مجاهدین در عراق فعالیتهای سیاسی داشتند؟
بله، ما یک خانه تیمی در بغداد داشتیم. این خانه در منطقه دیپلماتها و منطقه حفاظت شده بود به طوری که حتی تردد در خیابانهای آن باکارت شناسایی صورت می گرفت. مامورین عراقی کارتی در اختیار ما گذاشته بودند. البته در کنار آن خانه تیمی رسمی، یک خانه تیمی دیگری بود که به دور از چشم مسئولین عراقی در یکی از مناطق مرکزی بغداد، تهیه شده بود. سازمان ترجیح می داد پاره ای از فعالیتهای خود را به دور از چشم مامورین عراقی انجام دهد. بنابراین من خودم در پوشش دانشجو در کوی دانشگاه اتاقی گرفته بودم. این مکان به دور از چشم بعثی ها و فدائیان خلق و جبهه ملی و خلاصه کلیه گروههای مبارز علیه رژیم ایران بود و فقط من و رابط سازمان در بغداد از وجود آن مطلع بودیم. در آن مکان تماسهای مخفی انجام می گرفت و تصمیمات مهم
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 116
اخذ می شد. ما خیلی سعی می کردیم تا این مکان از چشم کلیه گروههایی که در بغداد هستند، به دور باشد.
گاهی من از نجف دو یاسه هفته غیبت می کردم و به بغداد می آمدم و در این خانه تیمی ساکن می شدم و به انجام کارهای سازمانی و تشکیلاتی می پرداختم. در آن زمان نماینده دایم سازمان در عراق سید مرتضی خاموشی بود. او از دانشجویان امریکا بود که توسط سازمان جذب شده و به عراق و لبنان آمده بود. تصادفا وقتی وارد لبنان شد من هم از عراق به لبنان رفته بودم. در آن جا دوره های رزمی و چریکی و آموزش سلاح و کار کردن روی مواد منفجره و غیره برگزار می شد و من به اتفاق خاموشی برای گذراندن این دوره ها وارد اردوگاه شدم. اردوگاههایی که سازمان الفتح در شمال لبنان تدارک دیده بود در «بداوی و نهرالبارد» و دور از مرز اسرائیل در طرابلس لبنان بود چرا که می خواستند اسرائیل گزند و آسیبی به این جوانها وارد نیاورد.
بعد از گذراندن این دوره، خاموشی به عنوان نماینده دایم سازمان در عراق وارد بغداد شد و در آن جا اقامت کرد مسئولیت خانه های تیمی را به دست گرفت و ضمنا گوینده رادیو میهن پرستان و رادیو سروش شد. رادیو میهن پرستان رادیویی بود که اخبار و اطلاعات و تحلیلهای سیاسی پخش می کرد و رادیو سروش رادیویی بود که صرفا به بیان مطالب تئوریک و آموزشهای رزمی و چریکی اختصاص داشت.
قابل ذکر است که ما در خانه تیمی نام اصلی یکدیگر را صدا نمی کردیم. نام من ناصر بود و اسم مرحوم ناصر صادق را روی من گذاشته بودند و به خاموشی هم سعید می گفتند. اینها اسامی رمز ما
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 117
محسوب می شد که در سازمان و خانه تیمی متداول بود.
امکان دارد درباره جدایی خودتان از سازمان بیشتر بگویید؟
یک روز که در خانه تیمی بودم از روی کنجکاوی دفتر یادداشت روزانه ایشان را که مسئول خانه تیمی بود خواندم. چشمم به مطلبی افتاد که آن مطلب خیلی من را تکان داد. ایشان گزارش وضعیت مرا برای سازمان گزارش کرده و در تحلیل خود نوشته بود: من تصورم این است که انتخاب فلانی یک فریب و اشتباه بوده است و فلانی عمیقا به مبانی فکری و عقیدتی آقای خمینی پایبند و نسبت به مبانی تئوریک سازمان دچار شک و تردید است و من فکر می کنم در نهایت عنصر نامناسبی برای سازمان باشد.
من وقتی این گزارش را خواندم از یک طرف به دلیل این که در خلال چند سال فعالیت در سازمان هنوز در عقاید فکری ام تزلزلی پدید نیامده است خوشحال شدم. احساس خوبی داشتم از اینکه هم مسلمان هستم و هم به راه و خط امام اعتقاد دارم. از طرف دیگر از این که می دیدم از سوی سازمان شکی نسبت به من هست و نامبرده تلقی این چنینی در مورد من دارد جا خوردم. در این میان در خلال جلسات مطالعاتی که داشتم پیشنهاد دادم که کتاب «مالکیت در نظر اسلام» آقای طالقانی در مورد مباحث اقتصادی مطالعه و مورد بحث و تحقیق قرار گیرد، یا مثلا یک بار یکی از کتابهای دکتر شریعتی را انتخاب کردم، یا یکی ـ دو مورد در برنامه های رادیویی صدای روحانیت از مطالب آن استفاده کردم. اما آقای خاموشی اصرار داشت که این کتب کهنه و قدیمی است و مربوط به دوران گذشته است و ما باید متحول شویم و متعلق به
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 118
دوران خودمان باشیم. نویسندگان این کتب با تحولات دوران ما آشنا نشده اند و متناسب با این شرایط و زمان نیستند. پس بهتر است مثلا از کتاب «اقتصاد به زبان ساده » که سازمان برای عناصر خودش تهیه کرده استفاده شود.
خوب، وقتی من دیدم که آقای طالقانی، یعنی کسی که با آن پیشینه مبارزاتی قوی و آشنایی با علوم مذهبی و قرانی پشتوانه و معرف اینها شده است و اینها را نزد امام معرفی و توصیه کرده است و اصلا کسی است که باعث شده خیلی ها از جمله من به آنها گرایش پیدا کنم، این طور مورد توهین و استهزاء واقع می شود بدیهی بود که در پیوند مبانی فکری با سازمان دچار تردید شوم.
نسبت به شریعتی می گفتند: کاری نکنید که شریعتی زیاد بزرگ و مطرح شود، او عنصری است که در نهایت به سوی خرده بورژوازی گرایش پیدا می کند و از این قبیل مسائل.
بنابراین در اولین جلسه ای که رابط اصلی مابه مرکز آمد، من طی جلسه ای خواستار شدم تا فرصتی داشته باشم و نسبت به رابطه خودم با سازمان بحث کنم. رابط قبول کرد و به بیروت گزارش کرد. دو ـ سه روز بعد آقای تراب حق شناس آمد و گفت من از طرف مرکزیت سازمان ماموریت دارم تا حرفهای تو را گوش و گزارش کنم. آن موقع من یک خانه کوچک تیمی در کاظمین داشتم. حسینیه ای بود در کاظمین به نام حسینیه حیدری. در آن جا من اتاقی داشتم و معمولا وقتی به بغداد می امدم شب را برای استراحت به آن جا می رفتم. قرار شد، در حسینیه بنشینیم و بحث کنیم. من دقیقا متوجه شدم که کلیه مذاکرات یک ساعته
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 119
مرا آنها ضبط کرده اند. یعنی ضبط صوتی همراهشان بود و دقیقا سر نیم ساعت به بهانه دستشویی از اتاق بیرون رفته و نوار آن را عوض کردند.
من در آن روز صادقانه به آنها گفتم که : اولا من خواهان عضویت در گروه شما نبودم. تاکید خود شما بود که من حتما عضو بشوم. من به شما گفتم بدون عضویت هم من به شما می توانم کمک کنم، ولی شما تاکید داشتید من عضو بشوم. پس بنابراین قصد فریب و دروغ نداشتم و قصد نفوذ در شما را هم ندارم ولی خود شما پیشنهاد دادید و من پذیرفتم. انگیزه من همان تشویق اولیه و تعریفهایی بود که آقای طالقانی از شما کرد و سپس مباحثی که خودتان ارائه دادید و برداشتها و تلقی هایی که از اصول اسلام و گرایشهای مذهبی داشتید. اینها باعث شد که در پی همکاری با شما برایم و در این راه هم از چیزی کوتاهی نکردم. از لحاظ مادی هم چیزی نداشتم و همان پول اندکی را هم که داشتم به شما دادم. از لحاظ معنوی هم که من تمام وقت و تلاش خودم را صرف مبارزه علیه رژیم و به نفع سازمان کردم. اما در خلال مباحثی که ما با هم داشتیم من احساس کردم که شما به مبانی مذهبی و اسلامی آن طور که ما پایبند هستیم و اعتقاد داریم اعتقادی ندارید. دلیلش هم اینست که من می خواهم اطلاعات و کتبی را که در مسائل اقتصادی است و کلیه تحقیقات و دست آوردها و پژوهشهایی که در حوزه علمیه شده است و محققین اسلامی انجام داده اند، مطالعه کنم ولی شما آنها را کهنه می دانید.
یا مثلا موج جدیدی الان در معرفی اسلام مبارز و انقلابی در ایران هست و دکتر شریعتی دارد آن راتبلیغ می کند و انصافا هم خوب دارد
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 120
عرضه می کند، ولی شما به این پدیده باتنگ نظری نگاه می کنید و می گویید : سازمان این حرکت را صددرصد قبول ندارد. مسائلی از این قبیل را ذکر کردم و گفتم : من از این به بعد به شما می گویم که دیگر عضو نیستم، منتهی به دلیل حرکتی که شما ایجاد کرده اید و به دلیل ضرباتی که به رژیم شاه زده اید و وحشتی که در دل رژیم شاه و استعمار و امپریالیسم ایجاد کرده اید من ضربه زدن به شما و افشاگری راجع به شما را خیانت می دانم بنابراین اطلاعات مربوط به شما را من به جایی نخواهم گفت و اگر کاری از دستم برای سازمان برآید و تشخیص بدهم که در همان مسیر مبارزه اصلی علیه رژیم شاه است، کوتاهی نخواهم کرد.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 121