در سفر دوم من به نجف از امام سوال کردم: ما بعضی اوقات در جلساتی که تشکیل می دهیم، اکثراً برادران اهل سنت هم هستند و امام جماعت هم از اهل تسنن است، ما که نماز می خوانیم اگر مُهر جلویمان بگذاریم یک حالت جدایی پیدا می کند. یک بار یکی از دانشجویان تونسی که خیلی هم به من علاقه داشت، مُهر را از جلوی من برداشت و گفت: آخر این خاک چیه که از زرتشت به شما رسیده و به آن سجده می کنید؟ من به او پاسخ دادم که ما به خاک سجده نمی کنیم، مُهر برای آن است که به هیچ مصنوع بشری سجده نکنیم، جز خاک که انسان از آن آفریده شده است. نظیر این مسائل برای دیگران هم پیش می آمد. از امام پرسیدم در این جور مواقع تکلیف ما چیست؟ ایشان اظهار داشتند: در اجتماعات شرکت بکنید، حالا اگر روی سنگ است چه بهتر اما اگر ملزم به این هستید که در فرش مسجد و چیزهای مفروش سجده بکنید، اگر طوری است که تفرقه را برجسته می کند، ضرورتی ندارد که از مُهر استفاده کنید.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 100
همچنین وقتی گفتم ما گاهی درگیر می شویم با آنها، ایشان تذکر دادند که در مباحث افراطی عمل نکنید، سعی کنید مباحث عقیدتی را به اهلش واگذار کنید و آن را به سطح پایین نکشانید، چون عواطف را جریحه دار می کند و ره به جایی نمی برد.
* * *
من اول بار که در سال 1348 امام را در نجف ملاقات کردم، شمه ای از وضعیت گروه های مختلف خارج از کشور را اعم از کنفدراسیون، توده ای ها و غیره برای ایشان تشریح کردم، ضمناً گفتم: ما در انجمن اسلامی یکی از شرایط اساسی عضویت مان این است که دانشجو هدف اصلی یعنی درس خواندن را کاملاً رعایت کند، یعنی دانشجو برای اقامت دایم و غربی شدن نیاید، بلکه از مجموعه امکانات تحصیل دانش و علم در غرب بهره برداری کند و سپس برگردد که به جامعه اش خدمت بکند. هدف ما در اتحادیه این است که دانشجویان ضمن آشنایی با علوم جدید در مسائل مذهبی و اندیشه دینی هم بارور بشوند، لذا اگر با جوانی مواجه شویم که درس نمی خواند و اهمال می کند با او برخورد می کنیم و اخطار می دهیم، دوم اینکه اگر جوانانی به دلیل مشکلات مالی در مضیقه باشند و موقع امتحانات ناگزیر به کار کردن باشند ما به کمک آقای بهشتی و آقای شبستری که در مرکز اسلامی هامبورگ هستند، تدابیری فراهم کرده ایم که وام در اختیار آنها بگذاریم که البته بعد از امتحان کار می کنند و بدهیشان را به انجمن اسلامی می پردازند. همچنین تاکید کردم برای استقلال اتحادیه، از لحاظ مالی کلیه نیازها و ضرورتهای عاجل توسط اعضاء تامین می گردد.
* * *
کنگره ها جنبه تشکیلاتی داشت و مسائل درون سازمانی در آنجا مطرح می شد. ممکن بود پیامی از امام در آن خوانده شود، ولی به جز اعضاء وابسته که از حق رای برخوردار بودند گه و گاه افراد یا نمایندگان انجمن های پیوسته (بدون حق رای) در آن شرکت می کردند. گزارش سالیانه هیات مدیره، مشکلات و انتقادات مربوط به واحدها و ارتباط با سایر گروه ها و تعامل با آنها در کنگره ها مطرح می گردید.
من به امام گفتم که هدف ما روشن ساختن افکار عمومی دنیا نسبت به مسائل مردم
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 101
ایران است و در این جهت در چارچوبی معین با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی همکاری می کنیم، ایشان مخالفتی ابراز نکردند.
بعد از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق و فعالیت های فرهنگی حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی، رفته رفته از دانشجویان مسلمان خارج از کشور عقده زدایی شد، آنها اعتماد به نفس پیدا کردند و یک حالت استقلال و خودجوشی در آنان پدید آمد. هرچند ما به موازات کنفدراسیون و گروه های دیگر همچون جبهه ملی دوم فعالیت می کردیم، اما برخلاف آنان بر جنبه مذهبی جنبش مردم ایران تاکید داشتیم. در میان گروه های مذکور اندیشه مارکسیستی رواج داشت. از این مقطع به بعد عناصر انجمن اسلامی با پایبندی بر مواضع خود به مقابله با مشی کنفدراسیون پرداختند که در مواردی منجر به درگیری با آنان می شد. در سال های 55 و 56 مشی انجمن های اسلامی کاملاً متمایز بود. البته همین نکات اخیر نیز در پیام ها و توصیه های امام مندرج بود.
دانشجویانی که مایل نبودند زیاد فعالیت های علنی سیاسی بکنند، البته در اجتماعات هم بدون ماسک بر روی صورت ظاهر نمی شدند. افرادی که با انجمن های اسلامی همکاری می کردند تقریباً شناخته شده بودند، به جزء تعداد معدودی که صلاح نبود و مورد بهره برداری ساواک قرار می گرفت و یا مثلاً عده ای بودند که علایق خانوادگی شان بسیار شدید بود و مایل بودند در ایام تعطیلات به ایران برگردند، بنابراین آنها را به گونه ای وارد انجمن می کردیم که کمتر شناخته شوند و بعد از اینکه به ایران برگشتند مورد سوء ظن و تعقیب ساواک قرار نگیرند. البته برخی افراد هم می آمدند و گرفتار می شدند. مثلاً دوستی بود اهل مشهد به نام محسن زاده که از افراد متعهد و علاقمند انجمن ما در شهر آخن بود و در کمیسیون عقیدتی که من اداره می کردم عضویت داشت. در سال 1352 او برگشت به ایران و ارزیابی ما این بود که این سفر برای او مانعی ندارد، اما وقتی به ایران آمد بعد از چند روز دستگیر شد. ساواک به مادرش گفته بود برگشته به آلمان. بعد از حدود یک ماه آزادش کردند. در این مدت او را شکنجه داده بودند. فاطی که در همان زمان به ایران سفر کرده بود و برای دیدار و تسلی مادرش به مشهد رفته بود از مادرش نقل می کند که به او گفته بود: پسرجان تو قبل از
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 102
اینکه به آلمان بروی پوستت همه سفید بود، حالا چرا اینقدر کبود و زخمی شده ای؟ این بنده خدا که از زندان بیرون آمده بود تصور می کرد ساواک مدرکی از او به دست نیاورده لذا راحت کارهایش را می کرد و تدارک می دید که برگردد که شب قبل از حرکت دوباره دستگیرش کردند. در این مدت در تعقیب او بودند که عده دیگری را هم شناسایی کنند. او پیام هایی برای استاد محمدتقی شریعتی برده بود، یعنی ما می خواستیم نوشته ها و مطالبی را بگیرد و بیاورد. او با خانواده ناصر صادق هم ارتباط برقرار کرده بود، لذا دوباره دستگیر و این بار اعدام شد.
عناصر چپ سعی می کردند نوعی تشویش ذهنی برای جوانان دانشجو که تازه از ایران به خارج آمده بودند ایجاد کنند. آنان یکسری شبهات قلابی و بچه گانه داشتند. مثلاً می گفتند آیا خدا می تواند یک سنگ بزرگتر از خودش را خلق بکند که نتواند بلند بکند؟ اگر نمی تواند خلق بکند که قادر مطلق نیست، اگر بتواند خلق کند ولی نتواند بلند کند، توانای مطلق نیست. یا در مورد عدل الهی و مسئله جبر و اختیار یا تحریف قرآن القائاتی می کردند، خوب جوانان دیپلمه هم آگاهی چندانی نداشتند و یک مقداری تحت تاثیر قرار می گرفتند، البته دوستان ما در انجمن اسلامی مثل شیر ایستاده بودند و به این سوالات و شبهات پاسخ می دادند، اما در عین حال همیشه موفق نبودیم و مسائل نفسانی نمی گذاشت جوانان از محیط اروپا تاثیر نبینند.
در این زمینه ها هم امام موسی صدر و هم آقای بهشتی توصیه می کردند که دنبال این نباشید جلوی تفریح دانشجو را بگیرید، چون تفریح یک نیاز فطری است، اما به نوعی هدایتشان بکنید که دنبال تفریحات ناسالم نروند. یادم است در یکی از جلسات در حضور آقای بهشتی صحبت از این شد که اگر یک دختر آلمانی حاضر به ازدواج موقت شد، چگونه برخورد شود. یکی از دوستان به عنوان مشکل بعضی از دوستان این را مطرح کرد. آقای بهشتی گفتند خوب، اشکالی ندارد، اگر این خانم بداند که چنین مقررات و ضوابطی در مذهبتان دارید، در باطن خوشحال می شود و می فهمد که شما جوان بی بند و باری نیستید که رهایش کنید، تعهد و قیودی دارید. این دوست ما ادامه داد که خوب ما تا این را بخواهیم به او بفهمانیم مقدماتی لازم دارد و لازمه اش یک
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 103
ارتباط اولیه است و می خواست از آقای بهشتی فتوایی بگیرد! که آقای بهشتی باسعه صدر مشکل او را حل کرد!
با وجود این مشکلات و بی بند و باری در جوامع اروپایی، بعد از انقلاب که ما اسناد را بررسی می کردیم، حتی یک مورد گزارش بی بند و باری اعضای انجمن های اسلامی حتی افراد پیوسته به آن از طرف ساواک وجود نداشت. بعضی جوانها می آمدند و وقتی مواجه می شدند با آن محیط فریفته می شدند اما آقای بهشتی می گفت بر دانشجویان امور را سخت نگیرید سعی کنید او را راهنمایی کنید، اما اگر دیدید ممکن است از شما دور شود، با خود بگویید؛ حالا اگر قرار است خراب بشود کمتر خراب شود و ما سعی می کردیم به نوعی جوانان را رها نکنیم، البته در بعضی از شهرها، واحدهای انجمن اسلامی خیلی تند برخورد می کردند که نتیجه معکوس داشت، یکی از واحدهایی که همیشه با آنجا درگیری داشتیم انجمن مونیخ بود که البته یکی از مسوولان این انجمن از کسانی بود که اعتراض می کرد چرا آقای خمینی را به عنوان مرجع علی الاطلاق در انجمن اسلامی مطرح می کنید. البته این را اضافه کنم کسانی که در آن اوایل با مرجعیت امام مخالف بودند در مورد زعامت سیاسی ایشان حرفی نداشتند، یعنی در واقع جانشینی برای ایشان متصور نبود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 104