به خاطر دارم آقایی از تهران به نجف تشریف آورده بود. ایشان از امامان جماعت تهران بود. مرحوم حاج نصرالله خلخالی ـ رحمة الله علیه ـ مرا دید و گفت که فلانی این آقا آمده و خوب است شما با امام صحبت کنید که امام نمایندگی اخذ وجوهات و دخالت در امور حسبی و غیره را به ایشان مرحمت کنند. به آقای خلخالی عرض کردم شما که الحمدلله ارتباطتان قوی و بهتر از من است. ایشان گفت: نه، میخواهم شما بگویی.
نمیدانم آقای خلخالی قبلاً صحبت کرده و نتیجه نگرفته بود یا نه، اطلاع ندارم. گفتم: بسیار خوب، خدمت حضرت امام رسیدم، مسائل و صحبتها و کارهای مختلف و متفرقهای در نظرم بود همه آنها را با امام در میان گذاشتم سپس آن موضوع را خدمت حضرت امام مطرح کردم. دیدم که حضرت امام علیرغم اینکه روالشان همیشه بر این بود که خیلی مختصر و مفید توضیح میدادند و رد میشدند اینجا شروع کردند به درد دل کردن، که جناب آقای قوچانی من چه بگویم درباره بعضی از این آقایان که در تهران مشغول کار آخوندی هستند و بچههایشان را میفرستند امریکا و مردم وقتی اینها را میبینند با رفتار و کردار آنها خواه ناخواه نظرشان نسبت به روحانیون تغییر میکند و من از اینگونه افراد بسیار بسیار منزجر هستم، من چگونه میتوانم با این افراد اینگونه همکاریهایی داشته باشم و اجازه اخذ وجوهات بدهم. اتفاقاً بعدها متوجه شدم که آن آقا هم از کسانی بود که آقازادهاش را به امریکا فرستاده بود، حالا برای تحصیل یا غیر تحصیل نمیدانم. امام روی اینگونه مسائل خیلی حساس بودند و معتقد بودند که روحانیت باید به گونهای زندگی و برخورد کند که اعضای خانوادهاش هم مقدس باشند و آلوده و مورد طعن نباشند و نقطه ضعف نداشته باشند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 211