مقدمه

‏توفیق حضور در بسیاری از صحنه های مبارزاتی و آشنایی و آموزش در ‏‎ ‎‏محضر عزیزان و بزرگانی که به حق مربی و مرشد اجتماعی و مبارزاتی ‏‎ ‎‏بوده اند افتخاری است که علاقمندان را‏‎ ‎‏به آشنایی بامراحل مختلف این ‏‎ ‎‏موهبت کنجکاو می کند. خوشبختانه این توفیق از سال های 41 و 42 به ‏‎ ‎‏یمن آمیزش و آشنایی با‏‎ ‎‏فرهیختگان و حضور در حوزه های علمیه ‏‎ ‎‏کرمان، قم، نجف و پس از پیروزی انقلاب در صحنه های انقلابی و ‏‎ ‎‏اجتماعی نصیب اینجانب شده است امّادر همه این صحنه ها‏‎ ‎‏همواره ‏‎ ‎‏خود را‏‎ ‎‏عضوی کوچک و سربازی دون پایه بحساب آورده ام که صرف ‏‎ ‎‏حضور و خدمت در محضر بزرگان برایم افتخار بوده است. اگر این ‏‎ ‎‏موضوع، نکته ای قابل مباهات و ارزش واگویه داشته باشد همان اعلامِ ‏‎ ‎‏افتخار حضور بوده نه بیان مثلا‏‎ ‎‏اهمیت و نقش و ابتکار در انجام عملی ‏‎ ‎‏که اگر نبودم آن عمل به انجام نمی رسید! بنابراین هیچگاه برای خود و ‏‎ ‎‏اثر وجودیم اهمیتی قائل نبوده ام.‏

‏بر همین اساس تاکید آشنایان و دوستان و برخی سروران ارجمند را‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 1
‏مبنی بر ضرورت بازگو کردن خاطرات و ذکر رخدادهای ایام حضور به ‏‎ ‎‏دلیل شائبه فخر فروختن و مباهات کردن به حضور در صحنه هایی که ‏‎ ‎‏صاحبان اصلی آن افتخارات، رهبران و مردمی بوده اند که فروتنانه لب ‏‎ ‎‏نگشوده اند و بزرگوارانه عظمت راهبری و سترگی نقش خود رابه هیچ ‏‎ ‎‏پنداشته اند و اگر ضرورت دم زدن از نقش رهبری بوده رهبر واقعی را‏‎ ‎‏نوجوانی دانسته اند که داوطلبانه خود را‏‎ ‎‏زیر تانک دشمن می افکند، ‏‎ ‎‏همواره بی پاسخ می گذاشتم.‏

‏باری، در سالهای اندوه و‏‎ ‎‏غم پس از رحلت حضرت امام و یادگار ‏‎ ‎‏نازنین وی مرحوم حاج سید احمد آقا‏‎ ‎‏(ره)، که اگر بنا‏‎ ‎‏بود زبان باز کند و ‏‎ ‎‏خاطره بگوید زیباترین و ظریف ترین صحنه ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به نمایش می گذاشت و ‏‎ ‎‏دقیق ترین رخدادهاو حوادثی را‏‎ ‎‏افشا‏‎ ‎‏می کرد که هر کدام می توانست ‏‎ ‎‏نقش جریان های مختلفی رابه تماشابگذارد، آری در این سالهای فراقت ‏‎ ‎‏و اندوه، جناب حاج حسن آقای خمینی یادگار گرامی و نازنین این ‏‎ ‎‏خاندان اصرار کردند که برخی از خاطراتی را که عمدتا‏‎ ‎‏بیوگرافی خود و ‏‎ ‎‏شرح حضور در برخی حوزه ها و بهره جستن از محضر بزرگان است ‏‎ ‎‏واگویم. حقیر همان استدلال گذشته را‏‎ ‎‏داشتم و گاهی هم با‏‎ ‎‏تعبیر ‏‎ ‎‏«مورچه چیست که فشار خونش به حساب آید»، عذر تقصیر ‏‎ ‎‏می خواستم.‏

‏البته به این نازنین که در ابتدای شکوفایی علمی و دوران آغازین ‏‎ ‎‏حضور اجتماعی اش بود سخت دل بسته بودم و به تناور شدن و بالیدن ‏‎ ‎‏موفق وی در صحنه صدرنشینی خاندان معنوی و میراث جاودان خمینی ‏‎ ‎‏کبیر امید داشتم و توانمندی ایشان را‏‎ ‎‏در جهت ایفای نقشی فرامیهنی و ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 2
‏حضوری موفق در صحنه های بین المللی به ‏‎ ‎‏عنوان یک نیاز حس می کردم ‏‎ ‎‏و آرزو داشتم که ‏‏به ‏‏این نیاز ب‏‏ا ‏‏ زیبایی هرچه بیشتر و هر‏‎ ‎‏چه سریعتر ‏‏پاسخ ‏‎ ‎‏داده شود‏‏. آشنایی (اقلا) با‏‎ ‎‏دو زبان زنده برای‏‎ ‎‏ حضور در مجامع علمی‏‎ ‎‏ و ‏‎ ‎‏اسلامی بین المللی، نیازی مبرم بود. لذا‏‎ ‎‏غالبا‏‎ ‎‏ملتمسانه می خواستم که ‏‎ ‎‏عزیزمان لااقل آموزش زبان انگلیسی را جدی بگیرند و طبیعی بود که ‏‎ ‎‏به دلیل استعداد و پشتکار، آشنایی ایشان بازبان عربی امری طبیعی تلقی ‏‎ ‎‏می شود. روزی آن بزرگوار در پاسخ به اصرار و تاکید ملتمسانه حقیر، ‏‎ ‎‏شرط گذاشت و گفت که اگر تو حاضر به واگویی خاطراتت شدی، من ‏‎ ‎‏هم آموزش زبان را‏‎ ‎‏شروع می کنم. حقیر هم ناچار به قصد محقق شدن ‏‎ ‎‏آن امر مهم، به گفتگو و پاسخ دادن به پرسش های مسئول جمع آوری ‏‎ ‎‏خاطرات برخی از یاران امام در ‏‏گروه تاریخ‏‏ وابسته به موسسه تنظیم و ‏‎ ‎‏نشر آثار امام خمینی، تن دادم. از حُسن اتفاق، آن عزیز به وعده ‏‎ ‎‏خودعمل کرد و اینک خود یکی از آشنایان ارجمند به زبان انگلیسی و ‏‎ ‎‏یکی از امیدهای گرانسنگ آینده جهان اسلام و تشیع در حوزه علمیه قم ‏‎ ‎‏و جهان تشیع است.‏

‏باری حقیر در جلسات آغازین پرسش و پاسخ ‏‏گروه تاریخ‏‏ که ‏‎ ‎‏هفته ای دو روز برگزار می شد حدودا‏‎ ‎‏دو ماه شرکت کردم که ناگهان ‏‎ ‎‏جریانی سیاسی پدید آمد و واقعه ای مرموز اتفاق افتاد و ترکش های ‏‎ ‎‏پلشت و اسفبار آن بسیاری از یاران و حاضران صحنه های مبارزاتی و ‏‎ ‎‏انقلابی کشور راهدف گرفت و با جمع آوری و تدوین هرگونه تهمت ‏‎ ‎‏و افترائی که دشمنان نظام و انقلاب رذیلانه در رسانه های بی ارزش ‏‎ ‎‏خود انتشار داده بودند کرامت و عزت گذشته آنان را‏‎ ‎‏مخدوش ‏‏کرد ‏‏و ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 3
‏زیر سوال برد تا‏‎ ‎‏از اهمیت نقش و حضور سیاسی آنان در جامعه ‏‎ ‎‏بکاهد و جامعه رانسبت به گذشته افتخارآمیز آنان دچار ابهام و ‏‎ ‎‏تردید نماید. هر چند عکس العمل مسئولانه و آگاهانه بسیاری از ‏‎ ‎‏متعهدین و مطلعین از ترفندهای دشمنان انقلاب در کمرنگ کردن ‏‎ ‎‏اثرات آن اقدام قابل ذکر و تقدیر است اما نشر وسیع و تبلیغ گسترده ‏‎ ‎‏آن اثر، چنان فضای جامعه رامسموم و آلوده کرد که بهت و حیرت ‏‎ ‎‏همه دلسوزان نظام و صاحبان آراء و افکار مختلف را به همراه داشت. ‏‎ ‎‏در این میان می توان به سرمقاله موثر و افشاگر کیهان در شماره ‏‎ ‎‏17587 مورخ 8‏‎ ‎‏/‏‎ ‎‏11‏‎ ‎‏/‏‎ ‎‏1381 که توسط برادر ارجمند جناب حسین ‏‎ ‎‏شریعتمداری نوشته شد اشاره کرد‏‏.‏‎[1]‎‏اما چاپ های متعدد و وسیع این ‏‎ ‎‏اثر مکتوب تخریبی همچنان ادامه داشت. به دنبال این رخداد نتیجه ‏‎ ‎‏گرفتم که گمنامی و ناشناس بودن ‏‏ـ ‏‏در جامعه ای که هر فرد مطرح و ‏‎ ‎‏موثری رابه هر دلیل هدف قرار می دهند و برای خنثی کردن اثر ‏‎ ‎‏وجودی وی انواع انگ ها و تهمت ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏در حقش روا‏‎ ‎‏می دارند ‏‏ـ ‏‎ ‎‏غنیمت است. چه دلیلی دارد داد بزنیم که چه کرده ایم و کجا بودیم و ‏‎ ‎‏به کجا رسیدیم!! لذا به مجری برنامه پیغام دادم که دعائی مُرد و خدا‏‎ ‎‏رحمتش کند و کنار کشیدم. البته در این رهگذر به عنوان یک روحانی ‏‎ ‎‏که حیثیت و آبرو و گذشته اش آماج تهمت های ناروا‏‎ ‎‏قرار گرفته به ‏‎ ‎‏رئیس وقت دادگاه ویژه روحانیت که قاعدتا‏‎ ‎‏باید ‏‏مدافع حرمت و ‏‎ ‎
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 4
‏کرامت روحانیت می بود نامه ای نوشتم و پاره ای درد دلهای لازم را‏‎ ‎‏به عرض رساندم اما بنای بر شکایت و ایجاد جنجال و سر و صدا‏‎ ‎‏نداشتم. پس از مدتی ریاست محترم دادگاه فرمودند در صورتی که ‏‎ ‎‏شمارسماشکایت کنید برخورد و پیگیری می شود‏‏.‏‏ (متن این ‏‎ ‎‏دردنامه رادر پایان همین مقدمه تقدیم می کنم تاسندی برای آینده ‏‎ ‎‏باشد.) ‏

‏باری اخیرا و پس از سالها، دوستان موسسه ‏‏تنظیم و نشر آثار امام ‏‎ ‎‏خمینی(س)‏‏، مطالب همان چند جلسه را که در اختیار داشتند جهت نشر از ‏‎ ‎‏نوار پیاده کردند و برای بازبینی در اختیارم قرار دادند. حقیر ابتدا مخالفت ‏‎ ‎‏کرده و عدم رضایتم را از نشر آن که بهرحال همه خاطرات نیست و بسیار ‏‎ ‎‏سطحی و نازل است ابراز کردم، اما اصرار آنان مرا تسلیم کرد و موافقت ‏‎ ‎‏کردم که بعنوان گوشه ای یا پرتوی از خاطرات سال های مبارزه عرضه شود. ‏‎ ‎‏طبیعی است که خاطرات نزدیک به نیم قرن حضور در عرصه های گوناگون ‏‎ ‎‏و لااقل شش دوره تقنینی و سه دهه اشراف بر پرسابقه ترین رسانه نوشتاری ‏‎ ‎‏کشور، حجم وسیعی از مطالب را در برمی گیرد، اما لزوم پرهیز از خودنمایی ‏‎ ‎‏و ایجاد حساسیت هایی که ممکن است برخی را به ارتکاب گناه خنثی کردن ‏‎ ‎‏اثر وجودی فردی دیگر وادار کند، سکوت می کنم. ‏‏البته اگر عمق و عظمتی ‏‎ ‎‏هم در این گوشه یا آن گوشه از خاطرات وجود داشته باشد، ناشی از نقش ‏‎ ‎‏چشمگیر و پردرخشش امام خمینی و مردم رشید ایران و شخصیتهای مومن ‏‎ ‎‏و مخلص در عرصه های تاریخی مبارزه و فداکاری برای استقلال و آزادی و ‏‎ ‎‏عدالت و استقرار نظام مبتنی بر جمهوریت و اسلامیت در میهن عزیزمان ‏‎ ‎‏ایران بوده است. ‏‏در پایان و قبل از عرضه نامه دردمندانه ام به جناب ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 5
‏حجت الاسلام محسنی اژه ای دامت برکاته ریاست وقت دادگاه ویژه ‏‎ ‎‏روحانیت (که حاوی برخی نکات تاریخی است)، از دست اندرکاران موسسه ‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)‏‏ به خصوص معاونت پژوهشی و گروه ‏‎ ‎‏تاریخ تقدیر می کنم‏‏.‏‏ و ‏‏همین جا‏‏به نگاه اصلاحی و نظارت حضرت جلال ‏‎ ‎‏رفیع اشاره می کنم که همواره شرمسار کرامت و مباهی ارشادات مفیدشان ‏‎ ‎‏بوده ام.‏

نامه ای و گلایه ای

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایها الذین امنواکونواقوامین لله شهداء بالقسط ولایجرمنکم ‎ ‎شنئان قوم علی الاتعدلوا اعدلواهو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله ‎ ‎خبیر بماتعملون * وعدالله الذین امنواوعملوا الصالحات لهم مغفرة ‎ ‎واجر عظیم * یانساء النبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها‎ ‎العذاب ضعفین وکان ذلک علی الله یسیراومن یقنت منکن لله ‎ ‎ورسوله وتعمل صالحانوتها اجرهامرتین واعتدنالهارزقاکریما* ‎ ‎یانساء النبی لستن کاحد من النساء... 

صدق الله العلی العظیم

 

‏برادر بزرگوار جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای محسنی ‏‎ ‎‏اژه ای ـ دامت برکاته ـ دادستان کل محترم دادگاههای ویژه روحانیت ‏‎ ‎‏دام بقائه‏

‏باعرض سلام و با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما و ‏‎ ‎‏همه همکاران و یاران ارجمند، محترمالحظاتی از وقت شریفتان را‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 6
‏می گیرم و از تصدیع خود قبلا پوزش می طلبم.‏

‏بدوا بر این نکته بدیهی تاکید می ورزم که جایگاه منیع شما در ‏‎ ‎‏تصدی امر حساس قضاوت نسبت به کاستیهاو خطاهای احتمالی ‏‎ ‎‏هم لباسان و هم مسلکان روحانی، به دلیل ضرورت حراست و دفاع از ‏‎ ‎‏کیان روحانیت ‏‏و لزوم پیراستگی این قشر موثر در ترویج و تحکیم ‏‎ ‎‏مبانی اعتقادی مردم و جامعه اسلامی بوده و لذا با توجه به تاثیرگذاری ‏‎ ‎‏مضاعفِ حُسن عمل یا خدای ناکرده خطاها و لغزشهای احتمالی آنان ‏‎ ‎‏در جامعه، باید نسبت ‏‏به پیرایه هایی هم که بناحق به آنان بسته ‏‎ ‎‏می شود و قضاوتهایی که ممکن‏‏است جامعه رانسبت به صحت عمل ‏‎ ‎‏و عدم وابستگی و خلاصه صداقت و اصالت آنان دچار تردید کند، با‏‎ ‎‏حساسیتی مضاعف توجه نشان داد.‏

‏نمی دانم حضرتعالی کتاب شنود اشباح را که اخیرا منتشر شده و ‏‎ ‎‏در تیراژی بالا ابتدا رسما عرضه و معرفی و بفروش رسید و پس از ‏‎ ‎‏جلوگیری از چاپ مجدد آن به صورت محرمانه (البته موثرتر) تکثیر ‏‎ ‎‏و بفروش می رسد، مطالعه فرموده اید یاخیر؟ در این کتاب چهره هایی ‏‎ ‎‏از روحانیون که سالها قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی در کنار ‏‎ ‎‏امام راحل رحمت الله علیه و در جهت خدمت به اهداف و آرمانهای ‏‎ ‎‏آن بزرگوار منشا خدمت و اثر بوده اند، مورد نقد و بررسی قرار ‏‎ ‎‏گرفته اند. حقیر صیانت از حیثیت و کیان این هم لباسان و هم مسلکان ‏‎ ‎‏روحانی را رسالت مسلّم نهادی می دانم که در نظام اسلامی ما، ‏‎ ‎‏بصورت ویژه، دادرسی و دادستانی مربوط به آنرابه قضاتی امین، ‏‎ ‎‏هوشیار، با فراست و عادل سپرده اند. یقینادر این رابطه از احساس ‏‎ ‎‏مسئولیت و ایفای رسالت شایسته خود غفلت نمی ورزند. برادر با‏‎ ‎‏احساس (و آگاه در بسیاری از مسائل گذشته و حال جامعه ی) ما و ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 7
‏شما، حسین آقای شریعتمداری مدیر مسئول ارجمند کیهان، در ابتدای ‏‎ ‎‏نشر و ترویج این کتاب نکات درخور توجه و مهمی را بیان نمود و به ‏‎ ‎‏شایستگی حساسیت لازم رانسبت به حیثیت و آبروی بسیاری که در ‏‎ ‎‏این کتاب به آنان اشاره شده بیان کرد. آنچه راکه اینجانب به عرض ‏‎ ‎‏می رسانم شکایت و درخواست دادرسی و مجازات فرد یا افرادی ‏‎ ‎‏نیست، بلکه توجه دادن شما و نهاد زیرمجموعه شما به جفائی است ‏‎ ‎‏که بعداز نزدیک به نیم قرن بر روحانیون مفتخر به خدمت در این ‏‎ ‎‏نظام مقدس روا شده است. می دانید که پس از فتح لانه جاسوسی، ‏‎ ‎‏ایادی استکبار و عمدتاصهیونیستهای در خدمت ‏‏ا‏‏مریکا تلاش کردند ‏‎ ‎‏محرک اصلی و انگیزه اولیه این حرکت انقلابی راعناصر وابسته به ‏‎ ‎‏قدرت چپ معارض امریکا و عمدتا به ایادی شوروی معرفی کنند. تا‏‎ ‎‏بدانجاکه فرد روحانی اصلی محور حرکت فتح لانه جاسوسی را‏‎ ‎‏مرتبط با بلوک شرق و رابط کا.گ.ب و دست نشانده شوروی نامیدند ‏‎ ‎‏و تمامی فعالیتهای مبارزاتی قبل از انقلاب وی رابه سفارش و تایید و ‏‎ ‎‏حتی دستور آنان قلمداد کردند.‏

‏در این میان تاسیس صدای روحانیت مبارز و بهره گیری از امواج ‏‎ ‎‏رادیویی در عراق راهم به اندروپف نسبت دادند. توضیحابه عرض ‏‎ ‎‏می رسانم که ایده ی ضرورت بهره گیری از امکان رادیویی در عراق را‏‎ ‎‏مرحوم حاج آقامصطفی فرزند برومند و شهید امام راحل ارائه دادند ‏‎ ‎‏و بجز اراده ایشان و سپس تایید حضرت امام خمینی(س) هیچ فردی ‏‎ ‎‏در آن تصمیم دخالت و تاثیر نداشت. حال، نمی دانم نقل ادعای یک ‏‎ ‎‏خبرگزاری صهیونیستی بعداز بیست سال از ماجرا، که مثلاکا.گ.ب ‏‎ ‎‏در بنیادی ترین تصمیمات مبارزاتی روحانیون دخیل بوده و عناصر ‏‎ ‎‏اداره کننده رادیوی صدای روحانیت مبارز وابستگان به کا.گ.ب ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 8
‏بوده اند(!) چه خدمتی به اسلام و نظام و انقلاب می تواند باشد؟ و ‏‎ ‎‏اصولاچوب حراج زدن بر اعتبار و آبرو و حیثیت روحانیت به چه ‏‎ ‎‏کیانی و به چه کسانی خدمت می کند؟ اکنون قضاوت در این موارد و ‏‎ ‎‏همچنین داوری در این مورد را که مسئولیت برخورد مناسب با چنین ‏‎ ‎‏اتهاماتی و در نتیجه صیانت از کیان روحانیت برعهده چه نهادی ‏‎ ‎‏است، به شما می سپارم. به این عبارت از کتاب شنود توجه فرمایید:‏

‏«... سپس جای او را «پناهیان» را «خوئینی ها» گرفت. معاون کنونی ‏‎ ‎‏مجلس، در آن تاریخ سفرهای متعددی بین «نجف» و «لایپزیک» ‏‎ ‎‏بعمل آورد...‏

‏به گفته همین منابع حجت الاسلام «دعایی» منشی (امام) خمینی نیز ‏‎ ‎‏باتنی چند از مامورین ایرانی کا.گ.ب ارتباط داشت. وی در سال ‏‎ ‎‏1974 باتوافق «اندروپف»، سرپرستی بخش فارسی رادیو بغداد را‏‎ ‎‏بعهده گرفت.» ص 209‏

‏اولا ریاست بخش فارسی رادیو بغداد، که ابتدا حدود بیست دقیقه ‏‎ ‎‏از دو ساعت وقت اجرای آنرا به برنامه نهضت روحانیت در ایران ‏‎ ‎‏اختصاص دادند، بر عهده فردی بود که اصالتا عراقی و از اهالی کربلا‏‎ ‎‏بود بنام عبدالامیر قاسم. پس از مدتی موجی مستقل غیر از بخش ‏‎ ‎‏فارسی رادیو بغداد در اختیار روحانیت قرار گرفت تحت عنوان ‏‎ ‎‏صدای روحانیت مبارز ایران. بد نیست بدانید در پاسخ به سوالی که از ‏‎ ‎‏آقای هاشمی رفسنجانی در مورد علت نامیده شدن تشکل روحانیت ‏‎ ‎‏مبارز به این نام شد، ایشان به نامگذاری موج رادیویی صدای ‏‎ ‎‏روحانیت مبارز در ایران قبل از انقلاب اشاره کرده و در حقیقت ‏‎ ‎‏شکل گیری تشکلی بنام روحانیت مبارز رابه قبل از انقلاب و در ‏‎ ‎‏راستای مبارزات افشاگرانه آن ایام ذکر کردند.‏


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 9
‏ثانیا؛ جناب آقای محسنی، ایادی استکبار برای مخدوش جلوه ‏‎ ‎‏دادن اصالت مبارزات روحانیون، جانشینی پناهیان راکه از افسران ‏‎ ‎‏کمونیست فرقه دمکرات آذربایجان و فراری و پناهنده به شوروی ‏‎ ‎‏بود، به یک روحانی نسبت می دهند که در اوایل انقلاب موقعیتی ‏‎ ‎‏ممتاز داشت و در حد نایب رئیسی مجلس شورای اسلامی و سپس ‏‎ ‎‏دادستانی کل کشور ارتقاء یافت و در جریان تسخیر لانه جاسوسی، ‏‎ ‎‏نمایندگی حضرت امام رادر جمع دانشجویان پیرو خط امام عهده دار ‏‎ ‎‏شد. هدف مخدوش کنندگان اصالت و حیثیت افراد موثر روحانی، از ‏‎ ‎‏ناحیه دشمن، روشن است. امّا پس از سالها فراموشی این اراجیف، ‏‎ ‎‏جمع آوری این باصطلاح اسناد و انتشار مجدد آن در کتابی جنجالی، ‏‎ ‎‏چه فایده و هدفی را دنبال می کند؟ آیامرتبط دانستن یک روحانی، ‏‎ ‎‏که بهرحال سخنگوی روحانیت مبارز بوده و در دفتر حضرت امام ‏‎ ‎‏حضور داشته و مورد توجه و عنایت ایشان بوده و همچنین قبل و ‏‎ ‎‏بعداز انقلاب به تشخیص معظم له صلاحیت تصدی امور فرهنگی و ‏‎ ‎‏اجتماعی و ارتباطی راداشته، به عناصر کا.گ.ب، چه خدمتی به ‏‎ ‎‏روحانیت و انقلاب است؟ و حتی فراتر از همه، اگر تصدی امر ‏‎ ‎‏تبلیغاتی روحانیت راهم به پذیرش اندروپف موکول کنیم و ‏‎ ‎‏سرانگشت پلید کانونهای جاسوسی و خباثت آمیز دشمن راگرداننده ‏‎ ‎‏همه امور مربوط به روحانیونی بدانیم که در حساس ترین مراکز ‏‎ ‎‏مربوط به مرجعیت و رهبری نفوذ کرده اند، آیا با این کار قبل از آنکه ‏‎ ‎‏حیثیت یک فرد را زیر سوال ببریم اساسا تیشه به ریشه همه بنیانهای ‏‎ ‎‏مبارزاتی و حیثیتی کل روحانیت و حتی رهبری انقلاب نزده ایم؟ آیا‏‎ ‎‏اذهان عمومی چنین نتیجه گیری نخواهد کرد که مثلا رهبری انقلاب، ‏‎ ‎‏(خدای ناکرده) عنصری غافل از وابستگی ایادی و اطرافیانش بوده و ‏‎ ‎
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 10
‏دشمن تاکنار گوش او نفوذ کرده و او را اداره می کرده است! ‏‎ ‎‏قضاوت در باره این همه رابه شماوامی گذارم.‏

‏متاسفانه در این کتاب در کنار نقل پاره ای از سمپاشیهای ایادی ‏‎ ‎‏صهیونیزم به عنوان سند در رابطه با اینجانب، بابرادری مصاحبه و از ‏‎ ‎‏ایشان نقل قول شده که سابقه آشنایی و ارادتم با معظم له به سالهای ‏‎ ‎‏43 و 44 برمی گردد. و پس از انقلاب نیز در مقاطع حساس و ‏‎ ‎‏مناسبتهای ویژه ای با ایشان مرتبط و هم نوابوده ام. در دوران تصدی ‏‎ ‎‏ایشان در وزارت اطلاعات و در کابینه جناب آقای هاشمی رفسنجانی ‏‎ ‎‏نیز بازیرمجموعه ایشان چه در جهت انتشار کتاب های تحقیقی و چه ‏‎ ‎‏در جهت جذب افراد به انقلاب و گره گشایی از کار آنان همکاریها و ‏‎ ‎‏ارتباطاتی روشن و مفید داشتم و به توصیه معاونین ایشان جهت جذب ‏‎ ‎‏برخی چهره های موثر، تدابیری و اقداماتی صورت گرفت. فی المثل ‏‎ ‎‏در جذب آقای طاهر احمدزاده جهت مسافرت به خارج از کشور و ‏‎ ‎‏مذاکره و دعوت از برخی افراد و یاراضی کردن آقای دکتر سید ‏‎ ‎‏محمدمهدی جعفری جهت سفر به اروپاو مذاکره و تشویق برخی ‏‎ ‎‏عناصر به بازگشت به میهن و نجات یافتن از آوارگی و دربدری ‏‎ ‎‏حرکاتی صورت گرفت. افراد رابط وزارت، آماده ادای هر نوع ‏‎ ‎‏شهادتی در این زمینه هستند. یکی از اشخاصی که آماده بازگشت بود ‏‎ ‎‏احمدعلی بابایی بود که اجل مهلتش نداد و علیرغم گرفتن پاسپورت ‏‎ ‎‏فوت کرد و جنازه اش به وطن بازگشت. یادکتر کریم سنجابی، که او ‏‎ ‎‏هم آماده بازگشت بود ولی فوت کرد. در این میان محمد مدیر ‏‎ ‎‏شانه چی در پاریس بود و از همه تشکلهای اسم و رسم دار خارج از ‏‎ ‎‏کشور فاصله گرفته بود. وی به عنوان فردی که منزلش پاتوق همه ‏‎ ‎‏مراجعین بود و باصطلاح فراجناحی جلوه می کرد، شناخته شده بود. ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 11
‏یادم هست در مراجعه ای که آقای محمدمهدی جعفری پس از ‏‎ ‎‏بازگشت از سفرش (که با هماهنگی دوستان وزارت و اینجانب ‏‎ ‎‏صورت گرفته بود) خدمت مقام معظم رهبری داشت، مساله شانه چی ‏‎ ‎‏و تقاضای عفو و امکان بازگشتش را مطرح کرد. حضرت آقای ‏‎ ‎‏خامنه ای فرمودند به آقای شانه چی بگویید چرارفت و چه مانعی برای ‏‎ ‎‏بازگشتش هست؟ باری در مناسبتی که آقای موسویان سفیر وقت ‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران در آلمان با آقای شانه چی تماس برقرار ‏‎ ‎‏کردند، ایشان را ترغیب کردند که به ایران سفر کند و دو شرط از سه ‏‎ ‎‏شرط ایشان راپذیرفتند و عمل کردند. یکی دادن پاسپورت و دیگری ‏‎ ‎‏تهیه بلیط بازگشت بود و شرط سومش را هم که اعلام بی گناهی او ‏‎ ‎‏بوده، مرتبط باتصمیم مسئولین وقت در دولت آقای هاشمی ذکر ‏‎ ‎‏کردند که از خطای همه کسانی که امثال ایشان اند و به وطن ‏‎ ‎‏بازمی گردند، می گذرند. (آقای موسویان گفته بود حداقل خطایی که ‏‎ ‎‏شمامرتکب شده اید خروج غیرقانونی از کشور بوده است و من به ‏‎ ‎‏عنوان مسئول و نماینده دولت نمی توانم گواهی کنم که خطایی ‏‎ ‎‏صورت نگرفته). باری، دادن پاسپورت و بلیط به فردی در این ‏‎ ‎‏موقعیت، قطعابدون اطلاع و پذیرش نمایندگان وزارت اطلاعات در ‏‎ ‎‏خارج از کشور صورت نمی گیرد.‏

‏شانه چی در آستانه حرکت به کشور بوده و لازم بود با تاکیدی ‏‎ ‎‏اطمینان آور او را از تردید خارج کرد. به سفارش آقای محمدمهدی ‏‎ ‎‏جعفری و دیگر خیرخواهانی که بیماری مشرف به فوت او را‏‎ ‎‏یادآوری می کردند و آرزوی او رامبنی بر فوت در میهنش ‏‎ ‎‏می دانستند، اینجانب با ایشان تلفنی صحبت و تاکید کردم که هیچ ‏‎ ‎‏جای نگرانی نیست و حتی شخصا از شما در فرودگاه استقبال می کنم. ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 12
‏ایشان درخواست صدور مجدد بلیط هواپیما‏‎ ‎‏کرد (چون آقای ‏‎ ‎‏موسویان آنزمان در آلمان نبودند). من باتماس با آقای شفتی ریاست ‏‎ ‎‏وقت هما و پرداخت وجه ریالی در ایران، بلیط پاریس به تهران او را‏‎ ‎‏تدارک دیدم و آماده بازگشت به وطن شد. در این رابطه به دوستان ‏‎ ‎‏مرتبط باوزارت هم اطلاع دادم که در جریان امر ثمردهی تلاشهای ‏‎ ‎‏گذشته شان باشند. منتهی این ایام مصادف بود با پیروزی آقای خاتمی ‏‎ ‎‏در انتخابات ریاست جمهوری و اواخر دوران تصدی برادر فلاحیان ‏‎ ‎‏در وزارت اطلاعات. ضمنا در جهت ترغیب آقای شانه چی به ‏‎ ‎‏بازگشت، به او گفته بودم که شروع کار آقای خاتمی و مراسم تنفیذ ‏‎ ‎‏حکم او در هفته های آینده آغاز می شود و خوب است که در این ایام ‏‎ ‎‏شماهم در ایران باشید (نه اینکه شما هم در مراسم تنفیذ شرکت ‏‎ ‎‏کنید). شانه چی، بلیط رادریافت کرد و ساعت پروازش را به حقیر ‏‎ ‎‏اطلاع داد. بنده هم به دوستان وزارت گزارش کردم و یادآور شدم ‏‎ ‎‏که چون به او قول حضور در فرودگاه را داده ام، در ساعت فرود ‏‎ ‎‏احتمالی هواپیمادر فرودگاه حاضر خواهم شد. در این میان از دفتر ‏‎ ‎‏جناب فلاحیان تماس گرفتند که به آقای شانه چی بگوئید سفرشان را‏‎ ‎‏دو هفته عقب بیندازند. علت را جویا شدم و ضمنا گفتم که این فرد به ‏‎ ‎‏قول من اعتماد کرده و پس از آن همه تلاش دوستان در سفارت و ‏‎ ‎‏وزارت و... اینک آماده بهره گیری از همه زحمات گذشته هستیم و ‏‎ ‎‏اگر دلیلی روشن ارائه ندهم بر بی اعتباری خودم و قول و وعده ام ‏‎ ‎‏صحه گذاشته ام. دوستان دلیلی ارائه ندادند. من هم گفتم اگر واقعا‏‎ ‎‏اصراری دارید که نیاید، خودتان تماس بگیرید و به او یادآور شوید. ‏‎ ‎‏گویا دوستان بعنوان نماینده وزارت خارجه با او تماس گرفته بودند و ‏‎ ‎‏گفته بودند مصلحت در این است که دو هفته تا یکماه دیگر نیایید. او ‏‎ ‎
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 13
‏هم به این تماس اعتماد نکرده بود و گفته بود شما را نمی شناسم و ‏‎ ‎‏فلانی راکه می شناسم بلیط فرستاده و آماده استقبالم در فرودگاه ‏‎ ‎‏است.‏

‏درست سه ساعت قبل از ورود شانه چی به تهران، جناب فلاحیان ‏‎ ‎‏تلفنی با اینجانب تماس گرفتند و شخصا اطلاعاتی گرفتند. من هم ‏‎ ‎‏توضیحات لازم و مفید را ارائه دادم و ایشان رادر جریان دقیق امر ‏‎ ‎‏قرار دادم. آقای فلاحیان توضیحات بیشتر راموکول به تماس مجدد ‏‎ ‎‏کردند، که این تماس دیگر صورت نگرفت. بنده هم در فرودگاه ‏‎ ‎‏حاضر شدم. در مقابل گیشه پلیس گذرنامه فرودگاه، مرحوم دکتر ‏‎ ‎‏حدیدی و آقای غلامعباس توسلی را دیدم که با دیدن من ماجرای ‏‎ ‎‏بازداشت ایشان رادر پلکان هواپیما ذکر کردند و تاثیر بسیار منفی آن ‏‎ ‎‏را نزد همه مسافران هواپیما یادآور شدند. مرحوم حدیدی مترجم ‏‎ ‎‏ارجمند قرآن به زبان فرانسه که از افتخارات علمی کشور بود، بابغض ‏‎ ‎‏و ناراحتی گفت چرا باید جلو خاص و عام، ما با هموطنان امیدوارمان ‏‎ ‎‏اینطور معامله کنیم؟ باری در روز بعد، حقیر در دفتر مقام معظم ‏‎ ‎‏رهبری، برادرم فلاحیان را ملاقات کردم. به ایشان عرض کردم: ‏‎ ‎‏عزیزم، اگر هم به ایشان اعتماد نداشتید می توانستید با گماشتن تیمی ‏‎ ‎‏مراقب، وی را دقیقا زیر نظر داشته باشید و عناصر مشکوک مرتبط با‏‎ ‎‏او را شناسایی و در صورت مشاهده موارد ضدامنیتی و خلاف قانون ‏‎ ‎‏در فرصتی مناسب با دلیلی روشن او را بازداشت می کردید، نه اینکه ‏‎ ‎‏در فرودگاه و در انظار صدها مسافر ایرانی و خارجی که در ابتدا‏‎ ‎‏تصور می کردند هموطنی بریده و تسلیم شده، مورد رحمت قرار ‏‎ ‎‏گرفته و با امید به وطنش بازگشته، ولی بعد مشاهده کردند که علیرغم ‏‎ ‎‏همه امیدها در حلقه مامورین اطلاعاتی و امنیتی با چشم بسته روانه ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 14
‏زندان می شود، آنهم پیرمردی در آستانه هشتاد سالگی، بیمار و چه ‏‎ ‎‏بسا در شرف مرگ. این بود مکالمه و درد دل اینجانب با جناب ‏‎ ‎‏فلاحیان، که باسکوت ایشان همراه بود. نه کلنجاری بود و نه داد و ‏‎ ‎‏فریادی و نه بحث دیگری. و از آن روز به بعد هم دیگر توفیق مکالمه ‏‎ ‎‏با ایشان دست نداد، جز یک بار عرض سلام که پاسخ سلام راهم ‏‎ ‎‏ندادند.‏

‏برادرم وحید در دفتر مقام معظم رهبری از ناراحتی حضرت آقای ‏‎ ‎‏خامنه ای نسبت به اقدام حقیر در بازگشت آقای شانه چی و دخالت در ‏‎ ‎‏امور اطلاعاتی و امنیتی یاد کردند، که توضیحات مفید رابه عرض ‏‎ ‎‏رساندم. ایشان تاکید کرد که این مسائل را کتبا خدمت آقا گزارش ‏‎ ‎‏کنم. همانجا ماجرا را روشن نوشتم و تقدیم کردم. پیشینه قضیه و ‏‎ ‎‏ماجرای اقدام سفارت را در آلمان و خلاصه اینکه مساله را قبلا‏‎ ‎‏دوستان در وزارت دنبال می کرده اند و امری شخصی نبوده که حقیر ‏‎ ‎‏پیگیر آن شده باشم. گویا جناب فلاحیان به عرض آقا رسانده بودند ‏‎ ‎‏که اطلاعات ما حکایت از آن دارد که آقای شانه چی عضو شورای ‏‎ ‎‏مقاومت ضدانقلاب است و دعایی علیرغم این اطلاع اقدام به آوردن ‏‎ ‎‏او به ایران کرد. جالب این است که در بازجویی های اولیه در تهران از ‏‎ ‎‏این پیرمرد سوال می شود چرا زمانی که دوستان ما تاکید می کردند ‏‎ ‎‏شما به ایران بیایید نمی آمدید و حال که دعایی گفته آمدید؟ پس از ‏‎ ‎‏سه روز بازجویی و (به دلیل بیماری قلبی و حادشدن وضع ‏‎ ‎‏جسمی اش) دلجویی از او، تصمیم می گیرند نامبرده رابه پاریس ‏‎ ‎‏بازگردانند، درحالی که کلیه وسایل همراه او را اعم از شناسنامه، ‏‎ ‎‏دفترچه و بالاخره محتویات جیبش را توقیف می کنند. این پیرمرد هم ‏‎ ‎‏در لحظه ورود به پاریس هیچ مدرکی و وسیله ای همراه نداشته و ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 15
‏پلیس فرانسه هم که سه روز قبل او را به عنوان پناهنده ای می شناخته ‏‎ ‎‏که مسائلش را با کشورش حل کرده و کارت پناهندگی اش راهم ‏‎ ‎‏عودت داده، با تعجب مشاهده می کند که مجددا از کشورش رانده ‏‎ ‎‏شده، بدون اینکه پاسپورت، کارت شناسایی و حتی دفترچه تلفن و یا‏‎ ‎‏وجه خردی در جیب داشته باشد. این پیرمرد از حافظه اش مدد ‏‎ ‎‏می گیرد و به داماد مرحوم دکتر شریعتی زنگ می زند. و او هم برای ‏‎ ‎‏حل مساله این بیمار آواره بی پناه از عناصر حقوقی ضدانقلاب کمک ‏‎ ‎‏می گیرد که محملی برای پناهندگی مجدد به فرانسه و خلاصی از ‏‎ ‎‏دست پلیس فرودگاه بیابد. پیرمرد سه روز بعد به من زنگ می زند. و ‏‎ ‎‏توصیه بنده هم این بود که این ماجرا قطعا ختم به خیر می شود و شما‏‎ ‎‏از بهره گیری ضدانقلاب از ماجرا جلوگیری کنید و با احتیاط و حزم ‏‎ ‎‏و دوراندیشی بامساله برخورد کنید. بد نیست بدانید که سه ماه بعد و ‏‎ ‎‏در زمان تصدی جناب آقای دری نجف آبادی تلاش برای بازگشت ‏‎ ‎‏مجدد آقای شانه چی آغاز می شود. با تاکید دفتر مقام معظم رهبری و ‏‎ ‎‏باپرداخت هزینه بلیط بازگشت ایشان توسط دفتر، باتوصیه دفتر، از ‏‎ ‎‏طریق وزارت به ایران بازمی گردد و هم اینک در ایران آزاد است.‏

‏جناب فلاحیان از من به دادگاه ویژه روحانیت شکایت می کنند. ‏‎ ‎‏در پی این شکایت، معاونین و مدیران وزارت که ماجراو پیشینه و ‏‎ ‎‏سوابق امر رامی دانستند، به ایشان سفارش می کنند که از شکایت ‏‎ ‎‏منصرف شود. و حتی تاکید می کنند که درصورت ادامه شکایت در ‏‎ ‎‏دادگاه به نفع حقیر شهادت خواهند داد. لذا آقای فلاحیان شکایت را‏‎ ‎‏پس می گیرند. باری در این ماجرا آقای خاتمی و دفتر ایشان و ‏‎ ‎‏مرتبطین با ایشان هیچ اطلاع و دخالتی نداشته اند. چون بنده دوستدار و ‏‎ ‎‏علاقمند آقای خاتمی و دخیل در امر بوده ام، قضیه رابه آقای خاتمی ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 16
‏و دفتر ایشان منسوب کرده اند و این ظلمی است به آقای خاتمی.‏

‏جناب آقای محسنی، بنده قصد نداشتم ماجرا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به اینجا‏‎ ‎‏برسانم و ‏‎ ‎‏نهایتا کتبا خدمت شما عرض کنم. لذا‏‎ ‎‏قبلا‏‎ ‎‏در اقدامی دیگر توسط ‏‎ ‎‏یکی از بستگان آقای فلاحیان که معاون و همکار سابقشان بود، ‏‎ ‎‏درددل کردم. و خواستار توضیح شدم که چرا باید در کتابی به ‏‎ ‎‏اینصورت از ایشان (که روزی از ذخائر علمی و اطلاعاتی کشور بوده ‏‎ ‎‏و کمترین شاخصه این مقام هم عدالت و صداقت در گفتار و ‏‎ ‎‏اظهارات است) نقل قول شود؟ قطعا این نقل قول مخدوش است. آیا‏‎ ‎‏امکانی برای تصحیح و اصلاح آن دارند؟ ماهها از این درخواست ‏‎ ‎‏گذشته و اینجانب نا امید از اجابت درخواست خود به ناچار متوسل به ‏‎ ‎‏شما می شوم تا از برادرم فلاحیان عزیز، حقایق امر را استفسار فرمائید. ‏‎ ‎‏و برتصحیح و نقل صحیح آنچه که اینک به عنوان سند در کتابی ‏‎ ‎‏عرضه شده است همت گمارید. نکاتی دیگر از قول برادرم فلاحیان ‏‎ ‎‏در مورد حقیر نقل شده که مخدوش است و باور نمی کنم برادری با‏‎ ‎‏آنهمه پیشینه اطلاعاتی وتقوایی، راضی به نقل مخدوش وخلاف واقع ‏‎ ‎‏چنین اظهاراتی از قولشان باشند.‏

‏مثلادر صفحه 212 کتاب مذکور آمده: «... در سال 44 به بغداد ‏‎ ‎‏رفت و مطلب «رادیو بغداد» را تهیه می کرد. صدایش در دکلمه و متن ‏‎ ‎‏شعاری و حدیث خیلی خوب بوده و هست. این ظن پیش آمد که چرا‏‎ ‎‏بعثی ها با وجودی که «امام» را تحت نظر دارند، به او بلندگوی تبلیغی ‏‎ ‎‏می دهند. بعد از انقلاب به وزارت خارجه رفت و سفیر ایران در عراق ‏‎ ‎‏شد، در دوران نهضت آزادی. خب، از کانال ارتباط با «ابراهیم ‏‎ ‎‏یزدی». یک مقاله ای هم علیه کتابهای «شهید مطهری» نوشته بود که ‏‎ ‎‏«امام» بلافاصله دستور داد «دعایی» را بگیرند. به جماران آمد و گریه ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 17
‏می کرد و سرش رابه دیوار می کوبید...»‏

‏ملاحظه می کنید؟ آیا نقل چنین حرفهایی از قول برادرمان جناب ‏‎ ‎‏فلاحیان عجیب نیست؟ آیا تشکیک در امر «واگذاری بلندگوی ‏‎ ‎‏تبلیغاتی به دعایی با وجود تحت نظر بودن حضرت امام» از ناحیه ‏‎ ‎‏جناب فلاحیان، باوجود آگاهی ایشان از موافقت حضرت امام در این ‏‎ ‎‏امر و نیز تعبیر تفقدآمیز امام از حقیر به عنوان خدمات قبل و بعد از ‏‎ ‎‏انقلاب چه در عراق و چه در ایران، تایید سناریوی مطرح شده در ‏‎ ‎‏صفحات قبل است که مثلا بنده به دستور اندروپف، رئیس بخش ‏‎ ‎‏فارسی رادیو بغداد شدم؟! انتصابم به سفارت ایران در بغداد را جناب ‏‎ ‎‏فلاحیان می داند که به توصیه و تاکید حضرت امام بود، آنهم در ‏‎ ‎‏دوران تصدی سنجابی در وزارت خارجه و ابتدای شکل گیری دولت ‏‎ ‎‏موقت (که برخلاف ادعای فوق الذکر بامخالفت و مقاومت آقایان در ‏‎ ‎‏دولت مواجه شد و نیز اصرار مرحوم حاج احمد آقا که وجود ‏‎ ‎‏مصالحی در انتصابم رابه نقل از حضرت امام بیان کردند). باری، ‏‎ ‎‏اینهمه رابه ارتباط بنده با آقای ابراهیم یزدی متّصل کردن چه ‏‎ ‎‏انگیزه ای دارد جز بی اعتبار کردن و مخدوش نمودن پیشینه ی یک ‏‎ ‎‏برادر تاقبل از انتخاب آقای خاتمی همراه و اینک مساله دار؟!‏

‏و امّا مساله مقاله علیه کتابهای مرحوم مطهری و دستور امام مبنی ‏‎ ‎‏بر گرفتن حقیر!؟ جناب آقای محسنی، مایلم ماجرای این مقاله را که ‏‎ ‎‏نه علیه مرحوم مطهری بلکه نقل از آثار آن شهید عزیز و در واقع مقاله ‏‎ ‎‏خود آن استاد شهید بود و نیز اشکال فنی و نتیجتا سوال برانگیزی را‏‎ ‎‏که پس از چاپ این مقاله در صفحه دیگری از روزنامه پیش آمد و ‏‎ ‎‏هیچ ربطی به مقاله استاد مطهری نداشت و تصمیم امام مبنی بر توقیف ‏‎ ‎‏موقت اطلاعات (نه گرفتن و بازداشت حقیر) بیان کنم، تا هم در ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 18
‏تاریخ بماند و هم خود قضاوت کنید که نقل مخدوش و سراسر ‏‎ ‎‏افترا آمیز از قول برادرم فلاحیان، مسئول هشت سال تصدی مقام ‏‎ ‎‏وزارت، چقدر مقرون به صحت است؟ و آیا این روحانی مسئول و ‏‎ ‎‏متعهد راضی به این نقل هستند؟ آبرو و حیثیت من که ارزشی ندارد، ‏‎ ‎‏امّا اعتبار و اشراف اطلاعاتی ایشان را، کسانی که از اصل ماجرا مطلع ‏‎ ‎‏هستند و مستندات موجود هم بر آن گواهی می دهد، چگونه می یابند؟ ‏‎ ‎‏باری، ماجرا از این قرار است:‏

‏در زمان دولت آقای مهندس موسوی، این موضوع در محافل ‏‎ ‎‏«خط امامی» معروف شده بود که جریانی منسوب به مرحوم آقا سید ‏‎ ‎‏منیرالدین حسینی شیرازی با بینش اقتصادی خاصی میدان دار برخورد ‏‎ ‎‏با اهداف اقتصادی دولت شده و حتی در چندین جلسه هیات دولت ‏‎ ‎‏هم شرکت کرده و بنای بر تعارض جدی با سیاستهای اقتصادی دولت ‏‎ ‎‏دارد. در مقابل، عده ای از دلسوزان و علاقمندان دولت هم سعی ‏‎ ‎‏می کردند با نوشتن مقالاتی و اتخاذ مواضعی این حرکت را در میدان ‏‎ ‎‏بحث و گفتگو به چالش بکشانند. آقای مهندس موسوی و بسیاری ‏‎ ‎‏دیگر از دلسوزان نظام غالبا صلاح رادر این می دیدند که برخی ‏‎ ‎‏مواضع اصولی و روشن اقتصادی شهیدان سید محمدباقر صدر و استاد ‏‎ ‎‏مطهری تبیین و در جراید منتشر شود. در این میان، روزنامه اطلاعات ‏‎ ‎‏به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری نسبت به انتخاب چند مقاله و ‏‎ ‎‏سخنرانی از کتب استاد شهید از جمله کتاب اقتصادی ایشان همت ‏‎ ‎‏می گمارد و در صفحات «لایی» روزنامه، که از قبل به چاپ می رسد، ‏‎ ‎‏مطلب مفصلی از مرحوم مطهری راعرضه می کند. تصادفا در صفحه ‏‎ ‎‏دیگری از همان لایی روزنامه، مطلب دیگری در رابطه با موضوع ‏‎ ‎‏دیگری درج شده بود که به هنگام حروف چینی و تصحیح اغلاط آن، ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 19
‏اشتباه چاپی فاحش و زشت امّا ناخواسته و بدون توّجه صورت ‏‎ ‎‏می گیرد. یکی از کلمات موجود در ‏‏عبارت «نظام مقدس جمهوری ‏‎ ‎‏اسلامی» به صورتی دیگر چاپ شده بود. ‏‏صبح زود که حقیر مطلع ‏‎ ‎‏بر این اشتباه رخ داده شدم، دستور جمع آوری تمامی نسخه های لایی ‏‎ ‎‏روزنامه رادادم. همانطور که می دانید، در توزیع روزنامه، ابتدا (در ‏‎ ‎‏ساعات اول صبح) صفحات «لایی» و ضمیمه روزنامه، بین ‏‎ ‎‏روزنامه فروشان توزیع می شود و نزد آنها باقی می ماند تا‏‏پس از چاپ ‏‎ ‎‏صفحات «رویی» که آخرین اخبار و اطلاعات رادر بر دارد ‏‏(و ‏‎ ‎‏هنگام ظهر یا بعدازظهر توزیع می شود) همراه با هم به فروش برسد.‏

‏در روز مورد نظر، مسئول توزیع نسبت به جمع آوری نسخه های ‏‎ ‎‏مخدوش در نقاط ویژه تهران از آن جمله در منطقه جماران و تجریش، ‏‎ ‎‏حساسیت مضاعفی اعمال کرده بود. در نتیجه آن روز، برخلاف ‏‎ ‎‏همیشه، صفحات لایی جدید و اصلاح شده روزنامه، همراه با صفحات ‏‎ ‎‏رویی روزنامه همزمان توزیع شد. مسئول توزیع باتوجه به این دغدغه ‏‎ ‎‏که خدای ناکرده از لایی های مخدوش، اشتباها نسخه هایی برای پخش ‏‎ ‎‏خصوصا در آن مناطق گنجانده نشده باشد، عمدا یا سهوا از توزیع ‏‎ ‎‏لایی روزنامه در این مناطق خودداری کرد و در نتیجه تنها «رویی» ‏‎ ‎‏روزنامه در جماران و تجریش توزیع شد (البته در مناطق دیگری از ‏‎ ‎‏تهران هم این اتفاق رخ داده بود). نتیجتا روزنامه فروش مسئول تامین ‏‎ ‎‏دفتر حضرت امام فقط «رویی» روزنامه را تحویل داده بود، بدون آنکه ‏‎ ‎‏او یا دیگر مسئولان توزیع، در مورد اهمیت حساسیت مقالات ‏‎ ‎‏اقتصادی استاد مطهری‏‏،‏‏اطلاع ویژه ای داشته باشند. حضرت امام پس ‏‎ ‎‏از ملاحظه روزنامه ناقص و دیدن تیتر مقاله ی استاد مطهری در صفحه ‏‎ ‎‏اول، دستور داده بودند که از روزنامه فروشی های اطراف جماران، ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 20
‏روزنامه کامل را خریداری کنند. در تجریش و در قسمت هایی از ‏‎ ‎‏خیابان ولی عصر شمالی هم همین وضعیت مشاهده شده بود. یعنی ‏‎ ‎‏روزنامه بدون لایی عرضه شده بود تا اینکه در چهار راه ولی عصر ‏‎ ‎‏روزنامه کامل رایافته و خریداری کرده بودند و به محضر امام رسانده ‏‎ ‎‏بودند. حضرت امام در یک لحظه احتمال داده بودند که ما عمدا به ‏‎ ‎‏منظور آگاه نشدن ایشان از مطالب موجود در صفحات لایی روزنامه ‏‎ ‎‏و مقالات اقتصادی استاد مطهری‏‏،‏‏اقدام به توزیع روزنامه بدون لایی ‏‎ ‎‏در جماران و تجریش کرده ایم. (البته مقالات اقتصادی از کتابی ‏‎ ‎‏انتخاب شده بود که قبلا به خاطر اعتراض برخی از علما موقتا جلو نشر ‏‎ ‎‏آن گرفته شده بود و مدتها از این امر گذشته بود و دوستان تحریریه ‏‎ ‎‏جدیداشنیده بودند که اگر متن اصلی کتاب که به قلم خود استاد ‏‎ ‎‏شهید نه شاگردان و شارحان است چاپ شود، اشکالی ندارد). امام، به ‏‎ ‎‏آقای انصاری پیغام داده بودند که به دعایی بگویید تا اطلاع ثانوی از ‏‎ ‎‏انتشار اطلاعات خودداری کند و به مرحوم حاج احمد آقا فرموده ‏‎ ‎‏بودند که شاید آقایان فکر کرده اند من لنین هستم تا معامله استالین با‏‎ ‎‏لنین را با من بکنند (گویا استالین برای عدم آگاهی لنین از برخی ‏‎ ‎‏سیاستهای خود روزنامه ای تک شماره و مخصوص لنین درمی آورد تا‏‎ ‎‏وی بر سیاستهای واقعی استالین وقوف نیابد. این را هم اضافه کنم که ‏‎ ‎‏سال وقوع آن واقعه یعنی توقیف روزنامه، سال 62 بود که به دلیل ‏‎ ‎‏افشای وابستگی معدودی از چهره های نظامی و غیرنظامی به ‏‎ ‎‏تشکیلات حزب توده و اتهاماتی که در این مورد شایع شده و از ‏‎ ‎‏رادیوهای خارجی پخش می شد، سالی بود سرشار از سوءظن و ‏‎ ‎‏احتمال وجود خطر).‏

‏به همین دلیل مرحوم حاج احمدآقایکی دو روز از انظار پنهان ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 21
‏می شود و از هرگونه ملاقاتی خودداری می کند تا سیاست برخورد ‏‎ ‎‏جدی امام و ضرورت پندگیری یاران محقق شود. بنده هم خدمت ‏‎ ‎‏حضرت آیت الله خامنه ای (ریاست جمهوری وقت) و نیز جناب آقای ‏‎ ‎‏هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس وقت مراجعه کرده و حقیقت امر را‏‎ ‎‏همراه با افسردگی شدید به روشنی توضیح دادم و مستندات لازم را‏‎ ‎‏هم ارائه دادم. سرانجام پس از اطمینان حضرت امام از تصادفی و ‏‎ ‎‏غیرعمدی بودن جریان، اجازه چاپ مجدد اطلاعات را (پس از 36 ‏‎ ‎‏ساعت) دادند و حتی در پاسخ برخی از آقایان که حساسیت موضوع ‏‎ ‎‏و حیثیت مسئولان روزنامه و احتمال سوءاستفاده ی تبلیغاتی دشمن و ‏‎ ‎‏رسانه های بیگانه را در آن ایّام یادآور می شدند، فرموده بودند جبران ‏‎ ‎‏می کنم. بدین ترتیب مساله ختم شد و پس از این ماجرا حقیر و ‏‎ ‎‏دوستان شورای سردبیری مراجعه ای خدمت حضرت امام داشتیم. این ‏‎ ‎‏مراجعه به تاکید و اصرار مرحوم حاج احمدآقا صورت گرفت، تا با‏‎ ‎‏تفقد از حقیر و دوستان همکار در روزنامه اطلاعات، اگر حیثیتی ‏‎ ‎‏خدشه دار شده، جبران شود. عبارت تاریخی و تفقدآمیز امام نسبت به ‏‎ ‎‏خدمات قبل و بعد از انقلاب حقیر در همان دیدار ایراد شد و دعای ‏‎ ‎‏خیر و لطف ایشان شامل حال گشت.‏

‏بنابراین مقاله ای علیه مرحوم شهید مطهری در اطلاعات چاپ ‏‎ ‎‏نشده بود، بلکه مطلبی از مقالات و سخنرانی های ایشان درج شده بود. ‏‎ ‎‏دستور دستگیری کسی صادر نشده بود بلکه دستور توقف روزنامه تا‏‎ ‎‏روشن شدن مساله صادر شده بود. حقیر هم نه سری به دیوار کوبیده ‏‎ ‎‏بودم و نه خوابی دیده بودم و نه.... اگر بنده در این زمینه خلاف ‏‎ ‎‏می گویم، از مقام معظم رهبری ونیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی ‏‎ ‎‏سوال کنید. چراباید از قول برادرم با آن همه اشراف و وقوف به ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 22
‏زوایای پنهان مسائل اطلاعاتی و امنیتی چنین قول سخیف و بدور از ‏‎ ‎‏واقعیتی نقل شود؟ اینکه بگوئیم علیه مرحوم مطهری در روزنامه ‏‎ ‎‏مطلبی چاپ می شود وامام دستور دستگیری فردی را می دهند ‏‎ ‎‏در حالی که هیچ سندی دال بر این ادعا وجود ندارد چه حکمتی دارد، ‏‎ ‎‏نمی دانم.‏

‏جناب آقای محسنی، آیا صلاح می دانید از برادرمان بخواهید ‏‎ ‎‏نسبت به آنچه از ایشان نقل شده عنایت مجددی بفرمایند و اگر خدای ‏‎ ‎‏ناکرده این نقل قول را قبول دارند که هرگز باور نمی کنم اعتقاد به ‏‎ ‎‏صحت‏‏ِ‏‏ مان‏‏ُ‏‏ق‏‏ِ‏‏ل دارند مستندات خود را ارائه فرمایند؟ به هرحال اینجانب ‏‎ ‎‏در پیشگاه خداوند و وجدانم سرافرازم و اگر اعتبار و آبرویی از ‏‎ ‎‏نآقابلی چون من بر باد می رود چه باک. نگرانیم از اعتبار و آبروی ‏‎ ‎‏طیفی است که حقیر منسوب به آن هستم. دفاع از اعتبار و آبروی این ‏‎ ‎‏طیف ‏‏(روحانیت) برعهده نهاد قضایی شماست. اگر احساس مسئولیت ‏‎ ‎‏می کنید چاره ای و اقدامی جهت التیام موضوع نه محکوم کردن و ‏‎ ‎‏سیاست کردن‏‏ِ‏‏ کسی بفرمایید. والا احکم الحاکمینی هست و یوم تبلی ‏‎ ‎‏السرائری هم هست. و همه در آن روز و در پیشگاه آن قضاوت کننده ‏‎ ‎‏و جزادهنده ی به حق، یاسرافرازیم و یامحکوم. والسلام.‏

‏ ‏

کمترین برادرتان سید محمود دعایی

 پانزدهم مهر ماه 1382 برابر بادهم شعبان المعظم 1424


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 23

‏ ‏

دستخط امام، آیت الله خامنه ای و آیت الله اراکی

F:\f.khosravi\خاطرات\خانم کرمانشاهی\2383-seyed-mahmode-doaee-kha-35-per\Pages from 2383-3-n.jpg

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 24
‏مطالب ذیل ‏‏بخشهای عمده یادداشت روز کیهان مورخ 8 / 11 / 81 تحت ‏‎ ‎‏عنوان «درباره یک کتاب»‏‏ می باشد که به قلم مدیر مسئول محترم روزنامه‏‎ ‎‏مذکور (آقای حسین شریعتمداری) نوشته شده است:‏

‏«شنود اشباح» نام کتابی است که اخیرادر 995 صفحه چاپ و‏‎ ‎‏ منتشر شده است. این کتاب، آنگونه که از متن آن بر می آید و ‏‎ ‎‏نویسنده محترم کتاب نیز بر آن تاکید دارد، افشای عوامل نفوذی ‏‎ ‎‏بیگانگان در نظام جمهوری اسلامی ایران را دنبال می کند. در این ‏‎ ‎‏کتاب علاوه بر افرادی نظیر کلاهی عامل انفجار دفتر حزب ‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی در تیرماه 1360 و کشمیری عامل انفجار دفتر ‏‎ ‎‏نخست وزیری در شهریور ماه همان سال که از عوامل شناخته شده ‏‎ ‎‏و نفوذی دشمنان بوده اند، نام چند شخصیت سیاسی از جناح ‏‎ ‎‏موسوم به چپ، مانند آقایان موسوی خوئینی ها، بهزاد نبوی، خسرو ‏‎ ‎‏تهرانی و... نیز به میان آمده و فصل های جداگانه ای از این کتاب ‏‎ ‎‏قطور به افشاگری درباره آنها اختصاص یافته است. ‏

‏درباره این کتاب، اگر چه گفتنی بسیار است ولی محدوده این ‏‎ ‎‏نوشتار ایجاب می کند که از آن میان، تنهابه بیان چند نکته که ‏‎ ‎‏ضروری تر به نظر می رسد بسنده کنیم. ‏

‏ 1ـ باتوجه به شناختی که از نویسنده کتاب «شنود اشباح» داریم، ‏‎ ‎‏شاید بهتر آن بود که گفتنی ها را با شخص ایشان در میان می گذاشتیم ‏‎ ‎‏ولی از آنجاکه این کتاب چاپ و منتشر شده و در میدان دید و ‏‎ ‎‏قضاوت این و آن قرار گرفته، گفت وگوی خصوصی درباره آن ‏‎ ‎‏منطقی به نظر نمی رسید، بنابراین علی رغم آنکه، احتمال وجود انگیزه ‏‎ ‎‏سوء در نویسنده کتاب دور از انصاف است، سکوت در مقابل این ‏‎ ‎‏اقدام سوال برانگیز و زمینه ای که انتشار این کتاب می تواند برای ‏‎ ‎‏سوءاستفاده دشمنان در پی داشته باشد نیز، شایسته نیست. ‏


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 25
‏ 2ـ نگاه کیهان اگرچه نسبت به مواضع و عملکرد برخی از ‏‎ ‎‏شخصیت های مورد اشاره در این کتاب، منفی است... ولی اولا؛ به ‏‎ ‎‏مصداق آیه شریفه «ولایجرمنکم شنئان قوم علی الاتعدلوا» نباید ‏‎ ‎‏در اعتراض و انتقاد به مخالفان از بستر عدل و انصاف خارج شد و ‏‎ ‎‏ثانیا: ابتدایی ترین اصل در یک نوشته تحقیقی و مستند آن است که ‏‎ ‎‏اسناد ارائه شده باموضوع مورد تحقیق رابطه ای منطقی و قابل ‏‎ ‎‏قبول داشته باشند و بدیهی است ردیف کردن فهرستی طولانی از ‏‎ ‎‏اسناد مکتوب و شفاهی و بی ارتباط باموضوع، نه فقط شایسته یک ‏‎ ‎‏نوشته تحقیقی و مستند نیست، بلکه نوعی عملیات روانی علیه ‏‎ ‎‏شخصیتی که موضوع تحقیق است تلقی می شود. ‏

‏و بالاخره، بر فرض که افراد مورد اشاره در این کتاب ‏‎ ‎‏وابستگی هایی به بیگانگان داشته باشند، اسنادی که نویسنده محترم ‏‎ ‎‏به آنها اشاره کرده است، این نظریه راتایید نمی کند و با موضوع ‏‎ ‎‏مورد بحث رابطه منطقی ندارد، که به چند نمونه از آنها اشاره ‏‎ ‎‏می کنیم. ‏

‏ 3ـ نویسنده کتاب در فصل چهارم شنود اشباح با عنوان ‏‎ ‎‏«پاتریس لومومبا» آقای موسوی خوئینی هارایک «مارکسیست» و ‏‎ ‎‏مامور وابسته به «کا.گ.ب» سرویس اطلاعاتی شوروی سابق ‏‎ ‎‏معرفی کرده! و برای اثبات نظر خود به نوشته چند نشریه خارجی ‏‎ ‎‏نظیر، پاری ماچ، ژون افریک، الدستور، لوموند، اساهی، لس آنجلس‏‎ ‎‏ تایمز و... استناد می کند! نکته درخور توجه و البته عجیب و سوال ‏‎ ‎‏برانگیز آنکه، این نشریات در تفسیرهای خود پیرامون تسخیر لانه ‏‎ ‎‏جاسوسی، آقای موسوی خوئینی ها را وابسته به «کا.گ.ب» معرفی ‏‎ ‎‏کرده و نتیجه گرفته اند که تسخیر لانه جاسوسی امریکا، براساس ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 26
‏طرح و نقشه شوروی سابق بوده است! چرا...؟‏

‏پاسخ روشن است، زیرا، امریکا از این بیم داشت که تسخیر ‏‎ ‎‏سفارت امریکا در ایران، به عنوان یک الگوی موفق مورد توجه ‏‎ ‎‏ملت های مسلمان در سایر کشورهای اسلامی قرار گیرد و برای ‏‎ ‎‏مقابله با این خطر، تسخیر لانه جاسوسی را به شوروی نسبت ‏‎ ‎‏می داد تا از الگو شدن این اقدام انقلابی برای سایر ملت های ‏‎ ‎‏مسلمان جلوگیری کند و این درحالی بود که امام راحل ما از‏‎ ‎‏ تسخیر لانه جاسوسی باعنوان «انقلاب دوم» یاد کرده بود. ‏

‏اکنون این سوال های جدی مطرح است که اولا؛ نویسنده محترم ‏‎ ‎‏کتاب «شنود اشباح» باکدام منطق، عملیات روانی امریکا علیه ‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران را یک «سند!» تلقی کرده است؟ ثانیا، چرا‏‎ ‎‏از نوشته هاو مطالب رسانه و نشریات تابلودار دشمنان اسلام به ‏‎ ‎‏عنوان سند و مدرک علیه یک شخصیت سیاسی داخلی نظام استفاده ‏‎ ‎‏کرده است؟ به یقین نویسنده محترم در پی آن نبوده است ‏‎ ‎‏که هم صدابا امریکایی ها، تسخیر لانه جاسوسی را حرکتی ‏‎ ‎‏برخاسته از اراده و طرح و نقشه شوروی سابق قلمداد کند! و یا، ‏‎ ‎‏خدای نخواسته، امام خمینی(س) را بازی خورده شوروی سابق ‏‎ ‎‏معرفی کند! ‏

‏اگر این منظور در میان نیست که انشاءالله نیست پس مقصود از ‏‎ ‎‏ردیف کردن اظهارات دشمنان اسلام و انقلاب به عنوان فهرستی از ‏‎ ‎‏اسناد علیه آقای خوئینی ها آن هم فقط به دلیل حضور موثر ایشان در ‏‎ ‎‏تسخیر لانه جاسوسی امریکا برای چیست؟! آیا نویسنده محترم ‏‎ ‎‏کتاب، برای یک دستمال قیصریه را به آتش نکشیده آست؟! ‏

‏ 4ـ فصل دوم کتاب، با عنوان «شنود اشباح» که نام کتاب نیز از ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 27
‏این فصل گرفته شده به ارائه اسناد باصطلاح وابستگی آقای ‏‎ ‎‏خسروتهرانی اختصاص دارد. در این فصل اسناد فراوانی درباره ‏‎ ‎‏سایت های شنود امریکادر مناطق شمالی کشور از جمله سایت ‏‎ ‎‏معروف بهشهر ارائه شده است که امریکایی ها در زمان طاغوت ‏‎ ‎‏برای شنود مکالمات تلفنی و بی سیم مقامات و مراکز حساس ‏‎ ‎‏شوروی سابق نصب کرده بودند. این اسناد غیرقابل انکار هستند و‏‎ ‎‏از وابستگی نوکرگونه رژیم پهلوی به امریکا حکایت می کنند که ‏‎ ‎‏اشاره به آنها برای روشنگری و آگاهی مردم بسیار ضروری است ‏‎ ‎‏ولی این اسناد چه ربطی به وابستگی خسرو تهرانی دارد؟‏

‏نویسنده کتاب در این فصل، حتی یک سند از ارتباط مشکوک ‏‎ ‎‏خسرو تهرانی با این ماجرا ارائه نمی دهد، تنهادر چند جای این ‏‎ ‎‏فصل به خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی اشاره شده که در آن از ‏‎ ‎‏مراجعه خسروتهرانی به عنوان معاون امنیتی نخست وزیر به آقای ‏‎ ‎‏هاشمی و ارائه گزارش درباره موقعیت و ساختار این سایت ها‏‎ ‎‏سخن به میان آمده است. آیامعاون امنیتی نخست وزیر به اعتقاد ‏‎ ‎‏نویسنده محترم، نباید برای ارائه گزارش درباره سایتهای جاسوسی ‏‎ ‎‏باقیمانده از دوران تسلط امریکایی هابر ایران، به رئیس مجلس ‏‎ ‎‏وقت و یکی از سران موثر و پرنفوذ سه قوه مراجعه کند؟‏

‏و یادر جای دیگری از این فصل به اظهارات آقای فلاحیان ‏‎ ‎‏اشاره شده که آقای خسرو تهرانی رایک نیروی اطلاعاتی «تودار» ‏‎ ‎‏معرفی کرده است. آیا «تودار» بودن برای یک عنصر اطلاعاتی جرم ‏‎ ‎‏است؟ یا نقطه مثبت؟ ‏

‏در این فصل طولانی از کتاب قطور شنود اشباح، تنها سندی که ‏‎ ‎‏مستقیما به خسرو تهرانی مربوط می شود ماجرای تحصیل آقای ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 28
‏خسرو تهرانی در دانشگاه امام صادق (ع) و ادامه تحصیل نامبرده در ‏‎ ‎‏دانشگاه تهران است، نویسنده کتاب در این بخش به سراغ ‏‎ ‎‏حجت الاسلام والمسلمین علم الهدی، قائم مقام دانشگاه امام صادق ‏‎ ‎‏علیه السلام رفته و از او درباره چگونگی پذیرش خسرو تهرانی ‏‎ ‎‏برای تحصیل در این دانشگاه سوال می کند!! ‏

‏آقای علم الهدی توضیح می دهد که خسرو تهرانی قبل از ‏‎ ‎‏انقلاب در رشته کشاورزی تحصیل می کرد و بعد از انقلاب از ‏‎ ‎‏طریق دوستانش در وزارت علوم پرونده تحصیلی خود را زنده کرد ‏‎ ‎‏و در دانشگاه امام صادق (ع) به تحصیل پرداخت، نویسنده ‏‎ ‎‏می پرسد؛ اینجاچه رشته ای را شروع کرد؟ و پاسخ می شنود؛ ‏‎ ‎‏«معارف اسلامی و علوم سیاسی، فوق لیسانس پیوسته». آنگاه ‏‎ ‎‏نویسنده می پرسد: «خب! دکترای بدون کنکور چطور؟» و آقای ‏‎ ‎‏علم الهدی توضیح می دهد «یک مصوبه ای بود، قانونی، که کسانی ‏‎ ‎‏که وزیر بودند، اینجا بدون کنکور باشرط داشتن فوق لیسانس، ‏‎ ‎‏دولت برای دکتر ایشان بورس می داد» و نویسنده پرسش خود را‏‎ ‎‏اینگونه دنبال می کند «ایشان که در هیچ مقطعی وزیر نبوده؟» و قائم ‏‎ ‎‏مقام دانشگاه پاسخ می دهد که مطابق آن قانون، معاون نخست وزیر ‏‎ ‎‏در حد وزیر است... و آخرین پرسش نویسنده محترم این است که ‏‎ ‎‏«بحث پایان نامه ایشان برای «جامعةالصادق(ع)» در ارتباط با آقای ‏‎ ‎‏«سمتی» اینها! بود؟» و پاسخ می شنود که «نه خیر، موضوع پایان ‏‎ ‎‏نامه اش «منافقین خلق» بود، استاد راهنمایش آقای دکتر ‏‎ ‎‏«سریع القلم» بودند. استادهای مشاورش هم، یکی خودم بودم، یکی ‏‎ ‎‏هم آقای «ری شهری» بود.»‏

‏اکنون باید پرسید که آیاخود نویسنده محترم، این به اصطلاح ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 29
‏اسناد را نشانه وابستگی آقای خسرو تهرانی به بیگانگان می داند؟! و ‏‎ ‎‏این سوال جدی مطرح است که اسناد مربوط به سایت های شنود ‏‎ ‎‏امریکا در ایران دوران طاغوت چه ربطی به خسرو تهرانی دارد؟ آیا‏‎ ‎‏نویسنده کتاب به گونه ای ناخودآگاه در پی انجام عملیات روانی ‏‎ ‎‏نبوده است؟ و آیاقصد نداشته که باکنار هم گذاردن اسناد مربوط ‏‎ ‎‏به سایت های امریکا و چند مصاحبه با افرادی نظیر آقای فلاحیان ‏‎ ‎‏و... این توهم را به ذهن مخاطب القاء کند که هویت خسرو تهرانی ‏‎ ‎‏در بستر و محدوده اسناد این سایت ها قابل ارزیابی است؟ اگر این ‏‎ ‎‏نیست پس منظور از ردیف کردن اسناد غیرمرتبط با موضوع در ‏‎ ‎‏فصل مربوط به خسرو تهرانی برای چیست؟! ‏

‏در این کتاب از قول آقای فلاحیان آمده است که خسرو تهرانی ‏‎ ‎‏قبل از انقلاب عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و پس از ‏‎ ‎‏انقلاب عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده است. خب!‏‎ ‎‏ که چی؟ بسیاری از مسئولان کنونی کشور و شخصیت های شهید از ‏‎ ‎‏جمله شهید رجایی بزرگوار با سازمان مورد اشاره در دوران ‏‎ ‎‏طاغوت ارتباط داشته اند ولی همگی آنهادر پی آگاهی از ماهیت ‏‎ ‎‏نفرت انگیز منافقین نه فقط از آن جدا شده، بلکه به شدت در مقابل ‏‎ ‎‏سازمان مزبور قرار گرفته بودند و خسرو تهرانی نیز به گواهی ‏‎ ‎‏سوابق وی در زندان سیاسی رژیم طاغوت که نگارنده از نزدیک ‏‎ ‎‏شاهد بوده ام یکی از مخالفان سرسخت منافقین بود و... ‏

‏ 5ـ «هاشمی هشتم» نام فصل نخست کتاب است که درباره ‏‎ ‎‏آقای بهزاد نبوی نوشته شده است. در این فصل، انبوهی از اسناد ‏‎ ‎‏اداره هشتم ساواک اداره ضدجاسوسی ارائه شده بی آنکه در ‏‎ ‎‏هیچیک از این اسناد نامی از بهزاد نبوی در میان باشد. نویسنده ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 30
‏محترم میان اسناد اداره هشتم ساواک و رئیس این اداره یعنی ‏‎ ‎‏سرتیپ منوچهر هاشمی و آقای بهزاد نبوی چه رابطه ای دیده که ‏‎ ‎‏آنهاراکنار هم ردیف کرده است؟ سوالی است که پاسخ جدی ‏‎ ‎‏می خواهد؟‏

‏در این فصل از قول ولادیمیر کوزیچکین عضو برجسته ‏‎ ‎‏«کا.گ.ب» در ایران، منصور رفیع زاده عامل سیادر امریکا، استنفیلد ‏‎ ‎‏ترنر رئیس سازمان ‏‎CIA‎‏، کیانوری دبیرکل حزب توده، ارتشبد ‏‎ ‎‏سابق حسین فردوست رئیس بازرسی کل رژیم پهلوی و چند منبع ‏‎ ‎‏داخلی و خارجی دیگر، اسناد فراوانی ردیف شده که موضوع ‏‎ ‎‏اصلی این اسناد، ساختار اداره هشتم، جاسوسی محمدرضاسعادتی ‏‎ ‎‏عضو مرکزیت سازمان منافقین برای کا.گ.ب در جریان دزدی ‏‎ ‎‏اسناد مربوط به سرلشگر مقربی و... است و باز هم در هیچ یک از ‏‎ ‎‏این اسناد نامی از بهزاد نبوی در میان نیست. بنابراین بار دیگر این ‏‎ ‎‏پرسش جدی مطرح می شود که ردیف کردن این اسناد برای ‏‎ ‎‏چیست؟‏

‏آنچه نویسنده به عنوان سند علیه بهزاد نبوی جمع آوری کرده و ‏‎ ‎‏در این فصل به چاپ رسانده است، عمدتا اظهارات خود بهزاد‏‎ ‎‏ نبوی درباره سوابق خویش است. که رابطه با مصطفی شعاعیان، ‏‎ ‎‏ماجرای پیوستن به منافقین در زندان و سپس جدایی از این ‏‎ ‎‏سازمان، عضویت در کابینه شهید رجایی و مهندس موسوی، ‏‎ ‎‏خاطرات دوران تحصیل در دبیرستان و دانشگاه، فعالیت های قبل از ‏‎ ‎‏زندان و... از جمله آنهاست. ‏

‏نویسنده کتاب دربخشی از این فصل به اظهارات یک «منبع» که ‏‎ ‎‏از وی باعنوان «منبع ج» یاد کرده است اشاره می کند و به نقل از ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 31
‏او می نویسد: «بهزاد ارتباط خیلی نزدیکی با «مصطفی شعاعیان» ‏‎ ‎‏داشت. «شعاعیان» را که شما نگاه بکنید، در مجموعه آراء و ‏‎ ‎‏عملکردش خب تناقض زیاد هست. تغییر جهت دادنها در مواضع ‏‎ ‎‏هست که زمینه جذب افراد مختلف را فراهم می کرد. «بهزاد» اینها‏‎ ‎‏واقعا «شعاعیان» را به عنوان یک شخصیت برجسته، قبول داشتند. ‏‎ ‎‏البته در عین حال که بامجاهدین خلق [منافقین] مرتبط بود با‏‎ ‎‏چریکهای فدایی هم مرتبط بود. در عین حال از توده بد می گفت و ‏‎ ‎‏از «مصدق [السلطنه»] حمایت می کرد... ‏

‏باپان ایرانیستها هم بود. کاملا هم قائل به مبارزه مسلحانه بود. ‏‎ ‎‏افرادی مثل «شایگان شام اسبی» و «حسن رومینا» اینها هم، خطشان ‏‎ ‎‏تحت تاثیر مستقیم «شعاعیان» بود و دیگرانی که... حالا منظورم این ‏‎ ‎‏است که واقعا جریان چپ گرای «شعاعیان» اینها را باید بیشتر‏‎ ‎‏ تحلیل و بررسی کرد... ‏

‏ «بهزاد» با «پرویز صدری» و «رضاعسگریه» سال 1349 دور ‏‎ ‎‏«شعاعیان» جمع می شوند و گروه «جبهه دموکراتیک ملی» را‏‎ ‎‏بنیانگذاری می کنند. تهیه نارنجک و بمبهای دستی و وسایل ‏‎ ‎‏تی.ان.تی و این جور چیزها هم در راس کارهاشان بود. حدود ‏‎ ‎‏صدهزار تومان آن موقع هم، «بهزاد» برای گروه فراهم می کند... ‏‎ ‎‏فکر می کنم حدود سه هزار تا نارنجک با پوسته پلاستیکی هم تهیه ‏‎ ‎‏کردند... «شعاعیان» هم این خط رو تعقیب می کرد که باید رادیو را‏‎ ‎‏گرفت. بعد قرار شده بود که به گروه سیاهکل مرتبط شوند... ‏

‏«بهزاد» با «حسین منتظر حقیقی» و «مهدی خمسی» و دیگرانی ‏‎ ‎‏هم بودند که می گفتند مجاهدین بیرون زندان خائن به جنبش ‏‎ ‎‏هستند و... تضاد اصلی جامعه ایران راهم، تضاد خلق با امپریالیسم ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 32
‏انگلیس می دیدند و بحث می کردند و نه امریکا... که خب زمینه ‏‎ ‎‏افتراق بین اونها و مجموعه «رجوی» اینها را موجب می شد...» ‏

‏استناد نویسنده محترم به اظهارات «منبع ج» در حالی است که ‏‎ ‎‏بهزاد نبوی در مصاحبه با هفته نامه شاهد از رابطه نزدیکش با‏‎ ‎‏مصطفی شعاعیان، صدری، رابطه با جبهه دموکراتیک خلق به ‏‎ ‎‏رهبری مصطفی شعاعیان، ارتباط با جبهه ملی، سازمان منافقین، ‏‎ ‎‏افکار متناقض شعاعیان و... سخن گفته است. بنابراین، صرفنظر از ‏‎ ‎‏مثبت یامنفی بودن این سوابق، آنچه در کتاب شنود اشباح به نقل‏‎ ‎‏از «منبع ج» آمده است، سندی نیست که موضوع پنهان و یارابطه ‏‎ ‎‏ناگفته ای را فاش کند، بلکه اکثر بخش های آن تکرار مطالبی است ‏‎ ‎‏که در خاطرات بهزاد نبوی نیز آمده است. ‏

‏در این یادداشت در پی دفاع از هیچیک از شخصیت های ‏‎ ‎‏یاد شده و از جمله آقای بهزاد نبوی نیستیم... ولی هنگامی که پای ‏‎ ‎‏یک نوشته تحقیقی و مستند در میان است محققا باید از ردیف ‏‎ ‎‏کردن اسناد غیرمربوط باموضوع و تحمیل سلیقه خود به اسناد ‏‎ ‎‏خودداری شود. ‏

‏ 6ـ فصلی از کتاب با عنوان «قوادان زیتون» به فعالیت موساد در ‏‎ ‎‏ایران قبل از انقلاب اختصاص یافته که این بخش، برای شناخت ‏‎ ‎‏دقیق و عینی مخاطبان نسبت به نقش رژیم صهیونیستی در ایران و ‏‎ ‎‏سلطه اسرائیل بر منابع و منافع مردم مسلمان این مرز و بوم، بسیار ‏‎ ‎‏سودمند و موثر است. ‏

‏و امادر مطالعه این بخش نیز سوالی به ذهن خطور می کند که ‏‎ ‎‏درخور توجه است، و آن سوال، این است که در «شبکه زیتون»، ‏‎ ‎‏یعنی شبکه جاسوسی و اطلاعاتی موساد در ایران دوران طاغوت، ‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 33
‏شخصی به نام «مسعود عالیخانی» نقش اصلی و برجسته ای داشته ‏‎ ‎‏است. تا‏‎ ‎‏آنجاکه مطابق اسناد موجود اگر افسر اطلاعاتی سفارت ‏‎ ‎‏اسرائیل در ایران، فردی را برای همکاری شکار می کرد، مرکزیت ‏‎ ‎‏موساد در فلسطین اشغالی بدون تائید مسعود عالیخانی این همکار ‏‎ ‎‏معرفی شده را نمی پذیرفت و... ‏

‏کسانی که از اسناد مربوط به شبکه زیتون باخبرند به خوبی از ‏‎ ‎‏نقش کلیدی مسعود عالیخانی اطلاع دارند ولی آنچه سوال برانگیز ‏‎ ‎‏است اینکه، چرا نویسنده محترم کتاب «شنود اشباح» درمیان انبوه ‏‎ ‎‏اسنادی که در این فصل ارائه داده کمترین اشاره ای به مسعود ‏‎ ‎‏عالیخانی نکرده است؟ مخصوصا آنکه باتوجه به موضوع کتاب، ‏‎ ‎‏اشاره به مسعود عالیخانی و نقش برجسته و اصلی او در شبکه ‏‎ ‎‏زیتون، بسیار ضروری تر و با اهمیت تر از اشاره به افرادی نظیر «اوری ‏‎ ‎‏لوبرانی»، «دیوید کیمخی»، «یعقوب نیمرودی»، «عدنان خاشقی» و... ‏‎ ‎‏دیگر ماموران رژیم صهیونیستی در ایران آن روز بوده است. ‏

‏این نکته نیز گفتنی است که مسعود عالیخانی، عموی مهرداد ‏‎ ‎‏عالیخانی، یکی از متهمان قتل های زنجیره ای است که هم اکنون در ‏‎ ‎‏بازداشت به سر می برد و با نام مستعار «صادق» فعالیت می کرده است. ‏

‏باتوجه به تعهد و دلسوزی نویسنده محترم و البته جوان کتاب ‏‎ ‎‏«شنود اشباح» تردیدی نیست که ایشان به اسناد مربوط به مسعود ‏‎ ‎‏عالیخانی دسترسی نداشته است و به همین علت از این مامور ‏‎ ‎‏برجسته و مسئول اصلی شبکه زیتون نامی به میان نیاورده است ‏‎ ‎‏ولی نویسنده عزیز باید به این نکته که از ضرورت های قطعی کار ‏‎ ‎‏تحقیقی است توجه می کرد که درپاره ای از موارد از جمله همین ‏‎ ‎‏مورد ارائه ناقص اسناد درباره موضوع تحقیق، می تواند نتیجه را تا‏‎ ‎

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 34
‏مرز تضاد و تفاوت یکصد و هشتاد درجه ای تغییر بدهد. ‏

‏ 7ـ و بالاخره... توضیح این نکته راـ که هدف این یادداشت ‏‎ ‎‏است ـ ضروری می دانیم که رواج این گونه برخوردهای غیرمستند ‏‎ ‎‏زمینه را برای سوءاستفاده دشمنان بیرونی فراهم می کند، اگر چه ‏‎ ‎‏افشای نفوذی هارابا ارائه اسناد موثق و قابل قبول یک ضرورت ‏‎ ‎‏حیاتی تلقی می کنیم. ‏


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 35

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 36

  • بخشهای عمده یادداشت روزنامه کیهان مورخ 8 / 11 / 81 تحت عنوان «درباره یک کتاب» عینا در انتهای مقدمه آورده می شود.