نقش امام در حوزه علمیه نجف چه بود؟ ایشان چه تحولی را در حوزه ایجاد کردند؟
ایشان وقتی به نجف آمدند اصلاً نجف را عوض کردند. در درس و اخلاقشان یک خصوصیاتی داشتند. روز آخر درس را درس اخلاق به طلبهها میدادند. یادم هست که یکی از حرفهایش این بود که طلبهها آدم بشوید، اگر یک نفر از شما آدم باشد دنیا از شما حساب میبرد. یا میگفتند که میگویند شیطان در ماه مبارک رمضان به کسی کاری ندارد مواظب باشید پیش از ماه رمضان کسی را کوک نکرده باشد که کوکش تا آخر ماه رمضان باشد. یا اینکه مثلاً میفرمودند من میخواهم به این شاه بگویم تو که میگویی روحانیت نمیتواند حکومت کند تو چند روز این کشور را به دست ما بده ببین میتوانیم بگردانیم یا نه.
آن ایام از این حرفها خیلی تعجب میکردیم و آنها را متوجه نمیشدیم، نمیتوانستیم حلاجی کنیم که مثلاً آقا یک آدم غریبی که در تبعید است، چه طور این حرفها را میزند.
روابطشان با مراجع دیگر چگونه بود؟
یادم هست که با آقای حکیم صمیمی بود. یعنی اول این طور نبود بعد آقای حکیم خوب شد. حتی یادم هست آقای حکیم که مریض شد امام خمینی به دیدنش رفته بود و حتی یادم میآید که آقای حکیم که در کوفه بود آقای خمینی از نجف بلند شده، رفته بود کوفه برای دیدن آقای حکیم. یک بار هم اختلافی پیش آمده بود که گفتند علما با هم بنشینند. ایشان هم فرمودند که شیخ العلما، یعنی بزرگ علما، آقای آیتالله شاهرودی هست و ما میرویم منزل ایشان، اشکال ندارد. البته اگر آقای خویی و آقای حکیم بروند ما هم میرویم.
آن جلسه چه شد؟
مثل اینکه تشکیل شد و آقایان حکیم و خویی هم بودند. یادم هست که یک بار در مسجد خضراء ـ که مسجد آقای خویی بود ـ خودم دیدم که آقای خویی و آقای شاهرودی و اینها همهشان کنار هم بودند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 74
آنجا کسی نبود که مخالف حضور امام باشد؟
مخالفت به این شکل بود که مثلاً آقای خمینی به همه طلبهها شهریه میداد به ما هم همان دو دینار را میداد، ولی اشخاصی بودند که میگفتند شما میروید نماز آقای خمینی و ایشان پول به شما میدهد. میگفتیم نه، همان پولی که به همه میدهند به ما هم میدهند. میگفتند پس چرا نماز آقای خمینی میروید؟ میگفتیم ما خانه مان نزدیک مسجد است لذا به درس و نماز ایشان هم میرویم، این حرفها بود.
کسانی که در نجف مخالف آقای خمینی بودند میگفتند که آقای خمینی به درد مرجعیت نمیخورد. این شایعه را پخش کرده بودند و میگفتند یک روز کمرش درد میگیرد، یک روز دندانش درد میآید، این به درد اسلام نمیخورد، به درد اینکه یک رساله هم بنویسد نمیخورد. حالا من میخواهم به شما بگویم که آقای خمینی که کمرش درد میکرد یک انقلاب عظیمی صورت داد. آقای خمینی رسمش این بود که هیچ وقت به کسی کاری نداشت، اگرچه درباره ایشان این حرفها را میزدند اما او به دنبال این حرفها نمیرفت.
یادم هست که شایعه کرده بودند هر که به منزل آقای خمینی میرود [بعداً از طرف دولت] اذیتش میکنند. لذا بیشتر دیدارها و سلام و علیکها در حرم صورت میگیرد و مثلاً اگر کسی سهم امام داشته باشد به گونهای عمل میکند که معلوم نشود. خدا ایشان را یاری کرد و هر موضوعی که پیش میآمد برطرف میشد.
حضرت امام با علما رفت و آمد داشتند؟
نه، رفت و آمد نمیکردند. مگر اینکه مثلاً مرجعی فوت میکرد، میرفتند. مثلاً وقتی آقای حکیم فوت کرد ایشان سه روز رفتند و در مسجد هندی نشستند.
من واقعاً ساده بودم. البته واقعاً خیلی از یزدیها ساده هستند. روزی خدمت آقا رفتم و گفتم: آقا امشب افطار را به منزل ما بیایید ثواب دارد. ایشان فرمودند: من هیچجا نمیروم. بعد به آقا مصطفی گفتم، ایشان قبول کرد و گفت: آقا هیچ جا نمیرود. خلاصه حاج آقا مصطفی دعوت ما را پذیرفت و با هفت ـ هشت نفر از رفقا به منزل ما آمد. آن شب آبگوشت داشتیم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 75