فصل دوم : فعالیت های سیاسی ، اجتماعی و دانشجویی

فعالیت انجمن ‌های اسلامی در جذب دانشجویان‌

‏هر انجمنی یک کمیسیونی داشت به نام کمیسیون تازه واردها که دو ـ سه نفر عضو ‏‎ ‎‏داشت و موظف بودند وقتی دانشجویی از ایران می آید جذبش کنند و برای اخذ اجازه ‏‎ ‎‏اقامت تحصیلی و گرفتن پذیرش از دانشگاه و فراگیری زبان آلمانی به او کمک ‏‎ ‎‏می کردند. ما در انجمن کلاس زبان آلمانی گذاشته بودیم و چون اغلب دوستانی که ‏‎ ‎‏سالیان طولانی در انجمن بودند آشنا به زبان آلمانی بودند در آنجا تدریس می کردند. ‏‎ ‎‏خانم من از جمله کسانی بود که جلسات آموزش زبان آلمانی را برای تازه واردها اداره ‏‎ ‎‏می کرد. در مقاطع مختلف تحصیلی هم کمک های علمی می کردیم و کلاس های ‏‎ ‎‏اختصاصی داشتیم مثلاً کلاس فیزیک، شیمی و... خود من در ساعات متعددی کلاس ‏‎ ‎‏شیمی می گذاشتم. از طریق کمک کردن به دانشجویان آنها را جذب می کردیم یا دعوت ‏‎ ‎‏به ناهار و شام و عصرانه می کردیم و پای آنها را به جلسات فرهنگی انجمن باز ‏‎ ‎‏می کردیم. گاهی به دیدن آنها می رفتیم و یک حالت عاطفی میان ما و آنها ایجاد می شد.‏

‏طبیعی بود که در جلسات تشکیلاتی فقط اعضای انجمن می توانستند شرکت کنند. ‏‎ ‎‏وقتی دانشجویی شش ماه ـ یک سالی اُنس پیدا می کرد و علاقمند می شد اگر ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 115
‏درخواست عضویت می کرد و شرایطش را داشت به عضویت انجمن درمی آمد. البته ‏‎ ‎‏یک تعهداتی را هم باید می پذیرفت. مثلاً تعهدات مالی نسبت به انجمن داشت و از ‏‎ ‎‏سویی باید از خیلی چیزهای دیگر چشم می پوشید زیرا باید از جهت اخلاقی و شرعی ‏‎ ‎‏واجبات و محرمات را مراعات می کرد.‏

‏پیش شرطی که برای دانشجویان عضو انجمن اسلامی مطرح می کردیم این بود که ‏‎ ‎‏قرار نیست کسی مادام العمر دانشجو باشد، باید درستان را بخوانید و برگردید به ایران ‏‎ ‎‏همانطور که بارها و به مناسبت های مختلف اشاره کرده ام بهره وری از دانش و ‏‎ ‎‏تکنولوژی غرب توام با آموزش های عمیق و کاربردی عقیدتی و مذهبی از جمله ‏‎ ‎‏وظایف جدّی اعضای اتحادیه بود. در این امر تجربه حضرات مبارزین دائمی و فعال ‏‎ ‎‏در کنفدراسیون تجربه آشکاری بود که برای انذار به دانشجویان و تازه واردین و اعضاء، ‏‎ ‎‏حکم لولو را داشت. بعد از آنکه دوستان به فراغت از تحصیل می رسیدند (حتی المقدور ‏‎ ‎‏با اخذ مدرک دکترا) آنها موظف می شدند ماموریت و رسالت خود را در ایران ادامه ‏‎ ‎‏دهند. از جانب اتحادیه شرکت و فعالیت در بخشهای آموزشی و پرورشی چه به ‏‎ ‎‏صورت ورود به وزارتخانه های مربوطه و چه به صورت عضویت در کادر علمی ‏‎ ‎‏دانشگاه ها و دیگر مراکز آموزشی نظیر دانشسراها و بالاخره تشکیل و یا همکاری با ‏‎ ‎‏هیاتهای مذهبی و سیاسی در هر سطح ممکن موکداً توصیه می شد. همچنین این ‏‎ ‎‏دوستان موظف بودند ارتباط خود را با یکدیگر در داخل کشور محفوظ داشته و روابط ‏‎ ‎‏خود را گسترش دهند. مرحوم شهید بهشتی و تنی چند از هیات امنای حسینیه ارشاد ‏‎ ‎‏یکی از کانونهایی بود که حلقه اتصال دوستان را با شخصیت های علمی، سیاسی، ‏‎ ‎‏مذهبی برقرار می کرد. بدون مجامله می توانم بگویم این بخش از کار از موفقترین ‏‎ ‎‏برنامه های عملی اتحادیه بود. کم نبودند و نیستند اعضاء و فارغ التحصیلانی که سر از ‏‎ ‎‏سازمان های انقلابی زیرزمینی درآوردند و بعضاً در شرایط متفاوتی شناخته و به اعدام ‏‎ ‎‏محکوم شدند. پاره ای دیگر نیز تشکیل دهنده گروه هایی بودند که بعد از انقلاب در ‏‎ ‎‏سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به فعالیت پرداختند. خوشبختانه مدارک ساواک ‏‎ ‎‏نشانه ای از همکاری هیچکدام از اعضای اتحادیه و حتی رده های دوم و سوم با ایادی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 116
‏رژیم ندارند.‏

‏در حالی که سران کنفدراسیون و اعضای آن به قولی مبارز دائمی بودند و می گفتند ‏‎ ‎‏«اصلاً تحصیل یعنی چه؟ حالا امروز ما مهندس شدیم فردا جذب بازار کار اقتصاد ‏‎ ‎‏سرمایه داری می شویم و در خدمت نظام بورژوازی و کاپیتالیسم درمی آییم، بنابراین ‏‎ ‎‏مهم ترین وظیفه ما این است که خودمان را مسلح به اندیشه مارکسیسم بکنیم و جنبش ‏‎ ‎‏کارگری بوجود بیاوریم و بعد جنبش کارگری را به درون کشورمان منتقل بکنیم، آن ‏‎ ‎‏وقت که شرایط را آماده کردیم بعد برویم دنبال تحصیل». لذا اکثر فعالین کنفدراسیون و ‏‎ ‎‏اعضای سازمان های وابسته به آن کسانی بودند که فارغ التحصیل نشدند‏‎[1]‎‏ و به اعتقاد من ‏‎ ‎‏یکی از تلاش ها و شعارهای حزب توده و گروه های چپ پس از انقلاب مبنی بر ‏‎ ‎‏بی ارزش قلمداد کردن تخصص از این جنبه بود که خودشان کمبود داشتند.‏

‏ همانطور که گفته شد ما به دانشجوها می گفتیم شما که از ایران آمده اید، خانواده تان ‏‎ ‎‏هزینه کرده اند و به امیدی شما را فرستادند، باید درس بخوانید، اگر با مشکلی مواجه ‏‎ ‎‏بودند کمکشان می کردیم مثلاً اگر وضع مالی کسی خوب نبود، مساعدت می کردیم.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 117

  • .یک روز ساعت 5 بعدازظهر از دانشکده به خانه می رفتم، برخورد کردم به یکی از این سران جنبش دانشجویی  که به سرعت داشت می رفت به شوخی گفتم رفیق کجا با این تندی؟ گفت: سینما. گفتم با این عجله؟ گفت  مگر کلاس درس است که بشود تأخیر کرد یا نرفت!