فصل دوم: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین سید اسدلله امامی میبدی

نقش امام در حوزه علمیه نجف و ارتباط ایشان با مراجع دیگر

‏ نقش امام در حوزه علمیه نجف چه بود؟ ایشان چه تحولی را در حوزه ایجاد کردند؟‏

‏ ایشان وقتی به نجف آمدند اصلاً نجف را عوض کردند. در درس و اخلاقشان ‏‎ ‎‏یک خصوصیاتی داشتند. روز آخر درس را درس اخلاق به طلبه‏‏‌‏‏ها می‏‏‌‏‏دادند. یادم هست ‏‎ ‎‏که یکی از حرف‏‏‌‏‏هایش این بود که طلبه‏‏‌‏‏ها آدم بشوید، اگر یک نفر از شما آدم باشد دنیا ‏‎ ‎‏از شما حساب می‏‏‌‏‏برد. یا می‏‏‌‏‏گفتند که می‏‏‌‏‏گویند شیطان در ماه مبارک رمضان به کسی ‏‎ ‎‏کاری ندارد مواظب باشید پیش از ماه رمضان کسی را کوک نکرده باشد که کوکش تا ‏‎ ‎‏آخر ماه رمضان باشد. یا این‏‏‌‏‏که مثلاً می‏‏‌‏‏فرمودند من می‏‏‌‏‏خواهم به این شاه بگویم تو که ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏گویی روحانیت نمی‏‏‌‏‏تواند حکومت کند تو چند روز این کشور را به دست ما بده ‏‎ ‎‏ببین می‏‏‌‏‏توانیم بگردانیم یا نه.‏

‏آن ایام از این حرف‏‏‌‏‏ها خیلی تعجب می‏‏‌‏‏کردیم و آن‌ها را متوجه نمی‏‏‌‏‏شدیم، ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏توانستیم حلاجی کنیم که مثلاً آقا یک آدم غریبی که در تبعید است، چه طور این ‏‎ ‎‏حرف‏‏‌‏‏ها را می‏‏‌‏‏زند.‏

‏ روابط‌شان با مراجع دیگر چگونه بود؟‏

‏ یادم هست که با آقای حکیم صمیمی بود. یعنی اول این طور نبود بعد ‏‎ ‎‏آقای حکیم خوب شد. حتی یادم هست آقای حکیم که مریض شد امام خمینی به ‏‎ ‎‏دیدنش رفته بود و حتی یادم می‏‏‌‏‏آید که آقای حکیم که در کوفه بود آقای خمینی از ‏‎ ‎‏نجف بلند شده، رفته بود کوفه برای دیدن آقای حکیم. یک بار هم اختلافی پیش آمده ‏‎ ‎‏بود که گفتند علما با هم بنشینند. ایشان هم فرمودند که شیخ العلما، یعنی بزرگ علما، ‏‎ ‎‏آقای آیت‏‏‌‏‏الله شاهرودی هست و ما می‏‏‌‏‏رویم منزل ایشان، اشکال ندارد. البته اگر آقای ‏‎ ‎‏خویی و آقای حکیم بروند ما هم می‏‏‌‏‏رویم.‏

‏ آن جلسه چه شد؟‏

‏ مثل این‏‏‌‏‏که تشکیل شد و آقایان حکیم و خویی هم بودند. یادم هست که یک بار ‏‎ ‎‏در مسجد خضراء ـ که مسجد آقای خویی بود ـ خودم دیدم که آقای خویی و آقای ‏‎ ‎‏شاهرودی و این‏‏‌‏‏ها همه‏‏‌‏‏شان کنار هم بودند.‏


خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 74
‏ آنجا کسی نبود که مخالف حضور امام باشد؟‏

‏ مخالفت به این شکل بود که مثلاً آقای خمینی به همه طلبه‏‏‌‏‏ها شهریه می‏‏‌‏‏داد به ما ‏‎ ‎‏هم همان دو دینار را می‏‏‌‏‏داد، ولی اشخاصی بودند که می‏‏‌‏‏گفتند شما می‏‏‌‏‏روید نماز آقای ‏‎ ‎‏خمینی و ایشان پول به شما می‏‏‌‏‏دهد. می‏‏‌‏‏گفتیم نه، همان پولی که به همه می‏‏‌‏‏دهند به ما هم می‏‏‌‏‏دهند. می‏‏‌‏‏گفتند پس چرا نماز آقای خمینی می‏‏‌‏‏روید؟ می‏‏‌‏‏گفتیم ما خانه مان ‏‎ ‎‏نزدیک مسجد است لذا به درس و نماز ایشان هم می‏‏‌‏‏رویم، این حرف‏‏‌‏‏ها بود.‏

‏کسانی که در نجف مخالف آقای خمینی بودند می‏‏‌‏‏گفتند که آقای خمینی به درد ‏‎ ‎‏مرجعیت نمی‏‏‌‏‏خورد. این شایعه را پخش کرده بودند و می‏‏‌‏‏گفتند یک روز کمرش درد ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏گیرد، یک روز دندانش درد می‏‏‌‏‏آید، این به درد اسلام نمی‏‏‌‏‏خورد، به درد این‏‏‌‏‏که یک ‏‎ ‎‏رساله هم بنویسد نمی‏‏‌‏‏خورد. حالا من می‏‏‌‏‏خواهم به شما بگویم که آقای خمینی که ‏‎ ‎‏کمرش درد می‏‏‌‏‏کرد یک انقلاب عظیمی صورت داد. آقای خمینی رسمش این بود که ‏‎ ‎‏هیچ وقت به کسی کاری نداشت، اگرچه درباره ایشان این حرف‏‏‌‏‏ها را می‏‏‌‏‏زدند اما او ‏‎ ‎‏به دنبال این حرف‏‏‌‏‏ها نمی‏‏‌‏‏رفت.‏

‏یادم هست که شایعه کرده بودند هر که به منزل آقای خمینی می‏‏‌‏‏رود [بعداً از طرف ‏‎ ‎‏دولت] اذیتش می‏‏‌‏‏کنند. لذا بیشتر دیدارها و سلام و علیک‏‏‌‏‏ها در حرم صورت می‏‏‌‏‏گیرد و ‏‎ ‎‏مثلاً اگر کسی سهم امام داشته باشد به گونه‏‏‌‏‏ای عمل می‏‏‌‏‏کند که معلوم نشود. خدا ایشان را یاری کرد و هر موضوعی که پیش می‏‏‌‏‏آمد برطرف می‏‏‌‏‏شد.‏

‏ حضرت امام با علما رفت و آمد داشتند؟‏

‏ نه، رفت و آمد نمی‏‏‌‏‏کردند. مگر این‏‏‌‏‏که مثلاً مرجعی فوت می‏‏‌‏‏کرد، می‏‏‌‏‏رفتند. مثلاً ‏‎ ‎‏وقتی آقای حکیم فوت کرد ایشان سه روز رفتند و در مسجد هندی نشستند.‏

‏من واقعاً ساده بودم. البته واقعاً خیلی از یزدی‏‏‌‏‏ها ساده هستند. روزی خدمت آقا ‏‎ ‎‏رفتم و گفتم: آقا امشب افطار را به منزل ما بیایید ثواب دارد. ایشان فرمودند: من هیچ‌جا ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏روم. بعد به آقا مصطفی گفتم، ایشان قبول کرد و گفت: آقا هیچ جا نمی‏‏‌‏‏رود. ‏‎ ‎‏خلاصه حاج آقا مصطفی دعوت ما را پذیرفت و با هفت ـ هشت نفر از رفقا به منزل ما ‏‎ ‎‏آمد. آن شب آبگوشت داشتیم.‏

خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 75