توفیق حضور در بسیاری از صحنه های مبارزاتی و آشنایی و آموزش در محضر عزیزان و بزرگانی که به حق مربی و مرشد اجتماعی و مبارزاتی بوده اند افتخاری است که علاقمندان را به آشنایی بامراحل مختلف این موهبت کنجکاو می کند. خوشبختانه این توفیق از سال های 41 و 42 به یمن آمیزش و آشنایی با فرهیختگان و حضور در حوزه های علمیه کرمان، قم، نجف و پس از پیروزی انقلاب در صحنه های انقلابی و اجتماعی نصیب اینجانب شده است امّادر همه این صحنه ها همواره خود را عضوی کوچک و سربازی دون پایه بحساب آورده ام که صرف حضور و خدمت در محضر بزرگان برایم افتخار بوده است. اگر این موضوع، نکته ای قابل مباهات و ارزش واگویه داشته باشد همان اعلامِ افتخار حضور بوده نه بیان مثلا اهمیت و نقش و ابتکار در انجام عملی که اگر نبودم آن عمل به انجام نمی رسید! بنابراین هیچگاه برای خود و اثر وجودیم اهمیتی قائل نبوده ام.
بر همین اساس تاکید آشنایان و دوستان و برخی سروران ارجمند را
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 1
مبنی بر ضرورت بازگو کردن خاطرات و ذکر رخدادهای ایام حضور به دلیل شائبه فخر فروختن و مباهات کردن به حضور در صحنه هایی که صاحبان اصلی آن افتخارات، رهبران و مردمی بوده اند که فروتنانه لب نگشوده اند و بزرگوارانه عظمت راهبری و سترگی نقش خود رابه هیچ پنداشته اند و اگر ضرورت دم زدن از نقش رهبری بوده رهبر واقعی را نوجوانی دانسته اند که داوطلبانه خود را زیر تانک دشمن می افکند، همواره بی پاسخ می گذاشتم.
باری، در سالهای اندوه و غم پس از رحلت حضرت امام و یادگار نازنین وی مرحوم حاج سید احمد آقا (ره)، که اگر بنا بود زبان باز کند و خاطره بگوید زیباترین و ظریف ترین صحنه ها را به نمایش می گذاشت و دقیق ترین رخدادهاو حوادثی را افشا می کرد که هر کدام می توانست نقش جریان های مختلفی رابه تماشابگذارد، آری در این سالهای فراقت و اندوه، جناب حاج حسن آقای خمینی یادگار گرامی و نازنین این خاندان اصرار کردند که برخی از خاطراتی را که عمدتا بیوگرافی خود و شرح حضور در برخی حوزه ها و بهره جستن از محضر بزرگان است واگویم. حقیر همان استدلال گذشته را داشتم و گاهی هم با تعبیر «مورچه چیست که فشار خونش به حساب آید»، عذر تقصیر می خواستم.
البته به این نازنین که در ابتدای شکوفایی علمی و دوران آغازین حضور اجتماعی اش بود سخت دل بسته بودم و به تناور شدن و بالیدن موفق وی در صحنه صدرنشینی خاندان معنوی و میراث جاودان خمینی کبیر امید داشتم و توانمندی ایشان را در جهت ایفای نقشی فرامیهنی و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 2
حضوری موفق در صحنه های بین المللی به عنوان یک نیاز حس می کردم و آرزو داشتم که به این نیاز با زیبایی هرچه بیشتر و هر چه سریعتر پاسخ داده شود. آشنایی (اقلا) با دو زبان زنده برای حضور در مجامع علمی و اسلامی بین المللی، نیازی مبرم بود. لذا غالبا ملتمسانه می خواستم که عزیزمان لااقل آموزش زبان انگلیسی را جدی بگیرند و طبیعی بود که به دلیل استعداد و پشتکار، آشنایی ایشان بازبان عربی امری طبیعی تلقی می شود. روزی آن بزرگوار در پاسخ به اصرار و تاکید ملتمسانه حقیر، شرط گذاشت و گفت که اگر تو حاضر به واگویی خاطراتت شدی، من هم آموزش زبان را شروع می کنم. حقیر هم ناچار به قصد محقق شدن آن امر مهم، به گفتگو و پاسخ دادن به پرسش های مسئول جمع آوری خاطرات برخی از یاران امام در گروه تاریخ وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تن دادم. از حُسن اتفاق، آن عزیز به وعده خودعمل کرد و اینک خود یکی از آشنایان ارجمند به زبان انگلیسی و یکی از امیدهای گرانسنگ آینده جهان اسلام و تشیع در حوزه علمیه قم و جهان تشیع است.
باری حقیر در جلسات آغازین پرسش و پاسخ گروه تاریخ که هفته ای دو روز برگزار می شد حدودا دو ماه شرکت کردم که ناگهان جریانی سیاسی پدید آمد و واقعه ای مرموز اتفاق افتاد و ترکش های پلشت و اسفبار آن بسیاری از یاران و حاضران صحنه های مبارزاتی و انقلابی کشور راهدف گرفت و با جمع آوری و تدوین هرگونه تهمت و افترائی که دشمنان نظام و انقلاب رذیلانه در رسانه های بی ارزش خود انتشار داده بودند کرامت و عزت گذشته آنان را مخدوش کرد و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 3
زیر سوال برد تا از اهمیت نقش و حضور سیاسی آنان در جامعه بکاهد و جامعه رانسبت به گذشته افتخارآمیز آنان دچار ابهام و تردید نماید. هر چند عکس العمل مسئولانه و آگاهانه بسیاری از متعهدین و مطلعین از ترفندهای دشمنان انقلاب در کمرنگ کردن اثرات آن اقدام قابل ذکر و تقدیر است اما نشر وسیع و تبلیغ گسترده آن اثر، چنان فضای جامعه رامسموم و آلوده کرد که بهت و حیرت همه دلسوزان نظام و صاحبان آراء و افکار مختلف را به همراه داشت. در این میان می توان به سرمقاله موثر و افشاگر کیهان در شماره 17587 مورخ 8 / 11 / 1381 که توسط برادر ارجمند جناب حسین شریعتمداری نوشته شد اشاره کرد.اما چاپ های متعدد و وسیع این اثر مکتوب تخریبی همچنان ادامه داشت. به دنبال این رخداد نتیجه گرفتم که گمنامی و ناشناس بودن ـ در جامعه ای که هر فرد مطرح و موثری رابه هر دلیل هدف قرار می دهند و برای خنثی کردن اثر وجودی وی انواع انگ ها و تهمت ها را در حقش روا می دارند ـ غنیمت است. چه دلیلی دارد داد بزنیم که چه کرده ایم و کجا بودیم و به کجا رسیدیم!! لذا به مجری برنامه پیغام دادم که دعائی مُرد و خدا رحمتش کند و کنار کشیدم. البته در این رهگذر به عنوان یک روحانی که حیثیت و آبرو و گذشته اش آماج تهمت های ناروا قرار گرفته به رئیس وقت دادگاه ویژه روحانیت که قاعدتا باید مدافع حرمت و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 4
کرامت روحانیت می بود نامه ای نوشتم و پاره ای درد دلهای لازم را به عرض رساندم اما بنای بر شکایت و ایجاد جنجال و سر و صدا نداشتم. پس از مدتی ریاست محترم دادگاه فرمودند در صورتی که شمارسماشکایت کنید برخورد و پیگیری می شود. (متن این دردنامه رادر پایان همین مقدمه تقدیم می کنم تاسندی برای آینده باشد.)
باری اخیرا و پس از سالها، دوستان موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مطالب همان چند جلسه را که در اختیار داشتند جهت نشر از نوار پیاده کردند و برای بازبینی در اختیارم قرار دادند. حقیر ابتدا مخالفت کرده و عدم رضایتم را از نشر آن که بهرحال همه خاطرات نیست و بسیار سطحی و نازل است ابراز کردم، اما اصرار آنان مرا تسلیم کرد و موافقت کردم که بعنوان گوشه ای یا پرتوی از خاطرات سال های مبارزه عرضه شود. طبیعی است که خاطرات نزدیک به نیم قرن حضور در عرصه های گوناگون و لااقل شش دوره تقنینی و سه دهه اشراف بر پرسابقه ترین رسانه نوشتاری کشور، حجم وسیعی از مطالب را در برمی گیرد، اما لزوم پرهیز از خودنمایی و ایجاد حساسیت هایی که ممکن است برخی را به ارتکاب گناه خنثی کردن اثر وجودی فردی دیگر وادار کند، سکوت می کنم. البته اگر عمق و عظمتی هم در این گوشه یا آن گوشه از خاطرات وجود داشته باشد، ناشی از نقش چشمگیر و پردرخشش امام خمینی و مردم رشید ایران و شخصیتهای مومن و مخلص در عرصه های تاریخی مبارزه و فداکاری برای استقلال و آزادی و عدالت و استقرار نظام مبتنی بر جمهوریت و اسلامیت در میهن عزیزمان ایران بوده است. در پایان و قبل از عرضه نامه دردمندانه ام به جناب
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 5
حجت الاسلام محسنی اژه ای دامت برکاته ریاست وقت دادگاه ویژه روحانیت (که حاوی برخی نکات تاریخی است)، از دست اندرکاران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) به خصوص معاونت پژوهشی و گروه تاریخ تقدیر می کنم. و همین جابه نگاه اصلاحی و نظارت حضرت جلال رفیع اشاره می کنم که همواره شرمسار کرامت و مباهی ارشادات مفیدشان بوده ام.
نامه ای و گلایه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها الذین امنواکونواقوامین لله شهداء بالقسط ولایجرمنکم شنئان قوم علی الاتعدلوا اعدلواهو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیر بماتعملون * وعدالله الذین امنواوعملوا الصالحات لهم مغفرة واجر عظیم * یانساء النبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب ضعفین وکان ذلک علی الله یسیراومن یقنت منکن لله ورسوله وتعمل صالحانوتها اجرهامرتین واعتدنالهارزقاکریما* یانساء النبی لستن کاحد من النساء...
صدق الله العلی العظیم
برادر بزرگوار جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای محسنی اژه ای ـ دامت برکاته ـ دادستان کل محترم دادگاههای ویژه روحانیت دام بقائه
باعرض سلام و با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما و همه همکاران و یاران ارجمند، محترمالحظاتی از وقت شریفتان را
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 6
می گیرم و از تصدیع خود قبلا پوزش می طلبم.
بدوا بر این نکته بدیهی تاکید می ورزم که جایگاه منیع شما در تصدی امر حساس قضاوت نسبت به کاستیهاو خطاهای احتمالی هم لباسان و هم مسلکان روحانی، به دلیل ضرورت حراست و دفاع از کیان روحانیت و لزوم پیراستگی این قشر موثر در ترویج و تحکیم مبانی اعتقادی مردم و جامعه اسلامی بوده و لذا با توجه به تاثیرگذاری مضاعفِ حُسن عمل یا خدای ناکرده خطاها و لغزشهای احتمالی آنان در جامعه، باید نسبت به پیرایه هایی هم که بناحق به آنان بسته می شود و قضاوتهایی که ممکناست جامعه رانسبت به صحت عمل و عدم وابستگی و خلاصه صداقت و اصالت آنان دچار تردید کند، با حساسیتی مضاعف توجه نشان داد.
نمی دانم حضرتعالی کتاب شنود اشباح را که اخیرا منتشر شده و در تیراژی بالا ابتدا رسما عرضه و معرفی و بفروش رسید و پس از جلوگیری از چاپ مجدد آن به صورت محرمانه (البته موثرتر) تکثیر و بفروش می رسد، مطالعه فرموده اید یاخیر؟ در این کتاب چهره هایی از روحانیون که سالها قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی در کنار امام راحل رحمت الله علیه و در جهت خدمت به اهداف و آرمانهای آن بزرگوار منشا خدمت و اثر بوده اند، مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند. حقیر صیانت از حیثیت و کیان این هم لباسان و هم مسلکان روحانی را رسالت مسلّم نهادی می دانم که در نظام اسلامی ما، بصورت ویژه، دادرسی و دادستانی مربوط به آنرابه قضاتی امین، هوشیار، با فراست و عادل سپرده اند. یقینادر این رابطه از احساس مسئولیت و ایفای رسالت شایسته خود غفلت نمی ورزند. برادر با احساس (و آگاه در بسیاری از مسائل گذشته و حال جامعه ی) ما و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 7
شما، حسین آقای شریعتمداری مدیر مسئول ارجمند کیهان، در ابتدای نشر و ترویج این کتاب نکات درخور توجه و مهمی را بیان نمود و به شایستگی حساسیت لازم رانسبت به حیثیت و آبروی بسیاری که در این کتاب به آنان اشاره شده بیان کرد. آنچه راکه اینجانب به عرض می رسانم شکایت و درخواست دادرسی و مجازات فرد یا افرادی نیست، بلکه توجه دادن شما و نهاد زیرمجموعه شما به جفائی است که بعداز نزدیک به نیم قرن بر روحانیون مفتخر به خدمت در این نظام مقدس روا شده است. می دانید که پس از فتح لانه جاسوسی، ایادی استکبار و عمدتاصهیونیستهای در خدمت امریکا تلاش کردند محرک اصلی و انگیزه اولیه این حرکت انقلابی راعناصر وابسته به قدرت چپ معارض امریکا و عمدتا به ایادی شوروی معرفی کنند. تا بدانجاکه فرد روحانی اصلی محور حرکت فتح لانه جاسوسی را مرتبط با بلوک شرق و رابط کا.گ.ب و دست نشانده شوروی نامیدند و تمامی فعالیتهای مبارزاتی قبل از انقلاب وی رابه سفارش و تایید و حتی دستور آنان قلمداد کردند.
در این میان تاسیس صدای روحانیت مبارز و بهره گیری از امواج رادیویی در عراق راهم به اندروپف نسبت دادند. توضیحابه عرض می رسانم که ایده ی ضرورت بهره گیری از امکان رادیویی در عراق را مرحوم حاج آقامصطفی فرزند برومند و شهید امام راحل ارائه دادند و بجز اراده ایشان و سپس تایید حضرت امام خمینی(س) هیچ فردی در آن تصمیم دخالت و تاثیر نداشت. حال، نمی دانم نقل ادعای یک خبرگزاری صهیونیستی بعداز بیست سال از ماجرا، که مثلاکا.گ.ب در بنیادی ترین تصمیمات مبارزاتی روحانیون دخیل بوده و عناصر اداره کننده رادیوی صدای روحانیت مبارز وابستگان به کا.گ.ب
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 8
بوده اند(!) چه خدمتی به اسلام و نظام و انقلاب می تواند باشد؟ و اصولاچوب حراج زدن بر اعتبار و آبرو و حیثیت روحانیت به چه کیانی و به چه کسانی خدمت می کند؟ اکنون قضاوت در این موارد و همچنین داوری در این مورد را که مسئولیت برخورد مناسب با چنین اتهاماتی و در نتیجه صیانت از کیان روحانیت برعهده چه نهادی است، به شما می سپارم. به این عبارت از کتاب شنود توجه فرمایید:
«... سپس جای او را «پناهیان» را «خوئینی ها» گرفت. معاون کنونی مجلس، در آن تاریخ سفرهای متعددی بین «نجف» و «لایپزیک» بعمل آورد...
به گفته همین منابع حجت الاسلام «دعایی» منشی (امام) خمینی نیز باتنی چند از مامورین ایرانی کا.گ.ب ارتباط داشت. وی در سال 1974 باتوافق «اندروپف»، سرپرستی بخش فارسی رادیو بغداد را بعهده گرفت.» ص 209
اولا ریاست بخش فارسی رادیو بغداد، که ابتدا حدود بیست دقیقه از دو ساعت وقت اجرای آنرا به برنامه نهضت روحانیت در ایران اختصاص دادند، بر عهده فردی بود که اصالتا عراقی و از اهالی کربلا بود بنام عبدالامیر قاسم. پس از مدتی موجی مستقل غیر از بخش فارسی رادیو بغداد در اختیار روحانیت قرار گرفت تحت عنوان صدای روحانیت مبارز ایران. بد نیست بدانید در پاسخ به سوالی که از آقای هاشمی رفسنجانی در مورد علت نامیده شدن تشکل روحانیت مبارز به این نام شد، ایشان به نامگذاری موج رادیویی صدای روحانیت مبارز در ایران قبل از انقلاب اشاره کرده و در حقیقت شکل گیری تشکلی بنام روحانیت مبارز رابه قبل از انقلاب و در راستای مبارزات افشاگرانه آن ایام ذکر کردند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 9
ثانیا؛ جناب آقای محسنی، ایادی استکبار برای مخدوش جلوه دادن اصالت مبارزات روحانیون، جانشینی پناهیان راکه از افسران کمونیست فرقه دمکرات آذربایجان و فراری و پناهنده به شوروی بود، به یک روحانی نسبت می دهند که در اوایل انقلاب موقعیتی ممتاز داشت و در حد نایب رئیسی مجلس شورای اسلامی و سپس دادستانی کل کشور ارتقاء یافت و در جریان تسخیر لانه جاسوسی، نمایندگی حضرت امام رادر جمع دانشجویان پیرو خط امام عهده دار شد. هدف مخدوش کنندگان اصالت و حیثیت افراد موثر روحانی، از ناحیه دشمن، روشن است. امّا پس از سالها فراموشی این اراجیف، جمع آوری این باصطلاح اسناد و انتشار مجدد آن در کتابی جنجالی، چه فایده و هدفی را دنبال می کند؟ آیامرتبط دانستن یک روحانی، که بهرحال سخنگوی روحانیت مبارز بوده و در دفتر حضرت امام حضور داشته و مورد توجه و عنایت ایشان بوده و همچنین قبل و بعداز انقلاب به تشخیص معظم له صلاحیت تصدی امور فرهنگی و اجتماعی و ارتباطی راداشته، به عناصر کا.گ.ب، چه خدمتی به روحانیت و انقلاب است؟ و حتی فراتر از همه، اگر تصدی امر تبلیغاتی روحانیت راهم به پذیرش اندروپف موکول کنیم و سرانگشت پلید کانونهای جاسوسی و خباثت آمیز دشمن راگرداننده همه امور مربوط به روحانیونی بدانیم که در حساس ترین مراکز مربوط به مرجعیت و رهبری نفوذ کرده اند، آیا با این کار قبل از آنکه حیثیت یک فرد را زیر سوال ببریم اساسا تیشه به ریشه همه بنیانهای مبارزاتی و حیثیتی کل روحانیت و حتی رهبری انقلاب نزده ایم؟ آیا اذهان عمومی چنین نتیجه گیری نخواهد کرد که مثلا رهبری انقلاب، (خدای ناکرده) عنصری غافل از وابستگی ایادی و اطرافیانش بوده و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 10
دشمن تاکنار گوش او نفوذ کرده و او را اداره می کرده است! قضاوت در باره این همه رابه شماوامی گذارم.
متاسفانه در این کتاب در کنار نقل پاره ای از سمپاشیهای ایادی صهیونیزم به عنوان سند در رابطه با اینجانب، بابرادری مصاحبه و از ایشان نقل قول شده که سابقه آشنایی و ارادتم با معظم له به سالهای 43 و 44 برمی گردد. و پس از انقلاب نیز در مقاطع حساس و مناسبتهای ویژه ای با ایشان مرتبط و هم نوابوده ام. در دوران تصدی ایشان در وزارت اطلاعات و در کابینه جناب آقای هاشمی رفسنجانی نیز بازیرمجموعه ایشان چه در جهت انتشار کتاب های تحقیقی و چه در جهت جذب افراد به انقلاب و گره گشایی از کار آنان همکاریها و ارتباطاتی روشن و مفید داشتم و به توصیه معاونین ایشان جهت جذب برخی چهره های موثر، تدابیری و اقداماتی صورت گرفت. فی المثل در جذب آقای طاهر احمدزاده جهت مسافرت به خارج از کشور و مذاکره و دعوت از برخی افراد و یاراضی کردن آقای دکتر سید محمدمهدی جعفری جهت سفر به اروپاو مذاکره و تشویق برخی عناصر به بازگشت به میهن و نجات یافتن از آوارگی و دربدری حرکاتی صورت گرفت. افراد رابط وزارت، آماده ادای هر نوع شهادتی در این زمینه هستند. یکی از اشخاصی که آماده بازگشت بود احمدعلی بابایی بود که اجل مهلتش نداد و علیرغم گرفتن پاسپورت فوت کرد و جنازه اش به وطن بازگشت. یادکتر کریم سنجابی، که او هم آماده بازگشت بود ولی فوت کرد. در این میان محمد مدیر شانه چی در پاریس بود و از همه تشکلهای اسم و رسم دار خارج از کشور فاصله گرفته بود. وی به عنوان فردی که منزلش پاتوق همه مراجعین بود و باصطلاح فراجناحی جلوه می کرد، شناخته شده بود.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 11
یادم هست در مراجعه ای که آقای محمدمهدی جعفری پس از بازگشت از سفرش (که با هماهنگی دوستان وزارت و اینجانب صورت گرفته بود) خدمت مقام معظم رهبری داشت، مساله شانه چی و تقاضای عفو و امکان بازگشتش را مطرح کرد. حضرت آقای خامنه ای فرمودند به آقای شانه چی بگویید چرارفت و چه مانعی برای بازگشتش هست؟ باری در مناسبتی که آقای موسویان سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در آلمان با آقای شانه چی تماس برقرار کردند، ایشان را ترغیب کردند که به ایران سفر کند و دو شرط از سه شرط ایشان راپذیرفتند و عمل کردند. یکی دادن پاسپورت و دیگری تهیه بلیط بازگشت بود و شرط سومش را هم که اعلام بی گناهی او بوده، مرتبط باتصمیم مسئولین وقت در دولت آقای هاشمی ذکر کردند که از خطای همه کسانی که امثال ایشان اند و به وطن بازمی گردند، می گذرند. (آقای موسویان گفته بود حداقل خطایی که شمامرتکب شده اید خروج غیرقانونی از کشور بوده است و من به عنوان مسئول و نماینده دولت نمی توانم گواهی کنم که خطایی صورت نگرفته). باری، دادن پاسپورت و بلیط به فردی در این موقعیت، قطعابدون اطلاع و پذیرش نمایندگان وزارت اطلاعات در خارج از کشور صورت نمی گیرد.
شانه چی در آستانه حرکت به کشور بوده و لازم بود با تاکیدی اطمینان آور او را از تردید خارج کرد. به سفارش آقای محمدمهدی جعفری و دیگر خیرخواهانی که بیماری مشرف به فوت او را یادآوری می کردند و آرزوی او رامبنی بر فوت در میهنش می دانستند، اینجانب با ایشان تلفنی صحبت و تاکید کردم که هیچ جای نگرانی نیست و حتی شخصا از شما در فرودگاه استقبال می کنم.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 12
ایشان درخواست صدور مجدد بلیط هواپیما کرد (چون آقای موسویان آنزمان در آلمان نبودند). من باتماس با آقای شفتی ریاست وقت هما و پرداخت وجه ریالی در ایران، بلیط پاریس به تهران او را تدارک دیدم و آماده بازگشت به وطن شد. در این رابطه به دوستان مرتبط باوزارت هم اطلاع دادم که در جریان امر ثمردهی تلاشهای گذشته شان باشند. منتهی این ایام مصادف بود با پیروزی آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری و اواخر دوران تصدی برادر فلاحیان در وزارت اطلاعات. ضمنا در جهت ترغیب آقای شانه چی به بازگشت، به او گفته بودم که شروع کار آقای خاتمی و مراسم تنفیذ حکم او در هفته های آینده آغاز می شود و خوب است که در این ایام شماهم در ایران باشید (نه اینکه شما هم در مراسم تنفیذ شرکت کنید). شانه چی، بلیط رادریافت کرد و ساعت پروازش را به حقیر اطلاع داد. بنده هم به دوستان وزارت گزارش کردم و یادآور شدم که چون به او قول حضور در فرودگاه را داده ام، در ساعت فرود احتمالی هواپیمادر فرودگاه حاضر خواهم شد. در این میان از دفتر جناب فلاحیان تماس گرفتند که به آقای شانه چی بگوئید سفرشان را دو هفته عقب بیندازند. علت را جویا شدم و ضمنا گفتم که این فرد به قول من اعتماد کرده و پس از آن همه تلاش دوستان در سفارت و وزارت و... اینک آماده بهره گیری از همه زحمات گذشته هستیم و اگر دلیلی روشن ارائه ندهم بر بی اعتباری خودم و قول و وعده ام صحه گذاشته ام. دوستان دلیلی ارائه ندادند. من هم گفتم اگر واقعا اصراری دارید که نیاید، خودتان تماس بگیرید و به او یادآور شوید. گویا دوستان بعنوان نماینده وزارت خارجه با او تماس گرفته بودند و گفته بودند مصلحت در این است که دو هفته تا یکماه دیگر نیایید. او
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 13
هم به این تماس اعتماد نکرده بود و گفته بود شما را نمی شناسم و فلانی راکه می شناسم بلیط فرستاده و آماده استقبالم در فرودگاه است.
درست سه ساعت قبل از ورود شانه چی به تهران، جناب فلاحیان تلفنی با اینجانب تماس گرفتند و شخصا اطلاعاتی گرفتند. من هم توضیحات لازم و مفید را ارائه دادم و ایشان رادر جریان دقیق امر قرار دادم. آقای فلاحیان توضیحات بیشتر راموکول به تماس مجدد کردند، که این تماس دیگر صورت نگرفت. بنده هم در فرودگاه حاضر شدم. در مقابل گیشه پلیس گذرنامه فرودگاه، مرحوم دکتر حدیدی و آقای غلامعباس توسلی را دیدم که با دیدن من ماجرای بازداشت ایشان رادر پلکان هواپیما ذکر کردند و تاثیر بسیار منفی آن را نزد همه مسافران هواپیما یادآور شدند. مرحوم حدیدی مترجم ارجمند قرآن به زبان فرانسه که از افتخارات علمی کشور بود، بابغض و ناراحتی گفت چرا باید جلو خاص و عام، ما با هموطنان امیدوارمان اینطور معامله کنیم؟ باری در روز بعد، حقیر در دفتر مقام معظم رهبری، برادرم فلاحیان را ملاقات کردم. به ایشان عرض کردم: عزیزم، اگر هم به ایشان اعتماد نداشتید می توانستید با گماشتن تیمی مراقب، وی را دقیقا زیر نظر داشته باشید و عناصر مشکوک مرتبط با او را شناسایی و در صورت مشاهده موارد ضدامنیتی و خلاف قانون در فرصتی مناسب با دلیلی روشن او را بازداشت می کردید، نه اینکه در فرودگاه و در انظار صدها مسافر ایرانی و خارجی که در ابتدا تصور می کردند هموطنی بریده و تسلیم شده، مورد رحمت قرار گرفته و با امید به وطنش بازگشته، ولی بعد مشاهده کردند که علیرغم همه امیدها در حلقه مامورین اطلاعاتی و امنیتی با چشم بسته روانه
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 14
زندان می شود، آنهم پیرمردی در آستانه هشتاد سالگی، بیمار و چه بسا در شرف مرگ. این بود مکالمه و درد دل اینجانب با جناب فلاحیان، که باسکوت ایشان همراه بود. نه کلنجاری بود و نه داد و فریادی و نه بحث دیگری. و از آن روز به بعد هم دیگر توفیق مکالمه با ایشان دست نداد، جز یک بار عرض سلام که پاسخ سلام راهم ندادند.
برادرم وحید در دفتر مقام معظم رهبری از ناراحتی حضرت آقای خامنه ای نسبت به اقدام حقیر در بازگشت آقای شانه چی و دخالت در امور اطلاعاتی و امنیتی یاد کردند، که توضیحات مفید رابه عرض رساندم. ایشان تاکید کرد که این مسائل را کتبا خدمت آقا گزارش کنم. همانجا ماجرا را روشن نوشتم و تقدیم کردم. پیشینه قضیه و ماجرای اقدام سفارت را در آلمان و خلاصه اینکه مساله را قبلا دوستان در وزارت دنبال می کرده اند و امری شخصی نبوده که حقیر پیگیر آن شده باشم. گویا جناب فلاحیان به عرض آقا رسانده بودند که اطلاعات ما حکایت از آن دارد که آقای شانه چی عضو شورای مقاومت ضدانقلاب است و دعایی علیرغم این اطلاع اقدام به آوردن او به ایران کرد. جالب این است که در بازجویی های اولیه در تهران از این پیرمرد سوال می شود چرا زمانی که دوستان ما تاکید می کردند شما به ایران بیایید نمی آمدید و حال که دعایی گفته آمدید؟ پس از سه روز بازجویی و (به دلیل بیماری قلبی و حادشدن وضع جسمی اش) دلجویی از او، تصمیم می گیرند نامبرده رابه پاریس بازگردانند، درحالی که کلیه وسایل همراه او را اعم از شناسنامه، دفترچه و بالاخره محتویات جیبش را توقیف می کنند. این پیرمرد هم در لحظه ورود به پاریس هیچ مدرکی و وسیله ای همراه نداشته و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 15
پلیس فرانسه هم که سه روز قبل او را به عنوان پناهنده ای می شناخته که مسائلش را با کشورش حل کرده و کارت پناهندگی اش راهم عودت داده، با تعجب مشاهده می کند که مجددا از کشورش رانده شده، بدون اینکه پاسپورت، کارت شناسایی و حتی دفترچه تلفن و یا وجه خردی در جیب داشته باشد. این پیرمرد از حافظه اش مدد می گیرد و به داماد مرحوم دکتر شریعتی زنگ می زند. و او هم برای حل مساله این بیمار آواره بی پناه از عناصر حقوقی ضدانقلاب کمک می گیرد که محملی برای پناهندگی مجدد به فرانسه و خلاصی از دست پلیس فرودگاه بیابد. پیرمرد سه روز بعد به من زنگ می زند. و توصیه بنده هم این بود که این ماجرا قطعا ختم به خیر می شود و شما از بهره گیری ضدانقلاب از ماجرا جلوگیری کنید و با احتیاط و حزم و دوراندیشی بامساله برخورد کنید. بد نیست بدانید که سه ماه بعد و در زمان تصدی جناب آقای دری نجف آبادی تلاش برای بازگشت مجدد آقای شانه چی آغاز می شود. با تاکید دفتر مقام معظم رهبری و باپرداخت هزینه بلیط بازگشت ایشان توسط دفتر، باتوصیه دفتر، از طریق وزارت به ایران بازمی گردد و هم اینک در ایران آزاد است.
جناب فلاحیان از من به دادگاه ویژه روحانیت شکایت می کنند. در پی این شکایت، معاونین و مدیران وزارت که ماجراو پیشینه و سوابق امر رامی دانستند، به ایشان سفارش می کنند که از شکایت منصرف شود. و حتی تاکید می کنند که درصورت ادامه شکایت در دادگاه به نفع حقیر شهادت خواهند داد. لذا آقای فلاحیان شکایت را پس می گیرند. باری در این ماجرا آقای خاتمی و دفتر ایشان و مرتبطین با ایشان هیچ اطلاع و دخالتی نداشته اند. چون بنده دوستدار و علاقمند آقای خاتمی و دخیل در امر بوده ام، قضیه رابه آقای خاتمی
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 16
و دفتر ایشان منسوب کرده اند و این ظلمی است به آقای خاتمی.
جناب آقای محسنی، بنده قصد نداشتم ماجرا را به اینجا برسانم و نهایتا کتبا خدمت شما عرض کنم. لذا قبلا در اقدامی دیگر توسط یکی از بستگان آقای فلاحیان که معاون و همکار سابقشان بود، درددل کردم. و خواستار توضیح شدم که چرا باید در کتابی به اینصورت از ایشان (که روزی از ذخائر علمی و اطلاعاتی کشور بوده و کمترین شاخصه این مقام هم عدالت و صداقت در گفتار و اظهارات است) نقل قول شود؟ قطعا این نقل قول مخدوش است. آیا امکانی برای تصحیح و اصلاح آن دارند؟ ماهها از این درخواست گذشته و اینجانب نا امید از اجابت درخواست خود به ناچار متوسل به شما می شوم تا از برادرم فلاحیان عزیز، حقایق امر را استفسار فرمائید. و برتصحیح و نقل صحیح آنچه که اینک به عنوان سند در کتابی عرضه شده است همت گمارید. نکاتی دیگر از قول برادرم فلاحیان در مورد حقیر نقل شده که مخدوش است و باور نمی کنم برادری با آنهمه پیشینه اطلاعاتی وتقوایی، راضی به نقل مخدوش وخلاف واقع چنین اظهاراتی از قولشان باشند.
مثلادر صفحه 212 کتاب مذکور آمده: «... در سال 44 به بغداد رفت و مطلب «رادیو بغداد» را تهیه می کرد. صدایش در دکلمه و متن شعاری و حدیث خیلی خوب بوده و هست. این ظن پیش آمد که چرا بعثی ها با وجودی که «امام» را تحت نظر دارند، به او بلندگوی تبلیغی می دهند. بعد از انقلاب به وزارت خارجه رفت و سفیر ایران در عراق شد، در دوران نهضت آزادی. خب، از کانال ارتباط با «ابراهیم یزدی». یک مقاله ای هم علیه کتابهای «شهید مطهری» نوشته بود که «امام» بلافاصله دستور داد «دعایی» را بگیرند. به جماران آمد و گریه
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 17
می کرد و سرش رابه دیوار می کوبید...»
ملاحظه می کنید؟ آیا نقل چنین حرفهایی از قول برادرمان جناب فلاحیان عجیب نیست؟ آیا تشکیک در امر «واگذاری بلندگوی تبلیغاتی به دعایی با وجود تحت نظر بودن حضرت امام» از ناحیه جناب فلاحیان، باوجود آگاهی ایشان از موافقت حضرت امام در این امر و نیز تعبیر تفقدآمیز امام از حقیر به عنوان خدمات قبل و بعد از انقلاب چه در عراق و چه در ایران، تایید سناریوی مطرح شده در صفحات قبل است که مثلا بنده به دستور اندروپف، رئیس بخش فارسی رادیو بغداد شدم؟! انتصابم به سفارت ایران در بغداد را جناب فلاحیان می داند که به توصیه و تاکید حضرت امام بود، آنهم در دوران تصدی سنجابی در وزارت خارجه و ابتدای شکل گیری دولت موقت (که برخلاف ادعای فوق الذکر بامخالفت و مقاومت آقایان در دولت مواجه شد و نیز اصرار مرحوم حاج احمد آقا که وجود مصالحی در انتصابم رابه نقل از حضرت امام بیان کردند). باری، اینهمه رابه ارتباط بنده با آقای ابراهیم یزدی متّصل کردن چه انگیزه ای دارد جز بی اعتبار کردن و مخدوش نمودن پیشینه ی یک برادر تاقبل از انتخاب آقای خاتمی همراه و اینک مساله دار؟!
و امّا مساله مقاله علیه کتابهای مرحوم مطهری و دستور امام مبنی بر گرفتن حقیر!؟ جناب آقای محسنی، مایلم ماجرای این مقاله را که نه علیه مرحوم مطهری بلکه نقل از آثار آن شهید عزیز و در واقع مقاله خود آن استاد شهید بود و نیز اشکال فنی و نتیجتا سوال برانگیزی را که پس از چاپ این مقاله در صفحه دیگری از روزنامه پیش آمد و هیچ ربطی به مقاله استاد مطهری نداشت و تصمیم امام مبنی بر توقیف موقت اطلاعات (نه گرفتن و بازداشت حقیر) بیان کنم، تا هم در
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 18
تاریخ بماند و هم خود قضاوت کنید که نقل مخدوش و سراسر افترا آمیز از قول برادرم فلاحیان، مسئول هشت سال تصدی مقام وزارت، چقدر مقرون به صحت است؟ و آیا این روحانی مسئول و متعهد راضی به این نقل هستند؟ آبرو و حیثیت من که ارزشی ندارد، امّا اعتبار و اشراف اطلاعاتی ایشان را، کسانی که از اصل ماجرا مطلع هستند و مستندات موجود هم بر آن گواهی می دهد، چگونه می یابند؟ باری، ماجرا از این قرار است:
در زمان دولت آقای مهندس موسوی، این موضوع در محافل «خط امامی» معروف شده بود که جریانی منسوب به مرحوم آقا سید منیرالدین حسینی شیرازی با بینش اقتصادی خاصی میدان دار برخورد با اهداف اقتصادی دولت شده و حتی در چندین جلسه هیات دولت هم شرکت کرده و بنای بر تعارض جدی با سیاستهای اقتصادی دولت دارد. در مقابل، عده ای از دلسوزان و علاقمندان دولت هم سعی می کردند با نوشتن مقالاتی و اتخاذ مواضعی این حرکت را در میدان بحث و گفتگو به چالش بکشانند. آقای مهندس موسوی و بسیاری دیگر از دلسوزان نظام غالبا صلاح رادر این می دیدند که برخی مواضع اصولی و روشن اقتصادی شهیدان سید محمدباقر صدر و استاد مطهری تبیین و در جراید منتشر شود. در این میان، روزنامه اطلاعات به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری نسبت به انتخاب چند مقاله و سخنرانی از کتب استاد شهید از جمله کتاب اقتصادی ایشان همت می گمارد و در صفحات «لایی» روزنامه، که از قبل به چاپ می رسد، مطلب مفصلی از مرحوم مطهری راعرضه می کند. تصادفا در صفحه دیگری از همان لایی روزنامه، مطلب دیگری در رابطه با موضوع دیگری درج شده بود که به هنگام حروف چینی و تصحیح اغلاط آن،
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 19
اشتباه چاپی فاحش و زشت امّا ناخواسته و بدون توّجه صورت می گیرد. یکی از کلمات موجود در عبارت «نظام مقدس جمهوری اسلامی» به صورتی دیگر چاپ شده بود. صبح زود که حقیر مطلع بر این اشتباه رخ داده شدم، دستور جمع آوری تمامی نسخه های لایی روزنامه رادادم. همانطور که می دانید، در توزیع روزنامه، ابتدا (در ساعات اول صبح) صفحات «لایی» و ضمیمه روزنامه، بین روزنامه فروشان توزیع می شود و نزد آنها باقی می ماند تاپس از چاپ صفحات «رویی» که آخرین اخبار و اطلاعات رادر بر دارد (و هنگام ظهر یا بعدازظهر توزیع می شود) همراه با هم به فروش برسد.
در روز مورد نظر، مسئول توزیع نسبت به جمع آوری نسخه های مخدوش در نقاط ویژه تهران از آن جمله در منطقه جماران و تجریش، حساسیت مضاعفی اعمال کرده بود. در نتیجه آن روز، برخلاف همیشه، صفحات لایی جدید و اصلاح شده روزنامه، همراه با صفحات رویی روزنامه همزمان توزیع شد. مسئول توزیع باتوجه به این دغدغه که خدای ناکرده از لایی های مخدوش، اشتباها نسخه هایی برای پخش خصوصا در آن مناطق گنجانده نشده باشد، عمدا یا سهوا از توزیع لایی روزنامه در این مناطق خودداری کرد و در نتیجه تنها «رویی» روزنامه در جماران و تجریش توزیع شد (البته در مناطق دیگری از تهران هم این اتفاق رخ داده بود). نتیجتا روزنامه فروش مسئول تامین دفتر حضرت امام فقط «رویی» روزنامه را تحویل داده بود، بدون آنکه او یا دیگر مسئولان توزیع، در مورد اهمیت حساسیت مقالات اقتصادی استاد مطهری،اطلاع ویژه ای داشته باشند. حضرت امام پس از ملاحظه روزنامه ناقص و دیدن تیتر مقاله ی استاد مطهری در صفحه اول، دستور داده بودند که از روزنامه فروشی های اطراف جماران،
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 20
روزنامه کامل را خریداری کنند. در تجریش و در قسمت هایی از خیابان ولی عصر شمالی هم همین وضعیت مشاهده شده بود. یعنی روزنامه بدون لایی عرضه شده بود تا اینکه در چهار راه ولی عصر روزنامه کامل رایافته و خریداری کرده بودند و به محضر امام رسانده بودند. حضرت امام در یک لحظه احتمال داده بودند که ما عمدا به منظور آگاه نشدن ایشان از مطالب موجود در صفحات لایی روزنامه و مقالات اقتصادی استاد مطهری،اقدام به توزیع روزنامه بدون لایی در جماران و تجریش کرده ایم. (البته مقالات اقتصادی از کتابی انتخاب شده بود که قبلا به خاطر اعتراض برخی از علما موقتا جلو نشر آن گرفته شده بود و مدتها از این امر گذشته بود و دوستان تحریریه جدیداشنیده بودند که اگر متن اصلی کتاب که به قلم خود استاد شهید نه شاگردان و شارحان است چاپ شود، اشکالی ندارد). امام، به آقای انصاری پیغام داده بودند که به دعایی بگویید تا اطلاع ثانوی از انتشار اطلاعات خودداری کند و به مرحوم حاج احمد آقا فرموده بودند که شاید آقایان فکر کرده اند من لنین هستم تا معامله استالین با لنین را با من بکنند (گویا استالین برای عدم آگاهی لنین از برخی سیاستهای خود روزنامه ای تک شماره و مخصوص لنین درمی آورد تا وی بر سیاستهای واقعی استالین وقوف نیابد. این را هم اضافه کنم که سال وقوع آن واقعه یعنی توقیف روزنامه، سال 62 بود که به دلیل افشای وابستگی معدودی از چهره های نظامی و غیرنظامی به تشکیلات حزب توده و اتهاماتی که در این مورد شایع شده و از رادیوهای خارجی پخش می شد، سالی بود سرشار از سوءظن و احتمال وجود خطر).
به همین دلیل مرحوم حاج احمدآقایکی دو روز از انظار پنهان
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 21
می شود و از هرگونه ملاقاتی خودداری می کند تا سیاست برخورد جدی امام و ضرورت پندگیری یاران محقق شود. بنده هم خدمت حضرت آیت الله خامنه ای (ریاست جمهوری وقت) و نیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس وقت مراجعه کرده و حقیقت امر را همراه با افسردگی شدید به روشنی توضیح دادم و مستندات لازم را هم ارائه دادم. سرانجام پس از اطمینان حضرت امام از تصادفی و غیرعمدی بودن جریان، اجازه چاپ مجدد اطلاعات را (پس از 36 ساعت) دادند و حتی در پاسخ برخی از آقایان که حساسیت موضوع و حیثیت مسئولان روزنامه و احتمال سوءاستفاده ی تبلیغاتی دشمن و رسانه های بیگانه را در آن ایّام یادآور می شدند، فرموده بودند جبران می کنم. بدین ترتیب مساله ختم شد و پس از این ماجرا حقیر و دوستان شورای سردبیری مراجعه ای خدمت حضرت امام داشتیم. این مراجعه به تاکید و اصرار مرحوم حاج احمدآقا صورت گرفت، تا با تفقد از حقیر و دوستان همکار در روزنامه اطلاعات، اگر حیثیتی خدشه دار شده، جبران شود. عبارت تاریخی و تفقدآمیز امام نسبت به خدمات قبل و بعد از انقلاب حقیر در همان دیدار ایراد شد و دعای خیر و لطف ایشان شامل حال گشت.
بنابراین مقاله ای علیه مرحوم شهید مطهری در اطلاعات چاپ نشده بود، بلکه مطلبی از مقالات و سخنرانی های ایشان درج شده بود. دستور دستگیری کسی صادر نشده بود بلکه دستور توقف روزنامه تا روشن شدن مساله صادر شده بود. حقیر هم نه سری به دیوار کوبیده بودم و نه خوابی دیده بودم و نه.... اگر بنده در این زمینه خلاف می گویم، از مقام معظم رهبری ونیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی سوال کنید. چراباید از قول برادرم با آن همه اشراف و وقوف به
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 22
زوایای پنهان مسائل اطلاعاتی و امنیتی چنین قول سخیف و بدور از واقعیتی نقل شود؟ اینکه بگوئیم علیه مرحوم مطهری در روزنامه مطلبی چاپ می شود وامام دستور دستگیری فردی را می دهند در حالی که هیچ سندی دال بر این ادعا وجود ندارد چه حکمتی دارد، نمی دانم.
جناب آقای محسنی، آیا صلاح می دانید از برادرمان بخواهید نسبت به آنچه از ایشان نقل شده عنایت مجددی بفرمایند و اگر خدای ناکرده این نقل قول را قبول دارند که هرگز باور نمی کنم اعتقاد به صحتِ مانُقِل دارند مستندات خود را ارائه فرمایند؟ به هرحال اینجانب در پیشگاه خداوند و وجدانم سرافرازم و اگر اعتبار و آبرویی از نآقابلی چون من بر باد می رود چه باک. نگرانیم از اعتبار و آبروی طیفی است که حقیر منسوب به آن هستم. دفاع از اعتبار و آبروی این طیف (روحانیت) برعهده نهاد قضایی شماست. اگر احساس مسئولیت می کنید چاره ای و اقدامی جهت التیام موضوع نه محکوم کردن و سیاست کردنِ کسی بفرمایید. والا احکم الحاکمینی هست و یوم تبلی السرائری هم هست. و همه در آن روز و در پیشگاه آن قضاوت کننده و جزادهنده ی به حق، یاسرافرازیم و یامحکوم. والسلام.
کمترین برادرتان سید محمود دعایی
پانزدهم مهر ماه 1382 برابر بادهم شعبان المعظم 1424
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 23
دستخط امام، آیت الله خامنه ای و آیت الله اراکی
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 24
مطالب ذیل بخشهای عمده یادداشت روز کیهان مورخ 8 / 11 / 81 تحت عنوان «درباره یک کتاب» می باشد که به قلم مدیر مسئول محترم روزنامه مذکور (آقای حسین شریعتمداری) نوشته شده است:
«شنود اشباح» نام کتابی است که اخیرادر 995 صفحه چاپ و منتشر شده است. این کتاب، آنگونه که از متن آن بر می آید و نویسنده محترم کتاب نیز بر آن تاکید دارد، افشای عوامل نفوذی بیگانگان در نظام جمهوری اسلامی ایران را دنبال می کند. در این کتاب علاوه بر افرادی نظیر کلاهی عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تیرماه 1360 و کشمیری عامل انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور ماه همان سال که از عوامل شناخته شده و نفوذی دشمنان بوده اند، نام چند شخصیت سیاسی از جناح موسوم به چپ، مانند آقایان موسوی خوئینی ها، بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و... نیز به میان آمده و فصل های جداگانه ای از این کتاب قطور به افشاگری درباره آنها اختصاص یافته است.
درباره این کتاب، اگر چه گفتنی بسیار است ولی محدوده این نوشتار ایجاب می کند که از آن میان، تنهابه بیان چند نکته که ضروری تر به نظر می رسد بسنده کنیم.
1ـ باتوجه به شناختی که از نویسنده کتاب «شنود اشباح» داریم، شاید بهتر آن بود که گفتنی ها را با شخص ایشان در میان می گذاشتیم ولی از آنجاکه این کتاب چاپ و منتشر شده و در میدان دید و قضاوت این و آن قرار گرفته، گفت وگوی خصوصی درباره آن منطقی به نظر نمی رسید، بنابراین علی رغم آنکه، احتمال وجود انگیزه سوء در نویسنده کتاب دور از انصاف است، سکوت در مقابل این اقدام سوال برانگیز و زمینه ای که انتشار این کتاب می تواند برای سوءاستفاده دشمنان در پی داشته باشد نیز، شایسته نیست.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 25
2ـ نگاه کیهان اگرچه نسبت به مواضع و عملکرد برخی از شخصیت های مورد اشاره در این کتاب، منفی است... ولی اولا؛ به مصداق آیه شریفه «ولایجرمنکم شنئان قوم علی الاتعدلوا» نباید در اعتراض و انتقاد به مخالفان از بستر عدل و انصاف خارج شد و ثانیا: ابتدایی ترین اصل در یک نوشته تحقیقی و مستند آن است که اسناد ارائه شده باموضوع مورد تحقیق رابطه ای منطقی و قابل قبول داشته باشند و بدیهی است ردیف کردن فهرستی طولانی از اسناد مکتوب و شفاهی و بی ارتباط باموضوع، نه فقط شایسته یک نوشته تحقیقی و مستند نیست، بلکه نوعی عملیات روانی علیه شخصیتی که موضوع تحقیق است تلقی می شود.
و بالاخره، بر فرض که افراد مورد اشاره در این کتاب وابستگی هایی به بیگانگان داشته باشند، اسنادی که نویسنده محترم به آنها اشاره کرده است، این نظریه راتایید نمی کند و با موضوع مورد بحث رابطه منطقی ندارد، که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم.
3ـ نویسنده کتاب در فصل چهارم شنود اشباح با عنوان «پاتریس لومومبا» آقای موسوی خوئینی هارایک «مارکسیست» و مامور وابسته به «کا.گ.ب» سرویس اطلاعاتی شوروی سابق معرفی کرده! و برای اثبات نظر خود به نوشته چند نشریه خارجی نظیر، پاری ماچ، ژون افریک، الدستور، لوموند، اساهی، لس آنجلس تایمز و... استناد می کند! نکته درخور توجه و البته عجیب و سوال برانگیز آنکه، این نشریات در تفسیرهای خود پیرامون تسخیر لانه جاسوسی، آقای موسوی خوئینی ها را وابسته به «کا.گ.ب» معرفی کرده و نتیجه گرفته اند که تسخیر لانه جاسوسی امریکا، براساس
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 26
طرح و نقشه شوروی سابق بوده است! چرا...؟
پاسخ روشن است، زیرا، امریکا از این بیم داشت که تسخیر سفارت امریکا در ایران، به عنوان یک الگوی موفق مورد توجه ملت های مسلمان در سایر کشورهای اسلامی قرار گیرد و برای مقابله با این خطر، تسخیر لانه جاسوسی را به شوروی نسبت می داد تا از الگو شدن این اقدام انقلابی برای سایر ملت های مسلمان جلوگیری کند و این درحالی بود که امام راحل ما از تسخیر لانه جاسوسی باعنوان «انقلاب دوم» یاد کرده بود.
اکنون این سوال های جدی مطرح است که اولا؛ نویسنده محترم کتاب «شنود اشباح» باکدام منطق، عملیات روانی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران را یک «سند!» تلقی کرده است؟ ثانیا، چرا از نوشته هاو مطالب رسانه و نشریات تابلودار دشمنان اسلام به عنوان سند و مدرک علیه یک شخصیت سیاسی داخلی نظام استفاده کرده است؟ به یقین نویسنده محترم در پی آن نبوده است که هم صدابا امریکایی ها، تسخیر لانه جاسوسی را حرکتی برخاسته از اراده و طرح و نقشه شوروی سابق قلمداد کند! و یا، خدای نخواسته، امام خمینی(س) را بازی خورده شوروی سابق معرفی کند!
اگر این منظور در میان نیست که انشاءالله نیست پس مقصود از ردیف کردن اظهارات دشمنان اسلام و انقلاب به عنوان فهرستی از اسناد علیه آقای خوئینی ها آن هم فقط به دلیل حضور موثر ایشان در تسخیر لانه جاسوسی امریکا برای چیست؟! آیا نویسنده محترم کتاب، برای یک دستمال قیصریه را به آتش نکشیده آست؟!
4ـ فصل دوم کتاب، با عنوان «شنود اشباح» که نام کتاب نیز از
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 27
این فصل گرفته شده به ارائه اسناد باصطلاح وابستگی آقای خسروتهرانی اختصاص دارد. در این فصل اسناد فراوانی درباره سایت های شنود امریکادر مناطق شمالی کشور از جمله سایت معروف بهشهر ارائه شده است که امریکایی ها در زمان طاغوت برای شنود مکالمات تلفنی و بی سیم مقامات و مراکز حساس شوروی سابق نصب کرده بودند. این اسناد غیرقابل انکار هستند و از وابستگی نوکرگونه رژیم پهلوی به امریکا حکایت می کنند که اشاره به آنها برای روشنگری و آگاهی مردم بسیار ضروری است ولی این اسناد چه ربطی به وابستگی خسرو تهرانی دارد؟
نویسنده کتاب در این فصل، حتی یک سند از ارتباط مشکوک خسرو تهرانی با این ماجرا ارائه نمی دهد، تنهادر چند جای این فصل به خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی اشاره شده که در آن از مراجعه خسروتهرانی به عنوان معاون امنیتی نخست وزیر به آقای هاشمی و ارائه گزارش درباره موقعیت و ساختار این سایت ها سخن به میان آمده است. آیامعاون امنیتی نخست وزیر به اعتقاد نویسنده محترم، نباید برای ارائه گزارش درباره سایتهای جاسوسی باقیمانده از دوران تسلط امریکایی هابر ایران، به رئیس مجلس وقت و یکی از سران موثر و پرنفوذ سه قوه مراجعه کند؟
و یادر جای دیگری از این فصل به اظهارات آقای فلاحیان اشاره شده که آقای خسرو تهرانی رایک نیروی اطلاعاتی «تودار» معرفی کرده است. آیا «تودار» بودن برای یک عنصر اطلاعاتی جرم است؟ یا نقطه مثبت؟
در این فصل طولانی از کتاب قطور شنود اشباح، تنها سندی که مستقیما به خسرو تهرانی مربوط می شود ماجرای تحصیل آقای
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 28
خسرو تهرانی در دانشگاه امام صادق (ع) و ادامه تحصیل نامبرده در دانشگاه تهران است، نویسنده کتاب در این بخش به سراغ حجت الاسلام والمسلمین علم الهدی، قائم مقام دانشگاه امام صادق علیه السلام رفته و از او درباره چگونگی پذیرش خسرو تهرانی برای تحصیل در این دانشگاه سوال می کند!!
آقای علم الهدی توضیح می دهد که خسرو تهرانی قبل از انقلاب در رشته کشاورزی تحصیل می کرد و بعد از انقلاب از طریق دوستانش در وزارت علوم پرونده تحصیلی خود را زنده کرد و در دانشگاه امام صادق (ع) به تحصیل پرداخت، نویسنده می پرسد؛ اینجاچه رشته ای را شروع کرد؟ و پاسخ می شنود؛ «معارف اسلامی و علوم سیاسی، فوق لیسانس پیوسته». آنگاه نویسنده می پرسد: «خب! دکترای بدون کنکور چطور؟» و آقای علم الهدی توضیح می دهد «یک مصوبه ای بود، قانونی، که کسانی که وزیر بودند، اینجا بدون کنکور باشرط داشتن فوق لیسانس، دولت برای دکتر ایشان بورس می داد» و نویسنده پرسش خود را اینگونه دنبال می کند «ایشان که در هیچ مقطعی وزیر نبوده؟» و قائم مقام دانشگاه پاسخ می دهد که مطابق آن قانون، معاون نخست وزیر در حد وزیر است... و آخرین پرسش نویسنده محترم این است که «بحث پایان نامه ایشان برای «جامعةالصادق(ع)» در ارتباط با آقای «سمتی» اینها! بود؟» و پاسخ می شنود که «نه خیر، موضوع پایان نامه اش «منافقین خلق» بود، استاد راهنمایش آقای دکتر «سریع القلم» بودند. استادهای مشاورش هم، یکی خودم بودم، یکی هم آقای «ری شهری» بود.»
اکنون باید پرسید که آیاخود نویسنده محترم، این به اصطلاح
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 29
اسناد را نشانه وابستگی آقای خسرو تهرانی به بیگانگان می داند؟! و این سوال جدی مطرح است که اسناد مربوط به سایت های شنود امریکا در ایران دوران طاغوت چه ربطی به خسرو تهرانی دارد؟ آیا نویسنده کتاب به گونه ای ناخودآگاه در پی انجام عملیات روانی نبوده است؟ و آیاقصد نداشته که باکنار هم گذاردن اسناد مربوط به سایت های امریکا و چند مصاحبه با افرادی نظیر آقای فلاحیان و... این توهم را به ذهن مخاطب القاء کند که هویت خسرو تهرانی در بستر و محدوده اسناد این سایت ها قابل ارزیابی است؟ اگر این نیست پس منظور از ردیف کردن اسناد غیرمرتبط با موضوع در فصل مربوط به خسرو تهرانی برای چیست؟!
در این کتاب از قول آقای فلاحیان آمده است که خسرو تهرانی قبل از انقلاب عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و پس از انقلاب عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده است. خب! که چی؟ بسیاری از مسئولان کنونی کشور و شخصیت های شهید از جمله شهید رجایی بزرگوار با سازمان مورد اشاره در دوران طاغوت ارتباط داشته اند ولی همگی آنهادر پی آگاهی از ماهیت نفرت انگیز منافقین نه فقط از آن جدا شده، بلکه به شدت در مقابل سازمان مزبور قرار گرفته بودند و خسرو تهرانی نیز به گواهی سوابق وی در زندان سیاسی رژیم طاغوت که نگارنده از نزدیک شاهد بوده ام یکی از مخالفان سرسخت منافقین بود و...
5ـ «هاشمی هشتم» نام فصل نخست کتاب است که درباره آقای بهزاد نبوی نوشته شده است. در این فصل، انبوهی از اسناد اداره هشتم ساواک اداره ضدجاسوسی ارائه شده بی آنکه در هیچیک از این اسناد نامی از بهزاد نبوی در میان باشد. نویسنده
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 30
محترم میان اسناد اداره هشتم ساواک و رئیس این اداره یعنی سرتیپ منوچهر هاشمی و آقای بهزاد نبوی چه رابطه ای دیده که آنهاراکنار هم ردیف کرده است؟ سوالی است که پاسخ جدی می خواهد؟
در این فصل از قول ولادیمیر کوزیچکین عضو برجسته «کا.گ.ب» در ایران، منصور رفیع زاده عامل سیادر امریکا، استنفیلد ترنر رئیس سازمان CIA، کیانوری دبیرکل حزب توده، ارتشبد سابق حسین فردوست رئیس بازرسی کل رژیم پهلوی و چند منبع داخلی و خارجی دیگر، اسناد فراوانی ردیف شده که موضوع اصلی این اسناد، ساختار اداره هشتم، جاسوسی محمدرضاسعادتی عضو مرکزیت سازمان منافقین برای کا.گ.ب در جریان دزدی اسناد مربوط به سرلشگر مقربی و... است و باز هم در هیچ یک از این اسناد نامی از بهزاد نبوی در میان نیست. بنابراین بار دیگر این پرسش جدی مطرح می شود که ردیف کردن این اسناد برای چیست؟
آنچه نویسنده به عنوان سند علیه بهزاد نبوی جمع آوری کرده و در این فصل به چاپ رسانده است، عمدتا اظهارات خود بهزاد نبوی درباره سوابق خویش است. که رابطه با مصطفی شعاعیان، ماجرای پیوستن به منافقین در زندان و سپس جدایی از این سازمان، عضویت در کابینه شهید رجایی و مهندس موسوی، خاطرات دوران تحصیل در دبیرستان و دانشگاه، فعالیت های قبل از زندان و... از جمله آنهاست.
نویسنده کتاب دربخشی از این فصل به اظهارات یک «منبع» که از وی باعنوان «منبع ج» یاد کرده است اشاره می کند و به نقل از
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 31
او می نویسد: «بهزاد ارتباط خیلی نزدیکی با «مصطفی شعاعیان» داشت. «شعاعیان» را که شما نگاه بکنید، در مجموعه آراء و عملکردش خب تناقض زیاد هست. تغییر جهت دادنها در مواضع هست که زمینه جذب افراد مختلف را فراهم می کرد. «بهزاد» اینها واقعا «شعاعیان» را به عنوان یک شخصیت برجسته، قبول داشتند. البته در عین حال که بامجاهدین خلق [منافقین] مرتبط بود با چریکهای فدایی هم مرتبط بود. در عین حال از توده بد می گفت و از «مصدق [السلطنه»] حمایت می کرد...
باپان ایرانیستها هم بود. کاملا هم قائل به مبارزه مسلحانه بود. افرادی مثل «شایگان شام اسبی» و «حسن رومینا» اینها هم، خطشان تحت تاثیر مستقیم «شعاعیان» بود و دیگرانی که... حالا منظورم این است که واقعا جریان چپ گرای «شعاعیان» اینها را باید بیشتر تحلیل و بررسی کرد...
«بهزاد» با «پرویز صدری» و «رضاعسگریه» سال 1349 دور «شعاعیان» جمع می شوند و گروه «جبهه دموکراتیک ملی» را بنیانگذاری می کنند. تهیه نارنجک و بمبهای دستی و وسایل تی.ان.تی و این جور چیزها هم در راس کارهاشان بود. حدود صدهزار تومان آن موقع هم، «بهزاد» برای گروه فراهم می کند... فکر می کنم حدود سه هزار تا نارنجک با پوسته پلاستیکی هم تهیه کردند... «شعاعیان» هم این خط رو تعقیب می کرد که باید رادیو را گرفت. بعد قرار شده بود که به گروه سیاهکل مرتبط شوند...
«بهزاد» با «حسین منتظر حقیقی» و «مهدی خمسی» و دیگرانی هم بودند که می گفتند مجاهدین بیرون زندان خائن به جنبش هستند و... تضاد اصلی جامعه ایران راهم، تضاد خلق با امپریالیسم
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 32
انگلیس می دیدند و بحث می کردند و نه امریکا... که خب زمینه افتراق بین اونها و مجموعه «رجوی» اینها را موجب می شد...»
استناد نویسنده محترم به اظهارات «منبع ج» در حالی است که بهزاد نبوی در مصاحبه با هفته نامه شاهد از رابطه نزدیکش با مصطفی شعاعیان، صدری، رابطه با جبهه دموکراتیک خلق به رهبری مصطفی شعاعیان، ارتباط با جبهه ملی، سازمان منافقین، افکار متناقض شعاعیان و... سخن گفته است. بنابراین، صرفنظر از مثبت یامنفی بودن این سوابق، آنچه در کتاب شنود اشباح به نقل از «منبع ج» آمده است، سندی نیست که موضوع پنهان و یارابطه ناگفته ای را فاش کند، بلکه اکثر بخش های آن تکرار مطالبی است که در خاطرات بهزاد نبوی نیز آمده است.
در این یادداشت در پی دفاع از هیچیک از شخصیت های یاد شده و از جمله آقای بهزاد نبوی نیستیم... ولی هنگامی که پای یک نوشته تحقیقی و مستند در میان است محققا باید از ردیف کردن اسناد غیرمربوط باموضوع و تحمیل سلیقه خود به اسناد خودداری شود.
6ـ فصلی از کتاب با عنوان «قوادان زیتون» به فعالیت موساد در ایران قبل از انقلاب اختصاص یافته که این بخش، برای شناخت دقیق و عینی مخاطبان نسبت به نقش رژیم صهیونیستی در ایران و سلطه اسرائیل بر منابع و منافع مردم مسلمان این مرز و بوم، بسیار سودمند و موثر است.
و امادر مطالعه این بخش نیز سوالی به ذهن خطور می کند که درخور توجه است، و آن سوال، این است که در «شبکه زیتون»، یعنی شبکه جاسوسی و اطلاعاتی موساد در ایران دوران طاغوت،
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 33
شخصی به نام «مسعود عالیخانی» نقش اصلی و برجسته ای داشته است. تا آنجاکه مطابق اسناد موجود اگر افسر اطلاعاتی سفارت اسرائیل در ایران، فردی را برای همکاری شکار می کرد، مرکزیت موساد در فلسطین اشغالی بدون تائید مسعود عالیخانی این همکار معرفی شده را نمی پذیرفت و...
کسانی که از اسناد مربوط به شبکه زیتون باخبرند به خوبی از نقش کلیدی مسعود عالیخانی اطلاع دارند ولی آنچه سوال برانگیز است اینکه، چرا نویسنده محترم کتاب «شنود اشباح» درمیان انبوه اسنادی که در این فصل ارائه داده کمترین اشاره ای به مسعود عالیخانی نکرده است؟ مخصوصا آنکه باتوجه به موضوع کتاب، اشاره به مسعود عالیخانی و نقش برجسته و اصلی او در شبکه زیتون، بسیار ضروری تر و با اهمیت تر از اشاره به افرادی نظیر «اوری لوبرانی»، «دیوید کیمخی»، «یعقوب نیمرودی»، «عدنان خاشقی» و... دیگر ماموران رژیم صهیونیستی در ایران آن روز بوده است.
این نکته نیز گفتنی است که مسعود عالیخانی، عموی مهرداد عالیخانی، یکی از متهمان قتل های زنجیره ای است که هم اکنون در بازداشت به سر می برد و با نام مستعار «صادق» فعالیت می کرده است.
باتوجه به تعهد و دلسوزی نویسنده محترم و البته جوان کتاب «شنود اشباح» تردیدی نیست که ایشان به اسناد مربوط به مسعود عالیخانی دسترسی نداشته است و به همین علت از این مامور برجسته و مسئول اصلی شبکه زیتون نامی به میان نیاورده است ولی نویسنده عزیز باید به این نکته که از ضرورت های قطعی کار تحقیقی است توجه می کرد که درپاره ای از موارد از جمله همین مورد ارائه ناقص اسناد درباره موضوع تحقیق، می تواند نتیجه را تا
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 34
مرز تضاد و تفاوت یکصد و هشتاد درجه ای تغییر بدهد.
7ـ و بالاخره... توضیح این نکته راـ که هدف این یادداشت است ـ ضروری می دانیم که رواج این گونه برخوردهای غیرمستند زمینه را برای سوءاستفاده دشمنان بیرونی فراهم می کند، اگر چه افشای نفوذی هارابا ارائه اسناد موثق و قابل قبول یک ضرورت حیاتی تلقی می کنیم.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 35
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 36