برخورد امام باقضیه شهادت فرزندشان چگونه بود؟
خوب، طبیعی است، در شرایطی که امام در تبعید است و توطئه های دشمن علیه اسلام و مسلمین در جریان است و احساس می کند که حاج آقامصطفی چون سپری نیرومند و بازوئی قوی در کنارش ایستاده است و به مبارزات او تداوم می دهد از دست دادن چنین پشتوانه ای فوق العاده ناگوار است. حذف شدن این بازوی تواناو قوی طبیعتافاجعه خیلی سهمگین و دردناکی است. حضرت امام در برخورد بافاجعه شنیدن شهادت فرزندشان در چند مرحله عکس العمل نشان دادند. اول در لحظه شنیدن این خبر دردناک بود. دوم در لحظه ای که سر مزار پسر حاضر شد و سوم لحظه ای است که به منزل فرزندش سر زد و دلداری داد. این سه مرحله بسیار تکان دهنده بود.
می شود در مورد این لحظات بیشتر توضیح دهید؟
خوب، طبیعتا امام از شهادت فرزندشان دیرتر باخبر شدند. شاید حدودادو ساعت بعد از شهادت، خبر مرگ فرزند را شنیدند. برای ما دادن خبری به این ناگواری معضلی به حساب می آمد. تا این که به نظرم رسید سید احمد آقا که در آن زمان در عراق بودند و به حق بازوی توانای امام در ایران به حساب می آمدند و بعد از وفات برادرشان، نقش
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 150
ایشان را به خوبی ایفاء کردند و چون سپری نیرومند در کنار امام به دفاع از آرمانهای مقدس ایشان پرداختند، این خبر را به امام بدهد. بنابراین ایشان اولین نفر از اهل بیت امام بودند که از شهادت حاج آقامصطفی مطلع شدند. پس از شنیدن این خبر، سید احمد آقا با حالت سراسیمه و بشدت افسرده و غم زده وارد منزل می شود. منتهی سعی می کند خودش را از دید پدر دور نگه دارد.
صبح آن روز دوستان از برخی شخصیتهای علمی و محترمین دعوت می کنند تا به عنوان تسلیت و دلگرمی نزد امام بیایند و به نحوی خبر مصیبت بار را به ایشان بدهند. در بین افراد آقایان حاج شیخ حبیب الله اراکی، رضوانی و سید عباس خاتم و کریمی بودند. اینها نزد امام می آیند و افسرده و غمگین می نشینند، به نحوی که امام احساس می کند این مساله، مساله معمولی نیست و خبر از یک حادثه سهمگین دارد. امام ابتدا سراغ حاج احمد آقا را می گیرند و با سکوت ایشان مواجه می شود. به حضار می گویند اگر برای مصطفی اتفاقی افتاده بگویید، من طاقت شنیدن آن را دارم. مجددا از احمدآقا که خارج از اطاق بوده با فریاد سوال می کند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفی؟
حاج احمدآقا یک مرتبه با صدای بلند گریه می کند و آقایانی هم که در آن جا بودند واکنش نشان می دهند و گریه می کنند و می گویند انالله و اناالیه راجعون. امام متوجه جریان می شوند و سپس به دستشان در حالی که پنجه هایش از هم باز بود و به همان شکل روی زمین گذارده بودند خیره می شوند و پس از سه مرتبه لاحول و لاقوة الابالله العلی العظیم و سه مرتبه انالله و انا الیه راجعون گفتن، رو به جمع کرده و
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 151
می گویند: چون فوت مشکوک است 24 ساعت صبر کنید.
البته این حکم فقهی است و مادر مورد میتی که مثلا با حالت اغماء و سکته وفات کرده است باید 24 ساعت صبر کنیم تا مطمئن شویم که فوت قطعی است. کسانی هم که با مسائل عرفانی و مسائل معنوی و اخلاقی سر و کار دارند حرکت امام را این طور تفسیر و تشبیه می کنند که امام در آن لحظه بایک حالت توجه و تمرکز به ذات متعال و حالت ملکوتی خاص سعی می کند با خیره شدن به دستش، بر اعصابش تسلط یابد و علاقه و حب فرزندش رابرای رضای خداوند از قلبش بیرون بیاورد و به جایآن حب خدا و تسلیم در برابر مشیت خداوند را قرار دهد و راضی به رضای او باشد. بدیهی است که این حالت باعث آرامش می شود و هیچ کس نمی تواند مدعی باشد که امام رادر غم شهادت فرزندش گریان دیده است. یعنی امام برای شهادت فرزندش در جمع اشک نریخت.
امامی که خیلی رئوف و مهربان و پرعاطفه بود، چرا برای حاج آقا مصطفی جگرگوشه عزیزش ناله نمی زند؟ این به همان دلیل است که در لحظه اول شنیدن خبر وفات، به جای حب فرزندش مصطفی، حب خداوند را قرار داده است. رضایت به مشیت الهی و تسلیم در برابر خواست خداوند، با عجز و لابه منافات دارد.
البته دوستان و نزدیکان امام ناراحت بودند و می ترسیدند که ایشان به دلیل فشار وارده بر قلبشان سنکوب کنند. بنابراین تصمیم گرفتند در مجالسی که جمع می شدند، به افرادی که روضه می خواندند بگویند روضه و مصیبتی را که امام به آن حساس بودند و هنگام شنیدن آن زیاد
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 152
اشک می ریختند (و آن مصیبت حضرت زهرا (ع) بود) بخوانند. امام این قدرت روحی را داشتند که در جمع و در حضور دیگران بنا به مصالح غیرشخصی از گریه کردن خودداری کنند. ولی در تنهایی و مخصوصا در حالت خاصِ خلوت با خدای خویش اشک می ریختند.
بعد از 24 ساعت به دستور امام عمل شد و مراسم تشییع جنازه انجام گرفت. امام رسمش این بود که 5 دقیقه قبل از تشییع جنازه می رفت و در جمع تشییع کنندگان حضور پیدا می کرد سپس مسافتی را بین پنجاه تا صد متر به عنوان تشییع دنبال جنازه می رفت و بعدا از تشییع کنندگان جدا می شد و به منزل بر می گشت. آن روز برای فرزندش هم همین کار را کرد، یعنی هیچ تفاوتی قایل نشد. امام مثل کوه استوار بود. با حضور در مسجد جواهری که جنازه فرزندشان در آنجا آماده تشییع بود اول فاتحه خواندند بعد بلند شدند و دنبال جنازه راه افتادند پنجاه تا صد قدم دنبال آن حرکت کردند سپس فاصله گرفتند و به داخل اتومبیل رفتند و به خانه آمدند. البته اهل بیت و علاقمندان و دوستان جنازه را تشییع کردند و به خاک سپردند. معمول است که بعد از خاک سپاری سراغ صاحب عزا می آیند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختی گریه می کردند و اشک می ریختند ولی امام مثل کوه استوار و راضی به رضای الهی بود. اتفاقا وقتی از تشییع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام یک ساعت قبل از درس مطالعه می کردند و به متونی که لازم بود مراجعه می کردند. در روزهایی که درس نداشتند، مطالعات متفرقه می کردند. کتابهای جدیدی از ایران می رسید، نشریات مفیدی در اختیار قرار می گرفت و ایشان در ساعات مشخصی آنها را مطالعه می کردند.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 153
تصادفا آن روزی که از تشییع جنازه به خانه برگشتند مصادف با ساعت مطالعه ایشان بود. امام به محض رسیدن هیچ تفاوتی قایل نشد و در اتاق شروع به مطالعه کردند. بعدها حاج احمد آقا به من گفت: من دقت کردم دیدم که امام روز قبل از تشییع جنازه، کتاب تازه ای را که رسیده بود صد صفحه مطالعه کردند و بعد از این که از تشییع جنازه برگشتند، تا زمانی که جمعیت تسلیت گویان بیایند 50 صفحه دیگر را مطالعه کردند.
همان طور که قبلا گفتم امام به غیر از شبهای شنبه، دو ساعت و نیم از مغرب گذشته می آمدند و در بیرونی می نشستند و مراجعان عمومی را می پذیرفتند. بعد از نیم ساعت بلند می شدند و به حرم مشرف می شدند. همیشه به طور منظم این کار را انجام می دادند به طوری که نظم ایشان زبانزد همه بود و به قدری در انجام امور دقیق بودند که عده ای با حضور امام در مسیر، ساعتشان را تنظیم می کردند.
امام برای اولین بار که بر سر مزار فرزندشان رفتند، برخورد ویژه ای داشتند. اول به حرم رفتند و زیارت کردند، بعد از زیارت تصمیم گرفتند که بر سر مزار فرزند حاضر شوند. دوست و دشمن مراقب ایشان بود که امام برای اولین بار با این مساله چگونه برخورد می کنند. حاج آقا مصطفی در مقبره مرحوم کمپانی واقع در ایوان طلای حضرت امیر پشت مقبره علامه حلی دفن شده بود. مرحوم کمپانی از فلاسفه و علمای بسیار بزرگ و شریف عصر بود. امام به مقبره رفت. وقتی وارد شد پرسید: قبر مصطفی کدام است؟
خوب، همه با صدای بلند می گریستند. با بغض اشاره کردند. ایشان
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 154
فاتحه ای خواندند و به حضار گفتند که برای مرحوم کمپانی هم فاتحه بخوانید. بعد به سایر قبور اشاره کردند و گفتند برای آنها هم فاتحه بخوانید. سپس بلند شدند و بیرون آمدند. علاقمندان به دنبال ایشان بودند. معمولا ایشان از حرم که مراجعت می کردند به منزل خود می رفتند، اما آن زمان در منزل خودشان فاتحه مردانه و در منزل حاج آقا مصطفی فاتحه زنانه بود. زنهادر آن جا جمع شده بودند. در آن جا هم غوغا بود و محیط حزن آور و افسرده و گریه و زاری بود.
امام و حاج آقامصطفی به هم میهمانی می دادند. این یکی از شیوه های انس و صمیمیت بود که در عین حال نوعی تنوع برایشان ایجاد می کرد. معمولا امام ماهی یک بار در منزل حاج آقامصطفی مهمان می شد و حاج آقامصطفی هم در پذیرایی از پدر صمیمت و علاقه نشان می داد. می آمد در را باز می کرد و پدر رابا احترام داخل می برد و پذیرایی می کرد.
امام وقتی از حرم آمد و خواست به خانه حاج آقامصطفی وارد شود عروس و نوه ایشان آمدند و گفتند: آقامصطفی نیست تا از شما استقبال کند. خوب، این حادثه خیلی تکان دهنده بود. آدم، سیزده ـ چهارده سال، هر ماه در این خانه باشد، برخورد گرم و انسانی فرزند راببیند و الان با این صحنه مواجه شود. کوه باشد آب می شود. اما امام استقامت کرد و به داخل منزل رفت. هم به همسرشان که مادر شهید بود، هم به عروسشان و هم به کسانی که در آن جا بودند گفتند: صبر کنید و سعی کنید صبرتان برای خدا باشد.چون به هر حال امام در آن جا هم دشمنان زیادی داشت و نمی خواست دشمن شاد شود.
البته این حالت صبوری امام در آن جمع تاثیر زیادی گذاشت. امام
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 155
تاکید داشت که صبر کنید. این پایداری و مقاومت و این استقامت و صبر بالاخره روی جمع تاثیر گذاشت و آرامش و طمانینه ی خاص پدید آورد.
تعبیر امام از شهادت فرزندشان چگونه بود ایشان هیچ گاه در مورد فوت فرزندشان صحبت کردند؟
امام در هیچ یک از مراسم، از حادثه شهادت فرزندشان یاد نکردند. تنها در اولین جلسه شروع درس به عنوان تشکر و تقدیر از کسانی که ابراز احساسات و همدردی کردند، از این حادثه یاد کردند. بدیهی است که شروع جلسه درس برای امام که جای فرزندش را خالی می بیند بسیار سنگین است. امام جای آن دلاور قهرمان حوزه علمیه را خالی دید. مع ذلک خیلی عادی و طبیعی باپدیده برخورد کردند و گفتند: مصطفی امید آینده اسلام بود و فقدان آواز الطاف خفیه الهی است. الان هم من تصور می کنم که آن واقعه از الطاف خفیه الهی بود. گویی مقدّر بود تا حادثه ای دردناک رخ بدهد و این بُعد از شخصیت استوار امام هم که کسی از آن مطلع نبود شناخته شود. اگر این اتفاق نمی افتاد، ما نمی دانستیم که یک انسان چقدر در مقابل پدیده هایی که رخ می دهد تسلیم مشیت و رضای الهی است.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 156