فصل دوم: در عراق

پرواز بسوی فرانسه

‏فردا صبح به طرف فرودگاه برای پرواز به سمت پاریس حرکت کردیم. ‏‎ ‎‏در آنجا که منتظر پرواز بودیم بعضی از آن اتفاقاتی که من عرض ‏‏کردم‏‎ ‎‏در ‏‎ ‎‏اینجا افتاد. سوار هواپیما که شدیم ما دیدیم که مهماندارها زنهای کذایی ‏‎ ‎‏هستند. قسمت بالای هواپیما‏‏ را ‏‏به امام اختصاص داده بودند. صندلی ها را ‏‎ ‎‏هم به مبل تبدیل کرده بودند. فقط سه نفر در این طبقه (دوم) نشسته ‏‎ ‎‏بودند که ما اول خیال می کردیم اینها مسافرند ولی در بین راه متوجه ‏‎ ‎‏شدیم که اینها مامورند و مواظب و مراقب ما هستند. به آقای دعایی ‏‎ ‎‏گفتیم‏‏، ‏‏شما از مسوول ‏‏اینجا تقاضاکنید کهاین مهماندارهای زن را‏‎ ‎‏عوض ‏‎ ‎‏کنند ‏‏و ‏‏برای ما مرد بگذارند. ایشان اقدام کرد، بلافاصله قبول کردند، زنها ‏‎ ‎‏را بردند و سه نفر مرد به عنوان مهماندار برای ما گذاشتند.‏

‏یک مساله جالب دیگر این بود که از نجف خانم امام برای ‏‏ناهار ‏‏امام ‏‎ ‎‏آبگوشت درست کرده بودند آبگوشت را هم از نجف آوردند. آقای ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 225
‏دعایی ظرف آبگوشت را داخل هواپیما آورد و به مهماندار داد و گفت ‏‎ ‎‏این را درون یخچال بگذارید و ظهر که برای مهمانهایتان غذا آوردید این ‏‎ ‎‏غذای آقاست. این غذا را هم گرم کنید و به ایشان بدهید در هواپیما هم ‏‎ ‎‏امام از همان آبگوشتی که همیشه استفاده می کردند میل کردند.‏

‏هواپیما ساعت نه و نیم صبح حرکت کرد. من می خواستم از پله ها ‏‎ ‎‏پایین بروم ولی ناگهان یکی از همان کسانیکه ‏‏آنجا ‏‏نشسته بود جلوی من ‏‎ ‎‏را گرفت؛ آنجا ما فهمیدیم که آنها مامور و مراقب ما هستند. البته افرادی ‏‎ ‎‏بودند با کت و شلوار اتو کشیده و خیلی منظم و هیچ کسی فکر نمی کرد ‏‎ ‎‏که اینها مامور امن العام باشند.‏

‏در داخل هواپیما که بطرف پاریس می‏‏ ‏‏رفتیم قضایایی اتفاق افتاد، من ‏‎ ‎‏جمله امام چشمشان به یک دریا‏‏ی‏‏ی افتاد فرمودند این دریا، دریای ‏‎ ‎‏کجاست؟ من عرض کردم آقا ما این سفر اول مان است نمی دانیم این ‏‎ ‎‏دریای کجاست. امام فرمودند: فکر می کنم این دریای ترکیه باشد. از آنجا ‏‎ ‎‏که گذشتیم من یک سوالی از امام کردم که این هواپیما با این عظمت، ‏‎ ‎‏این همه مسافر را حرکت داده و به مدت شش ساعت یا بیشتر پرواز ‏‎ ‎‏می کند تا به پاریس برسد، آیا این مهمتر از آن طی ال‏‏ا‏‏رضی که ما داریم ‏‎ ‎‏نیست؟ امام فرمودند‏‏:‏‏ نه. این کاری که اینها می کنند هنوز به پای داستان ‏‎ ‎‏حضرت سلیمان و تخت بلقیس که با چشم به هم زدن‏‏ تخت بلقیس‏‎ ‎‏حاضر شد، نمی رسد، و اگر علم ترقی بکند ممکن است یک روزی به ‏‎ ‎‏آنجاها دست پیدا بکنند و بفهمند که رمز آن انتقال جسم با یک چشم به ‏‎ ‎‏هم زدن از یک مسافت بعید چه بوده‏‏.‏

‏من پهلوی امام ‏‏نشسته ‏‏بودم، پشت سر من حاج احمد آقا و آقای ‏‎ ‎‏دکتر یزدی و آقای ‏‏ا‏‏ملایی بودند، دیدم اینها باهم دارند بحث می کنند. من ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 226
‏برگشتم، حاج احمد آقا فرمودند که اگر ما را پاریس راه ندادند تکلیف ‏‎ ‎‏چیست؟ و اینکه این نکته را آیا به امام بگوییم یا نگوییم؟ من گفتم چرا ‏‎ ‎‏به امام نگوییم، باید امام را در جزئیات سفر بگذاریم. حاج احمد آقا ‏‎ ‎‏فرمودند‏‏:‏‏ پس شما به امام بگویید. من آهسته‏‏ ‏‏آهسته با مقدماتی به امام ‏‎ ‎‏عرض کردم آقا اگر احیاناً در فرودگاه پاریس نگذاشتند پیاده شویم یا ‏‎ ‎‏پیاده شدیم و گفتند با یک هواپیمای دیگر از اینجا به یک کشور دیگر ‏‎ ‎‏بروید، آنجا شما چه خواهید کرد؟ امام فرمودند ‏‏شما از سفر خستهشدید، ‏‎ ‎‏شماها که جوانید، من که پیرمرد هستم خسته نشدم؛ اگر پاریس راهمان ‏‎ ‎‏ندادند به یک جای دیگر می‏‏‌‏‏رویم. منتهی فکر کنید کجا برویم بهتر است. ‏‎ ‎‏از همین الآن فکرش را بکنید.‏

‏این یک پیشنهاد ‏‏خیلی خوبی بودو خیلی بهترشد که ما به امام‏‎ ‎‏گفتیم ‏‎ ‎‏و امام فرمودند به فکر آینده باشید. قبل از تعریف ادامۀ پرواز لازم به ذکر ‏‎ ‎‏است بگویم وقتی ما به پاریس رسیدیم خبرنگاران آمدند و مصاحبه ‏‎ ‎‏کردند و گزارش سفر امام را از ما خواستند. ما مصاحبه ‏‏کردیم و جریانات ‏‎ ‎‏بین راه را گفتیم، از جمله این قضیه را. دو روز بعد دیدم مجله های ‏‎ ‎‏پاریس ـ فرانسه ـ نوشته اند چریک پیر ایران به زمین نمی چسبد، او گفته ‏‎ ‎‏است فرودگاه به فرودگاه می‏‏ ‏‏روم اگر هیچ‏‎ ‎‏جایی را‏‏ه‏‏ ندادند آبهای آزاد را ‏‎ ‎‏از ما نگرفته اند. یکی کشتی اجاره می کنیم در آبهای آزاد می گردیم و ‏‎ ‎‏فریاد مظلومیت ملت ایران را به دنیا اعلام می کنیم. این برداشتی بود که ‏‎ ‎‏خبرنگاران از همان خبر ما کرده بودند.‏

‏ اینها عین جملات امام بود؟‏

‏ نه جملات امام همان بود که من عرض کردم‏‏.‏‏ در داخل هواپیما ‏‎ ‎‏صحبتی که بین من و امام رد و بدل شد همان بود که امام فرمود فکر ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 227
‏کنید بعد از آنجا کجا مصلحت است که برویم. منتهی خبرنگاران ‏‏اینطوری ‏‎ ‎‏تحلیل کردند و اینطوری جملات را ساخته بودند که البته یک واقعیتی ‏‎ ‎‏بود. هدف عالی امام نجات ‏‏این ‏‏ملت و ابلاغ مظلومیت ملت ایران به ‏‎ ‎‏جهان به هر وسیلۀ ممکن بود. این هجرت و این حرکت برای این هدف ‏‎ ‎‏عالی شروع شده بود و بحمدالله امام در این جهت کاملاً موفق شد.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 228