ممکن است درباره مشاغلی که شما پس از پیروزی انقلاب در جمهوری اسلامی گرفتید صحبت کنید؟
من اولین مأموریت خودم را پس از پیروزی انقلاب از سوی دفتر امام و با حکم ایشان برای بافت و سپس بندرعباس گرفتم. من سال 1357 با تشکیل کمیته استقبال حضرت امام به تهران آمدم و در مدرسه ایران یک هفته قبل از اینکه امام تشریف بیاورند جزو کسانی بودم که آمده بودیم در خیابانها اعلام کنیم مردم جهت استقبال در تهران بمانند و به شهر خود برنگردند تا امام تشریف بیاورند. آنجا باز من را گرفتند و این بازداشت، زندان آخری بود که یک هفته طول کشید. اولین خدمت من از روز دوم بود پس از ورود امام به قم و استقبالی که از امام در قم در مدرسه فیضیه در کتابخانه مدرسه فیضیه شد که امام بعدازظهر تشریف آورده بودند. در آنجا با جناب آقایان آیتالله شیخ صادق تهرانی و آقای سبحانی صحبت میکردیم. من با آقای سبحانی از دوران طلبگی دوست بودم. وقتی در بازدید با آقای شیخ صادق تهرانی صحبت میکردم ایشان به بنده گفت: شما جایی میروید؟ گفتم اگر جایی باشد میروم. من فکر کردم شاید اطراف قم یا در روستایی و یا در جایی نزدیک در کارخانهای که شلوغ است من را میفرستد. فردایش یک نامه برای بافت کرمان به من دادند. برای بافت کرمان. من 6
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 64
ماه به عنوان نماینده دفتر امام و از سوی ایشان مأمور شدم و مأموریت من از چهاردهم اسفند تا اول شهریور سال بعد ادامه یافت.
در آن زمان من از طرف دولت، هم نماینده دفتر امام و هم فرماندار بودم و مسؤولیت شهربانی هم با من بود. در واقع هم ژاندارم و هم فرماندار بودم و همه کارها میبایست زیر نظر من انجام شود. از آنجا برگشتم مدتی در بین قم و تهران به مناطقی برای تبلیغ رفتم و سخنرانیهایی در جاهای مختلف انجام دادم. من در این زمان با آقای ریشهری که در آن زمان دادستان ارتش بود کار میکردیم. اول مغرب از تهران به قم میرفتیم و اذان صبح بعد از نماز به تهران میآمدیم و در دادستانی بودیم که اکثراً بازجویی با افراد مختلف و ملاقات با مراجعهکنندگان بود.
در اواخر خرداد 1358 از طرف دفتر به نمایندگی امام در ستاد ارتش به پایگاه یکم دریایی ارتش به بندرعباس فرستاده شدم و سه ماه در آنجا خدمت کردم. تا اول فروردین 1359 در بندرعباس بودم. بعد به قم و تهران آمدم و حدوداً بعد از یک هفته به عنوان مدیر رادیوی عربی تهران برگزیده و در رادیو عربی مشغول به فعالیت شدم. از آنجا هم روزهای نزدیک به آغاز جنگ یعنی سال 59 از من خواسته شد به عنوان نماینده دائم دفتر امام به سمنان بروم و جهاد سازندگی استان سمنان را اداره کنم و به تصفیه و احیاء آن بپردازم. در آنجا حدود 5 یا 6 ماه به عنوان امام جمعه شهر سرخه که تقریباً اولین جایی بود که در استان سمنان برایش امام جمعه انتخاب شد برگزیده شدم و بعد از آن به عنوان امام جمعه سمنان انتخاب شدم و تا سال 65ـ 66 به عنوان امام جمعه و نماینده امام در جهاد سازندگی استان سمنان بودم. در سال 65 به عنوان سفیر جمهوری اسلامی به سوریه و دمشق رفتم و 12 سال و یک ماه در مسؤولیت سفارت سوریه مشغول خدمت بودم. در روز 30 خرداد سال 1377 به جمهوری اسلامی برگشتم و اول تیر همان سال به عنوان مسؤول معاونت بینالملل دفتر مقام معظم رهبری مشغول خدمت شدم و الآن هم در همان جا هستم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 65
شما مدیریت رادیوی عربی را داشتید مأموریت شما در آنجا از طرف که بود و اصلاً هدف تأسیس رادیو عربی و رسالت آنچه بود؟
رادیو عربی از قبل از انقلاب وجود داشت ولی بعد از انقلاب چندان فعال نبود و البته میبایست تحت نظارت دقیقی قرار گیرد. هنگامی که در فروردین 1359 من از بندرعباس به تهران آمدم آقای دکتر روحانی و دکتر هادی عضو شورای سرپرستی صدا و سیما بودند. به من پیشنهاد کردند که مدیریت رادیو عربی را بر عهده بگیرم. تیر و مرداد سال 1359 یعنی دو ماه قبل از جنگ ایران و عراق بود. برنامه رادیو عربی از ساعت هفت صبح شروع میشد و تا ساعت نه شب ادامه داشت. من میبایست قبل از هفت آنجا باشم تا اخباری که ساعت هفت روی آنتن میرود کنترل کنم. آخرین خبر هم ساعت 5 / 8 یا 9 شب بود که میبایست کنترل کنم. یعنی من مجبور بودم از صبح ساعت یک ربع به هفت تا ساعت 5 / 9ـ 9 آنجا باشم. کارمندهای رادیو عربی به من میگفتند تو نمیتوانی این طوری کار کنی. سیزده ساعت اینجا میایستی و کار میکنی بالاخره خسته و مریض خواهی شد. اما بحمدالله زمانی که من در آنجا بودم کار را به همین منوال انجام دادم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 66