فصل سوم: در فرانسه

چگونگی تامین هزینه های محل اقامت امام

‏یک روز حاج مصطفی کفاش‏‏ ‏‏زاده آمد و گفت هزینه اینجا را چه کسی ‏‎ ‎‏می دهد؟ من گفتم نمی دانم خودش اداره می شود. گفت: خودبخود که ‏‎ ‎‏اداره نمی شود و ایشان آنجا تصمیم گرفتند که همه هزینه ها را تقبل کند. ‏‎ ‎‏یکروز حاج احمد آقا آمدند و گفتند: کی اینجا پول خرج می کند؟ من ‏‎ ‎‏گفتم: حاج مصطفی. ایشان خدمت امام رفت و برگشت و یک دسته ‏‎ ‎‏اسکناس فرانسوی آورد و گفت: اینها را به حاج مصطفی بدهید که من ‏‎ ‎‏نمی دانم چقدر بود. من حاج مصطفی را صدا کردم و مخفیانه این پول را ‏‎ ‎‏به ایشان دادم. گفت: اینها را کی داده؟ گفتم: حاج احمد آقا. گفت: برای ‏‎ ‎‏چی داده. گفتم: من نمی دانم این پول را داده‏‏اند که من به شما بدهم. ‏‎ ‎‏ایشان پول را گرفت و من دیدم اشک در چشمانش جمع شده است و ‏‎ ‎‏گفت: این پول را بدهید به احمد آقا و بگویید نیازی به این پول نیست، ‏‎ ‎‏هر چقدر اینجا پول نیاز باشد ما هزینه می کنیم و نگران هزینه و مخارج ‏‎ ‎‏اینجا نباشید. من پول را به حاج احمد آقا برگرداندم و حاج احمد آقا ‏‎ ‎

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 251
‏تعجب کردند. واقعاً هزینه کردن یا کار در آنجا لذتی داشت.‏

‏خود دانشجویان هم کار می‏‏‌‏‏کردند، نظافت می کردند، جارو می کردند، ‏‎ ‎‏فرش پهن می کردند، فرش جمع می کردند، یک صفایی آنجا بود که ‏‎ ‎‏خبرنگارهای خارجی هم وقتی می آمدند و آن صحنه ها را می دیدند لذت ‏‎ ‎‏می بردند که چقدر ایرانیها با هم مهربان هستند و در راه امام و هدفشان ‏‎ ‎‏استوار هستند و از خودگذشتگی نشان می‏‏ ‏‏دهند و با این کیفیت آنجا اداره ‏‎ ‎‏می شد. بحث غذا هم مستقل بود و اصولاً غذای آنجا تخم مرغ و سیب ‏‎ ‎‏زمینی بود و همه هم راضی و خوشحال بودند‏‏.‏

کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 252