فصل سوم : کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی

عکس ‌العمل امام به گله من از اوضاع نجف

‏در یکی از همین سفرها ـ سال 1970 میلادی ـ یکی از شاگردان امام از راه دلسوزی یا ‏‎ ‎‏غرض های خاص، حتی به آیت الله شهید سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر ‏‎ ‎‏می تاخت و آنان را ماموران بیگانه و عوامل صهیونیسم و تاثیرگذار در فتاوی آیت الله ‏‎ ‎‏حکیم و آیت الله خویی دو مرجع عظیم آن عصر در مورد طهارت اهل کتاب، ‏‎ ‎‏می دانست. ماجرا را عیناً به امام منتقل کردم. امام به حدی از این مطلب ناراحت شدند ‏‎ ‎‏و بر زانوان خود زدند که در یک لحظه از گفته خود پشیمان شدم؛ آن شب ایشان از ‏‎ ‎‏فرط ناراحتی نماز جماعت مغرب را در مسجد چهار رکعت خوانده بودند. بعداً هم ‏‎ ‎‏آقای دعایی اظهار نظر من در مورد حوزه نجف را به ایشان گفته بود، این شد که ظاهراً ‏‎ ‎‏دو روز بعد جلسه درس خود را به نصیحت طلاب اختصاص دادند. گرچه شرح این ‏‎ ‎‏مطلب را در جای دیگر آورده ام ولی در اینجا نیز ذکر نکاتی دیگر از آن، خالی از لطف ‏‎ ‎‏نیست. در این جلسه امام در مقدمه درس می گویند: «بنده می خواستم امروز مباحثه ‏‎ ‎‏بکنم، لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تاسف شد و لازم ‏‎ ‎‏شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض کنم... من نمی دانم که این اختلافات سر ‏‎ ‎‏چیست؟...‏

‏من متاسفم که یک نفر جوان از اروپا آمده بود اینجا، یکی دو دفعه با من ملاقات ‏‎ ‎‏کرد، و شاید هفت ـ هشت روز پنج ـ شش روز، هفت ـ هشت روز، یک همچو ‏‎ ‎‏چیزی، خیلی که اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود ـ به من صحبتی نکرد ـ به یکی ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 199
‏از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوند زاده ام آمدم نجف، اگر یک کس ‏‎ ‎‏دیگری می آمد و این وضع را می دید چه می کرد؟ من نمی دانم که در این چند روز، در ‏‎ ‎‏این چهار ـ پنج روز، یک نفر، یک آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست [یعنی ‏‎ ‎‏روحانی نیست] ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نیست، این در این ‏‎ ‎‏حوزه مبارکه! چی دیده است! با چه اشخاصی تماس پیدا کرده آنها چه مطلبی به این ‏‎ ‎‏جوان گفته اند که باید اظهار تاسف کند. یک نفر آدم محصل جدید اظهار تاسف کند از ‏‎ ‎‏اینکه چرا وضع نجف اینطور است!... اگر یک دستهایی در کار باشد و شما را همین ‏‎ ‎‏دستها وادار کند با هم جبهه بندی کنید... و خدای نخواسته اگر راست باشد این مطلب... ‏‎ ‎‏دستهای ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند... علاوه بر اینکه ما در ‏‎ ‎‏دنیا کاذب می شویم و نجف ساقط می شود ـ نه من و شما تنها، یک حوزه هزار ساله ‏‎ ‎‏دینی ساقط می شود یک اشخاص عالم متدین... اینها هم در جامعه ساقط می شوند... ‏‎ ‎‏انسان خودش را بازی می دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا ‏‎ ‎‏می کند! تکلیف شرعی اقتضا می کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟ اهانت کند به ‏‎ ‎‏ملاّ... به همجنس خودش؟ این تکلیف شرعی است؟... اینها هوای نفس است... اگر ما ‏‎ ‎‏به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان ساقط  بشویم... ‏‎ ‎‏ملت هم از دست ما می رود، چنانچه رفته است حالا... اگر نباشد که حب دنیا و حب ‏‎ ‎‏نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه ‏‎ ‎‏کنیم، سدّ راه هدایت ما بشود... همه وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد... ‏‎ ‎‏برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه تان است؟ چه دشمنی با هم دارید شما؟... ‏‎ ‎‏دعوای شما پیش خدای اعظم از همه معاصی است... برای اینکه یک جامعه را شما به ‏‎ ‎‏گند می زنید. یک نجف را شما ساقط می کنید در نظر مردم... شما خیال نکنید تا آخر ‏‎ ‎‏عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید... بالاخره کشف می شود فساد... چند سال ‏‎ ‎‏با ریا و تزویر و با خدعه و با فحش به مردم زندگی می کنید... من خیلی خوف از این ‏‎ ‎‏مطلب دارم که یک اشخاصی... به وسایط، وسایط به واسطه. واسطه به واسطه برسد به ‏‎ ‎‏اینکه تکلیف شرعی درست کنند! تکلیف شرعی من اینست که باید چه بکنیم... با این ‏‎ ‎
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 200
‏تکلیف شرعی یک فسادی در حوزه نجف ایجاد بکنند. آنها هم از آدم می ترسند، ‏‎ ‎‏می خواهند این آدمها ساقط بشوند.... آنها بیایند حوزه ها را اینطور کنند که اگر یک ‏‎ ‎‏جوانی که برای آینده اسلام مفید هست یا اشخاصی برای آینده اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین..این ‏‎ ‎‏دسته بندی ها غلط است. این دسته بندی ها فسق است. حوزه ها را ضایع می کند این ‏‎ ‎‏کارها... دست بردارید... تهذیب کنید خودتان را آقا... اخلاقتان را تهذیب کنید.. حب ‏‎ ‎‏دنیا را از دلتان بیرون کنید... به ضرر آبروی یک جامعه تمام می شود، به ضرر آبروی ‏‎ ‎‏یک ملت تمام می شود... دست بردارید از اینطور اختلافات جزئی. که خیلی مبتذل ‏‎ ‎‏است... خودمان این را نمی فهمیم چقدر مبتذلیم... این حرف ها چیست؟ آقا... شما با ‏‎ ‎‏نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا...»‏‎[1]‎

‏عجیب نیست که بعد از این تذکرات دلسوزانه و دردمندانه امام، باز هم همان ‏‎ ‎‏حرف ها را این آقایان و تنی چند از دوستانشان در لبنان نظیر آقای فارسی و دیگران ‏‎ ‎‏مرتب تکرار می کردند؟ چقدر عبرت انگیز است حوادث دنیا. بعدها دیدیم که بر سر هر ‏‎ ‎‏کدام از این آقایان چه آمد. آقای فارسی به حکم دادگاه جنایی به قصاص و اعدام ‏‎ ‎‏محکوم می شود و افراد دیگری یا در سوانح کشته می شوند و یا از حیثیت و اعتبار ‏‎ ‎‏ساقط می شوند. در حالی که آن بزرگان ـ شهید سیدمحمد باقر صدر و امام موسی صدر ‏‎ ‎‏و همراهانشان نظیر شهید چمران یادگاران همیشه زنده تاریخ می شوند. از مطلب دور ‏‎ ‎‏نشویم.‏

‏به هر حال این وضع نجف بود و به قول سید احمد آقا «... با ورود امام ـ به نجف ‏‎ ‎‏ـ کارشکنی ها، مخالفت ها و حسادت ها، آن هم نه از ناحیه دشمنان بلکه از سوی ‏‎ ‎‏دوستان و هم مسلکان ناآگاه و متحجری که احکام حیات آفرین اسلام را در چند باب ‏‎ ‎‏فقهی و عبادات و معاملات محدود کرده بودند، در حجم وسیعی آغاز و تا زمان ‏‎ ‎‏هجرت به پاریس به انحای مختلف ادامه داشت».‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 201

  • .کوثر؛ ج 1، ص 204 به بعد.