نوع سلوک ایشان با انسانها و افرادی که با ایشان مواجه میشدند خیلی جالب بود. هیچ وقت اینطوری که ما از غالب روحانیون دیده و با آن عادت کردهایم، از موضع آمرانه برخورد نمیکردند! در عین حال هم همیشه اثرگذار بودند! یعنی به گونهای از درون، آدم را به جوشش میانداختند، که خود فرد آن طوری که شایسته است وظیفه خویش را انجام میداد! مثلاً خانم رباب صدر خواهر ایشان که سرپرستی موسسات متعددی را در لبنان بر دوش دارد، تعریف میکرد که هیئتی از سازمان تبلیغات اسلامی از ایران به لبنان رفته و از مدارس ایشان بازدید کرده بودند. بعد از چند روزی که آنجا بودند، یکی از آقایان به خانم صدر گفته بود: ما در ایران با وجود اینکه 20 سال حکومت را در
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 33
دست داریم، رادیو تلویزیون داریم، خرج میکنیم و در سازمانها، مدارس ودانشگاهها ابزار تبلیغاتی را بدست داریم، اما نتوانستیم دانشآموزان و دانشجویان خودمان را از درون آنطور نسبت به مسائل و احکام دینی مشتاق کنیم که شما در اینجا کردهاید! آنهم در جامعهای که از در و دیوارش همه چیز غیر از «معروف» میبارد! شما چه میکنید؟ خانم صدر هم در جواب گفته بود که ما بر روی در و دیوار شهر نمینویسیم که نماز فلان است یا مرگ بر فلان و زنده باد فلان! ما سعی میکنیم که در درون بچه ذوق و شوق را بوجود آوریم. در مدرسه شبانهروزی ساعت 3 یا 4 نیمه شب بچه را بیدار نمیکنیم که نماز جماعت بخواند! بچه وقتی میبیند که دوستانش بلند میشوند، خود به خود انگیزه پیدا میکند و در شبهای بعد بلند میشود!
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 34