دکتر مصدق هم که در آن زمان در زندان بسر می برد و از اختلافات درون جبهه مطلع شده بود، نظر خود را در هماهنگی با دسته اول اعلام داشت؛ و گفت: در صورتی که افراد بتوانند به عضویت جبهه در آیند، راه برای نفوذ عناصر فاسد و ساواکی و غیره فراهم می گردد. معمولاً در چنین حالاتی، افراد مامور با پشت گرمی به کانونهای قدرت، چه دربار و چه سفارتخانه های خارجی، راه های افراطی را با شعارهای تند و تیز می پیمایند و طبعاً هم دست به کارهای عوام فریبانه خواهند زد.
روزی متوجه این واقعیت خواهید شد که ماموران انگلیس، آمریکا، ساواک و دربار کل تشکیلات را در دست دارند.... همین مطلب را مرحوم مصدق در پاسخ به نامه سران نهضت آزادی با صراحت آورده بود. هنگامی که این مسائل و مباحثی دیگر نظیر شعار استقلال در کنار آزادی یا اسلام در کنار توسعه و پیشرفت و نظایر آن، منجر به جدایی نهضتی ها از شورای جبهه ملی دوم گردید، در 27 اردیبهشت 1340 اعلامیه تشکیل نهضت آزادی ایران توسط آقایان مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر یدالله
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 169
سحابی منتشر شد. در آن اعلامیه رسماً اعلام کردند، «ما ایرانی، مسلمان و مصدقی» هستیم. در آن بیانیه از زمره اهداف و مرام نهضت، ترویج اصول اخلاقی، اجتماعی و سیاسی مبتنی بر شریعت اسلامی و در پاسخگویی به مقتضیات فرهنگی عصر، بطور برجسته قید شده بود.
جبهه ملی دوم هم شعار خود را «استقرار حکومت قانونی در چارچوب قانون اساسی» قرار داده بود.
شورای نامبرده در سال 1343 عملاً منحل شد و از این تاریخ جبهه ملی سوم تاسیس گردید. در نامه ای که سران نهضت آزادی برای دکتر مصدق نوشتند و در آن به مشکلات داخل جبهه اشاره کرده و دلایل خود را برای خروج از آن اعلام داشتند صراحتاً دکتر مصدق اعلام کرد که:
جبهه اول را که او تاسیس کرده بود تا زمانی که بر سرکار بود، اداره می کرد و مسوولیت ها را نیز بر عهده داشت. بعد از کودتا و حضور آقایان در کنار هم عملاً دوران دوم فعالیت جبهه است. اینک که آقایان با مرامنامه جدید گرد هم آمده اند عملاً جبهه ملی دوم منحل شده است و صراحتاً اعلام کرد که «جبهه بدون آقایان ـ منظور بازرگان، طالقانی و سحابی ـ ارزشی ندارد». از این تاریخ است که جبهه ملی سوم با حضور احزابی نظیر نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، جامعه سوسیالیستهای مسلمان تشکیل شد و شروع به فعالیت کرد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 170