عاقبت برنامه رادیویی چه طور شد؟
یک روز تیمور بختیار به همراه مسئول دفتر صدام به رادیو آمد و اصرار کرد که این آقایان پراکنده گویی را باید کنار بگذارند و ما مجموعا یک برنامه واحد را که صدای جبهه آزادیبخش ملت ایران نامیده می شود
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 86
پخش کنیم. همه گروهها جزو این جبهه و سخنگوی این جبهه شوند، منتهی مسئولیت هر قسمت از این جبهه با آقایان مربوط باشد. مثلا شما مسئول بخش روحانیتش باشید، دیگران مسئول بخش دانشجویی اش باشند و هر گروه دیگری به همین ترتیب.
من دیدم از این به بعد تیمور بختیار تشکیلات رادیوی فارسی بغداد را در دست گرفته است و اصرار دارد که حرکت ما را به خود منسوب کند و ما را به اجبار زیر چتر خودش ببرد. بنابراین دیگر برنامه اجرا نکردم و به حاج آقا مصطفی گفتم من تا به حال تلقی ام این بود که به عنوان روحانی مستقل و به نمایندگی از طرف روحانیت مبارز و اصیل داریم حرکتی را دنبال می کنیم ولی الان مثل این که طرف می خواهد بهره برداری بکند و من به این آلودگی تن نخواهم داد. اگر امکان بهره برداری مستقل از این موضوع وجود داشته باشد من آماده ام، در غیر این صورت معذورم.
حاج آقامصطفی هم سخنان من را پسندید. بختیار وقتی مقاومت و عدم همکاری ما را دید و دوستان دیگری که از خارج آمده بودند هم مقاومت کردند، حدود یک ماه که از این مقاومت گذشت، تسلیم شد. یعنی وقتی دید که دیگران حاضر نیستند تحت عنوان گروه او سخنگو باشند و مطالب و برنامه ها را زیر چتر او و تحت عنوان عضویت جبهه او ارائه کنند و می خواهند مستقل باشند، رهاکرد.
در این مدت شما را تحت فشار قرار ندادند تابه ادامه برنامه رادیو روحانیت بپردازید؟
چرا، در این فاصله خیلی تهدید کردند. نامه ای راموسی اصفهانی
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 87
برای من نوشت و فکر می کنم در اسنادم آن نامه راداشته باشم نوشته بود که تو از پشت به ما خنجر می زنی و اگر نیایی و برنامه ات را ارائه ندهی ما تو را به عنوان خائن دستگیر می کنیم و تحویل رژیم شاه خواهیم داد. من پیغام دادم طبیعتا کسی که از رژیم شاه نترسیده از بختیار هم نمی ترسد. اگر ما قرار بود تسلیم بشویم، تسلیم زور شاه می شدیم. چرا رنج آوارگی را تحمل کنیم و خودمان را به اینجا برسانیم. شما هر کاری می خواهید بکنید ما تسلیم شما نمی شویم. آنها مایوس شدند و پذیرفتند که برنامه به نحو دیگری ادامه پیداکند که ظاهرا بیش از یک ماه طول کشید.
بعد از این توقف، آغاز مجدد برنامه توجیه می خواست. خوب، چرا ما تا به حال ادامه ندادیم؟ من در اینجا یک ریسک بزرگ کردم. این ریسک یکی از کارهای خوب و در عین حال خیلی خطرناک بود. برنامه ها را مثلا در مدت 20 دقیقه، روی کاغذ می نوشتیم. یک نفر در آن جامسئول پخش رادیویی بود، این برنامه ها را نگاهی می کرد و به اصطلاح نظارت می کرد. من متنی رابدون این که او بداند در مطلب نگنجاندم ولی حفظ کردم و در جای مناسب هنگام پخش برنامه در روز اول گفتم. ما تصورمان این بود که با استقلال خودمان می توانیم این برنامه را تداوم بدهیم.
مطلبی را که گنجاندید در رابطه با چه مساله ای بود؟
به نوعی گفته بودیم عنصری که هم اکنون مدعی رهبری جبهه آزادیبخش است شایستگی حضور در کنار مبارزین را ندارد.
جلادی است که دستش به خون ملت ایران آغشته و دنبال منافع
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 88
شخصی است. او با رژیم حاکم ایران بدلیل جاه طلبی و منافع شخصی در افتاده است و اصرار دارد که ما به عنوان سخنگوی او سخن بگوییم. ما مدتی مقاومت کردیم. اکنون این امکان دوباره به وجود آمده که مستقل و به دور از تشکیلات او برنامه را ادامه دهیم و هم اکنون در خدمت ملت شریف ایران هستیم. این جمله را من لازم دانستم برای تطهیر خودمان و برای اطمینان ذهن بسیاری از علاقمندانی که نگران بودند، بگویم.
چرا این کار را کردید؟ آیا از پیامدهای آن نگران بودید؟
خوب، فوقش می گفتند که تو مخالف هستی، یا زندانیم می کردند و یاهر چیز دیگر، ولی این که به عنوان عامل بختیار و همکار بختیار متهم شوم ننگی بود که نمی شد پذیرفت. من برای این کار نذر کردم به حضرت ام البنین (س) که اگر تا یک هفته این برنامه مستندا لو نرفت، من نذر خودم را ادا می کنم. چون برنامه هایی که ماپر می کردیم تا یک هفته نگهداری شده و مجددا روی آنها ضبط می شد. بعد از یک هفته که مطمئن شدم حرف من پخش شده است و آنها متوجه نشده اند و کسی هم به آنهانگفته است، نذرم را اداکردم.
بعد از آن، برنامه به چه شکلی بود؟
بخشی از آن، همان بخش فارسی رادیوی بغداد بود که به عنوان نهضت روحانیت در ایران پخش می شد. دو مرتبه، روزهاو شبها تکرار می شد. بعد از این که جا افتاد و مطلوب واقع شد و از ایران خیلی زیاد تشویق شدیم، تاکید شد که برنامه را توسعه بدهیم. بنابراین ماموج مستقل رادیویی گرفتیم. در آن زمان عراقی ها آماده بودند که به گروههای
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 89
مختلف مبارزاتی علیه رژیم شاه موج مستقل بدهند. به دنبال اوج گیری مبارزات و شروع حرکت مسلحانه در داخل توسط چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق هر کدام از این گروهها موجودیت خودشان را اعلام می کردند. افراد و نمایندگانشان در خارج از کشور با عراقی ها تماس می گرفتند و از آنها امکانات می خواستند. عراقی ها هم به آنها موج رادیویی می دادند. موج رادیویی میهن پرستان را در اختیار سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق قرار دادند و آنها با هم آن موج را اداره می کردند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 90