فصل اول : سابقه خانوادگی و تحصیلات

فضایل ناشناخته و ناگفته

‏مرحوم پدرم صاحب یک سلسله فضایل نادر و خصلت هایی برجسته بودند که کمتر بازگو شده است؛ شیوه تربیتی ایشان و رفتار و برخوردشان با فرزندان در تمام زمینه ها بدون هرگونه تظاهری و بدون هرگونه آمریتی همراه با مهربانی و عاطفه بود. البته ممکن است مطالبی که می گویم حمل بر قرابت و قومیت و عواطف شود و همین مسائل مانعی است برای انسان که نتواند همه مطالب را بگوید. این نکته که حاج سید حسن خمینی به مناسبت سالگرد درگذشت ایشان در روزنامه اطلاعات نوشت به هیچ وجه اغراق و غلوّ نمی‌باشد که در «مدت هشت سالی که در منزل با ایشان در قم بوده ام حتی یک لیوان آب از من تقاضا نکرد.»‏

‏یکی از ویژگی های ایشان تسلط بر ادبیات فارسی و عرب بود. ادبیات عرب که طبیعی است، اما ایشان غالب مثنویات نظامی و مولوی و غزلیات حافظ را از حفظ بودند. برای من تعریف کردند ـ البته به برخی نزدیکان هم گفته بودند چون من از دیگران هم این مطلب را شنیدم ـ می گفتند ما یک درسی گذاشتیم در فلسفه و عرفان با مرحوم آیت الله آقا سید محمدتقی خوانساری (س) یک ساعت مانده به اذان صبح ، به این جهت که این درس در حوزه مذموم بود. دو نفر بودیم که می رفتیم منزل آقای خوانساری در طبقه بالا و ایشان مثنوی مولانا را برای ما شرح می کردند. ظاهراً این مسئله موجب جلب توجه یکی دو نفر از افراد فضول شده بود. ایشان گفتند در یکی از ‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 15
‏همین شب ها که مشغول گفتگو بودیم و دیوان مولوی هم باز بود، یک شخصی یاالله یاالله گویان از پله ها آمد بالا و وارد اتاق شد. از صدای یاالله، یاالله او در راهرو و پله ها او را شناختیم. او آقای صاحب الدّاری، متولی مدرسه و کتابخانه فیضیه بود و از مخالفین علوم فلسفه در حوزه. آقای خوانساری با شنیدن صدای او کتاب را بستند و عبایشان را کشیدند روی کتاب و ما هم کتاب را بستیم. پدرم گفتند من احساس کردم اگر این شخص بگوید که خوب بحث را ادامه بدهید آقای خوانساری شاید در محذور قرار بگیرد، لذا بلافاصله گفتم اجازه بدهید در مورد تقریرات یک فرصت دیگری صحبت بکنیم و بلند شدیم. پس از آن تا مدتی آن جلسه درس تعطیل شد.‏

‏گاهی به مناسبت های مختلف با هم قدم می زدیم و صحبت می کردیم، بنابر اقتضا تفسیر و یا تبیین شعری از مثنوی را از ایشان می خواستم. به حافظ و مولوی و نظامی علاقه خاصی داشتند، در تفسیر اشعار حافظ ذوق و نگرش ویژه ای ابراز می کردند و پیدا بود اکثر غزلیات حافظ را حفظ هستند. یک شب دوستان و آشنایان از جمله آقای دکتر شیخ الاسلامی در منزل ما میهمان بودند و آقاجان هم بودند به مناسبتی گفتیم تفالی به حافظ بزنیم این غزل آمد:‏

‎ ‎

آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی

کـار مـا بـا رخ سـاقــی و لب جـام افـتـاد

زیـر شمشـیر غمش رقص کنان بـایـد رفت

کانکـه شـد کشته او نیـک سـرانجـام افتاد

 

‏من گفتم این شعر متناقض به نظر می رسد، چون حافظ ظاهراً مژده صومعه رسیدن نمی دهد، آقا جان گفت: نه در این بیت می گوید آن شد، یعنی گذشت روزگاری که مرا در صومعه باز ببینی.‏

‏یکی از خصلت های ایشان این بود که در هر جمع تا زمانی که مورد خطاب قرار نمی گرفتند، حرف نمی زدند حتی در حضورشان گاهی دو نفر بحث فقهی می کردند، هرچه با هم می گفتند ایشان گوش می کردند و هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. بعد که سوال می کردند حاج آقا نظر شما چیه؟ ایشان یک اظهار نظر می کردند و گاه با یک جمله معلوم می کردند هر دو نفر اشتباه می کنند. این صبر و تحمل و سعه صدر ایشان برای ما خیلی جالب بود.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 16

C:\Users\Archive9\Pictures\Capture1.JPG

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 17

C:\Users\Archive9\Pictures\Capture2.JPG‏بینش ایشان بسیار وسیع بود. در عرفان و فلسفه صاحب نظر بودند و در مسائل تاریخی و اجتماعی حضور ذهنی فعال و خلاق داشتند. سفرهای مکرر ایشان به اغلب کشورهای عربی و آفریقایی و اروپایی در نگرش ایشان به مسائل و موضوعات فقهی تاثیر زیادی داشت. در زهد و پارسایی و فضایل اخلاقی و سعه صدر و حلم و بردباری و سخاوت و... نیز ید طولایی داشتند که شرح آنها مستلزم کتابی جداگانه است.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 18