بعد از حادثه سیاهکل و ظهور سازمان چریک های فدایی خلق، یک حالتی نسبت به اندیشه مارکسیسم و مشی مسلحانه بروز کرد و یک تبی بوجود آمد که به دانشجویان دانشگاه ها و به خارج از کشور سرایت کرد و در جنبش دانشجویی رخنه کرد. ما برای اینکه دانشجویان مسلمان دچار عقده نشوند، ضمن اینکه نمی توانستیم آن کار را محکوم کنیم چرا که قدمی بود برای مبارزه با نظام پهلوی، در دو جبهه مشغول فعالیت بودیم یکی در جبهه عقیدتی و دیگر در جبهه سیاسی. وقتی سازمان مجاهدین خلق در مدت کوتاهی بعد از آن اعلام موجودیت کرد. این مسئله به ما به میزان زیادی کمک کرد که در مقابل جناح مارکسیست در جنبش دانشجویی احساس ضعف نکنیم. در آن شرایط حرکت مجاهدین خلق، یک نشاط و امیدی در داخل و خارج از کشور ایجاد کرده بود. برای ما این حرکت از آن جهت حائز اهمیت بود که نگرانی مان از اینکه افتخار مبارزه مسلحانه علیه رژیم نصیب گروه های چپ شود، برطرف شده بود. امام اصولاً با مبارزه مسلحانه مخالف بودند. ما در موارد مختلفی برای تشکیل هسته های مسلحانه با ایشان بحث کرده بودیم. استدلال ما این بود که هر چند با مبارزه مسلحانه نمی توان حکومت شاه را سرنگون کرد، اما این شیوه برای شکستن دیوار ترس مردم موثر است و اثرات روانی مثبتی دارد و رژیم را در موضع انفعالی قرار می دهد، اما ایشان اجازه نمی دادند. به هیچ وجه حاضر نبودند حتی بطور تلویحی مبارزات و اعضاء سازمان مجاهدین خلق را تایید کنند. یک بار که من خیلی مصرّ شدم روی این مسئله ـ
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 130
و شاید جسارت هم کردم ـ ایشان بار دگر گفت: من یک نکته کوچکی به شما بگویم. شما اگر به مسلمان های دو آتشه مسلمان تر از حضرت امیر(ع) برخورد کردید، یک خرده شک کنید. اگر داغتر از حضرت علی (ع) مسلمان دیدید یک خرده مکث کنید. گفتم آقا این برای من کافی نیست، من این را به هیچکس نمی توانم بگویم. بعد امام گفت این کتاب شناخت را بخوانید. گفتم همه اش را خوانده ایم هیچی در این کتاب نیست. گفتند: خود شما این کتاب را بخوانید، نمی شود اخلاق اسلامی را با اقتصاد مارکسیسم درهم آمیخت. این لبّ کلام آقایان است.
اتفاقاً سه ـ چهار هفته بعد قضیه ترور شریف واقفی پیش آمد و بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک منتشر شد. البته قبل از اینکه این بیانیه منتشر بشود، دکتر چمران از لبنان به ما اطلاع داده بود که این سازمان یک سازمان مارکسیستی است. ما بلافاصله در بوخوم جلسه ای تشکیل دادیم، سران اتحادیه را دعوت کردیم عده ای از دوستان دیگر را هم دعوت کردیم. فکر می کنم آقای دکتر حبیبی و قطب زاده هم آمدند و تبادل نظر کردیم که این قضیه تاثیر منفی بر دانشجویان مسلمان نگذارد. زیرا به محض انتشار بیانیه جدید این سازمان و تحولات ایدئولوژیکی درون سازمانی که صراحتاً نفی اسلام و عدم کارآیی ایدئولوژی اسلامی را مطرح کرده و صراحتاً بیان داشته بود که این سازمان اصولاً از ابتدای امر یک سازمان مارکسیست ـ لنینیستی بوده است، طبیعتاً مخالفین انجمن های اسلامی به ویژه وابستگان به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و شاخه های افراطی کمونیستی دانشجویان تبلیغات و هجوم سیاسی سنگینی را علیه اتحادیه آغاز می کردند. لذا لازم به نظر رسید که اولاً اعضای اتحادیه قبل از انتشار رسمی بیانیه در جریان قرار گرفته باشند و شوک حاصله از این مطلب خنثی شده باشد و ثالثاً روش برخورد با هجوم تبلیغاتی مخالفان به اعضاء تعلیم داده شود. هرکدام مامور شدیم که به کشورهای دیگر اروپایی سفر کنیم و ذهن دانشجویان را آماده بکنیم. خود من به چند شهر انگلستان و فرانسه رفتم. خوشبختانه با پادزهری که ما زدیم حالت سرخوردگی نه تنها بوجود نیامد، بلکه کینه ای در دل اعضای انجمن نسبت به کسانی که این وضع را به وجود آورده بودند پیدا شد. ضمن آنکه ما به موضع امام استناد می کردیم و در مقابل
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 131
چپی ها ایستادگی می کردیم.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 132