* از سخنان شما و کتاب استاد حسین شرفالدین بر میآید،که امام موسی صدر توجه خاصی به نسل جوان داشتهاند. ظاهراً این خصوصیت در تمامی مقاطع زندگی ایشان، حتی در سالهای قبل از هجرت به لبنان، مشهود بوده است. قدری درباره این خصوصیت آقای صدر صحبت بفرمایید.
همانطوریکه اشاره کردید، یکی از ویژگیهای جالب آقای صدر آن بود که در تمامی مقاطع زندگی، نسبت به جوانان حساسیت خاصی داشت. نه تنها حساسیت داشت، بلکه با آنان مانوس بود. استدلال ایشان علاوه بر زمینههای اجتماعی، یکی هم این بود که بزرگسالان با اعتقاد و ایمان و عادت خو گرفتهاند، لذا باید جوانان را تجهیز کرد. در ابتدای سخن اشاره کردم که این حالت، از همان دوران کودکی برای همه ماها ملموس بود. مثلاً هر بار که جمعی تشکیل میشد، و یا اینکه دو سه نفر از بچههای خانواده دور هم جمع میشدند، داییجان به تناسب و اقتضای زمان، عواطف خود را در قالب نصیحت و راهنمایی بروز میداد. همه ما خاطرات فراوانی در این زمینه داریم. یعنی اغلب جوانان آن روز خانواده، هر کدام چند خاطره اختصاصی در این زمینه دارند. به
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 115
عنوان مثال یک روز من و برادرم در اتاق من در قم نشسته بودیم. این در همان دورانی بود که ایشان در نجف درس میخواندند و تابستانی برای دیدن خانواده به قم آمده بودند. من تازه کلاس ششم ابتدایی را تمام کرده بودم. حدود دو سال از فوت مرحوم پدربزرگم آیتالله صدر بزرگ گذشته بود. همان تابستانی بود که من میخواستم به دبیرستان دین و دانش وارد شوم. با توجه به اینکه من سال 1340 دیپلم گرفتم، اگر شش سال به عقب برگردیم سال 1334 میشود. یادم هست که داییجان تازه ازدواج کرده بودند. به هرحال من و برادرم جواد در اتاق نشسته بودیم. من از خردسالی روی کتابهایم حساسیت عجیبی داشتم. حتی دفترچههای مشق کلاسهای ابتدایی خودم را هنوز دارم. چه رسد به یادداشتهای دوره دبیرستان و بعد از آن! ایشان اینها را در اتاق من دیدند! از جواد پرسیدند تو الآن چه میخوانی؟ جواد جواب داد که من الآن کتاب تاریخ علم را میخوانم. با توجه به اقتضای سن جواد که از من یکی دو سال کوچکتر است، داییجان قدری تعجب کردند! یکی دو تا سوال از جواد پرسیدند و وقتی مطمئن شدند، او را حسابی تشویق کردند. بعد به من رو کردند و گفتند، تو که از جواد به لحاظ سن جلوتری الآن چه میکنی؟ من جواب دادم که کتاب «سیر حکمت در اروپا» اثر مرحوم فروغی را گرفتم، به دلیل درسهای مدرسه فرصتم کم است لذا خیلی کند پیش میروم. داییجان اول مرا تشویق کردند و بعد این جمله را گفتند که خیلی در ذهن من نقش بسته است: «اگر انسان در یک درس تلاش کند که دائماً نمره 20 بگیرد، خیلی خوب است ولی شاید بهتر آن باشد که انسان اینجا به نمره 17 قانع باشد، اما در دو سه رشته دیگر بطور همزمان وقت خود را تقسیم کند! باید به همه ابعاد وجود نظر افکند و از همه رشتهها و اغلب زمینهها ولو در حد اطلاعات عمومی سر درآورد!» بعد اضافه کردند: «بنابراین اگر در دبیرستان مثلاً به فیزیک علاقمندی و سعی داری که همیشه نمره 20 بگیری، به نظر من بهتر است که نمره 17 بگیری، اما در شیمی و ریاضی هم نمره خوب بگیری! حتی به تاریخ هم سر بزنی و مثل الآن تاریخ حکمت را بخوانی!». خوب، در راستای همین دیدگاه و در مقاطع بعدی، برای آموختن موسیقی نیز مشوق من بودند. بچههای هم سن و سال من که اولین نوههای مرحوم پدربزرگم
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 116
بودیم، هر کدام شاید از این خاطرهها فراوان داشته باشیم. این ارتباط من با ایشان خوشبختانه تا آخر باقی ماند. حتی در زمانیکه ایشان به لبنان رفتند و من هم به آلمان! من به جرات میتوانم بگویم که مجموعه بافت شخصیت فکری و اعتقادی که دارم بسیار از ایشان متاثر است.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 117