چه موقع وارد قم شدید؟
حدودا به اواخر سال 42 و اوائل سال 43 بود. چون سال ورود من به قم بعد از حوادث 15 خرداد بود. یعنی بین حوادث 15 خرداد و آزادی امام من وارد قم شدم و سه سال در قم بودم. بعد از آن، شرایطی پیش آمد که مجبور به هجرت به نجف شدم.
می شود بیشتر توضیح دهید؟ آیا مبارزه را از قم شروع کردید؟
من در قم مکاسب و رسائل راشروع کردم و تا کفایه در قم بودم و از محضر اساتید گرامی چون حضرات آیات سلطانی، فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، سبحانی، اعتمادی و آقا رضا صدر استفاده بردم. بعد هم شرایطی پیش آمد که عازم نجف شدم. فعالیتهای مبارزاتی را در کرمان با دوستانم آغاز کردم. ابتدا از تکثیر و توزیع نامه ها و خطابه هایی که از قم می رسید و یا از مجامع علمی دیگر مثل اصفهان و مشهد به دست می آمد، شروع کردیم. سپس نوارهای سخنرانی را تکثیر می کردیم و در اختیار علاقمندان می گذاشتیم. در همان ایام و در آستانه محرم، شاه مسافرتی به کرمان کرد. جامعه روحانیت مبارز کرمان تصمیم گرفت که یک مبارزه منفی علیه ورود شاه انجام دهد و قرار گذاشته بود که هیچ روحانی در مراسم استقبال شاه شرکت نکند و به استقبال و دیدار شاه نرود. حتی تهدید کرده بودند هر روحانی که این کار را بکند عمامه اش را بر می دارند تا مردم ببینند و از آن روحانی پرهیز کنند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 53
اگر ممکن است، از کم و کیف آمدنتان به قم بگویید و بفرمایید چه کسی شما را در این جهت راهنمایی کرد؟
علاقه شخصی خودم بود که باعث شد به حوزه علمیه قم بروم. من بالاخره بعد از کسب رضایت پدرم عازم قم شدم. ابتدا در مدرسه حجتیه، به اتاقی که دوستانی از کرمان در آن جا جمع بودند رفتم ولی چون جا تنگ بود به مدرسه آقای بروجردی که به مدرسه خان معروف بود و اتاقی به شماره 27 در طبقه دوم داشت، رفتم. هم حجره ای من مرحوم آقا سید محمدکاظم قریشی از اهالی خمین بود، هم اتاق بودیم. البته آقای قریشی به دلیل فعالیتهای مبارزاتی اش همیشه در سیر و سفر بود و بعد هم گرفتار شد و به زندان افتاد و من همیشه تنها بودم. ورودم به قم در ایام زندانی شدن حضرت امام بود و درست همان روزهای اولی که من در قم بودم، امام از زندان آزاد شدند و من به کانون مبارزاتی طلاب در قم پیوستم.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 54