با حاج احمد آقا بر فراز برج ایفل

‏آیا در آن زمان جلسات محرمانه یا دوستانه برگزار می‏‏ ‏‏شد؟‏

‏ در آن زمان، اوج فعالیتها و کارها بود. کمتر می‏‏ ‏‏شد جایی نشست و ‏‎ ‎‏راحت به بحث و صحبت یا دعا و تفکر پرداخت. اما خوب گاهی ‏‎ ‎‏دوستانی که از نجف با یکدیگر همراه بودند گریزی می‏‏ ‏‏زدند. مثلا‏‎ ‎‏نزدیک محل اقامت امام هتل محقر و کوچکی بود. گاهی در آن هتل ‏‎ ‎‏دوستان صمیمی و نزدیک حاج احمد آقا نزد هم جمع می‏‏ ‏‏شدند. اسم آن ‏‎ ‎‏هتل را به دلیل اشفتگی و درهم و برهم بودن وسایل استراحتش هتل ‏‎ ‎‏طویله گذارده بودند! گرچه آن جا یک هتل محقر و به هم ریخته و ‏‎ ‎‏اشفته بود مثل مسافرخانه‏‏ ‏‏های خیلی محقر اطراف قم، اما جای دنجی به ‏‎ ‎‏حساب می‏‏ ‏‏آمد.‏

‏در آن جا آقایان خوئینی‏‏ ‏‏ها، لاهوتی و صدوقی (محمدعلی صدوقی) ‏‎ ‎‏هم بودند. من و آقای خاتمی هم به آن جا رفتیم.‏

‏یک شب هم من و حاج احمد آقا و آقای لاهوتی و آقای صدوقی ‏‎ ‎‏تصمیم گرفتیم در شهر پاریس گردشی بکنیم.‏


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 193
‏آیا آقای فردوسی‏‏ ‏‏پور هم در بین شما بودند؟‏

‏ بله آقای فردوسی‏‏ ‏‏پور هم در پاریس بود. ایشان مسئولیت خیلی ‏‎ ‎‏سنگینی داشت. مسئول تلفنها و ارتباطات محل اقامت امام بود و از روز ‏‎ ‎‏اول اقامت امام در پاریس خدمت می‏‏ ‏‏کرد. آن شب به دلیل اهمیت شغل ‏‎ ‎‏با ما نبود.‏

‏ خاطرات آن شب را می‏‏ ‏‏گفتید.‏

‏آن شب من در خدمت حاج احمد آقا بودم. حاج احمد آقا ماشینی ‏‎ ‎‏پیدا کرد، پژویی بود و خود ایشان رانندگی می‏‏ ‏‏کرد. آدرس هم بلد نبودیم ‏‎ ‎‏و با یک شیوه خاص آدرس می‏‏ ‏‏پرسیدیم. مثلا ایشان پایین می‏‏ ‏‏رفتند و به ‏‎ ‎‏فارسی از یک پیرزنی یا پیرمردی می‏‏ ‏‏پرسیدند برج ایفل کجاست؟ آن ‏‎ ‎‏بنده خدا هم به فرانسه چیزی می‏‏ ‏‏گفت. ایشان هم می‏‏ ‏‏گفت مرسی مرسی ‏‎ ‎‏و راه می‏‏ ‏‏افتادیم. به هر حال به هر سختی بود خودمان را به برج ایفل ‏‎ ‎‏رساندیم. در نزدیک برج ایفل ماشین خراب شد، ماشین را گذاشته به ‏‎ ‎‏برج رفتیم. در طبقه بالای برج ایفل یک رستوران بود. آن جا در رستوران ‏‎ ‎‏چای و بیسکویت و انواع نوشیدنیها می‏‏ ‏‏دادند و نقاشهای حرفه‏‏ ‏‏ای هم ‏‎ ‎‏بودند که اگر کسی اجازه می‏‏ ‏‏داد تصویرش را می‏‏ ‏‏کشیدند. وقتی ما مشغول ‏‎ ‎‏خوردن چای و بیسکویت بودیم آقای لاهوتی پولی به یکی از این نقاشها‏‎ ‎‏داد و او از حاج احمد آقا چند تصویر نیم رخ و تمام رخ کشید. بعد از ‏‎ ‎‏آقای لاهوتی پول گرفت و رفت. آن شب همین تفریح یکی ـ دو ساعته ‏‎ ‎‏را با هم در شهر پاریس داشتیم. غیر از آن شب دیگر مجالی برای تفریح ‏‎ ‎‏پیش نیامد.‏

‏از خاطرات آن روزها چیزی به یاد دارید؟‏


کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 194
‏ بله یکی از کارهای آن روزها حرمت‏‏ ‏‏گذاری به همسایگان و ‏‎ ‎‏حق‏‏ ‏‏شناسی از آنها بود. ما در خدمت مرحوم اشراقی به درِ خانه یکی‏‏ ‏‏یکی ‏‎ ‎‏همسایگان رفتیم، از آنها عذرخواهی کرده و هدیه دادیم. چرا که اقامت ‏‎ ‎‏امام در آن مکان، محل را پر تردد و شلوغ کرده بود. آن ایام مصادف بود ‏‎ ‎‏با شبهای کریسمس. زمستان بود و حاج احمد آقا خود به خانه‏‏ ‏‏های تک ‏‎ ‎‏تک آنها سر می‏‏ ‏‏زد و به آنها گل و هدیه می‏‏ ‏‏داد.‏

کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 195