نحوه آشنایی امام با سازمان مجاهدین خلق چگونه بود؟
کیفیت آشنایی ما با سازمان مجاهدین خلق شاید از همان اوان فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی سازمان آغاز شد. یعنی از زمانی که هنوز اعضای سازمان مجاهدین خلق موجودیت خودشان را اعلام نکرده بودند، گروهی از جوانان مسلمان در یک حادثه هواپیما ربایی شرکت کردند و هواپیمایی را که از دبی عازم تهران بود ربوده و به عراق بردند. پس از اجازه مقامات عراق و نشستن هواپیما در فرودگاه بغداد، این جوانان خودشان را تسلیم کردند و گفتند که ما خواهان پیوستن به سازمان آزادیبخش فلسطین هستیم و بهترین راه را در این دیدیم که به عراق آمده و از این جا به آنها بپیوندیم و به فلسطین برویم. البته مقامات عراقی هم به این سادگی اظهارات آنها را قبول نکردند و چون به آنها شک داشتند و احتمال می دادند دسیسه ای در کار باشد و اینها از طرف رژیم شاه خواهان نفوذ در عراق و اجرای طرحها و برنامه هایی بر ضد رژیم عراق باشند، آنها را بازداشت کردند.
در این زمان سازمان مجاهدین خلق هنوز رسما موجودیت خود را اعلام نکرده بود اما با یکسری فعالیتهای بنیادین و اساسی شالوده کار خود را در داخل ریخته و اهداف و برنامه هایش را مشخص کرده بود. حتی کادرها و نیروهایی هم جمع کرده و هسته مرکزی سازمان را تشکیل داده بود و می خواست عمدتا از طریق قشر کارگری که در خارج از کشور فعالیت می کند بعنوان شاخه برون مرزی فعالیت خود را شروع کند و آنان را جذب نماید. بدین منظور می خواست مرکزیتی در خارج از
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 96
کشور به دور از دسترس رژیم شاه و ایادی ساواک و سازمان امنیت داشته باشد. در واقع می خواست تشکیلات سیاسی خود را در خارج از کشور البته در همسایگی ایران پایه گذاری کند. بنابراین دبی را انتخاب کرد و می خواست در پوشش کارگران مهاجری که نیمی از سال را به جهت کار به آن منطقه می آمدند، فعالیت کند و آنان را به عقاید و ایدئولوژی خود جذب نماید و به قولی آماده نبرد کند.
بنابراین تعدادی از افراد به خارج از کشور منتقل شدند تا در پایگاه های الفتح آموزش ببینند. اما اندکی بعد یکی از هسته های اصلی این گروه در دبی لو می رود و پلیس به وجود تعدادی از خانه های تیمی پی می برد و در جریان بازرسی این خانه ها به اسناد و گذرنامه های جعلی و وسایل جعل مهر و ابزار و آلات جعل هویت و کلا وسایلی که تشکلها و گروههای زیرزمینی به کار می بردند، پی می برد. لذا مشکوک شده و ساکنین این خانه را دستگیر می کنند. ساکنین هم که ظاهرا5 یا 6 نفر بودند، دستگیر می شوند و به دنبال دستگیری آنها یکی دو نفر که هنوز شناسایی نشده بودند، برای آزادی آنها تلاش می کنند. ماموران امنیتی پلیس امارات با رژیم شاه و ماموران امنیتی ایران تماس می گیرند و رژیم شاه از آنها می خواهد تا در اولین فرصت، آنان را به ایران بفرستند.
پلیس امنیتی امارات هم کوته بینی کرده و این 5 یا 6 نفر را با دستبند سوار هواپیمای مسافربری که قصد سفر به تهران را داشت، می کند. دوستان این چند نفر به هر قیمتی خودشان را به عنوان مسافر در این پرواز جای می دهند و با قوطی های کنسروی که درون آن از قبل با بنزین پر شده بود، سوار هواپیما می شوند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 97
وقتی هواپیما از زمین بلند می شود کمپوت را باز می کنند. بوی بنزین در هواپیما می پیچد. آن دو نفر با وسایلی که داشتند، پلیس امارات و مسئولین امنیتی پرواز را دستگیر می کنند و از آنها می خواهند تا دستبند یارانشان را باز کنند. پس از آزادی دوستانشان هواپیما را در اختیار گرفته و به مقصد بغداد هدآیت کرده و آن را در فرودگاه بغداد البته با اجازه مقامات عراقی می نشانند.
بدیهی است که مسئولین عراقی مایل بودند ابتدا ماهیت اینها را بشناسند تا مطمئن شوند که عوامل وابسته به رژیم شاه نیستند و طرح و برنامه های سیاسی و خرابکاری ندارند. بعد هم در صورت عدم وابستگی از آنها استفاده کنند. یعنی اگر واقعا از گروههای ضد رژیم ایرانند آنها را جذب و سازماندهی کرده و از فعالیت سیاسی شان علیه رژیم شاه بهره برداری کنند.
بعد از چند روز که از دستگیری اینها می گذرد سازمان در تهران تصمیم می گیرد به هر قیمتی شده برای آزادی در عراق کمک بگیرد. یکی از کادرهای مرکزی خود را به نام سید مرتضی حق شناس که معروف به تراب حق شناس بود انتخاب می کند تا به عراق آمده و مقدمات آزادی آنها را فراهم کند.
انتخاب ایشان به چه دلیلی بود؟
انتخاب ایشان به این دلیل بود که سابقه حضور در حوزه داشت و با طلاب جهرمی قم مرتبط بود. با من آشنایی داشت و در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی در قم آمد و رفت داشت. یک بار در زمان اقامت در مدرسه آقای بروجردی چاپ جزوه ای از سخنرانی آیت الله طالقانی که در
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 98
نیمه شعبان در زندان انجام شده بود، به ما محول شد. این جزوه تحت عنوان «آینده بشریت از نظر مکتب ما» سخنرانی بسیار جامع و کاملی بود که آیت الله طالقانی در زندان کرده بود و بنا بود به صورت مخفیانه چاپ شود و در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
چاپ جزوه بر عهده من قرار داشت و آقای تراب حق شناس در اصلاح و تصحیح آن به من کمک کرد. در توزیع ماهنامه بعثت، نشریه زیرزمینی حوزه علمیه قم، ایشان واسطه ما و دانشگاه تهران بود. من از قم محموله را که سهم دانشگاه و بازار تهران بود می آوردم تهران و در محل دفتر ازدواج و طلاق آقای مهدوی کرمانی در میدان شوش قرار می دادم. فقط آقای مهدوی از محتوای داخل کارتن اطلاع داشت. روز بعد آقای حق شناس می رفت و آن را برمی داشت، به دانشگاه می برد و توزیع می کرد.
شاید هم یکی از دلایل انتخاب او برای امدن به عراق آشنایی با من بود تا پس از ورود به عراق با کمک من برای آزادی همرزمان خود تلاش کند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 99