فصل اول: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین محمدحسن اختری

اولین مأموریت پس از پیروزی انقلاب

‏ ممکن است درباره مشاغلی که شما پس از پیروزی انقلاب در جمهوری اسلامی ‏‎ ‎‏گرفتید صحبت کنید؟‏

‏ من اولین مأموریت خودم را پس از پیروزی انقلاب از سوی دفتر امام و با حکم ‏‎ ‎‏ایشان برای بافت و سپس بندرعباس گرفتم. من سال 1357 با تشکیل کمیته استقبال ‏‎ ‎‏حضرت امام به تهران آمدم و در مدرسه ایران یک هفته قبل از این‏‏‌‏‏که امام تشریف ‏‎ ‎‏بیاورند جزو کسانی بودم که آمده بودیم در خیابان‏‏‌‏‏ها اعلام کنیم مردم جهت استقبال در ‏‎ ‎‏تهران بمانند و به شهر خود برنگردند تا امام تشریف بیاورند. آنجا باز من را گرفتند و ‏‎ ‎‏این بازداشت، زندان آخری بود که یک هفته طول کشید. اولین خدمت من از روز دوم ‏‎ ‎‏بود پس از ورود امام به قم و استقبالی که از امام در قم در مدرسه فیضیه در کتابخانه ‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه شد که امام بعدازظهر تشریف آورده بودند. در آنجا با جناب آقایان ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله شیخ صادق تهرانی و آقای سبحانی صحبت می‏‏‌‏‏کردیم. من با آقای سبحانی از ‏‎ ‎‏دوران طلبگی دوست بودم. وقتی در بازدید با آقای شیخ صادق تهرانی صحبت می‏‏‌‏‏کردم ‏‎ ‎‏ایشان به بنده گفت: شما جایی می‏‏‌‏‏روید؟ گفتم اگر جایی باشد می‏‏‌‏‏روم. من فکر کردم ‏‎ ‎‏شاید اطراف قم یا در روستایی و یا در جایی نزدیک در کارخانه‏‏‌‏‏ای که شلوغ است من ‏‎ ‎‏را می‏‏‌‏‏فرستد. فردایش یک نامه برای بافت کرمان به من دادند. برای بافت کرمان. من 6 ‏


خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 64
‏ماه به عنوان نماینده دفتر امام و از سوی ایشان مأمور شدم و مأموریت من از چهاردهم ‏‎ ‎‏اسفند تا اول شهریور سال بعد ادامه یافت.‏

‏در آن زمان من از طرف دولت، هم نماینده دفتر امام و هم فرماندار بودم و ‏‎ ‎‏مسؤولیت شهربانی هم با من بود. در واقع هم ژاندارم و هم فرماندار بودم و همه کارها ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏بایست زیر نظر من انجام شود. از آنجا برگشتم مدتی در بین قم و تهران به مناطقی ‏‎ ‎‏برای تبلیغ رفتم و سخنرانی‏‏‌‏‏هایی در جاهای مختلف انجام دادم. من در این زمان با آقای ‏‎ ‎‏ری‌شهری که در آن زمان دادستان ارتش بود کار می‏‏‌‏‏کردیم. اول مغرب از تهران به قم ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏رفتیم و اذان صبح بعد از نماز به تهران می‏‏‌‏‏آمدیم و در دادستانی بودیم که اکثراً ‏‎ ‎‏بازجویی با افراد مختلف و ملاقات با مراجعه‏‏‌‏‏کنندگان بود.‏

‏در اواخر خرداد 1358 از طرف دفتر به نمایندگی امام در ستاد ارتش به پایگاه یکم ‏‎ ‎‏دریایی ارتش به بندرعباس فرستاده شدم و سه ماه در آنجا خدمت کردم. تا اول ‏‎ ‎‏فروردین 1359 در بندرعباس بودم. بعد به قم و تهران آمدم و حدوداً بعد از یک هفته ‏‎ ‎‏به عنوان مدیر رادیوی عربی تهران برگزیده و در رادیو عربی مشغول به فعالیت شدم. از ‏‎ ‎‏آنجا هم روزهای نزدیک به آغاز جنگ یعنی سال 59 از من خواسته شد به عنوان ‏‎ ‎‏نماینده دائم دفتر امام به سمنان بروم و جهاد سازندگی استان سمنان را اداره کنم و به ‏‎ ‎‏تصفیه و احیاء آن بپردازم. در آنجا حدود 5 یا 6 ماه به عنوان امام جمعه شهر سرخه که ‏‎ ‎‏تقریباً اولین جایی بود که در استان سمنان برایش امام جمعه انتخاب شد برگزیده شدم ‏‎ ‎‏و بعد از آن به عنوان امام جمعه سمنان انتخاب شدم و تا سال 65ـ 66 به عنوان ‏‎ ‎‏امام جمعه و نماینده امام در جهاد سازندگی استان سمنان بودم. در سال 65 به عنوان ‏‎ ‎‏سفیر جمهوری اسلامی به سوریه و دمشق رفتم و 12 سال و یک ماه در مسؤولیت ‏‎ ‎‏سفارت سوریه مشغول خدمت بودم. در روز 30 خرداد سال 1377 به جمهوری اسلامی ‏‎ ‎‏برگشتم و اول تیر همان سال به عنوان مسؤول معاونت بین‏‏‌‏‏الملل دفتر مقام معظم ‏‎ ‎‏رهبری مشغول خدمت شدم و الآن‏‎[1]‎‏ هم در همان جا هستم.‏


خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 65
‏ شما مدیریت رادیوی عربی را داشتید مأموریت شما در آنجا از طرف که بود و ‏‎ ‎‏اصلاً هدف تأسیس رادیو عربی و رسالت آن‏‏‌‏‏چه بود؟‏

‏ رادیو عربی از قبل از انقلاب وجود داشت ولی بعد از انقلاب چندان فعال نبود و ‏‎ ‎‏البته می‏‏‌‏‏بایست تحت نظارت دقیقی قرار گیرد. هنگامی که در فروردین 1359 من از ‏‎ ‎‏بندرعباس به تهران آمدم آقای دکتر روحانی و دکتر هادی عضو شورای سرپرستی صدا ‏‎ ‎‏و سیما بودند. به من پیشنهاد کردند که مدیریت رادیو عربی را بر عهده بگیرم. تیر و ‏‎ ‎‏مرداد سال 1359 یعنی دو ماه قبل از جنگ ایران و عراق بود. برنامه رادیو عربی از ‏‎ ‎‏ساعت هفت صبح شروع می‏‏‌‏‏شد و تا ساعت نه شب ادامه داشت. من می‏‏‌‏‏بایست قبل از ‏‎ ‎‏هفت آنجا باشم تا اخباری که ساعت هفت روی آنتن می‏‏‌‏‏رود کنترل کنم. آخرین ‏‎ ‎‏خبر هم ساعت 5 / 8 یا 9 شب بود که می‏‏‌‏‏بایست کنترل کنم. یعنی من مجبور بودم از ‏‎ ‎‏صبح ساعت یک ربع به هفت تا ساعت 5 / 9ـ 9 آنجا باشم. کارمندهای رادیو عربی به ‏‎ ‎‏من می‌گفتند تو نمی‏‏‌‏‏توانی این طوری کار کنی. سیزده ساعت این‏‏‌‏‏جا می‏‏‌‏‏ایستی و کار ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کنی بالاخره خسته و مریض خواهی شد. اما بحمدالله زمانی که من در آنجا بودم کار ‏‎ ‎‏را به همین منوال انجام دادم.‏

خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 66

  • . زمان انجام مصاحبه.