فصل سوم : گفتگـو

وصیت به دوست

‏«وصیت می‌کنم...‏

‏وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم! به معبود من! به معشوق ‏‎ ‎‏من، به امام موسی صدر، کسی که او را مظهر علی می‌دانم، او را وارث حسین می‌خوانم، ‏‎ ‎‏کسی که رمز طائفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، ‏‎ ‎‏مبارزه، سرسختی، حق‌طلبی و بالاخره شهادت است. آری به امام موسی وصیت می‌کنم...‏

‏برای مرگ آماده شده‌ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده‌ام. ‏‎ ‎‏ولی برای اولین بار وصیت می‌کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می‌رسم. ‏‎ ‎‏خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده‌ام. همه‌چیز را ترک گفته‌ام. علائق را زیر پا ‏‎ ‎‏گذاشته‌ام. قید و بندها را پاره کرده‌ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته‌ام و با آغوش باز ‏‎ ‎‏به استقبال شهادت می‌روم.‏


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 83

C:\Users\Asus\Pictures\۱۷.JPG


خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 84
‏از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان ‏‎ ‎‏بوده‌ام، مت‏‏ا‏‏سف نیستم. از اینکه آمریکا‏‏ را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت‌طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته‌ام، مت‏‏ا‏‏سف نیستم... از آن دنیای مادی و راحت‌طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم ‏‎ ‎‏گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته‌دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه‌داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال مت‏‏ا‏‏سف نیستم...‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 85