند: جناب آقای دکتر یزدی‏‎ ‎‏-‏‏ ایده الله تعالی‏‏ -‏‏ درباره مرگ دکتر شریعتی تلگرافهای زیادی از ‏‎ ‎‏دانشجویان و اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور به ‏‎ ‎‏اینجانب رسیده است سپس درباره رد اسلام منهای روحانیت مطالبی را ‏‎ ‎‏مطرح کردند‏‏.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 181

  • . دکتر شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان در اطراف سبزوار متولد شد. پدرش  محمدتقی شریعتی اولین معلم او بود. وی تحصیلات متوسطه را در مدارس مشهد به پایان  رساند و به دانشسرای معلم راه یافت. از 18 سالگی به شغل معلمی روی آورد. سپس در  دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل شد. در سال 1332 در رشته ادبیات فارسی لیسانس  گرفت. در سال 1338 با بورس تحصیلی عازم فرانسه شد و از دانشگاه معروف سوربن در  رشته زبان شناسی تطبیقی دکترا گرفت. فعالیتهای سیاسی شریعتی پس از کودتای 28 مرداد با  عضویت در شاخه نهضت مقاومت ملی مشهد شروع شد. در سال 1340 بعنوان یکی از رهبران  نهضت آزادی محسوب می شد. در 1342 به همراه دکتر یزدی و دکتر چمران در کنگره جبهه  ملی درویسن بادن بعنوان سردبیر روزنامه فارسی زبان «ایران آزاد» انتخاب شد. در سال 43 به  هنگام بازگشت به ایران توسط ساواک دستگیر شد. بعد از آزادی به سخنرانیهای پرشور در  حسینیه ارشاد پرداخت. در مرداد 53 تا 54 در زندان بسر برد سپس به خارج از کشور سفر  نمود. سرانجام در 29 خرداد 56 در اثر حمله قلبی در لندن فوت نمود که برخی درگذشت او  را مشکوک قلمداد می کنند.