فصل سوم: در فرانسه

در فرودگاه پاریس

‏بعد از اینکه ‏‏ما‏‏ به فرودگاه اورلی پاریس رسیدیم، ‏‏یک مقداری در سالن ‏‎ ‎‏آنجا قدم زدیم، بعد که متوجه شدیم امام بیرون از فرودگاه رفتند و ‏‎ ‎‏کارهایشان انجام شد ما رفتیم جلوی آن محلی که گذرنامه ها را چک ‏‎ ‎‏می کردند و مهر می‏‏ ‏‏زدند. بچه های ایرانی در آنجا منتظر ما بودند. یک ‏‎ ‎‏ماشین سوار شدیم‏‏ و‏‏ به طرف اقامتگاهی که بنی صدر آماده کرده بود ‏‎ ‎‏حرکت کردیم.‏

‏فکر هم می کردیم که دیگر از شر مامورین عراقی خلاص شدیم و به ‏‎ ‎‏قول دکتر یزدی وارد یک کشور آزاد و ‏‏دارای ‏‏دمکراسی شدیم. اما در ‏‎ ‎‏فرودگاه اورلی زمانی که هواپیما به زمین نشست و روی زمین حرکت ‏‎ ‎‏می کرد دیدیم یک ماشین مشکی که ماشین پلیس بود همراه هواپیما در ‏‎ ‎‏حرکت است و از هواپیما مراقبت می کند. آنجا هم که پیاده شدیم و ‏‎ ‎‏سوار ماشین شدیم فکر می کردیم که دیگر از شر مامورین خلاص شدیم. ‏‎ ‎‏اما ما که با ماشین به طرف اقامتگاه می آمدیم، یک مرتبه به یک ‏‎ ‎‏چهارراهی رسیدیم که چراغ راهنما قرمز شد. تا چراغ قرمز شد راننده ‏‎ ‎‏ترمز کرد و ماشین ایستاد، یکدفعه ما دیدیم یک ماشین هم بغل ما ترمز ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 233
‏زد، نگاه کردیم دیدیم ماشین پلیس است که دنبال ما می‏‏‌‏‏آمد و مراقب ‏‎ ‎‏بود‏‏.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 234