فصل سوم : گفتگـو

مرثیه چمران در رثای شریعتی

‏«...ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم ‏‎ ‎‏که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم!‏

‏ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه ‏‎ ‎‏و لابه ما احتیاج داشته باشی!....‏

‏ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم ‏‎ ‎‏که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم! ‏

‏ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه ‏‎ ‎‏و لابه ما احتیاج داشته باشی!...‏

‏خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو، نی ‏‎ ‎‏وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق، ‏‎ ‎‏و آوای تنهایی، و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی. ‏

‏می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به ‏‎ ‎‏زیبایی مبدّل کنی وسوز وگداز دلم را تسکین بخشی. ‏

‏می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم و ستم را که بر شیعیان علی(ع) و ‏‎ ‎‏حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های ‏‎ ‎‏کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه‌جا ظلمت افکنده است بنمایانم.‏

‏ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا ‏‎ ‎‏کردم و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و ‏‎ ‎‏حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم ‏‎ ‎‏می‌کردم؛ اما هنگامی‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به درآمدم و با تو ‏‎ ‎‏همراز و همنشین شدم. ‏

‏ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و ‏‎ ‎‏معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این ‏‎ ‎‏بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. ‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 70
‏ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ بنت ‏‎ ‎‏جبیل رفته بودم، و چند روزی را در سنگرهای مقدّم تل مسعود در میان جنگندگان امل ‏‎ ‎‏گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا ‏‎ ‎‏داشت، و مرا به آسمان‌ها می‌برد و به ازلیت و ابدیت متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ‏‎ ‎‏ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم ‏‎ ‎‏و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت ‏‎ ‎‏و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود ‏‎ ‎‏و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود...‏

‏ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در ‏‎ ‎‏توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و ‏‎ ‎‏شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد. ‏

‏ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت و جلال، ‏‎ ‎‏محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو ‏‎ ‎‏به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم.‏

‏ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرومی‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به ‏‎ ‎‏علی بزرگ آن قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم....‏

‏ای علی! همراه تو به دیدار خانه کوچک فاطمه می‌روم؛ خانه‌ای که با همه ‏‎ ‎‏کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد، و ‏‎ ‎‏پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی و فاطمه و ‏‎ ‎‏زینب و حسن و حسین را یک‌جا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر ‏‎ ‎‏عشق و فداکاری و ایمان استقامت و شهادت است. ‏

‏راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت ‏‎ ‎‏خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد، و زیر بغل او ‏‎ ‎‏را که بی‌هوش بر زمین افتاده است می‌گیرد و بلند می‌کند!‏

‏ای علی! تو ابوذر غفاری را به من شناساندی، مبارزات بی امانش را علیه ظلم وستم ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 71
‏نشان دادی، شجاعت و صراحت و پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین اراده را ‏‎ ‎‏چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان پاره ای را به دست گرفته، بر فرق ابن کعب ‏‎ ‎‏می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم ودر ‏‎ ‎‏برق چشمانت خشم او را می‌بینم، در سوزوگداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ‏‎ ‎‏ابوذر قهرمان بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد....‏

‏ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و ‏‎ ‎‏زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، ‏‎ ‎‏با خدعه علم، با جادوگری هنر روبرو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو ‏‎ ‎‏با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا، و صبر و ‏‎ ‎‏تحمل دریا، و ایستادگی کوه، و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و ‏‎ ‎‏تزویر» برخاستی و همه را به زانو درآوردی. ‏

‏ای علی! دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و ‏‎ ‎‏تهمت فروگذار نکردند، و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو ‏‎ ‎‏را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو ‏‎ ‎‏را تحمل کند، و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و ‏‎ ‎‏بالاخره...«شهید» کرد....‏

‏یکی از مارکسیست‌های انقلابی‌نما در جمع دوستانش در اروپا می‌گفت: «دکتر علی ‏‎ ‎‏شریعتی، انقلاب کمونیستی ایران را هفتاد سال به تاخیر انداخت.» و من می‌گویم که: ‏‎ ‎‏«دکتر علی شریعتی، سیر تکاملی مبارزه در راه حق و عدالت را هفتاد سال به جلو ‏‎ ‎‏برد»....‏

‏تو ای شمع زیبای من! چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی، و چه با شکوه، ‏‎ ‎‏هستی خود را در قربانگاه عشق فدای حق کردی. ‏

‏من هیچگاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو، و هاله حزنی که بر وجودت سایه ‏‎ ‎‏افکنده بود، احساس نگرانی نمی‌کردم؛ زیرا می‌دانستم که تو شمعی، و باید بسوزی تا ‏‎ ‎‏نور بدهی. سوختن، حیات است و آرامش، مرگ تو؛ وحرام است که شمع مقدّس وجود ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 72
‏تو قبل از آنکه سرتا به پا بسوزد، خاموش و تاریک گردد. ‏

‏ای علی! ای نماینده غم! ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد....‏

‏ای علی! شیعیان «حسین» در لبنان زندگی تیره و تاری دارند، توفان بلا بر آنها ‏‎ ‎‏وزیدن گرفته است، سیلی بنیان‌کن می‌خواهد که ریشه این درخت عظیم را براندازد. ‏‎ ‎‏همه ستمگران و جنایت پیشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، علیه ما به میدان آمده‌اند، ‏‎ ‎‏قدرت‌های بزرگ جهانی، با زور و پول و نفوذ خود در پی نابودی ما هستند. مسیحیان ‏‎ ‎‏به دشمنی ما کمر بسته‌اند، و مناطق فلک‌زده ما را زیر رگبار گلوله‌ها به خاک و خون ‏‎ ‎‏می‌کشند، و همه روزه شهیدی به قافله شهدای خونین‌کفن ما اضافه می‌شود، متحدین و عوامل کشورهای به اصطلاح چپی نیز ما را دشمن استراتژیک خود می‌دانند و در پنهان ‏‎ ‎‏و آشکار، به دنبال نابودی ما هستند. عده‌ای از روحانی‌نمایان و مومنین تقلیدی و ‏‎ ‎‏ظاهری نیز ما را محکوم می‌کنند، که چرا با انقلاب فلسطین همکار و همقدم شده‌ایم. به ‏‎ ‎‏شهدای ما اهانت می‌کنند و آنها را «شهید» نمی‌نامند، زیرا فتوای مرجع برای قتال ‏‎ ‎‏ضداسرائیل و کتائب هنوز صادر نشده است! این روحانی‌نمایان، ما را به حربه تکفیر ‏‎ ‎‏می‌کوبند....‏

‏ای علی! به جسد بی‌جان تو می‌نگرم که از هر جانداری زنده‌تر است؛ یک دنیا غم، ‏‎ ‎‏یک دنیا درد، یک کویر تنهایی، یک تاریخ ظلم و ستم، یک آسمان عشق، یک خورشید ‏‎ ‎‏نور و شور و هیجان، از ازلیت تا به ابدیت در این جسد بی‌جان نهفته است. ‏

‏تو ای علی! حیات جاوید یافته‌ای، و ما مردگان متحرک آمده‌ایم تا از فیض وجود ‏‎ ‎‏تو، حیات یابیم. ‏

‏قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می‌زند، ای علی، تو در قلب ‏‎ ‎‏من زنده و جاویدی....‏

‏قسم به شهادت، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در ‏‎ ‎‏قربانگاه عشق فدا می‌کنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی! ‏

‏و تو ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق بازی و فداکاری ‏‎ ‎‏را به ما بیاموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند. و ما به عنوان بهترین و ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 73
‏ارزنده‌ترین هدیه خود، او را به تو تقدیم می‌کنیم، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و ‏‎ ‎‏زندگی جاوید خود را آغاز کند.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 74