فصل دوم : فعالیت های سیاسی ، اجتماعی و دانشجویی

پرسش از امام درباره برخورد با اهل سنت

‏در سفر دوم من به نجف از امام سوال کردم: ما بعضی اوقات در جلساتی که تشکیل ‏‎ ‎‏می دهیم، اکثراً برادران اهل سنت هم هستند و امام جماعت هم از اهل تسنن است، ما ‏‎ ‎‏که نماز می خوانیم اگر مُهر جلویمان بگذاریم یک حالت جدایی پیدا می کند. یک بار ‏‎ ‎‏یکی از دانشجویان تونسی که خیلی هم به من علاقه داشت، مُهر را از جلوی من ‏‎ ‎‏برداشت و گفت: آخر این خاک چیه که از زرتشت به شما رسیده و به آن سجده ‏‎ ‎‏می کنید؟ من به او پاسخ دادم که ما به خاک سجده نمی کنیم، مُهر برای آن است که به ‏‎ ‎‏هیچ مصنوع بشری سجده نکنیم، جز خاک که انسان از آن آفریده شده است. نظیر این ‏‎ ‎‏مسائل برای دیگران هم پیش می آمد. از امام پرسیدم در این جور مواقع تکلیف ما ‏‎ ‎‏چیست؟ ایشان اظهار داشتند: در اجتماعات شرکت بکنید، حالا اگر روی سنگ است ‏‎ ‎‏چه بهتر اما اگر ملزم به این هستید که در فرش مسجد و چیزهای مفروش سجده بکنید، ‏‎ ‎‏اگر طوری است که تفرقه را برجسته می کند، ضرورتی ندارد که از مُهر استفاده کنید.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 100
‏همچنین وقتی گفتم ما گاهی درگیر می شویم با آنها، ایشان تذکر دادند که در ‏‎ ‎‏مباحث افراطی عمل نکنید، سعی کنید مباحث عقیدتی را به اهلش واگذار کنید و آن را ‏‎ ‎‏به سطح پایین نکشانید، چون عواطف را جریحه دار می کند و ره به جایی نمی برد.‏

‏*  *  *‏

‏من اول بار که در سال 1348 امام را در نجف ملاقات کردم، شمه ای از وضعیت ‏‎ ‎‏گروه های مختلف خارج از کشور را اعم از کنفدراسیون، توده ای ها و غیره برای ایشان ‏‎ ‎‏تشریح کردم، ضمناً گفتم: ما در انجمن اسلامی یکی از شرایط اساسی عضویت مان این ‏‎ ‎‏است که دانشجو هدف اصلی یعنی درس خواندن را کاملاً رعایت کند، یعنی دانشجو ‏‎ ‎‏برای اقامت دایم و غربی شدن نیاید، بلکه از مجموعه امکانات تحصیل دانش و علم در ‏‎ ‎‏غرب بهره برداری کند و سپس برگردد که به جامعه اش خدمت بکند. هدف ما در ‏‎ ‎‏اتحادیه این است که دانشجویان ضمن آشنایی با علوم جدید در مسائل مذهبی و ‏‎ ‎‏اندیشه دینی هم بارور بشوند، لذا اگر با جوانی مواجه شویم که درس نمی خواند و ‏‎ ‎‏اهمال می کند با او برخورد می کنیم و اخطار می دهیم، دوم اینکه اگر جوانانی به دلیل ‏‎ ‎‏مشکلات مالی در مضیقه باشند و موقع امتحانات ناگزیر به کار کردن باشند ما به کمک ‏‎ ‎‏آقای بهشتی و آقای شبستری که در مرکز اسلامی هامبورگ هستند، تدابیری فراهم ‏‎ ‎‏کرده ایم که وام در اختیار آنها بگذاریم که البته بعد از امتحان کار می کنند و بدهیشان را ‏‎ ‎‏به انجمن اسلامی می پردازند. همچنین تاکید کردم برای استقلال اتحادیه، از لحاظ مالی ‏‎ ‎‏کلیه نیازها و ضرورتهای عاجل توسط اعضاء تامین می گردد.‏

‏*  *  *‏

‏کنگره ها جنبه تشکیلاتی داشت و مسائل درون سازمانی در آنجا مطرح می شد. ‏‎ ‎‏ممکن بود پیامی از امام در آن خوانده شود، ولی به جز اعضاء وابسته که از حق رای ‏‎ ‎‏برخوردار بودند گه و گاه افراد یا نمایندگان انجمن های پیوسته (بدون حق رای) در آن ‏‎ ‎‏شرکت می کردند. گزارش سالیانه هیات مدیره، مشکلات و انتقادات مربوط به واحدها ‏‎ ‎‏و ارتباط با سایر گروه ها و تعامل با آنها در کنگره ها مطرح می گردید.‏

‏من به امام گفتم که هدف ما روشن ساختن افکار عمومی دنیا نسبت به مسائل مردم ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 101
‏ایران است و در این جهت در چارچوبی معین با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی ‏‎ ‎‏همکاری می کنیم، ایشان مخالفتی ابراز نکردند.‏

‏بعد از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق و فعالیت های فرهنگی حسینیه ارشاد و ‏‎ ‎‏دکتر شریعتی، رفته رفته از دانشجویان مسلمان خارج از کشور عقده زدایی شد، آنها ‏‎ ‎‏اعتماد به نفس پیدا کردند و یک حالت استقلال و خودجوشی در آنان پدید آمد. ‏‎ ‎‏هرچند ما به موازات کنفدراسیون و گروه های دیگر همچون جبهه ملی دوم فعالیت ‏‎ ‎‏می کردیم، اما برخلاف آنان بر جنبه مذهبی جنبش مردم ایران تاکید داشتیم. در میان ‏‎ ‎‏گروه های مذکور اندیشه مارکسیستی رواج داشت. از این مقطع به بعد عناصر انجمن ‏‎ ‎‏اسلامی با پایبندی بر مواضع خود به مقابله با مشی کنفدراسیون پرداختند که در مواردی ‏‎ ‎‏منجر به درگیری با آنان می شد. در سال های 55 و 56 مشی انجمن های اسلامی کاملاً ‏‎ ‎‏متمایز بود. البته همین نکات اخیر نیز در پیام ها و توصیه های امام مندرج بود.‏

‏دانشجویانی که مایل نبودند زیاد فعالیت های علنی سیاسی بکنند، البته در اجتماعات ‏‎ ‎‏هم بدون ماسک بر روی صورت ظاهر نمی شدند. افرادی که با انجمن های اسلامی ‏‎ ‎‏همکاری می کردند تقریباً شناخته شده بودند، به جزء تعداد معدودی که صلاح نبود و ‏‎ ‎‏مورد بهره برداری ساواک قرار می گرفت و یا مثلاً عده ای بودند که علایق خانوادگی شان ‏‎ ‎‏بسیار شدید بود و مایل بودند در ایام تعطیلات به ایران برگردند، بنابراین آنها را به ‏‎ ‎‏گونه ای وارد انجمن می کردیم که کمتر شناخته شوند و بعد از اینکه به ایران برگشتند ‏‎ ‎‏مورد سوء ظن و تعقیب ساواک قرار نگیرند. البته برخی افراد هم می آمدند و گرفتار ‏‎ ‎‏می شدند. مثلاً دوستی بود اهل مشهد به نام محسن زاده که از افراد متعهد و علاقمند ‏‎ ‎‏انجمن ما در شهر آخن بود و در کمیسیون عقیدتی که من اداره می کردم عضویت ‏‎ ‎‏داشت. در سال 1352 او برگشت به ایران و ارزیابی ما این بود که این سفر برای او ‏‎ ‎‏مانعی ندارد، اما وقتی به ایران آمد بعد از چند روز دستگیر شد. ساواک به مادرش گفته ‏‎ ‎‏بود برگشته به آلمان. بعد از حدود یک ماه آزادش کردند. در این مدت او را شکنجه ‏‎ ‎‏داده بودند. فاطی که در همان زمان به ایران سفر کرده بود و برای دیدار و تسلی ‏‎ ‎‏مادرش به مشهد رفته بود از مادرش نقل می کند که به او گفته بود: پسرجان تو قبل از ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 102
‏اینکه به آلمان بروی پوستت همه سفید بود، حالا چرا اینقدر کبود و زخمی شده ای؟ ‏‎ ‎‏این بنده خدا که از زندان بیرون آمده بود تصور می کرد ساواک مدرکی از او به دست ‏‎ ‎‏نیاورده لذا راحت کارهایش را می کرد و تدارک می دید که برگردد که شب قبل از ‏‎ ‎‏حرکت دوباره دستگیرش کردند. در این مدت در تعقیب او بودند که عده دیگری را ‏‎ ‎‏هم شناسایی کنند. او پیام هایی برای استاد محمدتقی شریعتی برده بود، یعنی ما ‏‎ ‎‏می خواستیم نوشته ها و مطالبی را بگیرد و بیاورد. او با خانواده ناصر صادق هم ارتباط ‏‎ ‎‏برقرار کرده بود، لذا دوباره دستگیر و این بار اعدام شد.‏

‏عناصر چپ سعی می کردند نوعی تشویش ذهنی برای جوانان دانشجو که تازه از ‏‎ ‎‏ایران به خارج آمده بودند ایجاد کنند. آنان یکسری شبهات قلابی و بچه گانه داشتند. ‏‎ ‎‏مثلاً می گفتند آیا خدا می تواند یک سنگ بزرگتر از خودش را خلق بکند که نتواند بلند ‏‎ ‎‏بکند؟ اگر نمی تواند خلق بکند که قادر مطلق نیست، اگر بتواند خلق کند ولی نتواند ‏‎ ‎‏بلند کند، توانای مطلق نیست. یا در مورد عدل الهی و مسئله جبر و اختیار یا تحریف ‏‎ ‎‏قرآن القائاتی می کردند، خوب جوانان دیپلمه هم آگاهی چندانی نداشتند و یک مقداری ‏‎ ‎‏تحت تاثیر قرار می گرفتند، البته دوستان ما در انجمن اسلامی مثل شیر ایستاده بودند و ‏‎ ‎‏به این سوالات و شبهات پاسخ می دادند، اما در عین حال همیشه موفق نبودیم و مسائل ‏‎ ‎‏نفسانی نمی گذاشت جوانان از محیط اروپا تاثیر نبینند.‏

‏در این زمینه ها هم امام موسی صدر و هم آقای بهشتی توصیه می کردند که دنبال ‏‎ ‎‏این نباشید جلوی تفریح دانشجو را بگیرید، چون تفریح یک نیاز فطری است، اما به ‏‎ ‎‏نوعی هدایتشان بکنید که دنبال تفریحات ناسالم نروند. یادم است در یکی از جلسات ‏‎ ‎‏در حضور آقای بهشتی صحبت از این شد که اگر یک دختر آلمانی حاضر به ازدواج ‏‎ ‎‏موقت شد، چگونه برخورد شود. یکی از دوستان به عنوان مشکل بعضی از دوستان این ‏‎ ‎‏را مطرح کرد. آقای بهشتی گفتند خوب، اشکالی ندارد، اگر این خانم بداند که چنین ‏‎ ‎‏مقررات و ضوابطی در مذهبتان دارید، در باطن خوشحال می شود و می فهمد که شما ‏‎ ‎‏جوان بی بند و باری نیستید که رهایش کنید، تعهد و قیودی دارید. این دوست ما ادامه ‏‎ ‎‏داد که خوب ما تا این را بخواهیم به او بفهمانیم مقدماتی لازم دارد و لازمه اش یک ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 103
‏ارتباط اولیه است و می خواست از آقای بهشتی فتوایی بگیرد! که آقای بهشتی باسعه ‏‎ ‎‏صدر مشکل او را حل کرد!‏

‏با وجود این مشکلات و بی بند و باری در جوامع اروپایی، بعد از انقلاب که ما ‏‎ ‎‏اسناد را بررسی می کردیم، حتی یک مورد گزارش بی بند و باری اعضای انجمن های ‏‎ ‎‏اسلامی حتی افراد پیوسته به آن از طرف ساواک وجود نداشت. بعضی جوانها می آمدند ‏‎ ‎‏و وقتی مواجه می شدند با آن محیط فریفته می شدند اما آقای بهشتی می گفت بر ‏‎ ‎‏دانشجویان امور را سخت نگیرید سعی کنید او را راهنمایی کنید، اما اگر دیدید ممکن ‏‎ ‎‏است از شما دور شود، با خود بگویید؛ حالا اگر قرار است خراب بشود کمتر خراب ‏‎ ‎‏شود و ما سعی می کردیم به نوعی جوانان را رها نکنیم، البته در بعضی از شهرها، ‏‎ ‎‏واحدهای انجمن اسلامی خیلی تند برخورد می کردند که نتیجه معکوس داشت، یکی از ‏‎ ‎‏واحدهایی که همیشه با آنجا درگیری داشتیم انجمن مونیخ بود که البته یکی از ‏‎ ‎‏مسوولان این انجمن از کسانی بود که اعتراض می کرد چرا آقای خمینی را به عنوان ‏‎ ‎‏مرجع علی الاطلاق در انجمن اسلامی مطرح می کنید. البته این را اضافه کنم کسانی که ‏‎ ‎‏در آن اوایل با مرجعیت امام مخالف بودند در مورد زعامت سیاسی ایشان حرفی ‏‎ ‎‏نداشتند، یعنی در واقع جانشینی برای ایشان متصور نبود.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 104