حتماً شنیدهاید که برای انتقال جنازه دکتر به زینبیه (ع) و همچنین مراسم هفتم و چهلم دکتر در لبنان، داییجان سنگ تمام گذاشتند. بد نیست بدانید که بعد از اعلام وفات دکتر، رژیم گذشته ورق را ناگهان برگرداند و در نظر داشت با تجلیل و احترام خاصی جنازه دکتر را به ایران بیاورد. این مطلب را در متن و فحوای روزنامههای آن روز ایران میتوان دید. در واقع میخواست رژیم وانمود کند که او مورد قبول و حمایت نظام است. بلکه تاثیر کلام او را در جوانان و انقلابیون از بین ببرد. در لندن هم سفارت ایران درخواست کرده بود جنازه را تحویل بگیرد. و به عنوان متولی یک ایرانی که در آنجا فوت کرده است وارد کار شود. اقدامات ما هم میرفت تا بیثمر شود که با احسان فرزند دکتر که در آمریکا بود توانستیم ارتباط برقرار کنیم. خوشبختانه او در همان روزها وارد 18 سالگی شده بود. قرار شد تلگرافی به پزشک قانونی لندن مخابره کرده و از آنها بخواهد تا آمدن او جنازه را در سردخانه نگاه دارند و به کسی تحویل ندهند.
ابتدا تلاش ما این بود که جنازه را به نجف ببریم ولی رژیم عراق را برادران ما در عراق خصوصا آقای دعایی نتوانستند راضی کنند و آنها نمیخواستند با شاه روابطشان را تیره
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 47
کنند. لذا با آ قای صدر تماس گرفتیم، ایشان گفتند به سوریه بیایید و همینطور هم شد که داستانش مفصل است و در بخش دیگر به تفصیل آن پرداختهام.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 48