فصل دوم : فعالیت های سیاسی ، اجتماعی و دانشجویی

دیدار با آیت ‌الله خویی

‏در ایامی که رژیم بعثی عراق طلاب علوم دینی ایرانی و افغانی را برای بار دوم تحت ‏‎ ‎‏فشار قرار داده بود و آنها را به عنوان افراد بیگانه از عراق اخراج می کرد و هدفش ‏‎ ‎‏محدود کردن حوزه نجف بود، من در نجف بودم. چند مسئله بود که قصد داشتم با ‏‎ ‎‏آیت الله خویی در میان بگذارم. شب پیش از این دیدار خدمت آیت الله شهید سید ‏‎ ‎‏محمدباقر صدر بودم ضمن صحبت گفتم قرار است فردا خدمت آقای خویی برسم. ‏‎ ‎‏عده ای از دوستان در اروپا از ایشان گِله دارند که چرا هنگامی که طلبه های ایرانی را از ‏‎ ‎‏عراق اخراج می کردند ایشان هیچ عکس العملی نشان ندادند، بلکه بیانیه ای هم منتشر ‏‎ ‎‏کردند در تایید حکام بعثی. آقای صدر از این موضوع مطلع بودند. قضیه از این قرار ‏‎ ‎‏بود که ایادی دولت عراق در خارج بیانیه ای منتشر کردند به امضای یکی از افسران ‏‎ ‎‏بسیار شرور و جنایت پیشه و قسی القلب بعثی به نام سرهنگ علی رضا (این آدم وقتی ‏‎ ‎‏اسمش در عراق برده می شد مردم از اسمش هم می ترسیدند. من یک بار به مناسبتی با او ملاقات کردم البته مترجم همراه داشتم اما احساس کردم زبان فارسی را می فهمد) در آن بیانیه از آقای خویی سوال شده بود: از قرار گفته می شود دولت عراق مشکلاتی ‏‎ ‎‏برای طلاب فراهم آورده و اسائه ادب به ساحت شما و حوزه علمیه شده. در این مورد ‏‎ ‎‏خوب است که نظر شما را بدانیم. در پاسخ به آن، مطلبی بدین مضمون نقل شده بود ‏‎ ‎‏با مُهر و امضاء آقای خویی مبنی بر این که من چنین مطلبی نگفته ام و از جانب ‏‎ ‎‏حکومت عراق نسبت به حوزه علمیه نجف و طلاب اسائه ادبی نشده و مشکلاتی ‏‎ ‎‏ندیدم فراهم بشود و نسبت به خودم جز احترام و محبت و تسهیل کارهایم چیزی ‏‎ ‎‏مشاهده نکردم.‏

‏این را هم اضافه کنم که در همان ایام حساس آقای خویی تصمیم گرفته بودند برای ‏‎ ‎‏معالجه به انگلستان سفر کنند. همین موضوع سوال ایجاد کرده بود که آیا رها کردن ‏‎ ‎‏حوزه علمیه نجف در این شرایط کار صحیحی بوده یا نه؟ برخی می گفتند شاید فشار ‏‎ ‎‏دولت عراق به ایشان موجب شده که عراق را ترک گویند. وقتی راجع به این قضیه با ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 132
‏آقای صدر گفتگو کردم ایشان هم خیلی گله مند بودند از آقای خویی. تعریف کردند که ‏‎ ‎‏بعدازظهر بود که یک نفر آمد و گفت که ایشان می خواهد مرا ببیند. آماده شدم که بروم ‏‎ ‎‏شنیدم در بغداد هستند و عازم لندن. به بغداد رفتم با حالت اعتراض گفتم آقا، الآن ‏‎ ‎‏شرایطی است که شما باید بمانید و از حوزه صیانت کنید، حوزه را دارند متلاشی ‏‎ ‎‏می کنند، این جور طلبه ها و دوستان ایرانی و افغانی ما را اذیت و آزار می کنند. شما نه ‏‎ ‎‏اظهاری می کنید نه حرفی می زنید، بعد هم عازم سفر هستید. این چه معنایی می تواند ‏‎ ‎‏داشته باشد؟ ناراحتی آقای صدر به خصوص به این دلیل بود که آقای خویی به ایشان ‏‎ ‎‏گفته بود شما همین الآن بروید نجف و به طلبه ها بگویید نروند، بایستند، من هم ‏‎ ‎‏برمی گردم و از آنها حمایت می کنم. یعنی حاضر نشده بودند مطلبی بنویسند که اگر ‏‎ ‎‏بعدها گرفتاری پیش آمد، به مقامات عراقی بگویند من نگفتم، از طرف من گفته شده ‏‎ ‎‏است. بنابراین حرفی است که مسوولیت زیادی پشت سرش نیست. به آقای خویی ‏‎ ‎‏گفتم: نه آقا، باید از طرف شما بیانیه ای در این خصوص صادر شود، اما ایشان این کار ‏‎ ‎‏را نکردند و با تعداد زیادی از همراهان رفتند لندن. تعداد همراهان ایشان هم مورد ‏‎ ‎‏اعتراض آقای صدر بود. گفته بودند به آقای خویی که حفظ صحت لازم است، اما این ‏‎ ‎‏تعداد افراد را با خود بردن چه معنایی دارد؟ ظاهراً چهل پنجاه نفر از دوستان و اطرافیان ‏‎ ‎‏همراهشان بودند. آقای صدر می گفتند چهار ـ پنج نفر کافی است اما یک هواپیما راه ‏‎ ‎‏بیندازید، آنجا در لندن هرجا می خواهید بروید، بگویند اینها دنباله های مرجعیت شیعه ‏‎ ‎‏هستند آن هم در شرایطی که این جور فشار روی حوزه و طلبه ها و مراجع زیاد است، ‏‎ ‎‏ناپسند است.‏

‏من به آقای صدر گفتم علاوه بر این بیانیه به امضای سرهنگ علی رضا، دوستان ما ‏‎ ‎‏چند سوال شرعی هم از ایشان دارند. ایشان ظاهراً در رساله عملیه گفته اند تراشیدن ‏‎ ‎‏ریش اشکال دارد، اما عده ای از مقلدین ایشان در انجمن اسلامی از ایشان نقل می کنند ‏‎ ‎‏که مانعی ندارد. سوال دیگر در مورد مسئله طهارت اهل کتاب است. در اروپا بعضی از ‏‎ ‎‏دوستان با خانمهای مسیحی عقد ازدواج موقت دارند، می خواهند تکلیفشان را بدانند. از ‏‎ ‎‏آقای صدر پرسیدم شما می دانید نظر آقای خویی چیست؟ ایشان گفت می دانم اما شما ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 133
‏خودتان سوال کنید و پاسخ شان را به من هم بگویید. به جز این سوال ها موضوع ‏‎ ‎‏دیگری که می خواستم از آقای خویی بپرسم و تعمّد هم داشتم این بود که ما در اروپا ‏‎ ‎‏با متفکران مارکسیست و ایدئولوگ های چپ درگیر هستیم به خیلی از مسائل مذهبی ‏‎ ‎‏برمی خوریم که باید پاسخ علمی و حوزوی به آن داده بشود. به چه کسی در آنجا ‏‎ ‎‏مراجعه بکنیم؟‏

‏به هر حال من رفتم خدمت آیت الله خویی. انصافاً محبت کردند و احترام گذاشتند ‏‎ ‎‏چون آقای مستنبط هم آنجا بودند و به اعتبار پدرم مرا می شناختند. پس از احوالپرسی ‏‎ ‎‏وارد سوال ها شدیم. به ایشان گفتم بیانیه ای در خارج منتشر شده و ما را خیلی نگران ‏‎ ‎‏کرده، به امضای سرهنگ علی رضا و خطاب به شما راجع به اسائه ادب و فشار به ‏‎ ‎‏روحانیت و حوزه علمیه سوالی کرده و شما چنین پاسخی دادید. ایشان گفتند که نه، ‏‎ ‎‏چنین چیزی نیست و من ندیدم. من از کیفم بیانیه را درآوردم و نشان دادم. خواندند و ‏‎ ‎‏گفتند امضای من جعل شده، نه مطلب از من است و نه امضاء از من. قلم درآوردم ‏‎ ‎‏گفتم لطفاً این مطلب را در این زیر مرقوم بفرمائید. زیرا این جعل مطلب مزین به مُهر ‏‎ ‎‏مرجعیت شما است و باید خیلی حساسیت نشان بدهید که چرا باید آن را جعل کنند ‏‎ ‎‏آن هم با یک چنین مطالبی. ایشان یک خرده عقب کشیدند و گفتند: نه به طریق دیگری ‏‎ ‎‏باید این تکذیب را انجام بدهم، اما شما از قول من به دوستانتان بگوئید که این مطلب ‏‎ ‎‏صحّت ندارد. گفتم خیلی شرمنده هستم اینجا مُهر مرجعیت شما زیرش هست و با ‏‎ ‎‏کلام شفاهی من فُکُلی تکذیب نمی شود، اگر نوشته ای باشد، مطمئن باشید در تیراژ ‏‎ ‎‏بسیار وسیعی در عراق و خارج از عراق آن را منتشر خواهیم کرد، اما ایشان زیر بار ‏‎ ‎‏نرفت.‏

‏در مورد سوال های دیگر هم پاسخ های ایشان جالب بود. در مورد تراشیدن ریش ‏‎ ‎‏گفتند که نه، شما هم ریشتان را تراشیده اید و اشکالی هم ندارد. گفتم آیا گناه خفیفی ‏‎ ‎‏است که مرتکب می شوم. گفتند نه، اشکالی ندارد. گفتم پدرم هم چنین عقیده ای دارند ‏‎ ‎‏و من از ایشان تقلید می کنم. بعد گفتم حضرتعالی قاعدتاً در چاپ بعدی رساله عملیه ‏‎ ‎‏این را اصلاح خواهید کرد، یک لبخندی زدند و چیزی نگفتند. در مورد طهارت اهل ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 134
‏کتاب هم همانگونه که قبلاً شنیده بودیم، فتوای خودشان را بیان کردند و خیلی هم ‏‎ ‎‏روی آن تاکید کردند. در مورد این که به چه کسی رجوع کنیم، ایشان گفتند طلبه های ‏‎ ‎‏فاضل زیاد داریم. گفتم یکی دو نفر را که بتوانیم از وجودشان استفاده کنیم، معرفی ‏‎ ‎‏کنید. ایشان از آقای صدر نام بردند گفتند در مقیاس فکر و اندیشه های مکاتب جدید، ‏‎ ‎‏ایشان می توانند به سوالات و ابهامات و اشکالات پاسخ بدهند.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 135