یکی از دوستان مرحوم پدرم که با امیر اسدا.. علم ارتباط خانوادگی داشت برای من نقل می کرد: «با ادامه برنامه های روشنگرانه امام، علم احساس خطر کرده و حتی با اعزام هیاتی که غروب 12 خرداد از طرف شاه با امام در قم دیدار کردند مخالفت کرده بود. آن هیات عبارت بودند از عبدالله خان انتظام، علا، نادر میرزا آراسته و جعفر بهبهانی که در قم به منزل امام آمدند و اظهار داشتند اعلیحضرت آمادگی دارند، نظرات آقایان علما را به مورد اجرا بگذارند. هنگامی که این هیات با برخورد سرد و بی اعتنایی امام مواجهه می شوند که امام چند مرتبه تاکید می کنند «علم باید برود» تا حسن نیت شاه نشان داده شود، و موضع سرسختانه امام را به شاه گزارش می کنند، همزمان هم گزارش فرماندار قم به امیر اسدالله علم که «امام خواهان عزل وی هستند» باعث می گردد که علم فرمان دستگیری امام را صادر می کند.»
با دستگیری امام، قیام 15 خرداد به وقوع می پیوندد که منجر به آن کشتار عظیم می گردد.
در روز 15 خرداد در قم و تهران و دیگر شهرها، مردم در اعتراض به بازداشت امام به خیابان ها آمدند. در تهران سرلشکر خسروانی فرمانده ژاندارمری مرکز و سرلشکر اویسی فرمانده لشکر گارد به دستور شاه به روی مردم آتش گشودند. خسروانی باعث کشتار راهپیمایان ورامینی و شهرری بود و اویسی مجری فرمان «آتش به قصد کشتار شاه» در تهران.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 189
با دستگیری امام، گرچه اجتماع مراجع در تهران و اعلام مرجعیت ایشان، شاه را با مشکل قانونی تعقیب امام مواجه ساخته بود ولی به حسب نقل های مختلف، عده ای از نظامی ها، نظر به اعدام امام داده بودند.
همان دوست پدرم افزود: «پاکروان که از این امر به شدت وحشت کرده بود، با علم دیدار می کند و می گوید «ریختن خون سید اولاد پیغمبر برای اعلیحضرت نحوست در پی خواهد داشت» و از وی می خواهد با شاه دیدار کرده و او را از اجرای این امر باز دارد.» ظاهراً همین امر منجر به انتقال امام به منزلی در شمال تهران می گردد. امام در خاطرات خود به دیدار و ملاقات پاکروان با ایشان اشاره کرده و «نظر خیرخواهانه!» او را بازگو می کنند.
چنین به خاطر دارم که امام با اعدام پاکروان نظر مساعد نداشتند و از شنیدن خبر اعدام وی ابرو در هم کشیدند در موارد دیگری نیز شاهد بودم که از شنیدن خبر اعدام چند نفر، ابرو در هم کشیدند که در جای خود بدان اشاره خواهم کرد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 190